شهادت برادرم در تداوم مبارزه پدرم با طاغوت بود
سایر منابع:
سایر خبرها
پدر و مادر از خون پسرشان گذشتند
مرد جوانی که متهم است با ضربه چاقو برادرش را به قتل رسانده صبح روز گذشته در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران در حالی محاکمه شد که اولیای دم اعلام گذشت کردند. به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از مهر سال 98 به دنبال وقوع درگیری خونین در یکی از قهوه خانه های کهریزک آغاز شد. پس از حضور مأموران و تحقیقات اولیه مشخص شد صاحب قهوه خانه به نام شاهرخ توسط برادر کوچکش شهرام زخمی و به ...
راه شهیدان را ادامه دهید
عالم بشریت مهدی موعود و نائب بر حقّش امام خمینی بت شکن زمان ما و در آن زمان مثل ابراهیم یا آن مردی که به راه نیک امر و نهی می کرد، و آن ها را به اصلاح فراوان و به خدا دعوت می کرد و الآن امام عزیزمان مثل او با ستمکاران می جنگد و آن ها را به دین اسلام دعوت می کند. پدر و مادرم ناراحت نباشید که فرزند شما شهید شد. پدرم ناراحتی نکن بلکه خوشحال باش که چنین، فرزند خود را آماده کردید، برای دین ...
معراجی های آذربایجان غربی(14):
به گزارش خبرنگار خبرگزاری خبرگزاری حوزه از ارومیه، پیمان کاظم زاده فرزند منوچهر، بیست وهشتم تیر ماه سال 1347 در شهر تهران دیده به جهان گشود و در خانواده ای مذهبی و متدین رشد کرد. پس از گذراندن دوران کودکی و پیش دبستانی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را در مدرسه ابتدایی شیخ عطار واقع در خیابان آذربایجان، چهارراه رودکی گذراند و تا پایان دوره ابتدایی کلاس سوم در دبستان عبدیز تهران، خیابان ...
زن 17ساله: شاهد رابطه غیر اخلاقی شوهرم با مادرم بودم
آن روز همسایه در منزل نبود و من خیلی زود به خانه بازگشتم. آن جا بود که از مشاهده رفتار غیراخلاقی منصور و مادرم بسیار عصبانی شدم و تصمیم به طلاق گرفتم. بالاخره بعد از یک سال از منصور جدا شدم و تا 15سالگی در منزل پدرم بودم ولی باز هم از رفتارهای مادرم زجر می کشیدم چرا که او هیچ حریمی را در برخورد وارتباط با معتادان رعایت نمی کرد. بالاخره در همین روزها جوان 24ساله ای که او نیز برای مصرف مواد مخدر به ...
ماجرای جایزه ای که بعد از شهادت رسید/تلاوت قرآن به سه زبان
منتقل شود اما پدرم قبول نمی کرد و می گفت حضور من در بیمارستان به همکارانم قوت قلب داده و موجب می شود تا بهتر به بیماران رسیدگی کنند، اگر من به عنوان رئیس بیمارستان از بیمارستان بروم مردم شهر چه می گویند؟ دختر شهید طهمسابی تصریح می کند؛ بعد از حدود دو هفته از بستری شدن پدر حالش رو به وخامت رفت و از این رو ناچارا او را به بیمارستان بقیه الله تهران انتقال دادند بعد از دو روز با وجود تلاش ...
کابوسی به نام نیما
می خواهم مدتی را تنها و دور از انسان ها سر کنم به گزارش سرویس اجتماعی شیرازه، دختر جوانی به مرکز مشاوره پلیس فارس مراجعه کرد و با شرح داستان زندگی خودوماجرای چگونگی معتاد شدنش از مشاوران مرکز طلب کمک کرد. مهرنوش داستان زندگی خود را اینچنین اغاز کرد: مادرم 7 سال پیش بدون اطلاع پدرم با دایی ام شریک شد، دایی ام همه پول ها را بالا کشید و پدرم ورشکست شد. پدرم که ...
متهم: از قتل برادرم عذاب وجدان دارم
...> وقتی کامبیز روبه روی قضات ایستاد، در حالی که گریه می کرد، گفت: من فقط برادرم را از دست نداده ام، من رفیقم را کشته ام و از این موضوع به شدت ناراحتم. من اوضاع روحی بدی دارم و نمی دانم باید چه حرفی بزنم. هرچند پدر و مادرم مرا بخشیده اند، باور کنید من نمی توانم خودم را ببخشم. آن قدر عذاب وجدان دارم که برای خودم آرزوی مرگ می کنم. متهم در تشریح انگیزه قتل گفت: برادرم سال ها بود قهوه خانه ...
