ماجرای اصابت گلوله به پای چپ سردار رحیم صفوی در تبریز
سایر خبرها
شوهر پولدارم همه ثروتش را به پای مواد ریخت/ او دخترهای 9و12ساله مان را برای گدایی سر چهارراه اجاره می داد
شناسنامه هم نگرفته بودیم ولی در مدارس ثبت نام می شدیم و از بسیاری امکانات رفاهی بهره می بردیم. بالاخره هنگامی که تحصیلاتم در مقطع دیپلم به پایان رسید، یکی از اقوام دورمان که در افغانستان اقامت داشت مرا برای پسرش خواستگاری کرد اما من هیچ گاه او و پسرش (ابوطالب) را ندیده بودم ولی پدرم می گفت پدر ابوطالب مردی با نفوذ است که با بسیاری از مسئولان رده بالای افغانستان و تا حد ریاست جمهوری ارتباط ...
مادرم! مگر خون ما از خون قاسم و علی رنگین تر است
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی مرآت ؛ سوم فروردین 1343 در روستای زردوان از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش محمدتقی و مادرش خاتون نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. هفدهم دی 1357 هنگام شرکت در تظاهرات توسط عوامل رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله مجروح شد و پنجم تیر 1361 در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای همان روستا قرار دارد. گزیده ای از دست ...
واکنش طنز جوانان اصفهانی به تهدیدات تیمسار پهلوی علیه انقلابیون
عده ای با زیرکی از دستشان فرار کردند. بهترین روز در آن ایام، روز 22 بهمن 1357 بود که انقلاب پیروز شد. آن روز من از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. همراه دوستانم پشت وانتی نشسته بودیم و با آن در شهر می گشتیم و نقل و شیرینی پخش می کردیم و به مردم تبریک می گفتیم. منبع: کیانی، طیبه، از کردستان تا جزایر همیشه خلیج فارس، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، چاپ اول 1401، صفحات 23، 24، 25، 26، 27، 28، 29 انتهای پیام/ 141 ...
من به ساختار بازیگر سالاری معترضم
.... آقای بازیگری که دو تابعیتی هستید، برای ما فاز روشن فکری در نیاورید. شما در آپارتمان لاکچری تان نشسته اید و غم مردم خوی را می خورید؟ وی اضافه کرد: فیلم ما هزارویک مشکل دارد. روز اول فیلم، به نسخه ما چند ایراد وارد کردند. مگر وزارت فرهنگ و ارشاد به ما مجوز نداده است؟ پس چرا باز هم در نسخه ای که قرار بود در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شود، باز هم ایراد به آن وارد شده است؟ ...
دستفروشی با دکترای علوم سیاسی
همدیگر را می شناسند، مرا با انگشت به هم نشان می دادند و می گفتند ببینید آقای دکتر چطور جوشکاری می کند و... حرف هایی که آزاردهنده بود و برایم قابل تحمل نبود. در خانواده و میان مردم انگشت نما شده بودم و دریافتی چندانی هم نداشتم، تا این که به توصیه یکی از دوستان به تهران آمدم. البته در این جا هم کاری منتظر من نبود. با اندک سرمایه ای که داشتم کار دستفروشی در مترو را شروع کردم. خانواده و ...
وقتی تار و پود قالی به زنان امید می بخشد/ کارآفرینی برای 30 نفر
کارآفرین بیان کرد: در مسجد محل تبلیغی را آماده کردم که افرادی که علاقه مند به قالیبافی و از طرفی به دنبال کار در منزل هستند با شماره که در آگهی درج شده، تماس بگیرند. وی ادامه داد: 30 نفر تماس گرفتند که از این تعداد 5 نفر هر دو شرط را داشتند بنابراین آموزش ها را در منزل به آن ها دادم و بعد از دو ماه در هنر قالیبافی راه افتادند و به صورت تخصصی کار می بافتند و من فقط دار قالی و ملزمات را در ...
هیچ سگی دندان هایش را به پدرم نشان نداد
خانواده اش، نتوانست از سال های آخر زندگی لذت ببرد. بزرگ ترین اندوهم این است که هرگز نوه هایش را ندید. عاشق بچه ها بود. به حیوانات هم علاقۀ زیادی داشت. مرد خوبی بود و این چیزی است که مخلوقات ساده حس می کنند. وقتی کوچک بودم هنوز سگ های ولگرد در روستا سرگردان بودند... هیچ سگی هرگز دندان هایش را به پدرم نشان نداد... همیشه حرف درست را می زد. شاید به همین دلیل کم حرف بود... عدم توانایی در درمان پدرم با ...
جنجال خونین دختر 13 ساله!
