شهیدی که چراغ راه پدر شد
سایر منابع:
سایر خبرها
توصیه یک شهید پیرامون انقلاب اسلامی
بسیار فعال بود. هم مسئول پایگاه فجر (در انتهای 24 متری علی آباد) بود و هم جزو اعضای اصلی کادر ناحیه 26 مسجد جامع. مسئولیت های مختلفی در بسیج پایگاه فجر داشت مثل: آموزش نظامی، تبلیغات و پرسنلی. اوایل جنگ به دلیل سن و سال کم نمی توانست در جبهه حضور داشته باشد، تا اینکه سال 1366 بالاخره توانست پدر را راضی کند و عازم شود. او به بهانه انجام کارهای فنی به جبهه رفت، در حالی که هدفش شرکت در رزم ...
در جنایت آشکار صدام چشم های زیبای این دختربچه را کور کرد
بابا را می گرفت، اما هر بار مادر جوابی می داد. بعد از چند ماه رقیه به ایران بازگشت و باز هم بهانه پدر را گرفت. این بار دیگر مادر نتوانست موضوع شهادت پدر را از دخترش پنهان کند و به این دختر 6ساله گفت که پدرش در همان روز بمباران، به شهادت رسیده است. رقیه به همراه مادر سر مزار پدر رفت و مزار را در آغوش کوچکش گرفت و فقط فریاد می زد تا کمی آرام بگیرد. رقیه ای که فقط 6 سال داشت و ...
نحوه شهادت یحیی نظری
...> شهید یحیی نظری 15 مهر 1347، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش شیرزاد، آشپز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. یازدهم بهمن 1366، با سمت فرمانده گروه غواصی در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است. انتهای پیام/ 141 ...
صحبت های مردی که همسرش را زنده زنده مثله کرد
توهین کرده باشم. من فرزندانم را دوست داشتم و از وقتی دوقلوها به دنیا آمدند تا 15سالگی آنها همسرم سر کار نمی رفت و من خرجی خانه را می دادم، من عاشق بچه هایم بودم و همیشه کار می کردم تا لباس های شیک و شبیه به هم برای بچه ها بگیرم چون دوقلو بودند. حتی پسرم می خواست مهاجرت کند، من خانه ام را به نام پسرم زدم تا بتواند به آلمان برود، چون برای مهاجرت به سند نیاز داشت. من اجازه ندادم خانواده ام سختی بکشند ...
نگاهی بر کتاب حافظ دل ها؛ خاطرات مردم شیراز از ایام شهادت حاج قاسم
این کتاب اینگونه آمده است: بعد از نماز بر پیکر حاج قاسم، بچه ها گفتند: برگردیم خوابگاه ؛ اما مگر می شد قدم از قدم برداشت. تلاطم جمعیت زیاد بود و مثل پر کاه این طرف و آن طرف می شدم. نزدیک بود خفه شوم. مرگ تا یک قدمی ام آمد؛ اما به خیر گذشت. مسیر کوتاه دانشگاه تا خوابگاه چند ساعت طول کشید. در خوابگاه یکی از بچه ها برای حاج قاسم مشکی پوشیده بود؛ کسی که در محرم هم سیاه نمی پوشید. ...
شیخ حسن، روستایی که در تظاهرات علیه رژیم پهلوی پیشتاز بود/ از مخالفت با کشف حجاب تا قیام دانش آموزان در ...
داده باشم گفتم اولین تظاهرات نظر آباد دیروز از دبیرستان ما شروع شد و بچه ها به خیابان ریختند و شعار دادند. بعد به سمت مدرسه ی راهنمایی رفتیم. ابتدا آقای تبریزی، مدیر مدرسه، درب مدرسه را باز نمی کرد. یکی دو تا از بچه ها ، آجر و سنگ پرت کردند. آقای مدیر هم مجبور شد در را باز کند و بچه های راهنمایی هم به ما ملحق شدند تا چهارراه (بیمارستان امام حسن مجتبی علیه الاسلام فعلی) آمده بودیم که یک ...
