سایر منابع:
سایر خبرها
روایت یک مبارز از زندان طاغوت؛ وقتی با زیرشلواری آزادم کردند کسی مرا نمی شناخت!
به من چشم بند نزده بودند. عضدی پرسید خانه تان کجاست؟ گفتم: جوادیه. مستقیم رفتیم خانه. چیزی پیدا نکردند و همین موجب شد بیشتر شک کنند. لحاف و بالشت ها را تکه تکه کردند. هیچ وقت چهره پدر و مادرم را در آن لحظه فراموش نمی کنم. بعد از رفتن من پدرم می گوید دیگر بچه ام را از دست دادم. مادرم از کارهای من خبر نداشت و شوکه شده بود. من مادرم را دلداری می دادم که اینها آدم های خوبی هستند نگران نباش. از در که ...
ماجرای زنی که دخترش را ترغیب به رابطه جنسی کرد
زن 46 ساله ای که با شکایت همسرش در یک خانه مجردی دستگیر شد؛ درباره قصه ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد. به گزارش وقت صبح ، به نقل از خراسان، او گفت: در یک خانواده چهار نفره به دنیا آمدم. پدرم شغل آزاد داشت، اما زندگی مرفهی نداشتیم. من هم پس از آن که در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، در کنار مادرم به امور خانه داری پرداختم. همیشه با خودم فکر می کردم که ...
با یاسین رضایی؛ از شکست در مسابقه استانی تا پدیده شدن در اولین انتخابی تیم ملی
مربی من و برادرم علی رضایی است که دو سال کوچکتر از من است و سال 2020 هم مدال برنز نوجوانان جهان را به خود اختصاص داد. مربی سازنده من و برادرم، علی خدایی است، از پدرم و همچنین مادرم که همیشه کمک حال ما بوده تا بتوانیم با پدرم به تمرینات مان ادامه دهیم و همچنین مربی ام علی خدایی و دوست خوبم مهدی ساعتی که همیشه در روزهای سخت کنارم بودند، تشکر می کنم. در روزهایی که همه می گفتند چیزی نمی شوم، مهدی در کنار من بود و روحیه می داد. الان هم تازه اول راهم و یک پله بالا آمده ام اما همه تلاشم را خواهم کرد که این راه منتهی به موفقیت شود. انتهای پیام/ ...
تقاضای اعدام شماعی زاده بر روی دیوار خانه اش
برترین ها: حسن شماعی زاده علی رغم سن و سال بالایی که دارد، تلاش می کند به روز باشد. او چند وقتی است که در توییتر حضور دارد و در این زمان کوتاه طرفداران زیادی پیدا کرده. طی چند روز گذشته توییت هایی درباره روزهای اول انقلاب داشته که مورد توجه مخاطبانش قرار گرفته و ما این توییت ها را برای شما گردآوری کرده ایم. شماعی زاده اینطور شروع می کند: اصفهان از زمان صفویه اتمسفر ویژه ای ...
عکس/ لقب عجیبی که مهران غفوریان برای یک خودرو لاکچری انتخاب کرد!
مهران غفوریان بازیگر سینما و تلویزیون، با انتشار تصویری در اینستاگرام اش، روی یک خودروی فوق لاکچری لقب عجیب و غریبی گذاشته است. وقت صبح- مهران غفوریان که در طول سال های اخیر با بیماری های سخت قلبی روبرو بوده است، 12 آبان امسال با سکته قلبی مواجه شد و به بیمارستان رفت. اما چند روز بعد همسر او اعلام کرد که حال مهران غفوریان رو به بهبودی است و از بیمارستان نیز مرخص شده است. ...
سقوط درخت گردو با آقای شاه نظری
چطوره؟ - خوبم. فقط یک مقداری فکم درد می کنه. من رو ببرید خونه. من دیدم اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد تا عمر داریم باید خودمان را لعن و نفرین کنیم. پس گفتم: نه باید ببریمت دکتر ببینه. راه افتادیم و رفتیم پیش شکسته بند معروف مشهد که کنار باغ نادری خانه اش بود و ملت شکسته بسته را درمان می کرد. تا آنجا آقای شاه نظری یک بند از معجزه خداوند می گفت: - خدا به شما بچه یتیم ها رحم ...