در شب مکان های خوبی برای انجام جنایت و زورگیری می باشند... 7- در صورتیکه شخصی اسلحه دارد و شما از او فاصله بیش از سه متر دارید یقینا بهتر است که بدوید. شخص مهاجم فقط می تواند بدون دقت به شما شلیک کند، در حالیکه شما یک هدف متحرک هستید، احتمال اینکه تیر به شما بخورد 4 درصد است. همچنین به احتمال زیاد محلی از بدن که مورد اصابت گلوله قرار میگیرد، یکی از اعضای حیاتی بدن شما نخواهد بود. ترجیحا به صورت زیک زاگ بدوید... 8- اگر صدای چکه آب از شیر های بیرون خانه در نیمه شب شنیدید. هرگز از منزل خارج نشوید و با تماس، از همسایه های خود کمک بگیرید. ...
کسب و کار های خانگی؛ بانوان این نمایشگاه از دل خانه صادرکننده شدند!
انجام می دهد. نخ گفت وگویمان را از میان تار و پود نخ هایی که به پارچه وصله می کند می گیرم و سر صحبت را باز می کنم. نامش زینب اهوازی است و از شوش دانیال به اینجا آمده به قول خودش این نخ و سوزن و این شهامت را اولین بار پدرش بود که به دستش داد. می گوید: مجرد که بودم همیشه دلم می خواست مفید باشم. کاری کنم و کمک خرج خانواده باشم.یک روز پیش پدرم نشسته بودم که ایشان، لباس عربی ای که به تن داشت را نشانم داد ...
شهیدی که شهادت را نعمت بزرگ خدا می دانست
به نام سمسور در سال 1345 چشم به دنیا گشود. زندگی و عمر او هر چند بسیار کوتاه بود، اما سراسر عمر پر ثمرش حکایت از یک انسان موثر و ایثارگر و حماسه آفرین برای مکتب و انقلاب اسلامی بود. این آثار و نتایج را می توان از کتابخانه ای که در مسجد تشکیل داد و خود سرپرستی آن را به عهده داشت و یا شعارهای اسلامی و انقلابی که جهت آگاهی مردم روی دیوارها می نوشت ملاحظه کرد و همچنین سعی می کرد در روستای خویش مردم را ...
عاقبت پیام صوتی عاشقانه دختر 13 ساله
دختر 13 ساله گفت: هنوز نوزادی 10روزه بودم که مادرم مرا به آغوش پدر معتادم انداخت و از او طلاق گرفت. مادرم که نمی توانست سرشکستگی و سرزنش های اطرافیانش را درباره رفتارهای پدرم تحمل کند ، سر ناسازگاری گذاشته بود تا این که چند ماه بعد از جدایی از پدرم با مرد دیگری ازدواج کرد و اکنون نیز صاحب دو فرزند دیگر شده است و سالی یک بار برای دیدار من به سرکوچه محل زندگی مادربزرگم می آید چرا که بعد از ماجرای ...
مرد آهنین جبهه با 2 هزار ترکش در بدن، به شهادت رسید
عملیات والفجر 3 در منطقه گیلان غرب هنگام بمباران در آمبولانس نشسته بودم که ناگهان گلوله بمب خوشه ای امانم نداد و درست به وسط کاپوت خودرو اصابت کرد. چشمم سیاهی رفت. تصور کردم دیگر کارم تمام شده، تمام بدنم از شدت گرما می سوخت. احساس می کردم هنوز درون خودرو و میان آتش گرفتار شده ام. خیلی خوش شانس بودم که موج انفجار مرا از آمبولانس به بیرون پرتاب کرده بود، هنوز آتش دشمن بر سرمان می ریخت ...
زن صیغه ای زنگ خانه زن عقدی مرد منفور را زد!
بود همه اطرافیانم این موضوع را ناشی از نجابت و خجالتی بودن نامزدم می دانستند در حالی که من دختری پرشور و نشاط بودم و دوست داشتم لحظات هیجان انگیزی را کنار او تجربه کنم. با وجود این در دوران نامزدی رابطه گرم و صمیمی با یکدیگر نداشتیم به طوری که رشید حتی تمایلی به حضور در جمع خانوادگی یا حتی مراسم فامیلی نداشت. خانواده ام که این رفتارها را می دیدند مرا دلداری می دادند که با ...
70 نفر را شفیع می شوم
به گزارش خبرنگار گروه قطعه شهدا پایگاه تحلیلی خبری شیرازه ، محمود خسروی بهار سال 1340 در روستای جنت آباد شهرستان آباده دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. در اوج شکوفایی نهضت اسلامی دوره دبیرستان را همراه با کار و تلاش تا سوم متوسطه ادامه داد و به همین جا بسنده کرد و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد شد و سرانجام 30 اردیبهشت ماه ...
