همان لباس سربازی
سایر منابع:
سایر خبرها
دل دشمن از فداکاری مردم اصفهان همچنان می لرزد/ یواشکی های دوران دفاع مقدس
از میدان امام اصفهان به دل دشمن زدند. مرتضی آرسته از پیشکسوتانی است که برای ما جوانان امروز از التهاب آن روزهای شهر و اشتیاق مردمی که به فرمان امام خود لبیک گفتند، می گوید. آرسته از حال و هوای روزهای جنگ می گوید و از راویان روایت اعزام پیر و جوان به جبهه حق می شود و می گوید: در دفاع مقدس جنگ نامردانه ای اتفاق افتاد که قصد داشتند ظرف یک هفته ایران را تصرف کنند، تصور داشتند ایران ...
آقا روح الله از ولادت تا رحلت (قسمت دوم)؛ احترام عجیب و خواندنی امام خمینی (ره) به همسر
را آب می کردند. به طور مثال در جمع خانواده که نشسته بودند، گاه می دیدیم ، آقا به طرف آشپزخانه می روند. از ایشان سؤال می شد، می گفتند: می روم آب بخورم . می گفتیم : به ما بگویید تا برایتان آب بیاوریم . می گفتند: مگر خودم نمی توانم این کار را بکنم ؟ بعد با خنده می گفتند: انسان باید خودکفا باشد. (43) یکی از شاگردان آقا می گوید: همان زمان که آقای بروجردی به قم آمده بودند؛ آقا در خانه یخچال ...
19سالگی به جبهه رفتم/ قطع شدن دست چیزی نبود که مانع رفتن دوباره من به جبهه شود
منطقه رفتم و در آنجا که افراد هم سن و سال خودم هم بودند یک دوره کوتاه آموزشی حدود یک ساعت و نیم را برایمان برگزار کردند که شامل آموزش مخابرات، رمزهای بی سیم، تغییراتی که باید در رمزهای بی سیم داد، نحوه جواب دادن و پیام دادن با بی سیم بود که بعد از آن بی سیم را به من دادند و بی سیم چی شدم. بعد از گرفتن اسلحه و بی سیم چی با شرایطی که دشمن نباید متوجه ما می شد حرکت کردیم، در بین راه برای ...
خاطراتی از مادران چشم انتظار شهدا
به خوابم آمد و ابراهیم پسرم را صدا زد ابراهیم از خانه اش بیرون آمد و جوابش را داد. آن فرد گفت 5 آمبولانس از طرف سوق می آیند آمبولانس اولی که دو خط سبز در دو پهلویش دارد متعلق به شهید کریمی است اگر تابوتش را باز کنید لباس هایش کنارش گذاشته شده است.بروید شهید را به خانه بیاورید و اجازه ندهید جای دیگری دفن شود. از خواب پریدم و تا جان داشتم فریاد زدم نمی دانم بعد از هوش رفتم یا دوباره خوابم ...
استرسی که نسل ما کشید جزء آمار جنگ به حساب نمی آید
...> فردا صبح که رفتم مدرسه، فقط حرف از اتفاقات جدیدی بود که در حال رخ دادن بود. سرتان را درد نیاورم. القصه اینکه جنگ آوار شد روی سرمان... جنگی که رنج و گنجش توأمان بود صدیقه خانم هم همان اولین انفجار که کابوسش از سال 1359 شروع شد و 8 سال طول کشید را از زاویه کوچه و محله خودشان تعریف کرد: آن موقع پسرم رضا 4 ساله بود و مهدی هم 2 ساله. وقتی صدای هواپیمای جنگی را شنیدم ...
ازنمازشب خوان تابی نماز آماده مقابله با صدام/ماجرای گردان خلاف ها
دمت دارد بیاید مسجد الهادی، خیابان تهران نو! من و چند نفر از دوستانم نماز که تمام شد، سریع آمدیم خانه... کارت پایان خدمتم را برداشتم و رفتم! گفتند نه! حتماً باید برگه رضایت پدر و مادر هم باشد. گفتم بابا! من خودم به سنی رسیدم که تشخیص می دهم اما قبول نکردند! حالا دلیل این قبول نکردن چی بود؟ برای این بود که به جای 2000 نفر، 10000 نفر برای ثبت نام آمده بودند! حتی بیشتر! این یکی از پدیده های بی ن ...
