سایر منابع:
سایر خبرها
آموخته های یک فرمانده از دفاع مقدس
را با همه پول و امکاناتش واگذار کردم و به نیروی قدس رفتم و به تحصیلاتم ادامه دادم. ورود به نیروی قدس وقتی به نیرو های قدس رسیدیم، داشتند یک سری تیپ ها را در نیروی زمینی قاطی می کردند. من در کردستان مأموریت پیدا کردم و بچه های کاشان را ادغام کردیم، بعد یک سری از نیروهای شان را برای قدس آوردیم و تعدادی را به نیروی زمینی دادیم. مدتی به عنوان سرپرست عملیات قدس بودم، بعد به ستاد ...
4 روایت از زندگی ثروتمندترین پزشک فوق تخصص در ایران/ همه ثواب پزشکی ام برای همسرم است+ عکس
جوان مرد با پسر همسایه؛ حمیدرضا صفری شهید و پدربزرگ به شدت مجروح می شود. یک سال برای درمان به تهران می رفت و برمی گشت و تا زنده بود مشکلات مجروحیت همراهش بود. بابا ساعتی قبل از بمباران با خاله اش برای تهیه آرد بیرون می رود و زنده می ماند. بابا می گفت: بعد از شهادت برادرهایم خیلی تنها شدم. همه جا من را می بردند، از شنا و ماهی گیری تا فوتبال. خیلی با برادرهایش صمیمی بود؛ طوری که با شهادت شان دو ...
نشاط آزادگان تلاش دشمن برای شکست روحیه شان را ناکام می گذاشت
ناجی می داند که باعث شد تا آزادگان از این دوران سخت به سلامت عبور کنند. این آزاده و نویسنده دفاع مقدس در گفتگو با جوان از شرایطی که بر آزادگان حاکم بود و از روز های بازگشت به کشور می گوید که در ادامه می خوانید. شما در چند سالگی به اسارت دشمن درآمدید؟ من 19 ساله بودم که اسیر شدم. آن زمان تعطیلی دانشگاه ها در کشور مطرح شده بود و سال اول این تعطیلی به زمان تحصیل من در دانشگاه خورد. از ...
خاطراتی شنیدنی از تلاش امدادگران در دوران دفاع مقدس
آویزان به بیمارستان رساندند. آقای نرگس زا به من گفت: گوش پاسبان رو بخیه کن. قد من یک متر و نود سانتی متر بود. هرروز روپوش سفید اتو کرده تنم می کردم. خیلی باد به غبغب می دادم که مثلاً کسی شدم و کار یاد گرفتم. با شنیدن صدای آقای نرگس زا جا خوردم و گفتم: من؟! او هم جواب داد: بله، تو. تکنسین اورژانس منتظر بود من گوش مجروح را بخیه کنم. نگاهی به گوش پاسبان انداختم، وضع بدی داشت. مانده بودم که چه کار کنم ...
خاطره شنیدنی بازیگر یاور از پشت صحنه شب دهم
فداکاری های کادر درمان در دوران کروناست، در شبکه 5 دیده می شود. به بهانه این دو مجموعه گفت وگویی با پرویز فلاحی پور داشته ایم. چطور شد که بازی در سریال فرشتگان بی بال را پذیرفتید؟ فرشتگان بی بال کاری قوی نیست، اما فیلم نامه سریال داستانی روان دارد. بعدا چیزهایی به آن اضافه کردند که به نظر من مقداری به ساختار قصه صدمه زد. شخصیت حاج فتاح ، محلی که در آن زندگی می کرد و پسر دوست او که ...
مبارزه ماموران گاندو با کرونا و جاسوس ها!
نظامی تا آن جا که می شد پرس و جو کردم و راهنمایی گرفتم. قصه با تمام پیچ و خم هایش پیش می رفت و جذابیت اش مرا با خودش همراه می کرد. سعید یکی از شخصیت هایی بود که از روز اول برایم جذابیت داشت و چالش برانگیز بود. تقریباً دو فصل و حدود سه سال با شخصیت سعید همراه شدم و برایم شیرین و پرخاطره بود. از زمانی که با تیم گاندو همراه شدید، کل دنیا درگیر اپیدمی کرونا شد. کار در این شرایط چقدر برای تان ...