راز جسد سوخته در سرنوشت مرگبار پسرک معلول قاتل
خواهرم در حالی پیدا شد که حیوانات نیمی از جسد را خورده بودند.بعد از تدفین خواهرم پدرم دق کرد و سه ماه بعد او را هم از دست دادیم.برای همین من و برادرم به عنوان ورثه پدرم،به همراه مادرم ولی دم خواهرم هستیم.ما قصاص قاتل را می خواهیم و تفاضل دیه را هم پرداخت میکنیم.متهم تا به حال برای جلب رضایت اقدامی نکرده و حتی الان در راهرو دادگاه وقتی ما را دید گفت خوب کاری کردم پگاه را کشتم!" سپس متهم ...
بعد از مصطفی همه خانواده جعفری مدافع حرم شدند!
.... **: برادر، پشتوانه خوبی است... همسر شهید: برادرم خوب است، اما زمانه طوری شده که اینقدر مشکلات هست، درگیر خانواده خودش است. عمویم و برادرم پشتوانه خوبی برای من هستند. **: گفتید بعد از چهلم، شهید غفور جعفری (پدر شهید) رفتند به اضافه محمد آقا پسرشان یک آموزش دیدند و رفتند؟ ایشان چند اعزام رفتند سوریه؟ همسر شهید: بله. پدرشان از سال 93 بعد از چهلم آقا ...
شهیدی که جان خود را فدای دانایی کرد
که حدود 41 روز از او بی خبر بودیم در زمان خدا حافظی جمله " یا شهادت یا پیروزی" را بیان کرده و پس از مدت طولانی خبر شهادت فرزندم را برایم آوردند. مادر شهید محمد مهدوی با بیان اینکه شهید از اوایل روز جنگ در جبهه حضور داشت، عنوان کرد: فرزندم در همان اوایل جنگ تحمیلی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در 18 آذر ماه به سوی معبود خود شتافت و به زندگی زمینی خود پایان داد. وی با اشاره به ...
مراسم تشییع پدر شهید حیدر تعهدی برگزار می شود
ماه سال 1345 در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش ابوالقاسم، راننده بود و مادرش صغرا نام داشت و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت، بیست و چهارم خرداد ماه سال 1367 در شیخ محمد عراق به شهادت رسید، پیکرش مدت ها در منطقه برجا ماند و سال 1371پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. ...
آشنایی با مداح شهید فرامرزی ؛ ماجرای گره شهادت که به دست امام رضا(ع) باز شد+عکس
سیدالشهدا (ع) را از شوری اشک های مادر چشیده و تجربه کند. فرج در محیط مذهبی خانواده با عشق و ایمان ریشه داری بزرگ شد و ایمان و اعتقاد به مقدسات در وجودش رشد یافت. در 7 سالگی وارد مدرسه شد و تا پایان کلاس ششم با نمراتی عالی دوران ابتدایی را به پایان رسانید. او که جوانی غیور بود برای کمک به امرار معاش خانواده، بعد از اتمام دوران ابتدایی وارد بازار کار شد تا کمک خرج خانواده خود باشد. او از ...
با آب و قرآن بدرقه اش کردم/ بعد از 6 سال پیکرش به وطن بازگشت
مادر شهید گفت: با آب و قرآن بدرقه اش کردم تا نیمه های کوچه رفت و برگشت، از من خواست برایش دعای شهادت کنم. آن روز رفت و امسال بعد از 6 سال پیکرش برگشت. به گزارش حیات ، شهید مدافع حرم مرتضی کریمی شالی متولد 25 دی ماه سال 60 می باشد. با شروع درگیری های داعش در سوریه و عراق توسط سپاه پاسداران به سوریه اعزام شد و در نهایت در 21 دی ماه سال 94 در سوریه به شهادت رسید. به مناسبت بازگشت ...
برادرکشی تاسفبار در قهوه خانه
پیمان روبروی قضات ایستاد در حالی که اشک می ریخت گفت:من تنها برادرم را از دست نداده ام. من رفیقم را کشته ام و از این موضوع به شدت ناراحت هستم. من اوضاع روحی بدی دارم و نمی دانم باید چه حرفی بزنم. حالا که پدر و مادرم مرا بخشیده اند باور کنید من نمی توانم خودم را ببخشم. وی در تشریح انگیزه قتل گفت: برادرم سال ها بود قهوه خانه داشت و من به قهوه خانه او رفت و آمد داشتم. دو روز قبل از این ...