تأکید بر اهمیت قصه درمانی برای کودکان و نوجوانان
تصویرگری اش گفت: پنج سالم بود که اولین کتابم را تصویرسازی کردم؛ چون پدرم گرافیست بود و در خانه آتلیه داشت و کار می کرد، علاقه ام به تصویرگری از همان بچگی شکل گرفت. هنوز آن کتاب را دارم که در سال 66 تصویرگری کردم. به این دلیل، به بچه ها پیشنهاد می کنم هر چه را می بینند و دوست دارند تصویرگری کنند و نقاشی اش را بکشند. وی درباره تصویرگری مجموعه پنج جلدی قصه های زرنگ گفت: من تصویرگری هستم ...
مصاحبه ای که اشک شما را درمی آورد
داشتم و بعد از این همه سختی که کشیدم و زجری که در زندگی ام داشتم و بی مهری هایی که در فوتبال دیدم، این گل خستگی را از تنم درآورد و در آن لحظه واقعاً از شدت خوشحالی از خود بی خود شدم و نمی دانستم چه کار کنم. حتی برادرم هم روی سکو در حال شادی بود و من هم یک باره به ذهنم رسید که این شادی را انجام بدهم. حسین [کنعانی زادگان] هم مثل ما بچه خوزستان است و من هم گفتم که شادی ام را مثل حسین انجام بدهم. ...
نقشه پسر شیطان صفت برای رابطه با دختر جوان
دختر 20 ساله که با چهره ای رنگ پریده و هراسان وارد مرکز انتظامی شده بود، اشک ریزان گفت: 5 ساله بودم که مادرم به دلیل بیماری از دنیا رفت و پدرم به ناچار من و برادرم را نزد مادربزرگم برد که به تازگی از روستا به شهر آمده بود تا از تنهایی نجات یابد و در کنار فرزندانش باشد اما گویی روزگار بامن سر ناسازگاری داشت و سرنوشتم به گونه ای عجیب رقم خورده بود چرا که وقتی به 12 سالگی رسیدم پدرم نیز بر اثر یک ...
اقدام عجیب نیوشا ضیغمی چهره اش رو کلا عوض کرد | خانم با این عمل شد عین 20 ساله ها
نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد. نحوه آشنایی و چگونگی ازدواج نیوشا ضیغمی و همسرش حکایت آشنایی من و آرش در نوع خودش بسیار جالب است چون او من را قبل از آشنایی مان به شکل رسمی به واسطه فیلم هایم می شناخت و همین قضیه باعث شد که از قبل، پیش فرض هایی نسبت به من داشته باشد. در هر حال آشنایی و ازدواج با او یکی از بهترین اتفاق های زندگی ام بود. ...
به بهانه سالروز شهادت شهید جعفر جنگروی اولین فرمانده سپاه خرمشهر؛ پدرم مردی از جنس خاک و با روح افلاکیان ...
از ایشان همیشه در ذهنم مرور می شود اما شاخص ترین خاطره بنده از ایشان مربوط به آخرین دیدارمان هست راننده به دنبال پدرم آمده بود تا برای عملیات والفجر هشت راهی فاو شوند، ایشان آماده حرکت بودند که من پایشان را محکم در بغل گرفتم و از پدرم خواستم که نروند، ایشان هر چقدر تلاش کردند متقاعد نشدم بعد من را بردند و کلی تنقلات خریدند و گفتند اگر بابا برات رژه بره می ذاری برم؟گفت باید برم با دشمنان بجنگیم ...
