شکایت به اتهام تعرض، پایان یک دوستی خیابانی
سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی تلخ دختر تهرانی/ پیام او روی دیوار برای پدر و مادرش چه بود؟
می شد که پدر و مادرم با یکدیگر دچار اختلافاتی شده بودند و قصد داشتند از یکدیگر جدا شوند. آنها پس از دعوایی که با هم داشتند، از خانه رفتند و من هم به خانه دوستانم رفتم. خواهرم اما در خانه تنها بود. 4 روزی می شد از او بی خبر بودم. وقتی دیدم تماس هایم را جواب نمی دهد نگران شدم و خودم را به خانه رساندم و ناباورانه با پیکر بی جان او مواجه شدم. خواهرم هیچ مشکلی نداشت و نمی دانم چرا جانش را از دست داده ...
اتهام زن جوان متهم به رابطه نامشروع با صاحب خانه/ او پیشنهاد داد ولی من قبول نکردم
ثریا بعد از مرگ شوهرش به خانه مادرش رفته و با فرزند سه ساله اش در آنجا زندگی می کند. او متهم به رابطه نامشروع شده و زن صاحبخانه از او شکایت کرده است. ثریا از زندگی اش می گوید: *متهم به رابطه نامشروع شده ای، این رابطه از کی شروع شد؟ رابطه ای در کار نیست. من با مادرم در خانه ای مستاجر هستیم، زن صاحب خانه به شوهرش شک دارد و حالا از من و شوهرش شکایت کرده است. او قصد ...
شکایت از مادر به اتهام آدم ربایی
پسر جوانی که 12 ساعت در یک کمپ ترک اعتیاد حبس شده بود با شکایت به پلیس مدعی شد به دستور مادرش و از سوی دایی هایش ربوده شده است. به گزارش ایران، چند روز قبل پسر جوانی به پلیس مراجعه کرد و از مادرش به اتهام آدم ربایی شکایت کرد. پسر 22 ساله گفت: دانشجوی کامپیوتر هستم و مدتی قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند. برادرم با پدرم زندگی می کرد و من با مادرم، اما من و مادرم خیلی با هم اختلاف داشتیم ...
قتل برادر معتاد در دفاع از پدر و مادر / در محله خزانه تهران رخ داد
بی فایده بود. چندین بار او را به کمپ ترک اعتیاد بردیم ولی هر بار بعد از ترخیص از کمپ به سراغ مواد می رفت. او ادامه داد: برادرم خیلی پدر و مادرم را اذیت می کرد تا از آنها پول بگیرد. حتی با همسایه ها نیز درگیر می شد و اگر کسی حرفی می زد با چاقو به جان آنها می افتاد. روز حادثه برای مصرف مواد پول می خواست و خانواده ام که توانایی تأمین هزینه های او را نداشتند، به او پول ندادند ...
شهیدی که در محل زندگی اش هم گمنام بود
خانه خودم بودم. شوهرخواهرم آمد و گفت: به منزل مادرت بیا. گفتم برای چه؟ گفت: بیا مادرت با تو کار دارد. وقتی وارد کوچه شدم دیدم که حجله ای قرار داده اند. به هرچیزی فکر می کردم؛ به پدرم، مادرم و... ، اما اصلا فکر نمی کردم برادرم شهید شده باشد. وقتی وارد خانه شدم گفتند که حسین شهید شده است. نمی توانم بگویم که چقدر گریه کردم و ضجه زدم. شرایط غیر قابل تحمل و طاقت فرسا بود. از طرفی همسرش شش ماهه باردار بود ...
سکوت عروس دوجنسه تا شب زفاف / فرار دختر ترنس از حجله داماد حیرت زده !
کلانتری گفت : از همان دوران کودکی با دیگر همسن و سالانم متفاوت بودم. من دختر بودم اما روحیات مردانه و پسرانه داشتم و بیشتر اوقات که به مغازه اسباب بازی فروشی می رفتیم، من به جای عروسک های زیبا ، ماشین پلیس ، شمشیر و تفنگ را انتخاب می کردم. خیلی وقت ها پدرم ماشین پلیس و تفنگ را از دستم می گرفت و می گفت: دخترم ماشین پلیس اسباب بازی پسرهاست، تو دختر هستی، اسباب بازی دیگری را انتخاب کن. ببین ...