طلاق مدل سریال تلویزیونی عروس تهرانی از داماد / مائده کوتاه نیامد !
حرف پدر مادر بد است؟ شما به همسرم بگویید تا کوتاه بیاید و زندگی مان را خراب نکند. ما هنوز اول راه هستیم. شرط داشتن یک زندگی خوب برای ما این است که فعلًا در طبقه بالای خانه پدری ام زندگی کنی تا چند سال دیگر که بتوانم زندگی بهتری برایت درست کنم و خانه مستقل بگیرم. اگر گوش نکنی، من مجبور می شم تو را طلاق بدهم چون من تحمل سختی را ندارم. من برای سختی ساخته نشدم. آن موقع فکر می کردم می توانم اما الان ...
حیله نظامی یک ایرانی در سوریه رو شد!
... عکست را هم می توانیم تار کنیم. عطوی: چون جدیداً سختگیری های بیشتری هست. قبلا گیر نمی دادند. **: تو که در ساختار خاصی نمی گنجی... عطوی: چرا، با حزب الله رفتیم... چون ما داشتیم دوستانی از ایران که در عراق، به عشق دفاع از حرم با تکفیری ها می جنگیدند. برای کار خاصی نمی رفتند، ولی برخی سخت گیری می کردند که چرا با عراقی ها رفتید؟! **: جزو اولین گروه هایی بو ...
عکس همسر زیبای پژمان جمشیدی منتشر شد ! / پژمان جمشیدی کی ازدواج کرد؟! + عکس
تواند نظرش را بدهد. نظر شخصی من این است هر آدمی در جهان می تواند هر ورزش یا هنری که توانایی اش را داشته باشد، انجام بدهد. فوتبال و سنگ نوردی از زمانی که دست چپ و راستم را شناختم عاشق توپ پلاستیکی شدم و دنبال فوتبال رفتم، همیشه از من می پرسند فوتبال را از کی شروع کردم اما واقعا نمی دانم من دیپلم رشته سنگ نوردی هم دارم اما آنقدر عاشق فوتبال بودم که ورزش های دیگر در ...
حکایت یک عمر حضور هنرمندانه
آقای اسماعیل خانی مرا به خانه می رساند. یکی از روزها وقتی مرا به خانه رساند، مادرم به او گفت لطفا دیگر این کار را نکنید من خودم به دنبال دخترم می آیم. یک روز اسماعیل خانی گفت به مادرت بگو آبگوشت درست کند تا من به خانه شما بیایم. وقتی به منزل ما آمد، ماجرای ازدواج را مطرح کرد که مادرم گفت: دختر من خیلی جوان است و هیچ کاری بلد نیست حتی بلد نیست لباس هایش را جمع کند و اصلا نمی تواند یک زندگی را ...
آزاده نوجوان دفاع مقدس: کاری کردیم عراقی ها از خودشان کتک بخورند!
دیدند این طوری نمی شود مثل زنبور دسته جمعی با هم حرکت می کردند تا کم تر ضربه بخورند. وقتی چشمانم را باز کردم، دیدم همه یک طرف، من هم یک طرف. ماندم چطوری قاطی جمعیت شوم. فانوسقه یک عراقی که چندان درشت نبود را کشیدم و لابلای بچه ها خودم را جا دادم و به سمت جمعیت ملحق شدم. عراقی ها هم بعد از نیم ساعت و خستگی بی خیال ما شدند. 4 روز آنجا بودیم. با دیگ برای ما آب می آوردند و با یک قوطی به همه ...
رزمنده و آزاده دیروز، مدافع سلامت امروز/ ایثار و فداکاری با دلی پُر از ایمان
چشمانمان بود. وی از اولین روز اسارتش گفت: روز اول اسارت نزدیک غروب خبرنگارای خارجی و داخلی، نیروهای نظامی همه بودند فرمانده بصره هم بود، دومین نفری بودم که مرا بازجویی کردند، گفتم تدارکاچی هستم، خیلی شکنجه کردند، گفتند نفر قبل هم گفت تدارکات چی است، مگر این می شود؟!، او را هم آوردند ما انگار همدیگر را نمی شناختیم، هر دو اظهار بی اطلاعی کردیم، گفتم ما گرانمان فرق می کند، با وجودی که باور نکرند ...