مامان بریم برف بازی؟ دل به دل بچه ها تا سرسره بازی و ساخت آدم برفی
سن و سال بچه هایمان دارند را به جمع خانوادگی خود دعوت کنیم. بالاخره از بین چند خانواده، چند نفری به دعوت مان لبیک می گویند و آنوقت است که می توانیم در انتظار یک دورهمی خاص باشیم. زنجیرچرخ از نان شب هم واجب تر است در چنین مواقعی، معمولا کسی که برای ترتیب دورهمی پا پیش گذاشته، خودش هم باید مدیریت همه چیز را در دست بگیرد، مثل انجام هماهنگی های لازم و تقسیم وظایف میان خانواده ها ...
در حلقه لشکر فرشتگان
هم خانمی که مسئول هماهنگی بچه ها بود رفت پشت میکروفون و اولش پرسید: بچه ها منو می شناسین؟ همه صادقانه گفتند: نه! خودش را معرفی کرد و از همه مربی ها و عناصر چادرمشکی دار، خواست که دیگر کسی توی صف بچه ها نباشد و همه بروند انتهای سالن. دوست نداشتم از بچه ها جدا شوم. ولی چاره ای نبود. ظهر که برای رفتن به دیدار حاضر می شدم، پسرم پرسید: مامان مگه جشن تکلیف خودته داری صورتی می پوشی؟ گفتم: منم ...
اشک را مهلت ندادیم روانه بازار نشر شد/عرضه اولین روایت همسرانه
وجدانت راحت است؟! پس بفرما برو! دندان هایم را شمرده بودند. گفتم: باشد، میمانم تا وقتی جانشین مناسبی برایم پیدا کنید. قول دادند بعدش با رفتنم موافقت کنند. رفته بودم استعفا بدهم، حکم مدرسه بزرگ تری را برایم زدند. قبول نکردم. گفتند: این مدرسه درست پشت خانه تان است. تازه مدرسه یکدستی است، با معلم و شاگردان خوب. خیالم راحت شده بود که چهار صباح دیگر، اسمم برای اعزام در می آید و پایم نرسیده به ...
اشک را مهلت ندادیم روانه بازار نشر شد
که از عیددیدنی خانۀ پدر بازمی گشتم، هنوز با تو قهر بودم. هم رزم ها از آخر بهمن ماه از سرنوشتت بی خبر بودند. دست دست می کردند که بیایند خبر بدهند. اما صبر کردند تا چند روز اول عید بگذرد، بعد ساک تو را بردند خانۀ آقا. آقا گفته بود: من خبر نمی دهم. خودتان بردید کشتیدش! خودتان هم بروید بگویید! وقتی رسیدم خانۀ پدرم، همه پکر بودند. خبر داشتند و از من پنهان می کردند. رفتارشان دلم ...
بی پناه ترین بچه جهان
...> مبادا در نبود او، دیگران به رویم شیر شوند. آن روز وقتی دایی و مادر داشتند به حرف شان ادامه می دادند، رفتم گوشه ای از اتاق، پشت رختخواب ها و جایی دور از چشم همه، آرام و بی صدا گریه کردم. من در آن لحظه، بی پناه ترین بچه جهان بودم. چند نویسنده مشهور از پشت پرده پدران شان گفتند! به گزارش قفسه کتاب، نشست روایت بابا، (عصر روایت خوانی اهل ادب و فرهنگ از پدر) با حضور جمعی از اهالی ادبیات ...
زیر پوست نقش
را بشناسم و از هم تشخیص دهم. خلاصه بعد از مدتی بهرام و بهمن به من گفتند قصد داریم فیلم سینمایی پوست را بسازیم و می خواهیم تو نقش اصلی مرد را بازی کنی. این طوری شد که در پوست بازی کردم. هم در پوست و هم در در آغوش درخت قصه در خطه آذربایجان روایت می شود. تولید این آثار خوب و چند فیلم تحسین شده دیگر در مناطق مختلف کشور در این یکی دو سال اخیر، بار دیگر اهمیت تنوع اقلیمی و فرهنگی و گویش را ...