یادکردی از جانباز شهید سید نور خدا موسوی / شهیدی که خبر شهادتش را داده بود
سعادت برای من بود؛ من عاشق همسرم بودم؛ حتی باور نمی کردم یک روز تحمل کنم آقا سید مریض باشد، آقا سید در محل کار هم عزیز و برای همکارانش دوست داشتنی بود، او بسیار مؤمن و باشخصیت و برای همه قابل احترام بود. وی افزود: در روزهای نخست مجروحیتش امیدی به زنده ماندن سید نبود که با دعای خیر مردم زنده ماند و علائم حیاتی خود را به دست آورد؛ مجروح شدن آقا سید برایم سخت بود؛ ولی مجروحیتش را با جان و دل ...
اسرای عراقی از دیدن جثه کوچک من هاج و واج مانده بودند
، ماهشهر، روستای قجریه و روستای چوئبده آموزش دیدیم. شبانه روز 2 ساعت می خوابیدیم. روزانه 10 کیلومتر می دویدیم تا بدنمان برای عملیات آماده شود. شب وداع با دوستان ** از چه زمانی وارد عملیات والفجرهشت شدید؟ عملیات والفجر 8 در 20 بهمن ماه 1364 شروع شد. غروب 20 بهمن در منطقه خسروآباد اروندکنار (روستای چوئبده) حال وهوای روحانی و معنوی خاصی داشت. آن شب مراسم حنابندان، دعا و ...
اگر انسان ها بدانند در جهان ابدی چه نعمت هایی وجود دارد، بلادرنگ شهادت را طلب می کردند
جبهه ها همه اقشار مردم شرکت دارند. یکی از عواملی که مرا واداشت به جبهه رفتن اصرار داشته باشم، حضور همین بسیجیان است که بی پروا به جبهه ها می آیند و هیچگونه باکی نه از آمریکا و نه از شوروی و نه توپ و موشک ندارند. من از خداوند و از این برادران خجالت می کشم که در شهر باشم و حسرت می خورم که شهدا در بهشت و من در دنیا باشم. انتهای پیام/ ...
شاهد عینی زن، زندگی، آزادی در 47 سال پیش
تماس گرفتند و من به گونه ای صحبت کردم که افراد سازمان متوجه شدند. بنابراین زحمات سه هفته ای ساواک را بر باد دادم. بعد از انقلاب در گزارش ساواک دیدم که نوشته بودند من همراهی نکردم. بعد از این تماس، مرا به زندان بردند. به طور رسمی لباس زندان را به من پوشاندند و به سلول انفرادی بند2 بردند و یک سال تمام در آنجا بودم. در این مدت ملاقاتی را با دکتر لبافی نژاد نداشتید؟ همسرم چند روز ...
جنایت در آخرین ملاقات
هستند و بخصوص در شب مکان های خوبی برای انجام جنایت و زورگیری می باشند... 7- در صورتیکه شخصی اسلحه دارد و شما از او فاصله بیش از سه متر دارید یقینا بهتر است که بدوید. شخص مهاجم فقط می تواند بدون دقت به شما شلیک کند، در حالیکه شما یک هدف متحرک هستید، احتمال اینکه تیر به شما بخورد 4 درصد است. همچنین به احتمال زیاد محلی از بدن که مورد اصابت گلوله قرار میگیرد، یکی از اعضای حیاتی بدن شما نخواهد بود. ترجیحا به صورت زیک زاگ بدوید... 8- اگر صدای چکه آب از شیر های بیرون خانه در نیمه شب شنیدید. هرگز از منزل خارج نشوید و با تماس، از همسایه های خود کمک بگیرید. ...
روایتی از حال و هوای پیروزی انقلاب در مدرسه علوی
می گوید: ما در رفاه تدارکات برنامه ها را داشتیم تا اینکه روز 22 بهمن شد. مردم پادگان ها را گرفتند و اسلحه ها بردند. کسی به کسی مسئولیت نمی داد هر کسی احساس می کرد، لازم است، کاری انجام دهد، آن را انجام می داد. تمام حیاط مدرسه رفاه مهمات بود. دوستان شب ها خیلی بی خوابی می کشیدند و تا صبح می ایستادند. یک روز یکی از دوستان آمد و گفت که صدای تق تق می آید. وقتی بین مهمات را نگاه می کنند متوجه می شوند ...
