سایر منابع:
سایر خبرها
از بیان واقعیت تا ظرفیت پذیرش
شوشان - مجتبی حلالی : پیش ترها هم در مطلبی آورده بودم که برای حل مشکل ابتداء باید پذیرفت که اصولا چنین مشکلی وجود دارد! در این صورت بی گمان با مشورت و تحقیق و واقع بینی و منطق می توان بدنبال راه حل آن مشکل برآمد. اما اگر پذیرش موجودیت مشکل وجود نداشته باشد، در برابر آن مقاومت شود و بکلی آن را رد کنیم، هرگونه تلاش و گفتگو و راه حل نیز بی اثر خواهد ماند. چراکه اصلا از نظرمان ...
حضور دختر جوان در خانه فساد/ او دست به دست می شد و بارها سقط جنین کرد+جزییات
زن 18ساله ای به نام نیلوفر که با ابراز پشیمانی از گذشته تاریک و وحشتناک خودش، به قانون پناه آورده بود تا شاید راهی برای سعادت آینده اش بیابد، کوله بار تلخکامی هایش را مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گشود ودر تشریح روزگار سیاهش گفت: در یکی از مناطق حاشیه شهر مشهد و در خانواده ای آشفته و سطح پایین از نظر فرهنگی به دنیا آمدم. در آن محله نه تنها چیزی به نام امکانات وجود نداشت ...
وصال در عین خوش
. این هشت ماه که آنجا بودم، بهترین روزهای زندگی من بود، زیرا افراد سپاهی در آنجا بسیار صمیمی و دوست داشتنی بودند و موقعیت تدریس قرآن و امور تربیتی هم مرا بیشتر و بهتر با قرآن آشنا کرد و علاقه مند ساخت. وقتی امام خمینی (ره) در سخنانشان گفتند: بروید و نگذارید که رزمندگان خسته شوند یا جوانان داوطلبانه به جبهه بروند. بدنم لرزید و پیش خودم احساس شرم کردم. آن شد که پس از گذراندن آموزش های نظامی ...
شوخی سیاه شوهر خواهرم زندگی ام را به باد داد / شوهرم از خانه رفت و ناپدید شد!
مشترک بازگشته ام درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی طبرسی شمالی مشهد گفت: سال ها قبل زمانی که من دختری خردسال بودم پدرم به مشهد مهاجرت کرد و در منطقه گلشهر ساکن شدیم. آن زمان زمین های حاشیه شهر کشاورزی بود و پیشرفتی نداشت. پدرم نیز برای خرید و فروش زمین های کشاورزی بنگاه املاک راه اندازی کرد و خیلی زود به درآمد بالایی رسید. با آن که پدرم مرد مهربانی بود، اما به بهانه ا ...
دوست داشتم با یک جانباز ازدواج کنم
مادرم نیز در پشت جبهه حضور داشتیم و کمک می کردیم. دفاع پرس: آیا همین تفکرات انقلابی شما باعث شد که تصمیم به ازدواج با یک جانباز بگیرید؟ بله! چهارده ساله بودم که یک روز به مادرم گفتم، من دوست دارم با یک جانباز ازدواج کنم. انتظار داشتم مادر مخالفت کند. ولی او با خونسردی و لبخند گفت: اگر می خواهی با یک جانباز ازدواج کنی با پسر دایی ات ازدواج کن . دفاع پرس: همسرتان چه ...
سرگذشت نوجوان هروئین فروش
سالگی و زمانی که در کلاس اول دبستان تحصیل می کردم سیگار کشیدم ولی آن زمان چیزی نمی فهمیدم و به همین دلیل هم دیگر سیگار را کنار گذاشتم. خواهر بزرگ ترم ازدواج کرد و به دنبال زندگی خودش رفت ولی یکی دیگر از خواهرانم هنوز مجرد است و در کنار ما زندگی می کند. خلاصه من هم تا کلاس هفتم درس خواندم اما بعد به فکر افتادم که در بازار کار کنم و درآمدم را به مادر و خواهرم بدهم. این بود که ترک تحصیل ...
علیرضا بیرانوند: تیم ملی برای تاریخ سازی متحد شده/ نگران مصدومیت من نباشید!
مصدومیت جزئی داشتم نمی گویم ندارم اما به لطف خدا و زحمات کادر پزشکی الان مشکل خاصی ندارم مدتی زیر نظر پزشکان تیم ملی و پرسپولیس بودم و تمرینات خاص خودم را انجام می دادم. عملکردم در پرسپولیس مشخص بود تا دقیقه 90 بازی می کردم الان آماده هستم. نگران هیچ چیز نباشید. ان شاءالله بتوانیم شما را خوشحال کنیم. ...