جدال با مرگ در جنوب شرق
. خانواده های بسیاری در روزهای قبل با شرایط مشابه در بیمارستان ها مواجهه شده اند. روایت دختری از ایرانشهر: اینجا هتل پنج ستاره نیست مجبوریم بمانیم یک هفته است که من و مادرم به کرونا مبتلا شده ایم. من چند روزی در بیمارستان خاتم الانبیا ایرانشهر، درکنار مادرم بستری بودم، بعد از سه روز مرخص شدم، داروهایم نیز قطع شد، با یکی از آشنایان پزشکم در شهری دیگر صحبت کردم، به ...
قتل پسر معتاد به دست برادر
و همسایه ها هم به خاطر او از ما ناراضی بودند. او هر وقت برای خرید مواد پول کم می آورد، به زور از مادر و پدرم پول می گرفت. وقتی به او پول نمی دادند پدر و مادرم را کتک می زد و آن ها را مجبور می کرد برای او پول فراهم کنند تا مواد بخرد و مصرف کند. ما چند باری برادرم را در کمپ ترک اعتیاد بستری کردیم، اما او هر وقت مرخص می شد چند روز بعد دوباره شروع به مصرف مواد مخدر می کرد و آزار و اذیت هایش شروع می شد ...
خاطره مظاهر مصفا از قانون کشف حجاب و غربت مادرش
...> روزی داشتیم با مادرم از گذر خان به طرف خانه مان در کوچه حرم می رفتیم و اداره پدرم هم برِ خیابان ارم، نزدیکی های کوچه ارگ بود. عزیزالله بیک که پاسبان محله بود، آمد که چادر مادرم را بردارد، هرچه کرد بکشد، نتوانست چون گرفته بود. من هم همراهش بودم و آن زمان خیلی خُرد بودم. در طول خیابان، جدال این زن غریبه چادرسیاه با این پاسبان سرخ موی وحشتناک، تا آنجا که اداره پدرم بود، جریان داشت. کاسب، رهگذر و ...
عشق به امام(ره) سینه مُلای لرستانی را شاعر کرد
دارد و هر دو با هزینه شخصی چاپ شده اند. نوجوان و جوان که بودم برای کارگری به تهران رفتم، چند سالی آنجا کارکردم و بعد شاگرد شوفر شدم، گواهینامه ام را که گرفتم یک تاکسی خریدم و در شهر بروجرد کارکردم تا اینکه بازنشسته شدم. هیچ گاه در بحث شاعری کسب درآمد نکردم، انتظاری هم تا این لحظه از هیچ کسی نداشتم، چراکه برای انقلاب شعر گفتم و اجر این کار معنوی را نمی خواستم با مادیات کم کنم، بااینکه راننده بودم و وضع مالی خوبی نداشته و ندارم، اما هزینه انتشاراتی برای چاپ کتاب هایم را خودم پرداخت کردم. انتهای پیام/ ...
شهیدی که توفیق شهادت نداشت
اصفهان نام نویسی کرد. در تاریخ 1361/1/15 به پادگان غدیر اصفهان جهت آموزش دوره نظامی رفت و بعد از 25 روز به جبهه بازگشت. به او گفتم که مادر بگذار بعد از امتحانات خرداد به جبهه برو. گفت: نترس، من شهید نمی شوم، من قابلیت و توفیق شهادت را ندارم. ولی در نهایت ایشان در تاریخ 1361/2/12 به طرف جبهه جنوب حرکت کرد و بلافاصله به خط مقدم در جبهه دارخوئین رفت و روز 1361/2/18 در عملیات بیت المقدس به ...