نوجوان برای درک عاشورا نیاز به تصویر دارد
شده است، توضیح داد: به عنوان یک تهیه کننده و سرمایه گذار نه از دولت سرمایه و نه حمایتی برای تولید خواستم، تنها درخواستم این بود که هنگام اکران از ناسور حمایت کنند و بیشتر از اینکه به دنبال منافع مادی باشم، به دنبال دیده شدن این کار بودم. برای ناسور توانستم تاییدیه چند ارگان مذهبی را دریافت کنم، حتی موفق به اکران این فیلم شدم، اما اکران این انیمیشن مورد هیچ حمایتی قرار نگرفت و متاسفم برای اینکه ...
لیست پرفروش ترین کتاب های ایرانی 1400 به همراه قسمتی از نوشته پشت جلد
...> قسمتی از متن کتاب: چقدر دوستش داشتم، چقدر مثل هم بودیم، اما گذشت، این همه سال اصلا به نظر نمی آید که او حتی لحظه ای به فکر من بوده. عاشق کارش است. ای کاش من هم عاشق چیزی بودم، عاشق چیزی که فقط و فقط مال خودم باشد، عاشق یک کار، یک عشق مطمئن، عشق به چیزی که به عواطفت جواب بدهد، نگران آن نباشی که پست بزند، یا کمتر دوستت داشته باشد، یا ته بکشد. چقدر پیر شدم. کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان ...
ناگفته های نفیسه روشن
.... خاطره خوب و شادی از همکاری با این گروه داشتم و از نظر حرفه ای و اخلاقی برای من بازیگر، امنیتی در شب های مافیا ایجاد کرده بودند بنابراین وقتی درباره مسابقه 77 ساعت صحبت کردند پذیرفتم. جذابیتش این است که با نخبه های دانشگاه های برتر کشور در ارتباط هستی و مسابقه در فضای بکر جنگل است. در این جا مانند کاری که مجریان متخصص و حرفه ای در تلویزیون انجام می دهند، اجرا وجود ندارد. در واقع نوعی ...
هادی پور: می خواهم در پاریس با المپیک تسویه حساب کنم/ قهرمانان سابق بی مهری کردند/ دوستان فقط دنبال پست ...
دنبال پست گرفتن نباشد و اگر می توانند کمکی انجام دهند، با تمام وجود این کار را کنند، چرا که تکواندو در این شرایط به همه نیاز دارد. تکواندو به قهرمانان خود و حمایت نیاز دارد و نباید اینگونه باشد هر کسی از بیرون در خصوص این رشته حرف بزند و تکواندو را خراب کند. به عنوان یک سرباز که در 7 سال گذشته عضو تیم ملی بودم و جوانی ام را در این رشته گذاشتم از همه قهرمانان سابق می خواهم از تکواندو حمایت کنند. امیدوارم روزی برسد که همه به هم کمک کنیم بالا برویم، نه اینکه یکی را پایین بکشیم تا خودمان صعود کنیم. انتهای پیام/ ...
جزئیات دستگیری عامل جنایت در دهرود مشهد / قاتل فراری در خواب به دام افتاد
موتورسیکلت سرقتی به کلانتری بردند. آن جا متوجه شدم که دوستم را نیز دستگیر کرده اند. وقتی به دادسرا رفتیم بازپرس هر دو نفر ما را به زندان فرستاد ولی چند روز بعد زمانی که مشخص شد من در سرقت موتورسیکلت نقشی نداشتم، مرا آزاد کردند اما دوستم در زندان ماند. هنگامی که در زندان بودم کینه عمیقی از رضا را به دل گرفتم چرا که احتمال می دادم او مرا به پلیس لو داده است. به همین خاطر نقشه ای کشیدم تا ...
ایثار جوان کرکوکی برای پیروزی رزمندگان ایرانی/ دعاهایی که بلای جان پالایشگاه کرکوک شد
ستاد مشترک سپاه، شهید محمد ناظری را دیدم. حاج محمد با منش و کلام مختص خودش پرسید، عمو اکبر کجا می روی؟ سوالش را از خودش پرسیدم. گفت، دنبال دیوانه می گردم! گفتم، بنویس، کجا؟ گفت، عراق! خوشحال شدم، گفتم، اسم من را هم بنویس! پاییز سال 1365 راهی غرب کشور شدیم. برای رسیدن به مقصد باید مسیر سختی را می پیمودیم. چراکه کردهای طالبانی راه را می بستند و خودروها را تصاحب و از آن برای حمل ...