مرگ مرموز دانشجوی نخبه همچنان در هاله ای از ابهام
...> متهم گفت: آن روز او با من تماس گرفت و خواست به خانه مان بیاید و با هم مشروب بخوریم. من محلول شیمیایی اعتیادآوری را که حامی کلروفرم بود تهیه کرده بودم و خودم هم سال ها بود به آن اعتیاد داشتم و می دانستم این ماده اعتیادآور است و مصرف زیاد آن می تواند کشنده باشد. وقتی او به خانه مان آمد محلول را که در یخچال بود سر کشید و حالش بد شد. می خواستم او را به بیمارستان برسانم، اما حالش خیلی بد بود. وقتی فهمیدم ...
حکایت مرد ایرانی از محله سید نصرالدین تهران تا فرانکفورت آلمان
به دنبال آموزش تعمیرات کشتی نرفتم، به طوری که در آلمان تبدیل به یک تاجر فرش شده بودم، از بازار تهران فرش های بسیاری را خریداری می کردم و در آلمان به رقم های بالاتری می فروختم، البته که فرش ایرانی طرفداران خاص خودش را دارد. در آن زمان فروشندگان فروش در ایران، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم از خریداران آلمانی مارک و ریال هم می گرفتند، اتفاقاً در آن زمان فرش های بسیاری خریدم و در ...
به دنبال گفت وگو با آنها که مثل ما نیستند!
به همه این سال ها و چقدر من هیجان زده بودم از نت برداری از جلسه ای که اتفاقا داشتم با موبایل ضبطش هم می کردم. خیلی وقت بود که از گفت وگوها نت برداری نمی کردم اما این صحبت ها آنقدر جذاب و آنقدر نادر بودند و از این جنس صحبت آنقدر کم پیدا می شود که نمی توانستی به ضبط کردن خام اکتفا کنی. هی نت برمی داشتم و تیترهای نابی را که از دل صحبت هایش بیرون می آمد، جدا می کردم تا رسیدم به تیتر اصلی. اینکه من سر ...
روایت خاطرات دوبلور فوتبالیست ها و میتی کومان
دادم پذیرفته شدم و چند سال یک مسیر طولانی را از شهرستان به تهران می آمدم و می رفتم. حدود سه سال بدون این که پولی دریافت کنم و یا حتی اسم من به عنوان گوینده مطرح شود، در اتاق های دوبله کارآموز بودم و حتی رل هم می گفتم. مثلاً در آن زمان داشتم در کارتون "سفرهای میتی کومان" جای یک "زنبه" بامزه حرف می زدم. پس از آن به کارهای دیگر دعوت شدم و با آقای کسمایی و آقای افشاریه کار کردم. آن ها به من سرپرستی کار ...
تصادف جانخراش یک مدافع حرم! + عکس
ماه اصلا نمی توانست چیزی بخورد. بعدش خوب شد و در تکلم هم الحمدلله مشکلی نداشت. شبیه این وقایع خیلی زیاد برای محمدرضا اتفاق می افتاد. مثلا آدمی بود که خیلی با موتور و سرعت بالا می رفت. **: آن اتفاق موتوری که افتاد، بعدا جلوگیری نکردید که دیگر موتور ننشینند؟ مادر شهید: چرا، وقتی با موتور می رفت، واقعا می مردم و زنده می شدم. درست برعکس این که من نگران بودم و خودم را زجر می دادم ...
ما بدو، حاج رضا بدو
.... باید می بردمش، والا تا خود پینه ور دنبال من گریه می کرد. به ناچار پذیرفتم. به هرحال نقشه ای داشتم که شاید برای عملی کردنش به او هم نیاز بود. راستش بهار که رفته بودم قنات، بالای باغ باقرزاده ها در استخر طبیعی، داخل قنات، ماهی های درشتی دیده بودم و با خودم فکر می کردم حالا که آب کم شده است، حتما می شود ماهی گرفت. اواخر تابستان بود و زمین از تشنگی له له می زد. اما هوا داشت رو به سردی ...