بدون تعارف با پزشکی که ساواک به اعدام محکومش کرده بود
ا نگفتند که شما دانشجوی پزشکی هستید و ...؟ میهمان: بله محکوم به اعدام که شدم بیشترین شکنجه ام این بود که می گفتند: شما که بچه پولدار بودید و امکانات خوبی در زندگی داشتید، تو که چنین موقعیتی داشتی چرا مبارزه کردی؟ گفتم ما کاری به زندگی نداریم، زندگی اصلی ما آن دنیا است و بقاء ما بعد از مردن است و باید ببینیم برای زندگی آن دنیا باید چه کار کنیم. مجری: آیا اینکه شما دانشجوی پزش ...
روایت نوجوان انقلابی و بدحجابی های خانم معلم/ جایی که قرار بود بروم، رفتم
بچه ها من اصلاً به مدرسه نمی رفتم؛ زیرا نمی توانستم فارسی صحبت کنم و بیشتر مادرم این کار را انجام می داد که برای دیدن برادرهایش در سال چند دفعه به تهران می رفت و دست و پا شکسته یاد گرفته بود که فارسی صحبت کند. اما آن روز مجبور شدم خودم به مدرسه بروم. خانم معلم بسیار ناراحت شده بود و می خواست به هر شکلی تلافی کند و دائم می گفت امسال مجتبی رو رفوزه می کنم. یک ساعت تمام با او ...
حسین برای من پدری کرد و من برای بچه هایش
درپی حسین در جبهه مقاومت از او جدا شد و حالا سرپرستی دو یادگار شهید بعد از شهادت پدرشان و فوت مادر بزرگ شان برعهده مهدی عموی بچه هاست. گفت وگوی ما را با مهدی علیزاده، برادر شهید پیش رو دارید. چه زمانی به ایران مهاجرت کردید؟ والدین مان حدود 40 سال پیش به ایران مهاجرت کردند. بنابر این ما در ایران متولد شدیم. از زمانی که به یاد دارم پدرم در کوره های آجرپزی مشغول به کار بود. بزرگ تر که ...
همرزم من دست قطع شده اش را به سمت کربلا پرتاب کرد!
.... انگیزه ام برای ورود به جریان انقلاب از زمانی شروع شد که اخوی عکس امام خمینی را نشانم داد. گفتم ایشان چه کسی است؟ گفت عکس آقای خمینی است. از همان زمان اعلامیه پخش کردم تا موقعی که انقلاب پیروز شد. بعد هم که آموزش ابتدایی نظامی را در اردوگاه رامسر گذراندم. جزو نیرو های اولیه بسیج شدم و نهایتاً از سال 62 تا پایان جنگ در جبهه بودم. چطور شد که به یگان دریایی پیوستید؟ در مقطعی که در ...
پسرکشی به خاطر اعتیاد
تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی و با توجه به رضایت تنها اولیای دم پرونده، متهم به جایگاه رفت و گفت: من با کارگری 3 فرزندم را بزرگ کردم. دخترم دانشجوی پزشکی است و پسر کوچکم هم تحصیلات دانشگاهی دارد، اما این پسر از همان نوجوانی رفتارش آزاردهنده بود و سرکشی می کرد. روزی که همسر و دو فرزند دیگرم خانه را ترک کردند می دانستم که ...
بسیاری از رفقای نزدیک حاج قاسم به او نامردی کردند
قاسم خاطرات زیادی دارم؛ چون ما نزدیک به چهل سال با هم رفاقت داشتیم. بعد از شهادت حاج قاسم، حضرت آقا بحث مکتب را مطرح کردند و من هم در رابطه با شاخص های مکتب کتابی نوشتم که سال گذشته منتشر شد. بعد، آقای علامیان پیشنهاد دادند که بنده خاطرات دوران جنگ و جبهه خود را به صورت کتاب بنویسم و ایشان تدوین کنند که هنوز هم منتشر نکردیم. آقای علامیان بهترین فردی است که می توانست برای نوشتن و تدوین ...