ترامپ: خروج از افغانستان بزرگترین تحقیر تاریخی آمریکا بود
ها و تاسیساتمان به اهتزاز در بیاوریم. ترامپ ادامه داد: ما داعش را نابود کردیم. این را به یاد دارید؟! زمانی که من رییس جمهور شدم داعش همه جا را گرفته بود، ولی من در مدت زمان کوتاهی رهبر و بنیانگذار آن یعنی البغدادی را کشتم. ترامپ همچنین در ادامه سخنرانی خود تاکید کرد: من قبلاً جو بایدن را یک رییس جمهور فاجعه بار پیش بینی کرده بودم. یک سال در تمام سخنرانی های خود هشدار دادم که ...
صبوری های بانویی که پیکر همسر شهیدش را هم ندید
آن جا متوجه شدم که شهید شده است؛ یک لحظه تمام زندگی ام جلوی چشمانم آمد؛ فهمیدم دیگر کاملا تنها شدم. همسر شهید املاکی در ادامه راجع به زندگی بعد از شهادت شوهرش گفت: خیلی ها از لحاظ اعتقادی با او درگیر بودند و به او اعتراض می کردند که چرا به جبهه می رود؛ وقتی او شهید شد من به چشم دیدم که یک سری از شهادت او خوشحال شدند. بعضی وقت ها رفتار هایی از مردم می دیدم که شهادت او را فراموش می کردم ...
باید از امید گفت... + فیلم
بودم ... کرونا و غم از دست دادن مادر خانم احمدی با بغض به از دست دادن مادرش اشاره می کند و می گوید به خاطر کرونا نتوانستیم خیلی پیش مادرم باشم و این غم همیشه با من می ماند. از سختی های کار در دوران کرونا این بود که باید از خانواده هایمان دور می بودیم، بیماران ترسیده و نگران بودند، بیماری هنوز ناشناخته بود، از 12 شب تازه اوج شلوغی بیمارستان بود، تعداد بیماران زیاد و شیفت ها ...
از چمن چه خبر؟
می کنم. اما تو را دوست دارم؛ پس نمی کشم ات. ماشینی امشب تو را به مرز ایران می برد. برو. برای همیشه از افغانستان برو. خانواده ات می ماند همین جا. اگر کاری نکنی و برنگردی، خانوده ات جایشان امن است . کودتای واقعی در زندگی چمن رخ داده بود. او را در مرز ایران پیاده می کنند. چمن به ایران می آید. اول کار تجارت را شروع می کند. در زمان داوودخان که امکان برگشت به کابل را ندارد. سقوط داوودخان با ...
سلول های ابوغریب شبیه گاو صندوق بود!
در اردوگاه های دشمن، حضور مجدد در ایران را به رؤیایی دور در نظرمان درآورده بود که حالا داشت به واقعیت تبدیل می شد. هنگام ورود به ایران با استقبال گرم مردم رو به رو شدیم، در اراک هم که خانواده، اقوام و آشنایان سنگ تمام گذاشته بودند. در میان اقوام عمه ام را که مادر شهید بود، ندیدم. از دخترش پیگیر احوال او شدم، گفت مادرم به شهادت رسیده است. از حرفش جا خوردم. آخر آن پیرزن که نمی توانست به جبهه برود ...
775 روز اسارت در اردوگاه عراقی ها کمپ 6
...> در عملیاتی که در 1367/4/21شروع شد و در روز بعد ان محاصره افتادیم و به همراه 16 نفر دیگر اسیر شدم در ان زمان تقریبا 20 سالم بود 6_از سختی های اسارت برایمان بگویید؟ اسارت همش سختی بود منجمله بی غذایی ،بی آبی،نبود سرویس،اذیت و ازار و بهانه گرفتن عراقی ها و ضرب شتم اسرا و بزرگترین شکنجه دوش اب سرد در زمستان از کدامین برایتان بگویم. 7_مدت اسارت شما چقدر بود و ایا در ...