مرگ مشکوک مرد ورزشکار هنگام بازگشت از پارک در خیابان پیروزی
برای نخستین بار جسد را دیده و پلیس را خبر کرده بود، سرنخی در اختیار تیم جنایی قرار داد. وی که در همان محل زندگی می کند به کارآگاهان گفت: در حال عبور از خیابان بودم که صدایی به گوشم رسید. مردی به سختی و بریده بریده می گفت: آی دزد . برگشتم و دیدم صدا از مردی که روی زمین افتاده به گوش می رسد. فورا خودم را بالای سرش رساندم. مرد لباس ورزشی به تن داشت و شکمش را گرفته بود. خون زیادی از او می رفت و به سختی ...
نقش زنان در دفاع مقدس بسیار ممتاز بود
دادن سلاح شیمیایی به صدام؛ نمونه های رفتار منافقانه استکبار از خصوصیات استکبار که یکی از شاخص های رفتار نظام استکبار است، فریبگری و رفتار منافقانه است؛ سعی می کنند جنایت را در لباس خدمت نشان بدهند! این نظام استکبار که قصد سلطه بر ملت ها را دارد، از این شیوه به طور متعارف و معمول در همه زندگی اش استفاده می کند؛ شیوه توجیه جنایت و پوشاندن لباس خدمت به جنایت. در حمله به ژاپن ...
فرستادگان رضاییم عازم کربلاییم
ماه که شب ولادت امام رضا(ع) بود. به حضرت ثامن الحجج(ع) توسل کردیم که حدود سه ساعت طول کشید، آخر کار گفتند: احمدیان تو چیزی بخوان. با اینکه شب ولادت امام رضا(ع) بود رفتم در خانه حضرت عباس(ع) و خواندم: تموم زندگیم مال حسینه... گفتم: یا ابوالفضل، شب ولادت امام رضا(ع) است، کار ما گیر است، شما طعم شرمندگی را چشیده اید خودتان کاری کنید... صبح ولادت امام رضا(ع) با شادی و نشاط راهی طلائیه شدیم، بچه ها ...
گفتگو با طلبه ای که با عمامه خود ناجی فرد در حال سقوط شد
او برسانیم، خودش را می کشد بالا، ولی اگر شخصی بود که حرفه ای نبود، من باید خودم می رفتم پایین و از آن جا به او کمک می کردم مثلا هم عمامه را به صورت اصولی به او می بستم، هم از پایین مراقب می بودم تا اتفاق بدی برای آن شخص نیفتد. در زمانی که آن فرد را بالا می کشیدیم، من خیلی نگران بودم که وسط عملیات نجات، پارچه پاره شود که خدا را شکر، اتفاق بدی نیفتاد. البته در همان جا عمامه من به سنگی که در لبه کوه ...
برگی از خاطرات مرحوم حجت الله کسری/ نوحه خوانی انقلابی در نخستین سال های نهضت اسلامی
. زیر نظر علمای شمیران از جمله آقای رسولی محلاتی و آقای ملکی در مسجد همت کار می کردیم. وقتی شروع به مداحی کردم خودم طبعاً مایل به اشعار انقلابی بودم ؛ اشعاری که از نظر ساواک می گفتند بو می دهد. یک روز آقای ملکی جلسه ای گذاشتند و گفتند که امام دستگیر شده ! شما قصیده هایی قدیمی را کنار بگذارید و اشعار جدیدی حفظ کنید که در رابطه با مبارزه با رژیم شاه باشد که ما از همان سال از مسجد همت تجریش شروع ...
شهروندان مشهدی از خاطرات روزگار دفاع مقدس می گویند
... بعد متوجه شدیم که جنگ شده است. اخبار از خراب شدن فرودگاه می گفت. بی قرار شده بودم و مدام می رفتم داخل کوچه و برمی گشتم. در همین حین تلویزیون تصویر امام (ره) را پخش کرد که می فرمودند: طوری نشده، چند کلاغ آمده ا ند سنگی پرت کرده اند. نگران نباشید، چون تلافی می کنیم. اصلا نترسید. این حرف ها عین آبی بود که بر آتش دلمان ریخته می شد. آرام گرفتیم و منتظر ماندیم تا ببینیم چه پیش می آید. فردای ...