برادر خشمگین درخواست آزادی کرد
...> او در ادامه افزود: باور کنید راضی به مرگ برادرم نبودم و هنوز هم باور نمی کنم که او مرده است. ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم، آن روز همه اتفاق ها به خاطر خشم و عصبانیت رخ داد. در آن حادثه برادرم با چاقو حمله کرد و من چاره ای جز دفاع نداشتم. این شد که چاقو را از دستش گرفتم و بدون هیچ انگیزه و هدفی یک ضربه زدم که به گردنش خورد. با داشتن سه فرزند زندگی سختی دارم و افسردگی گرفته ام. حالا با گذشت پدر و مادرم از دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند تا از فرزندانم دور نباشم. همه دلخوشی ام خانوده ام هستند، اگر از آن ها دور باشم شرایط سختی دارم. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
در قبال مسئولیت خود متعهد باشید
نیکو زبانزد خاص و عام بود. در همه حال به پدر و مادرش احترام می گذاشت. برادرش علی می گوید: در احترام به پدر و مادر، بسیار سفارش می کرد و می گفت: مهم ترین وظیفه فرزند در قبال پدر و مادر، احترام به آن هاست. برادرم پس از سربازی، دچار تحول عظیمی شد. او سال 59، پس از پایان آموزشی به کردستان رفت و چهارده ماه در کردستان خدمت کرد. اصغر بعد از اتمام دوره سربازی در قزوین، راهی جبهه ...
مادر شهید عیدی پاپی هشت روز بعد از فوت پدر شهید آسمانی شد
به گزارش ایثار "واحد لرستان" حاجیه فوزیه مرادی، مادر بزرگوار شهید عیدی پاپی هشت روز بعد از فوت پدر شهید مرحوم حاجی علی هاشمی تاب دوری همسر و فرزندش شهیدش را نداشت و دار فانی را وداع گفت و در جوار حق آرام گرفت. مراسم تشییع و تدفین این مادر بزرگوار عصر امروز هفدهم شهریورماه ساعت 17/30 از درب غسالخانه به طرف قطعه والدین شهدا برگزار می شود. محمود زرین جویی، مدیرکل بنیاد شهید و امور ...
دعای مستجاب شهید حضرتی در حرم رضوی برای نیل به شهادت/ ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا (س)
.... هرچند شهید حضرتی، پسردایی من بودند اما پس از یک سال انتظار، پاسخ مثبت به پیشنهاد ازدواج وی دادم. چرا که اولین دختر خانواده پس از سه فرزند پسر بودم و پدرم تمایل نداشت دخترش در 16 سالگی ازدواج کند. سختگیری های پدر، اشتیاق ابراهیم را نسبت به انتخابش بیشتر می کرد. او به یکی از اعضای خانواده من گفته بود که من در انتخابم مصمم هستم. ناگفته نماند که در دل من هم غوغا برپا بود چراکه ابراهیم همان ...
ارتباط تلفنی با خانواده شهید قیام 17 شهریور مشهد مقدس
بیت المقدس) رفته و با تیراندازی سربازان شاه به علت شدت جراحات شهید می شود همچنین همسرش ولی الله حقانی حسن کیاده دو سال بعد در دوران خدمت وظیفه و در حین بازگشت از ماموریت در تربت جام در 25 شهریور 1359 به فیض شهادت نائل می شود و رقیه حقانی که در زمان شهادت مادر، 14 سال داشته سرپرستی فرزندان را به عهده می گیرد و در کنار رنج و تحمل از دست دادن پدر و مادر شهید، خواهران و برادران خود را بزرگ می کند ...
حافظ 15 ساله قرآن رتبه یک کنکور کارشناسی ارشد شد
متولد شهر شیراز و ساکن در شهر صدرای شیراز حفظ قرآن را از چند سالگی و در کجا و چطور شروع کردید؟ حفظ قرآن را از کودکی با شرکت در مجالس، محافل و موسسات قرآنی شروع کردم و از سال 97 به صورت تخصصی به حفظ قرآن مشغول شدم. مشوق اصلی شما در حفظ چه کسانی بودند؟ پدر و مادرم مشوق اصلی بنده بوده اند و بعد از آنها مربیان خوبم سرکار خانم نظری، خانم محمدی، حاج آقای محبی و ...
به مادیات دنیا بند نباشید؛ دنیایی که به شما اصلا تعلق ندارد، صاحب اصلی خداست
چهار هزار شهید استان یزد است که در ادامه، وصیت نامه این شهید والامقام را از نظر می گذرانیم. شهید جلیل مدیری 2 اردیبهشت 1343 در شهرستان یزد به دنیا آمد و تا چهارم متوسطه در رشته راه و ساختمان تحصیل کرد. وی راننده لودر بود. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام 11 شهریور 1363 در جاده کوشک نصرت اهواز بر اثر اصابت ترکش خمپاره به دست و سینه به شهادت رسید ...