آخرین اقدام بعثی ها پس از دفاع مقدس چه بود؟
قدم زدن بودیم. با اصرار کامبیز به داخل رفتیم. پیام صدام خوانده می شد. بچه ها میخ شده بودند به تلویزیون و پلک نمی زدند. ذهنم روی خبر تبادل گیر کرده بود. بوی تعبیر خوابم خیلی زود همه جا پیچید؛ تبادل ما در شب انجام شد، برگشتیم ایران. روای: محمد میرزاکوچکی، اردوگاه 16 * ماجرای گروگان گیری بعثی ها با حاج آقا ابوترابی در بند 1 آسایشگاه 3 مستقر بودیم. ایشان با ...
آزادگان همچنان انقلابی و وفادار به نظام اما نیازمند توجه بیشتری هستند
از چریک های حضرت امام (ره) در مسیر سرپل ذهاب حرکت می کردند به ما رسیدند و ما را نیز با خود سوار کردند، وقتی که به روستای "شیرین آب" رسیدیم، متوجه شدیم عراقی ها راه را بسته اند، ناچار شدیم زیر پلی تا شب مخفی شویم. بنده شب هنگام وارد یک تانک عراقی شدم و یک دست لباس عراقی پوشیدم، اما به محض پیاده شدن از تانک اسیر شدم و به مدت 10 سال در اسارت عراقی ها بودم. اسرا در تمام دوران ...
اعزام پنهانی مدافع حرم ایرانی از مسیر لبنان!
.... من همان پیاده نظام بودم. نمی دانم چرا و به چه دلیلی از شانس، من راننده شدم و ماشین دستم افتاد. **: چه ماشینی دستتان بود؟ عطوی: تویوتا وانت. (به اصطلاح تویوتا 4 و نیم) **: پشتیبانی سلاح و غذا و امکانات بر عهده شما بود؟ عطوی: اینطور نبود که من مثلا هر روز بروم ناهار بیاورم؛ کارمان متفرقه بود. یک چیز ثابت نبود. مثلا یک باره فاطمیون می گفت فلان جا یک ...
عاشقی به سبک تعزیه خوانی در حسینیه امامزاده یحیی(ع) همدان/ یزید شدم به عشق حسین(ع)
قدیمی این هیأت در برگزاری این مراسم در روز سوم عاشورا یاد می کند و می افزاید: این خادم حسینی در دوران طفولیت به سفر مقدس کربلا می رود و در روز سوم امام به کربلا می رسد و هر آنچه می بیند در همدان پیاده سازی می کند. مراسم روز سوم حکایت حضور طایفه بنی اسد در صحرای کربلا و دفن شهداست. بنده هم از کودکی در تعزیه هیأت جزو طایفه بنی اسد بودم و هنوز هم بعد از گذشت این همه سال ها مسؤولیت این گروه تعزیه بر عهده ...
قسمت 3/ مصاحبه ی مطبوعاتی 25 مرداد زاهدی در تپه های ولنجک
تکلیف کنم و چون مذاکره ی تلفنی مصلحت نبود تصمیم گرفتم شخصا به دیدار پدرم بروم و با علم به این که خروج از منزل در آن وقت روز برای من خالی از مخاطره نبود، مع الوصف به اتفاق آقای یارافشار از منزل شاهرخشاهی خارج شدیم و به طرف منزل خانم مشیر فاطمی (خانم ملوک السادات) که شب گذشته پدرم به آن جا رفته بود و در جاده ی قدیم شمیران نرسیده به جاده ی قیطریه قرار دارد حرکت کردیم. من پشت رُل نشستم و خیابان ها ...
اصفهان طلایه دار صنعت نان در کشور
الگویی غذای سالم برای پیشرفت جوامع وارتقای سطح تولید و بهره وری از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از آن جا که نان و غلات رکن اصلی هرم غذایی را در سبد همه مردم تشکیل می دهد و با مصرف روزانه بین 40 تا 50 درصد جایگاهی خاص در سفره ایرانی ها دارد چند سالی است اصفهان با تکیه بر دانش روز تولید نان با کیفیت و آموزش های تخصصی به نانوایان زمینه ساز تولید نان سالم قلب سالم در کشور شناخته و به همین علت به عنوان پایتخت نان کشور معرفی شده است. نگارنده :اکرم قائدی ...