در دلم گفتم جنازه پسر شهید من گم شود و نیاورند
دفاع مقدس طول کشید، زیرزمین خانه ما در اختیار مردم بود برای کمک های پشت جبهه. خودم به روضه ها و مراسم مختلف می رفتم و پول جمع می کردم. با این پول، شکر و شیشه و دیگر مواد لازم را می خریدم و با دیگر مادران برای رزمنده ها مربا و... درست می کردیم. همچنین با هم لباس می دوختیم یا شال و کلاه و... می بافتیم. اینها برخی از فعالیت هایی بود که ما مادران رزمنده ها با یکدیگر انجام می دادیم. ما تا ...
انجام کودتای نقاب یک توهم بود/ در حق محمود اسکندری ظلم کردند
حسین خلعتبری که سرش یک جا افتاده بود، هلمتش یک جای دیگر. وقتی به مادرش گفتند حسین شهید شده، پرسید حسین من سر داشت یا نه؟ چون من می دانم چه طور قرار است شهید شود! مادر، این گونه بچه اش را بزرگ کرده است؛ برای سربازی همان طور که ما وزارت علوم داریم که افراد در آن فارغ التحصیل می شوند، در ارتش هم یک دانشگاه علوم پزشکی هست که ستوان 2 در آن به درجه دکترا یا پروفسوری می رسد؛ بدون این که به وزارت علوم یا ...
خدمات شیمیایی پدر شهید مدافع حرم در دوران جنگ!
.... بعد فامیل هایم چی می گفتند؛ پدرش اسم این را گذاشته بود سید علی، پدرزن داداشم می گفت صدام حسین. بعد داداش خودم یک روز آمد گفت این بچه را، صدام حسین را بیاورید! کوچک بود دیگر، من هم بغلم گرفتم رفتم، داداشم گفت که آقای بزرگوار این را صدام حسین نگو، این جایگزین صدام می شود ها! یک روز ایرانی ها را بیرون می کند ها، این را اینطور نگو، این بچه انقلاب است. بعد اسمش را سید علی گذاشت؛ از روی قرآن گذاشت ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد
اهواز رفتم منطقه ای بود که یک رودخانه کوچک داشت حالت دریاچه مانند بود که غواص ها را انجا اموزش می دادند؛ یک ماه انجا بودیم تا قطعنامه توسط امام پذیرفته شد و به میبد برگشتیم. *** سال سوم راهنمایی برای ثبت نام جبهه به بسیج مراجعه کردم. اقای حمامی مسئول ثبت نام بود. وقتی من را دید گفت تو سنت برای رفتن به جبهه کم هست . از ایشان پرسیدم سنم باید چقدر باشد؟ گفت اگر یکسال بزرگتر بودی ...
25 سال روایت گری روز های دفاع مقدس برای جوانان
شد و ما به جبهه جنگ برگشتیم که بعد از مدت طولانی برادر از اسارت رها شد. این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: در سال 65 من و دو برادرم به طور همزمان در جبهه دفاع مقدس حضور داشتیم و از همان اول انقلاب نیز امام خمینی(ره) تحول عظیمی در نگرش جوانان ایجاد کردند و جوانان شیفته نگرش امام(ره) شدند. وی افزود: در زمان جنگ تحمیلی، کشور عراق تنها نبود و 42 کشور در ابتدای جنگ و 65 کشور در پا ...
روایت دلاورمردی های غواصان دلیر گردان یاسین لشکر 21 امام رضا (ع)
. اوایل مهر سال 1365 دوره آموزشی فشرده کادر گردان یاسین شروع شد. آن ها دوره های چندماهه را در عرض چند روز طی کردند. از همان روز های اول، کارشان با سختی های زیادی روبه رو بود. تمریناتی را که ارتشی ها در 9ماه می بینند، فقط در چند روز دیده بودند. امکانات مناسب برای غواصی نداشتند و لباس هایی که باید به تن می کردند، به تنشان اندازه نبود. غذایشان مناسب غواص ها که تحرک زیادی دارند و انرژی زیادی در ...