سرداری که همنشین محرومان و مستمندان بود
آشناها اعلام کرده بود هر کسی قصد کار خیر دارد، به مردم این روستا کمک کند. همین قلب مهربان و روحیه ایثارگری باعث شد تا پدرم پس از سابقه طولانی حضورش در جبهه های دفاع مقدس، دوباره رخت رزم به تن کند و این بار به جبهه سوریه برود. ایشان موقع اعزام به سوریه مویی سفید کرده بود. هیچ کسی هم انتظار نداشت که او بعد از سال ها حضور در دفاع مقدس، دوباره به شرایط جنگی برگردد، اما پدرم خودش خواست و رفت و عاقبت، شهادت مزد سال ها جهاد خالصانه اش شد. ...
بدون تعارف پای درددل یک محکوم به اعدام
الان دارم میگم، چند وقت پیش من قم بودم رفتم خدمت حضرت امام(ره) خونه آقای یزدی همان محل ملاقات یک دیداری بود که بعد از دیدار یک سوال از ایشان کردم گفتم آقای بعضی از این پاسدارها مامور مردم عادی بودند همه گفتم با این زندانی ها خیلی بد برخورد می کنند گفتند مثلاً چیکار می کنند گفتم هل شون میدن و یا پسگردنشون می زنن نظر شما چیه، فرمودن اگر 100 نفر هم کشتند کسی بدون اذن حاکم شهر حق اهانت هم ندارند. ...
بدون تعارف با دختری که در 14 سالگی در بند ساواک گرفتار شد
ویژه برنامه بدون تعارف به مناسبت گرامیداشت ایام مبارک دهه فجر در این قسمت صحبت های خانم رضوانه دباغ را می شنویم که همراه مادرشان در زندان ساواک بود.
محاکمه مردی که با دستانش پسرش را خفه کرد
...، گفتم نمی توانم پولی بدهم و از دستش خسته شده ام. دوباره داد و فریاد کرد و وسایل را شکست و من آن قدر عصبانی شدم که کنترل اعصابم را از دست دادم. در یک لحظه با او درگیر شدم و خفه اش کردم. من خیلی عصبانی بودم. نیم ساعت گذشت و من کنار جسد پسرم بودم. بعد با پلیس تماس گرفتم و موضوع را به همسرم هم اطلاع دادم. مرد میانسال گفت: من و خانواده ام آدم های آبروداری بودیم. 16 سال است که در وضعیت ...
دو روایت از شهیدی که زائران خویش را حاجت روایی میکند
علی بن جعفر(ع) قم در قطعه 9 ردیف سه شماره 345 آرام گرفت و به خاک سپرده شد. بقاع خبر: پدر شهید نظری ثابت می گوید: سر مزار فرزندم شهیدم دیدم دختر خانم جوانی نشسته است و فاتحه می خواند و گریه می کند. مثل خواهری بود که برای برادرش گریه می کند. گریه اش که تمام شد گفتم: دخترم شما با این شهید آشنا هستید؟ گفت: نه من بچه سبزوار هستم و در قم درس می خوانم چندین شب پیش خواب دیدم که این ...
قتل پسر جوان به دست پدر به خاطر تنبلی
پدر عصبانی که در جنایتی خشن سر از تن فرزندش جدا و جسد او را مثله کرده بود، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می شود. متهم که مردی 80 ساله است، به دلیل بی کاری پسرش دست به این جنایت هولناک زده است. یک سال قبل مرد جوانی به مأموران خبر داد برادرش گم شده است. او گفت: من اعتیاد دارم و برای ترک اعتیاد به یک کمپ رفته بودم. وقتی از کمپ مرخص شدم و به خانه آمدم، دیدم برادر کوچکم یوسف در خانه ...