دفن جسد همسر در باغچه خانه | دختر خردسال پدر قاتلش را لو داد
ناپدید شدن سمیه؛ اظهارات دختر او که هنگام حادثه تنها شش سال داشت، پرده از راز جنایت برداشت. دختر خردسال پدر قاتلش را لو داد چند سال از ناپدید شدن سمیه گذشته بود که همسر سمیه اجازه داد دخترش با پدر و مادر سمیه زندگی کند. سوگند دختر سمیه در زمان وقوع حادثه تنها شش سال داشت و در حالی که پنج سال از وقوع قتل می گذشت به پدر بزرگ و مادر بزرگ خود گفته بود: شب قبل از گم شدن مادرم، او ...
شهیدی که جانش فدای لبیک شد
. همیشه برادرم می گفته دوست دارم یک خواهر داشته باشم. مادرم می گفت وقتی خدا تو را به ما داد خیلی خوشحال شد و وقتی جبهه می رفت یکی دوبار به خاطر تو برگشت. او پسر بزرگ خانواده بوده و در مناطق غرب در سال 62 به شهادت رسید. ما ابتدا در یکی از شهرهای همدان زندگی می کردیم که به خاطر فعالیت های انقلابی مادر و پدر و برادرهایم و تحت تعقیب بودنشان مجبور به مهاجرت به شهر همدان می شویم. البته من زمان ...
پدر، عشق، پسر
از پسر حسین برمی آید. این منم، علی، فرزند حسین بن علی! سوگند به بیت الله که ماییم پرچمدار ولایت نبی. به خدا قسم که این دشمن بی پدر بر ما حکومت نمی تواند کرد. من با این شمشیر آخته به حمایت از پدرم ایستاده ام. و آن چنان که شایسته ی یک جوان هاشمی قریشی است، جنگ می کنم. عقاب در مجلس هفتم داغی بر دل مادر علی اکبر می زند و نقل تشنگی آن حضرت را روایت می کند. مجلس هشتم، توصیف هجوم ...
همسر مجید واشقانی کیست؟ +عکس
سایت های مختلفی با عنوان همسر وی منتشر شده که واقعیت ندارد. ولی 15 سال پیش در اتوبوس در مسیر تهران به شمال عاشق شدم که همونجا هم تموم شد، دوست دارم همسر آیندم مثل خودم تلخ و جذاب باشد. راستش این است که پدر و مادرم، آن اوایل تصور و شناخت روشنی از بازیگری نداشتند پدرم ارتشی نیروی هوایی بود و دنیای بازیگری با دنیایی که پدرم در آن بود خیلی تفاوت داشت با این تفاسیر او همیشه حمایت می ...
این دادستان، یک ریال حقوق نگرفت
...، پدرم و دیگر علما در مسجد سلماسی داشت. خلاصه، بعد از نماز مغرب و عشا برمی گشت. البته تصور نکنید شب که به خانه می آمد، کنار زن و بچه بود. شب ها هم، 6 ساعت درس می خواند! تمام درس های روز را پیاده و مرور می کرد. اینطور بود که هیچ وقت زودتر از یک نیمه شب خواب به چشم های ما نمی آمد. و دوباره فردا از نماز صبح، این روال تکرار می شد. 15 سال، زندگی ما به این منوال گذشت. به همین دلیل است که هر ...
قاسم آباد یادگار شکوفه
یعنی آقای شکوفه گرفت. بعد هم بانی شد و با کمک اهالی مسجد را ساخت. این مسجد سال 58 با حضور آقای جلالی خمینی افتتاح شد. او ادامه می دهد: این مسجد در زمان جنگ خیلی کمک حال مردم بود. کالاهای اساسی که با دفترچه های بسیج می دادند در این مسجد توزیع می شد. همچنین کمک های مردمی اینجا جمع و بسته بندی شده و به جبهه فرستاده می شد. منوچهر ستوده در جلد دوم جغرافیای تاریخی شمیران، قاسم آباد را این گونه ...
ویلچر کوهنورد را برای کمک به پدرم ساختم
دیدند به دانستن درباره بیماری های لاعلاج ویروسی و عفونی برای کمک به پدرم علاقه دارم، به سؤالاتم با دقت و حوصله جواب دادند. بعدها هم به عنوان آموزشیار و پژوهشگر در بیمارستان امام خمینی(ره) و مرکز تحقیقات بیماری های عفونی ایشان را همراهی کردم تا جایی که مدیریت نخستین کلینیک خصوصی درمان HIV در ایران را به من سپردند، البته چون تحقیق و پژوهشگری بیشتر با روحیه ام سازگار بود، بعد از مدتی کلینیک را رها کردم ...