بهزیستن | مامان زهرای دختران همدم
مدادرنگی می خریدم. اجازه می دهید مادر صدایتان کنم؟ یک روز که دکتر حجت مانند روزهای دیگر برای درمان به مؤسسه می رود، با همان دختر هم صحبت می شود؛ خانم دکتر می گوید: آن دختر با زبان کودکانه اش گفت خانم دکتر! شما خیلی مهربان هستید؛ فکر می کنم اگر من هم مادر داشتم، به مهربانی شما بود. اجازه می دهید مادر صدایتان کنم؟ او را درآغوش گرفتم و گفتم اگر دوست داشته باشی، مادرت می شوم. بعد از ...
واکنش عجیب امام باقر(ع) به فردی که به مادرشان اهانت کرد
رجب ولادت امام باقر(ع) است. ایشان اولین امامی است که هم فرزند امام حسن(ع) است و هم فرزند امام حسین(ع). از طرف پدر فرزند امام حسین(ع) و از طرف مادر، مادرش دختر امام حسن(ع) است. در فرزندان امام حسن(ع) زنی به بزرگی ایشان نبود که افتخار پیدا کرده فرزند، همسر و مادر امام باشد. شما در زیارت حضرت معصومه(س) می گویید بنت الحسن و الحسین چون از امام باقر(ع) به این طرف همه سادات هم حسنی هستند و هم حسینی هستند ...
شوهر جوان مادرم، زندگیم را بر باد داد!
دید گفت: من شاید از تو بگذرم، اما از همسرم نمی توانم بگذرم به همین دلیل من هم شبانه خانه را ترک کردم و به منزل دوستم رفتم. بعد از چند روز که در منزل دوستم به سر بردم، یک روز صبح متوجه شدم که او به صورت تلفنی آمار مرا به مادرم می دهد چرا که احساس می کردم او نیز از سوی مادرش به خاطر حضور من در آنجا تحت فشار قرار دارد، این بود که منزل آن ها را نیز ترک کردم و در خیابان سرگردان بودم. ...
وقتی کاشان در ایران وایرال شد
چهل دقیقه ای را همگان مشاهده کردند. **بعد از پخش این کلیپ و وایرال شدنش چه اتفاقی در کلاس درستان افتاد؟ جمعه که کلیپ در رسانه اهل کاشانم و فضای مجازی پخش شد، خیلی از اطرافیان، خانواده و دوستانم پیام های محبت آمیزی به من داشتند، ولی بعد از دو روز تعطیلی مدارس روز دوشنبه به مدرسه رفتم .کمی دیر رسیدم . وقتی وارد کلاس درس شدم. برق ها خاموش بود، ناگهان چراغ ها روشن شد و بچه ها با ...
اقدام بی شرمانه یک پسر 20ساله با 16 زن
مادرم که پس از مرگ پدر، قصد شوهر کردن را داشت چون من را مانعی بر سر راه ازدواج مجددش دید مرا بی رحمانه از خود رانده و به شیرخوارگاه سپرد. من تا 7 سالگی در مرکز نگهداری اطفال ماندم و در این مدت تجربه های خیلی تلخی را از سر گذراندم. مربی های مرکز که همگی زن بودند به عناوین مختلف مرا آزار داده و تحقیر می کردند. در آن سالها تنها چیزی که نمی دیدم دلسوزی و حمایت بود. سرانجام به مدرسه رفتم ...
رونمایی ژاله صامتی از دخترش | شباهت باورنکردنی ژاله صامتی با دخترش همه رو به شک انداخت
.... به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و کمانچه می نوازم. پدر و مادرم از شش سالگی من را به کلاس های موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم کردند که حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی شدم اما احساس کردم این رشته را می توانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم به همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم. یاس: طراحی لباس در سینما و تئاتر را ...
محمد، جراحت های ناشی از جنگ را پنهان می کرد/ مال دنیا و مقام دنیا، سرچشمه همه خطاهاست
اما خبری از محمد نشد، رفتم سراغ شان. جواب درست و حسابی نگرفتم. چندروزی گذشت تا محمد هم رسید. ساکش را گذاشت و رفت پایگاه. بعضی از دوستانش روز بعد از آمدنش باخبر شدند. آمدند دم در برای احوالپرسی. خودش خانه نبود از من پرسیدند: پاش خوب شده؟ تو دلم خالی شد. پاش؟! بروز ندادم خبر ندارم گفتم "الحمدلله" . شب که آمد، یکراست رفت توی اتاق و خوابید. به رویش نیاوردم، فرصت را غنیمت شمردم تا ...