روایتی از زندگی و مجاهدت های سردار شهید نورعلی شوشتری | مسیحِ بلوچستان
منطقه_ بعدها_ گفتند در سیستان وبلوچستان نظامیگری شهیدشوشتری فقط در همان لباس نظامی که می پوشید، خلاصه می شد و بیشتر به کار های فرهنگی و عمرانی می پرداخت تا به درد مردم رسیده باشد. فقط دنبال درمان درد نبود، بلکه می خواست ریشه درد را برای همیشه بخشکاند. می گفت باید مانند سیره نبوی و علوی به آنان خدمت کنیم. سردار خضرایی، از همکاران شهیدشوشتری، می گفت: به سراغ برادران مولوی منطقه می رفت و ...
حجت الاسلام معینی: عمامه ام ناجی یک انسان شد
تر است. * همان طور که در ویدئو دیدید، ما دو نفر بودیم. دوستم قسمت آخر عمامه را گرفته بود و البته فردی هم که جانش در خطر بود، به صورت حرفه ای کوهنورد بود. اگر حرفه ای نبود، اولا ما این طوری کمکش نمی کردیم و ثانیا اصلا موفق نمی شد بالا بیاید. بنابراین ما خیال مان راحت بود که اگر عمامه را به او برسانیم، خودش را می کشد بالا ولی اگر شخصی بود که حرفه ای نبود، من باید خودم می رفتم پایین و از ...
سحر قریشی برای اولین بار از زندگی شخصی و رازهای خانوادگی اش گفت + عکس
را تغییر دادم و با تصمیم خودم سراغ گیاهخواری رفتم. در همان زمان برای یک برنامه به همراه چند تا از همکاران به دزفول دعوت شدیم. لطف کرده بودند و مراسم ناهار در هتل برای ما ترتیب داده بودند. من از میز غذا عکس انداختم و غذایی سر میز بود که اسمش را از میزبان پرسیدم و ایشان گفتند کباب گنجشک، یعنی معروف ترین و لذیذترین غذای دزفول. آن زمان من گیاهخوار بودم و این کباب را نخوردم و اگر آن زمان گیاهخوار نبودم ...
از اهدای خون تا خاکسپاری با لباس خونی/ ماجرایی متفاوت از یک شهید خدمت از اداره تا جبهه
آخر خانم ربیعی در پایان می گوید؛ چندی پیش در بحبوحه کرونا شنیدم مرکز انتقال خون دچار کمبود خون شده، با خودم گفتم اگر همسرم زنده بود به همراه خانواده خون اهدا می کرد، با خودم گفتم آقا ابراهیم هم خون داد آن هم به معنای واقعی، کاش کسانی که توانایی دارد برای اهدای خون حاضر شوند که همین طور هم شد... به گزارش فارس؛ شهید ابراهیم خناری به عنوان شهید مرکز انتقال خون مازندران به دلیل اینکه در معرکه جنگ در خط مقدم شهید شد با همان لباس و پوتین بدون غسل و کفن به خاک سپرده شد. انتهای پیام/86048/ج/ ...
تلخ و شیرین از هشت سال مقاومت
.... به گفته آیت الله وحیدی، در دوران جنگ، کمک های مردمی از مواد غذایی گرفته تا پوشاک و ملحفه در این مسجد جمع آوری می شد. او خاطرات آن دوران را یادآوری می کند: کامیون کامیون جنس در این مسجد خالی می شد. در همان فضای 100 متری. خانم ها اجناس را به خانه شان می بردند و بسته بندی می کردند. بعد از آماده شدن به جبهه می فرستادیم. بارها خودم برای سرکشی به جبهه می رفتم تا از کم و کسر بچه ها با خبر ...
رئیسی: هر حکم و قانونی بر خلاف مواضع شرعی باشد از اعتبار ساقط است
کارگزار قدسیت در فعل و فاعل می خواهد؛ یعنی اخلاقی می خواهد که به کار قیمت بدهد. * شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم برای خدا از کار و آینده دنیایی خود گذشتند و آینده جاودانه به دست آوردند. اینکه امام با تمام عظمت خود گفتند من در مقابل شما سربازان احساس حقارت می کنم نشان دهنده عظمت آنها است، و قصد دارد بگوید با آن عظمت علمی به جایگاه مخاطب خود غبطه می خورد و کسی که در لباس سربازی و افسری حاضر ...