توهم آدم ربایی باعث شد دختر جوان خودش را از ماشین بیرون بیندازد
برسانم پایم گیر می شود. حتی یک لحظه گمان کردم که او شاید جان باخته باشد؛ چون سرعت ماشین بالا بود که او ناگهان خودش را به بیرون پرتاب کرد. برای همین فرار کردم و در همه این مدت وحشت داشتم که مبادا او جانش را از دست داده باشد. با توجه به اظهارات پسر جوان، شاکی به دادسرا احضار شد و تأیید کرد که همه حقیقت را نگفته و جوان راننده را می شناخته است. او توضیح داد: راننده از دوستان پسر موردعلاقه ...
دولت خودش رباخوری را ترویج می کند
گرفتم برای اولین بار از بانک رفاه وام بگیرم. بعد از اینکه با رییس شعبه بانک صحبت کردیم، قرار شد در برابر وثیقه ای که می گذارم، وام بدهند. من درخواست 2 میلیارد تومان داشتم که رییس بانک به من گفت، چون واحد تولیدی محسوب می شوید، می توانیم به شما 3 میلیارد هم بدهیم. وسوسه شده بودم، نمی دانستم که چه جوابی باید بدهم پول درشتی بود. بزرگ ترین اشتباهم در زندگی این بود که در آن لحظه به چگونگی ...
صد سال نظم ارتش در انتشار قدیمی ترین مجله کشور/ صف دائره المعارفی برای پژوهشگران است
سال 89 تا 92 مسئولیت این مجله را برعهده داشتم. نقش این مجله در دستیابی ارتش به اهداف خودش قابل تقدیر است زیرا در زمانی فعالیت خود را آغاز کرده که توجه به اطلاع رسانی در کشور مطرح نبوده و این مجله با توسعه علوم و فنون نظامی برای آموزش کارکنان نظامی اقدامات ارزشمندی را انجام داده است. وی افزود: در زمان دفاع مقدس تیراژ مجله 250 هزار شماره بود که در جبهه ها به دست همه رزمندگان می رسید و موجب ارتقا روحیه رزمندگان می شد و از وضعیت ارتش آگاه می شدند. ...
فقط استعفا یا فاصله از حزب پایداری راه های پیش روی رئیسی اند
رود و مدیریت پیچیده و پردردسر خود را می طلبد. موضوع دوم، احساس وامداری او به جبهه پایداری است تا حدی که به نظر می رسد به گروگان این گروه افراطی در آمده است. طبعاً از خارج از مناسبات درونی قدرت در ایران، نمی توان به جزئیات بده - بستان کانون های مختلف همسو و رقیب پی برد، اما آنچه از پرده برون افتاده، حکایت از نفوذ چشمگیر جبهه پایداری بر آقای رئیسی دارد. این نکته را می توان از ...
سقف تعیین شده برای معیشت در سال 1401 پاسخگو نبود
باید این منابع در صندوق وزارت اقتصاد باشد. رئیس مجلس شورای اسلامی خطاب به میرکاظمی گفت: آقای میرکاظمی من با پیشنهاد شما در موضوع معیشت در بودجه 1401 مخالف بودم و حتی گفتم که سقف تعیین شده برای معیشت پاسخگو نیست، پیشنهاد 320 همت را داشتم و شما اصرار بر 160 همت داشتید؛ ما حواسمان به معیشت و اشتغال هست البته بی انصافی هم نمی کنیم و شرایط سخت دولت را هم می فهمیم، گزارش درآمدهای دولت را هم ...
جشن تمام عیار منورها
بار که در پایگاه بسیج محل نگاهم به او افتاد، احساس عجیبی داشتم. حس می کردم سال ها است او را می شناسم. غمی غریب در چشمانش موج می زد؛ تنها پسر خانواده است. در همان چند روز مرخصی که بعد از عملیات بدر آمده بودم، حسابی با هم دوست شده بودیم. وقتی به جبهه برمی گشتم، بی قراری عجیبی تمام وجودش را پر کرده بود، خودش در اصفهان بود دلش پیش بچه های جبهه. این را می شد به خوبی از نامه های که برایم می نوشت، ف ...
ترس برای یل تیپ عمار معنا نداشت
به او می گوید یا به خانه برگرد یا من را طلاق بده. شهید حاجی پور هر کاری می کند می بیند نمی تواند جبهه را ترک کند و در نهایت مجبور می شود همسرش را طلاق دهد. دیگر هم هیچ وقت نتوانست ازدواج کند، چون تمام وقتش را در جبهه حضور داشت. جبهه و دفاع از این آب و خاک در این حد برای شهید حاجی پور مهم بود. در عملیات والفجر 4 من در اطلاعات سپاه مریوان بودم و شهید حاجی پور در بخش دیگری حضور داشت و خیلی در جریان ...