با پیراهن کربلا و مشهد، شهید شد
.... من در زندگی خیلی اذیت شدم، بعد از احمد هر لحظه دلم آتش می گرفت. می گفتم خدایا من این زندگی را دیگر نمی خواهم، این لطف خدا بود برای بچه هایم، چون خودم سختی های زندگی را دیدم، خودم در دنیا دلبستگی ندارم، هر لحظه آن چیزی که خواست خدا باشد را می خواهم؛ نه که من از خدا مرگ بخواهم؛ در این شرایط سختی و گناه های هر روز، از نظر من مرگ بهتر است. **: به عنوان مادر شهید چه ...
9 مدافع حرم زیر یک سقف!
...> همسر شهید: اول صفرعلی رفت، او سه سال آنجا بود؛ بعد از سه سال، آقای سیفی گفت که داداشت رفته، تو دیگر نرو؛ گفت من کاری به او ندارم، من می خواهم بروم، دیشب خواب دیدم. گفتم چی خواب دیدی؟ گفت تو این برگه را امضا کن! گفتم چی هست؟ گفت تو امضا کن. وقتی برگه را امضا کردم گفت تو را بازی دادم؛ می خواهم بروم سوریه و رضایتت گرفتم. من گفتم بچه ها چی؟ تو بچه داری. گفت من می خواهم بروم سوریه. بعد من به مادرش زنگ ...
روایت حاج صادق آهنگران از شهید عبدالله میثمی
لحظه بعد، هواپیما به سرعت از روی باند بلند شد. وقتی در فرودگاه تهران از هواپیما پیاده شدیم، آقای میثمی سمت من آمد و گفت حاج صادق، دیدی توسل به مادر سادات، جواب می دهد؟ من لبخند زدم و گفتم بله شک ندارم. شهادت در عملیات کربلای 5 در قرارگاه کربلا بودم. با یکی از دوستان صحبت می کردیم که با بی سیم، خبر زخمی شدن عبدالله را دادند. خیلی ناراحت شدم و دعا کردم که خدا به او سلامتی بدهد ...
ماجرای ترور دختر 14 ساله به دست منافقین
بود؟ این سوال ها مدام در ذهنم رژه می رفتند. شهلا با ترس گفت: مامان، صبح که حمام رفتیم.زینب به من گفت حتما غسل شهادت کنم. مادرم به بچه ها نهیب زد که دیگر ادامه ندهند. فکرم رفت پیش وصیت نامه های زینب. زینب فقط 14 سالش بود! روز دوم گم شدن زینب به ناچار به کلانتری رفتیم و ماجرای گم شدن زینب را تعریف کردیم. رئیس آگاهی چند دقیقه ای سکوت کرد و بعد طوری که من وحشت نکنم گفت: مجبورم ...
اعتراف به کشتن پدر به خاطر بدهی میلیاردی
قتل پدرم شدم. ماموران جنایی به رفتار های پسر جوان مشکوک شدند. او را زیر نظر گرفتند تا این که پی بردند وی دچار بحران های مالی شده و بدهکاری زیادی به بارآورده و با پدرش درگیر بوده است. او دو روز پیش به عنوان تنها مظنون پرونده بازداشت شد و سرانجام دیروز اعتراف کرد و گفت: پدرم پولدار بود. او 13سال قبل با زنی آشنا شد و برای دومین بار ازدواج کرد. خانه اش درپاسداران را هم در اختیار آن زن قرار ...
قتل پسر در سکوت خانه / اعدامم کنید
در تهران رخ داد. در این پسرجوان قربانی شد . عامل پس از جنایت دستگیر شد و عامل اعتراف کرد. رسیدگی به پرونده در دادگاه آغاز شد. به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از 24 بهمن ماه سال 98 آغاز شد .مرد 50 ساله ای به نام بهروز با کلانتری 138 فرجام تماس گرفت و از قتل پسر معتادش به نام مانی خبر داد. با این تماس ماموران کلانتری به خانه این مرد یافتند و با جسد پسرش روبه رو شدند .جسد ...