لو رفتن صیغه سحر قریشی با خواننده معروف/عکس
طراحی ها به سبک و مدل خودم هستند. بچه درس خوانی نبودم کتاب می خوانم ولی اصلا رمان نمی خوانم از همان اول هم به خواندن رمان هیچ علاقه ای نداشتم البته قبل از بازیگر شدن اصلا کتاب نمی خواندم چون بچه درس خوانی هم نبودم. کتاب های مورد علاقه هیچ علاقه ای به کتاب نداشتم بعد از بازیگری برای پیشرفت کار خودم به سمت مطالعه رفتم اینکه به اطلاعاتم اضافه کنم و بتوانم از ...
از جنگ تا سکوی قهرمانی
.... حین تمرینات خیلی درد داشتم. فقط با خودم می گفتم خدایا من را شرمنده مردم نکن. شب قبل از مسابقه به شهید مدافع حرم، حسن عبدالله زاده متوسل شدم و عهد کردم اگر قهرمان شوم، مدالم را به روح ایشان تقدیم کنم. برای مدال طلا انگیزه داشتم و نباید این فرصت را از دست می دادم. روز مسابقه در حرکت دوم مدال طلایم مسجل شد و مدال طلا را گرفتم. پایان بخش برنامه شب گذشته شعرخوانی صابرخراسانی در وصف امام رضا (ع) به درخواست مهمان برنامه بود. جاذبه تولید مشترک شبکه افق و مرکز رسانه سازمان تبلیغات اسلامی است که هر شب ساعت 21 از شبکه افق پخش می شود. انتهای پیام/ ...
رئیسی:نقش آفرینی مقام معظم رهبری در کنار امام خمینی(ره) باید روشن شود
. مسئول و کارگزار قدسیت در فعل و فاعل می خواهد؛ یعنی اخلاقی می خواهد که به کار قیمت بدهد. * شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم برای خدا از کار و آینده دنیایی خود گذشتند و آینده جاودانه به دست آوردند. اینکه امام با تمام عظمت خود گفتند من در مقابل شما سربازان احساس حقارت می کنم نشان دهنده عظمت آنها است، و قصد دارد بگوید با آن عظمت علمی به جایگاه مخاطب خود غبطه می خورد و کسی که در لباس سربازی و افسری ...
قاتل هم محلی قصاص شد
که به من گفتند هاشم دنبال من می گردد. به تصور اینکه می خواهد با من دعوا کند به خانه رفتم و دو چاقو برداشتم و به محل قرار رفتم هاشم به محض دیدن من با چاقو حمله کرد وچند ضربه به من زد. می خواستم فرار کنم که روی شمشادهای داخل پارک افتادم هاشم سعی داشت با چاقو مرا بکشد و من هم از خودم دفاع کردم در همین گیرودار بود که صدای فریاد هاشم که می گفت سوختم را شنیدم و نمی دانم چه اتفاقی برای او رخ ...
مصرف نان خراسان شمالی، دو برابر مصرف کشور
...، ساعت 5صبح به بیشتر نانوایی های شهر سری زدم، همه بسته بودند جز یک نانوایی این در حالی بود که شیفت تعطیل این نانوایی ها هم نبود به سراغ همان تک نانوایی سحر خیز رفتم می گفت بخاطر آمدن ورز خمیر و پخت نان با کیفیت در صبح باید ساعت 5 صبح شروع به کار کرد. اینکه چرا عمده نانوایی های شهر این فاصله زمانی رعایت نمی کنند و نظارتی بر اینکار نیست برایم عجیب بود منتظر ایستادم تا یکی از نانوایی ها صبح پز ...
مادر خیریه های ایران در فهرست 100 زن نامدار | روح یک جوان را دارم
خیر پدر، مادر و مادربزرگم آشنا شدم و درک کردم که نیکوکاری وظیفه ای انسان دوستانه است که بر گردن آدمی نهاده شد. خواندن، نوشتن و قرائت قرآن را پیش مادربزرگم آموختم و به دبستان رفتم. تا سال 1314 که به سن تکلیف رسیدم و باز هم برای کسب دانش نزد مادربزرگم بازگشتم و به عنوان پزشکیار در کنارش مشغول به کار شدم. باز هم به همان خانه برمی گردد و البته به تدریس. من در خانه ای قد کشیدم که در آن مدام ...