ماجرای مردی که برادرش را با ضربات چاقو به قتل رساند
صحنه قتل در دست گرفت و درباره ماجرای نهم دی گذشته به قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: پدرم چند سال قبل از دنیا رفت و من که مجرد بودم در کنار مادرم به همراه حسن (مقتول) زندگی می کردم چرا که حسن هم به دلیل گرفتاری در منجلاب اعتیاد از همسرش جدا شده بود. مادرم طبقه پایین ساختمان 3 طبقه محل سکونت مان را نیز اجاره داده بود تا بخشی از هزینه های زندگی را تامین کند و در طبقه سوم منزل هم ...
شیرازه از همه گسسته خانه یار مهربان بیدسک/ نوستالژی که همه با آن خاطره دارند
و بابا بعد از باز کردن راه خانه و مدرسه او را بغل می کرد به مدرسه می رساند و بعد هم کلید دار مدرسه ساعت ها با قفل در مدرسه که یخ زده بود ور می رفت و در آخر سر هم با کتری آب جوش قفل یخ زده باز می شد می افتد. روزهایی که هر گاه تنبلی می کرد آقا معلم ها و خانم معلم ها با ترکه های خیس بیدهای مجنون و سپیدارها از خجالتشان در می آمدند می افتاد و تازه کلاغ پرهایی که آقا معلم ها آن ها از تپه های ...
چرا کفش های همسرت را برای جبهه آماده می کنی؟!
مخملباف در حوزه ادبیات فعالیت داشتند. در شرایطی که سه فرزند داشتم بعد از این که یک آگهی درباره داستان خوانی در حوزه هنری دیدم، داستان هفت بند را به دفتر حوزه هنری ارسال کردم که دعوت نامه ای به امضای امرا... خلیلی به دستم رسید. من به حوزه هنری آمدم و با محیط جالبی روبه رو شدم. فضای حوزه هنری همانند خانه پدری گل و گلدان داشت و به من حس و حال خاصی می داد و همین که بچه ها این آب و حوض را می دیدند به آسمان ...
همسرم من تو را خیلی دوست داشتم ولی اسلام و قرآن را از تو بیشتر دوست داشتم
پل صراط می باشد وصیت من به برادرانم، از شما که راه مرا ادامه دهید و یک وصیت به شما دارم آن هم این است که اگر اسلام پیروز شد مادرم را سر قبر امام حسین (ع) ببرید تا با وی در دل کند چون من خودم آرزو داشتم که مادرم را ببرم حال شما جای من را خالی نکنید و مرا هر جای که پدرم و مادرم که می دانند دفن کنید. منبع: فارس انتهای پیام/ کد خبر 751187 ...
عذرخواهی پپ بابت یک حرف عجیب/ من خجالت می کشم؛ ببخشید!
. بازی های زیادی تا پایان فصل باقی مانده است و هنوز سخت است که درباره قهرمانی صحبت کرد. ما بعد از این بازی در چند دیدار باید خارج از خانه به میدان برویم و لیگ قهرمانان اروپا هم هست. بازی برابر آرسنال می تواند شرایط تیم را به کلی تغییر دهد و به پیروزی در این بازی نیاز داریم. این یادداشت را هم بخوانید: همه مشتاق مرگ منچسترسیتی بهترین تیم یک دهه اخیر هستند!/ شما حسادت می کنید؛ ساکت باشید و از آن ها یاد بگیرید ...
تاریخ ترسناک ثابتی ها
می کرد. توی راهرو که او را می آوردند در سلول وسطی ببرند. بعدها پرسیدم که چرا آوردنت که گفت من را آوردند تا با هم پرونده ای روبه رویم کنند. این حرف مربوط به سی وهشت - نه سال پیش است. بعضی از دوستان من زیر شکنجه نوزده کیلو وزن کم کردند. سال 54 عید ساعت 11 تا 12 صبح تحویل می شد. ظهر سکوت مرگ کمیته را گرفت. همه بازجوها رفته بودند سرِ سفره های هفت سین. وقتی ناهار آوردند بچه ها نتوانستند چیزی ...