زندگی نامه مسعود سعد سلمان
پس از آنم سه سال قلعه نای *** آن گوهر حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز در وغا در صد مصاف معرکه گر کند گشته ام روزی به یک صقال بجا آید آن مضا *** تاری از موی من سفید نبود چون به زندان مرا فلک بنشاند ماندم اندر بلا و غم چندان که یکی موی من سیاه نماند *** ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید پرویز دین
بسیار در سال 67 در عملیات والفجر10 در عراق بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک این شهید بزرگوار در امام زاده طاهر (ع) کرج به خاک سپرده شد و آرام گرفت. فراز هایی از وصیت نامه شهید پروردگارا! از آنکه مرا سعادت بخشیدی که در راهت قدم بردارم و در راهت جهاد و تلاش کنم، هزاران مرتبه شکر و سپاست می گویم. پروردگارا! تو مرا به میدان نبرد حق و باطل هدایت ...
خبر پیروزی انقلاب را روی ویلچر شنیدم
از دوستان به حسینیه کرمانی های مشهد رفتیم و آنجا واعظ که صحبت می کرد گفت فرار نکنید و بایستید و مقاومت کنید. من و دوستان بعد از سخنرانی تصمیم گرفتیم که فردا مجدداً راهی و جدی تر وارد عمل شویم. آن روز راه افتادیم رفتیم سمت چهار راه شهدا، راهپیمایی ها معمولاً از جلوی بیت آیت الله شیرازی شروع می شد. چون روز گذشته شهید داده بودیم، مردم خیلی پرشور آمده بودند و با حالت ناراحتی اعتراض می کردند و اصلاً ...
روایت خاطرات انقلاب از زبان مسن ترین مبارز همدانی
به دره مرادبیگ همدان منتقل شد، در آن روستا اقدامات زیادی برای مردم انجام داد از جمله جاده کشی، ساخت درمانگاه و حسینیه و ... آن زمان به پدرم گفتم می خواهم در خدمت این آقا باشم پدرم گفت من حرفی ندارم فقط شرط دارم اینکه در این راه به دنبال مقام، جایگاه و حقوق و مال نباشی. پس از آن همیشه همراه آیت الله مدنی بودم، در دره مرادبیگ و سپس که نزدیکی های پیروزی انقلاب در کوچه حوزه علمیه منزلی خرید ...
رئیس جمهور در کنار مردم به تماشای فیلم های فجر نشست
...: این جشنواره حائز ویژگی هایی بود که از آن جمله می توان به ادای دین به مردم ایران بود. از همه ایران بزرگ تلاش شد تا در این جشنواره باشند. عدالت فرهنگی که ما سردست گرفته بودیم خود را نشان می دهد. سال گذشته گفته بودم که تلاش ما ایجاد سینمایی در تراز انقلاب اسلامی باشد و خوشبختانه امسال به این نقطه رسیده ایم. جشنواره باید زایش داشته باشد و با ورود هنرمندان جوان این اتفاق افتاد. وزیر ...
رد حقوق 10هزار دلاری دانشگاه هاروارد به عشق وطن
فعال بودم اما هیچوقت به خودم اجازه ندادم به اماکن عمومی، پمپ بنزین ها و بانکها آسیب بزنم، معتقد بودیم که این اماکن بیت المال هستند و نباید آسیب ببینند، هرچند در آن زمان هم برخی گروه های تندرو که مشخص نبود عضو کدام گروه ها هستند اقدام به آتش زدن بانک کردند. اسلحه کالیبر 45 روی مغزم بود! خاطره ای از آن دوران برایمان بگویید؟ منزل ما میدان خراسان بود، روز اول محرم به ...
روایت مردم قومس از فجر نور 57/ حضور آیت الله خامنه ای در شاهرود
کند در نتیجه آذرماه 57 تظاهراتی توسط مردم انقلابی رخ می دهد و ارتشی ها گلوله شلیک می کنند، می افزاید: در جریان این گلوله افکنی گویا سه نفر زخمی می شوند این افراد که مورد تعقیب قرار داشتند، وارد خانه شهیده قصابان می شوند و او به آن ها کمک می کند. شاه حسینی می گوید: گویا با رد خون یا دیدن با چشم این افراد دنبال می شوند و خانه این شهیده یافت می شود سپس وارد خانه می شوند و ایشان را به شهادت ...
دولت از اهل قلم حمایت نمی کند
که در وصف سردار نوشته بودم به سلیقه و توسط آقای پرویزی در سازمان تبلیغات اسلامی استان کردستان و فراجا به نام شهدای مهاجر به چاپ رسید. نوشتن کتاب شهدای مهاجر 20 روز طول کشید و دومین کتابم به شمار می رود. اسم کتاب اولم مهاجر بود و هم اکنون یک کتاب روانشناسی انگیزشی در دست چاپ دارم که در حال انجام ویرایشش هستم. وی افزود: تا به حال هیچ گونه کلاس شعر و ادبیاتی نرفته ام و این استعداد کاملآ ...