سیاهی ازدواج دختر جوان با مرد متاهل ! / عشق آتشینی که حباب بود !!
به گزارش رکنا، زن 29 ساله ای که برای شکایت از همسرش دست به دامان قانون شده بود با بیان این که اگر همسایگان نجاتم نمی دادند همسرم مرا به می رساند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: مادرم زنی قانع و مظلوم بود به طوری که سعی می کرد زندگی اش را با درآمد اندک پدرم مدیریت کند حتی وقتی پدرم با زن جوان دیگری ازدواج کرد و به قول معروف هوو بر سر مادرم آورد ،او همچنان به پدرم عشق ...
حیات گزارش می دهد؛ درِ این خانه هرگز بسته نشد/ آتش دل مادرِ منتظر خاموش نمی شود
دیدنت می آیم، بیدار که شدم سریع رفتم سپاه ببینم خبری از پسرم دارند یا نه؟ گفتند هنوز نه، باز رفتم و آمدم تا هفته بعد که دوباره خودش به خوابم آمد و گفت: مادرجان خیالت راحت شد؟ گفتم که برنمی گردم، من مفقود الاثرم، دنبالم نگرد، اما هوایت را دارم. سالها از رفتن محمدرضا پیری می گذرد؛ می گویند مادرش را از آمدن میهمان ها باخبر می کند. می شود گفت مادر هر روز میهمان دارد. خوشرو است و با آغوش باز ...
دختر جوان قربانی عشق به مرد متأهل شد
. اما مهرنوش می گفت بدون من نمی تواند زندگی کند. وقتی دید اصرارهایش برای ادامه این رابطه و ازدواج با من بی فایده است ناگهان شالی که سرش بود را دور گردنش پیچید و گفت اگر با تو زندگی نکنم خودم را می کشم بعد شروع به کشیدن شال دور گردنش کرد. من که از دست او خیلی عصبانی بودم، شال را دور گردنش پیچاندم. به خودم که آمدم، متوجه شدم که نفس نمی کشد. نبض دستش را گرفتم اما نمی زد. من او را کشته بودم و نمی ...
آتش تیربار دشمن در کارخانه نمک
شیمیایی می آمد. ماسکم را در نیاوردم. به بچه ها گفتم به جای خندیدن به داخل سنگرها بروید، برای انجام کاری سوار قایق شدم و رفتم. بعد از دوساعتی برگشتم. صحنه ای که دیدم قابل باور نبود. هم رزمان من به دلیل استنشاق مواد شیمیایی بر اثر حمله، جگرهایشان تکه تکه شده بود و به شهادت رسیده بودند. سیم بی سیم، مزاحم نماز شد به دلیل اینکه بی سیم همیشه روی دوشمان بود، مجبور بودیم همه کارهایمان ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید رضا پناهی + صدا و تصاویر
اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه ای پنهان کرد تا بعد از شهادتش به دست خانواده اش رسید. شهید را در گلزار شهدای بی بی سکینه، قطعه و ردیف 1 به خاک سپردند. فرازهایی از خاطرات شهید از زبان مادر یک روز از طرف مدرسه من و پدرش را خواستند، گفتم شاید درسش افت کرده اما مدیرش گفت هر کاری می خواهید انجام دهید با رضا مشورت کنید! یادم هست با این حرف پدرش با خنده گفت: چطور می ...
سرقت از سالمندان با داروی بیهوشی
اما به محض ورود با مادر که بی هوش افتاده بود، مواجه شدم، از پرستار خبری نبود، خانواده را باخبر کردم ، مادر را به دکتر رساندیم و کادر درمان به ما گفتند که مادرم با داروی بی هوشی مسموم شده است، بعد متوجه شدیم طلاجات به ارزش 700 میلیون تومان و 30 میلیون تومان وجه نقد به سرقت رفته است، ما به پرستار مشکوک هستیم . سابقه سرقت با شکایت وی تحقیقات برای شناسایی پرستار جوان آغاز شد اما ...