تبریک روز کارگر 1402؛ متن پیام و عکس نوشته روز کارگر مبارک
رویداد ایران - گروه تحریریه: روز کارگر در تاریخ 1 ماه می؛ برابر با 11 اردیبهشت ماه نامگذاری شده است. برای تبریک روز کارگر به عزیزانی همچون پدر، همسر یا برادرتان، همچنین ارسال تبریک رسمی روز کارگر به دوستان و همکاران و... متن، جملات و اس ام اس و عکس نوشته های تبریک روز کارگر را برای شما آماده کرده ایم. فهرست مطالب متن پیام تبریک روز کارگر تبریک روز جهانی کارگر به انگلیسی عکس ...
اتاقک گلی با قهرمانانی از میان مردم
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا ؛ محمدعلی عسگری کارگردان اتاقک گلی گفت: هرگونه صحبتی در حال حاضر پیوستی از حرف های من به فیلم است. معتقدم فیلم جای خود را مثل رود باز می کند. وی در ادامه با اشاره به اینکه از جانب تهیه کننده پیشنهاد قصه به من داده شد، مطرح کرد: در اسفندماه سال گذشته پس از چند ماه به نسخه اولیه فیلمنامه رسیدیم. من به دعوت تهیه کننده فیلم پذیرفتم که این فیلم را با ...
جشنواره فجر | عطرآلود ؛ برای زن، زندگی و خانواده
گفته اند. سقط جنین، اولین و اشتباه ترین راه عطرآلود ماجرای یک جوان عطرساز (علی) را روایت می کند که در آستانهٔ پدر شدن، به او می گویند مبتلا به سرطان است و 5 ماه بیشتر فرصت ندارد. در فیلم، شاهد نگرانی این جوان برای آیندهٔ همسر و فرزند از راه نرسیده اش هستیم و تلاش برای تأمین آیندهٔ خانواده و هزینه های درمان خودش. اولین نگرانی که جوان درصدد رفع آن برمی آید، بچهٔ ...
ساحت نوشتن مقدس است / جذابیت نوشتن برای رادیو نیازمند کنکاش و بروز رسانی نویسنده است
من کتاب های قصه تهیه می کردند. پدرم هم که هرسال برای من سررسید تهیه می کرد تا خاطرات روزانه ی خود را در آن بنویسم. من اما در آن سن و سال توانایی درستی برای تشخیص اینکه می توام نویسنده باشم یا نه را نداشتم و اتفاقا تمایل بیشتری به اجرا و گویندگی در رادیو تلویزیون داشتم و از همان سال ها نیز تلاش هایم را برای اجرا و گویندگی در صداوسیمای مرکز یزد شروع کرده بودم. دانشجو: چه شد که گوینده و ...
نمی گذاشتم قهرشان طولانی شود
دعوایشان می شد سعی می کردم آنها را آرام کنم و اگر با هم قهر می کردند زود آشتی شان می دادم تا قهرشان طولانی نشود. محمد از همان کودکی هم که می دید من و پدرش اهل نماز و دعا و هیئت رفتن هستیم همراه مان می شد و با ما نماز می خواند. من برای همه بچه هایم از وقتی کوچک بودند موقع خواب سوره های کوچک قرآن را می خواندم. عادت هم داشتم بعد از نمازهایم قرآن بخوانم. بچه ها هم به این قرآن خواندن من عادت کرده بودند تا ...
آیین رونمایی و جشن امضای کتاب جدید فرهاد حسن زاده
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا )؛ این مجموعه، پنج جلدی است و هر کدام عنوان مستقل، تصویرگری مختص به خود و البته از همه مهم تر، قصه هایی عجیب دارند؛ قصه هایی که البته زیاد هم عجیب نیستند. دنیای امروز خوبی ها و بدی های فراوانی دارد. آدم بزرگ ها در مسیر زندگی شان باتجربه و پخته شده اند؛ اما بچه ها در حالی که مراحل رشد را طی می کنند، به زشتی ها و زیبایی ها نگاه ساده ای دارند ...