سرایداری که رازدار معرکه شد/ قصه ی دیدار شیرین و غیرمنتظره حاج چاسب با سید علی خامنه ای !
رسا بود و مطمئن، گویی که در یک نشست رسمی نشسته ایم، در یک مجمع بین المللی و هزاران چشم به دهانش دوخته شده تا برایمان از جنگ بگوید، از تاریخی پیچیده به خون و ترکش و باروت که بند بند وجودش به آن آشنا بود: معروفم به کریم زاده، از اول جنگ تا آخرش در جبهه های حق علیه باطل حاضر بودم. من متولد 1325ام، دیگر خودت حساب کن آن موقع چند ساله می شدم. سرایدار دبیرستان شهید مصطفی خمینی بودم. دو زن و یازده بچه توی ...
مرگ غم انگیز زن جوان / او به دلیل خیانت های همسرش خودکشی کرد!+جزییات کامل
دیگری در میان است، اما او همه چیز را انکار می کرد تا این که روزی سراسیمه نزد من آمد و تصاویری از من و خودش را نشانم داد که فرد ناشناسی آن تصاویر را به گوشی تلفن همسرش ارسال کرده و مدعی شده بود اگر یک دستگاه پژو 207 برایش نخرد آن تصاویر را برای همسر و خانواده اش ارسال می کند. هرچه فکر می کردیم که عکس های مسافرت شمال چگونه به دست افراد غریبه افتاده است، به نتیجه ای نمی رسیدیم، با همه این ...
تجاوزهای سریالی مرد جوان به پسرهای نوجوان چند نفر قربانی شدند؟!+جزییات کامل
...> پدرم راننده بود و تریاک مصرف می کرد. از کودکی او الگوی من در زندگی بود و دوست داشتم مثل او راننده شوم. 16ساله بودم که برای اولین بار مواد مصرف کردم و وقتی به خودم آمدم، معتاد شده بودم. بعد از مدتی ترک کردم اما دوستانم دوباره مرا به سمت اعتیاد کشاندند و این بار شیشه مصرف می کردم. مصرف شیشه هم تاثیر داشت، اما بیشتر می خواستم از جامعه انتقام بگیرم. وقتی خودم 10ساله بودم، مرد ...
ماجرای گروگان گیری پروفسور فرهود
پدر علم ژنتیک ایران هدف یک نقشه گروگانگیری میلیاردی قرار گرفت. پروفسور داریوش فرهود، چند روز پیش از مقابل خانه اش به طرز عجیب و مشکوکی ربوده شد. 26 ساعت از او خبری نبود تا اینکه او آزاد شد. حالا دو آدم ربا در تله پلیس گرفتار شده اند و انگیزه شان را از این گروگانگیری تصاحب پول میلیاردی اعلام کردند. به گزارش اعتدال ، همه این ها در حالی است که پروفسور فرهود پس از آزادی اش از زندان، در گفتگو با یکی از رسانه ها خبر از بازداشت خود داده و گفته بود: روز یکشنبه، 8 آبان ماه ساعت 5:55، در حال خروج از خانه بودم. دو نفر که لباس مشکی بر تن ...
ابر های سرخ
که در توده های برف برمی داشتم، موجی از بیم و امید از دلم می گذشت. آن روز ها خبری از تاکسی های اینترنتی نبود و زنگ زده بودم به آژانس های نزدیک خانه و موضوع اضطراری خودم را برایشان، شرح و توضیح داده بودم که آینده یکی از جوانان محل در خطر است. اما تلفن چی ها با خونسردی گفته بودند که نیمی از ماشین ها صبح روشن نشده است و نیمی دیگر هم که برای سرویس دهی عازم شده اند، هنوز بازنگشته ...
دکتر روانشناس و همدستش به ایستگاه محاکمه رسیدند
یکی از بیمارانش به نام رامین پی بردند. با به دست آمدن این اطلاعات، رامین 35 ساله شناسایی و بازداشت شد. او در همان بازجویی های اولیه به قتل امیر اعتراف کرد و در روند بازجویی گفت: هشت سال پیش با همسرم ازدواج کردم و حاصل این زندگی یک پسر هفت ساله بود. زندگی خوبی داشتیم، اما بعد از چند سال زندگی مشترک به اختلاف خوردیم و همیشه درگیری داشتیم. به دنبال حل مشکل زندگی ام بودم که به پیشنهاد یکی از ...