پایان تلخ محرمیت موقت دختر 12 ساله با پسرخاله پولدار
و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: تک دختر خانواده هستم و دو برادر بزرگ ترم نیز هنوز ازدواج نکرده اند. پدرم در روستا کارگری می کند و مادرم به امور خانه داری مشغول است ولی از نظر اقتصادی اوضاع خوبی نداریم. من هم در کلاس ششم ابتدایی در حال تحصیل بودم که چند ماه قبل خاله ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد. خاله ام همسر دوم مردی نظامی شده بود که الان بازنشسته است چرا که همسر اول ...
یک ایرانی؛ خوش شانس ترین زن دنیا
برده ام. مادرش بیرون پمپ بنزین در ماشین نشسته بود و نمی دانست دخترش میلیونر شده است. کاملیا بعد از شنیدن این خبر از خوشحالی اشک می ریخت و شوکه شده بود: دیدم که زندگی ام از جلوی چشمانم می گذرد. مدام فکر می کردم که آیا این خبر واقعی است؟ نمی توانستم تمرکز کنم. تنم می لرزید. آنقدر شوکه شده بودم که کارمند پمپ بنزین به من کمک کرد تا آرام شوم و بتوانم بدون اینکه مادرم را هم نگران کنم، به ماشینم ...
پیکر محسن را در اروند ماهی ها خوردند و مادرش دیگر ماهی نخورد
چه شد که زندگی شهید محسن جاویدی را برای ساختن مستندتان انتخاب کردید؟ من سال 1397 در فضای مجازی در گروهی عضو بودم. کلیپی در یکی از گروه ها آمد که مادر شهید محسن جاویدی در آن صحبت می کرد؛ مراسم یادواره شهدایی در شهرستان فسا برگزار کرده بودند، وقتی مراسم تمام شد مادر شهید جاویدی پیش برگزارکنندگان آمد و از آن ها گله کرد و گفت: یادواره ها را برگزار می کنید، ولی سی و چند سال است که از حضور پسرم در کربلای 4 می گذرد و هنوز هیچ خبری از او ندارم. مادر شهید این حرف ها را با گریه و زاری می گفت و از مسئولان یادواره خواست تا خبری از پسرش برایش بیاورند. من در شهرستان فسا زندگی می کردم و این فیلم را که دیدم، تصمیم گرفتم مادر شهید را پیدا کنم. به یکی از هم خدمتی هایم زنگ زدم و گفتم شماره خانواده و نزدیکان شهید جاویدی را می خواهم. چند روزی که گذشت شماره یکی از آشنایان مادر شهید را به من داد و هماهنگ کردم تا پیش مادر شهید برویم. وقتی پیش مادر شهید رفتیم، چون دوربین داش ...
آخرین دیدار آیدا در قتلگاه قاتل بی رحم
... به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران، متهم جوان در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار گرفت و تحقیقات قضایی و پلیسی آغاز شد. گفتگو با قاتل پرونده آیدا همایون خودروی وانت نیسان دارد و با همین خودرو آبی رنگ هم روزی زن و بچه اش را به خانه می برد. اما وقتی دلش لرزید، ماجرا رنگ دیگری به خود گرفت. او 20 روز پیش از بازداشت، دختر یکی از اقوام دورش را به قتل رساند ...
راه شهدا را که حق سنگینی به گردن ما دارند را ادامه دهید
در طرح لبیک یا خمینی مرا ثبت نام کنید که مدیر مدرسه به علت کم سن و سال بودنش گفته بود که تو را در رده بندی قرار می دهیم تا نوبت تو شود شهید از این پاسخ بسیار ناراحت شده و به مادرش می گوید که مادر شما به مدرسه بیا و کاری بکن که زودتر مرا بفرستند. *خصوصیات اخلاقی شهید از زبان خانواده ودوستان و همسنگرانش کیانوش رحمتی به طلبگی خیلی علاقه داشت ولی با این وجود وقتی از طرف مسجد مح ...