روایت عشق موتورهایی که چمران با خودش به جبهه برد | سرها را باتیغ تراشیدند و غسل شهادت کردند
...، رفتم داخل لندرور. دیدم دکتر چمران نشسته کنار چراغ نفتی خودش را گرم می کند. محسن طالب زاده (برادر نادر طالب زاده) همراه دکتر بود و او بود که مرا صدا زد. دکتر چمران گفت این کارهایی که با موتور در پیست انجام می دهید، در جبهه هم می توانید اجرا کنید؟ جواب دادم چرا که نه!؟ دکتر گفت: فردا بیایید دفتر نخست وزیری. چندین موتور صفرکیلومتر 250 آنجا بود که تعدادش از ما بیشتر می شد. همان موتورها ما را که ...
قاتل: به مرگ فرزندم راضی نبودم
مردی که به اتهام قتل پسر معتادش در بازداشت به سر می برد می گوید از کاری که کرده پشیمان است. متهم برای هیئت قضایی توضیح داد که با وقوع حادثه زندگی خانوادگی اش به پرتگاه نابودی رسیده است. به گزارش جوان، 24 بهمن ماه سال 98 مأموران کلانتری 138 فرجام، از قتل پسر جوانی به نام مبین در یک منزل مسکونی باخبر و راهی محل شدند. پدر مقتول که با پلیس تماس گرفته بود و در محل حضور داشت به قتل پسر معتادش ...
پای درد دل معتادان بهبودیافته ماندگاریِ ترک اعتیاد، بدون شغل محال است
و پسرم را برگردانم کمی آن طرف تر احمد مرد دیگری را که کارهای نخ زنی را برای خیاط ها انجام می دهد و به اصطلاح به او وسط کار می گویند، می بینم، نزد او می روم و درباره حضورش در این مرکز می پرسم. وی که مصطفی نام دارد و 52 ساله است، پاسخ می دهد: 4 ماه است که به این مرکز آمده ام. بعد از درمان در این کارگاه مشغول به کار شدم. 25 سال مصرف کننده بودم و حدود یکسالی را کارتن خوابی کردم. وی ادامه ...
پدر شهیدان عاملی به فرزندان شهیدش پیوست
...، نانوا بود و مادرش زهرا نام داشت و تا دوره راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند 1362 در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید و اثری از پیکرش به دست نیامد. در بخشی از وصیت نامه شهید هاشم عاملی آمده است: پدر و مادر عزیز! مسئولیت شما سنگین است. صبر را پیشه خود کنید که خداوند با صابران است و از خداوند می خواهم اجازه جبران زحمات و تحمل سختی های شما ...
بانویی که شکنجه گاه ساواک را بر عفو ملوکانه ترجیح داد
کمیته بردند. در آنجا تنها چیزی که موجب نگرانی من بود، بچه هایم بودند. دخترم پیش عمه اش، پسر کوچکم پیش خاله اش و پسر بزرگم پیش عمویش بود. من تا نُه ماه هیچ خبری از بچه ها نداشتم. گاهی می گفتند: آن ها را اینجا می آوریم و شما را روبه روی آن ها کتک می زنیم تا به حرف بیایید! باید بگویم که در زندان از مجاهدین خلق جدا شدیم و دیگر با آن ها رابطه ای نداشتیم. حدود یک سال در کمیته مشترک بودم و ...
زندگی ساده و چهره معصومانه بروجردی را نمایش دهید
عضو شورای 12 نفره موسس سپاه پاسداران بود. چند ماه بعد با تشدید درگیریها در کردستان، محمد بروجردی به عنوان فرماندهی سپاه منطقه غرب ، عازم باختران شد و به مدت حدود 4 سال فرماندهی سپاه استانهای کرمانشاه و کردستان را عهده دار بود. او سرانجام در روز 1 خرداد 1362 بر اثر اصابت ماشین حامل وی با مین در جاده مهاباد به نقده به شهادت رسید. ما از طرف قرارگاه حمزه سیدالشهدا در ارومیه مأموریت پیدا ...