توجه به محرمی نامحرمی زیر بمباران صدام
سایر منابع:
سایر خبرها
با تلاش شورای حل اختلاف بیله سوار زن جوان بیله سواری شوهر زندانی اش را بخشید
پس از اینکه بچه دار شدیم اختلاف مان بیشتر شد. ما سر موضوع های مختلف باهم درگیری داشتیم. آن روز من در آشپزخانه کار می کردم و دخترم در اتاق خوابیده بود که ناگهان شوهرم خانه را آتش زد. من نتوانستم بچه ام را نجات دهم و خودم هم بشدت سوختم. به این ترتیب مرد جوان شناسایی و دستگیر شد و در همان مراحل اولیه بازجویی به آتش زدن خانه اش اعتراف کرد و گفت: از ماه ها قبل با همسرم اختلاف داشتم و مشکل ...
گروه های چپ دانشجویی هم در شهادت هوشنگ اشک ریختند
.... از چند جانب به نیرو های کفر حمله شده بود. از ساعت شش غروب آسمان پر از صدا و نور انفجار و شلیک بود. بر لب همه رزمندگان ذکر دعا بود. از حدود ساعت دو به بعد آتش دشمن روی پشت خط شدید تر شده بود. برادران با عجله شروع به حفر سنگر می کنند. خمپاره و کاتیوشا پشت سرهم در اطراف جاده محل استقرار شلیک می شد. اما به حول و قوه الهی هیچ ضرری وارد نشد، فقط یک خمپاره، رزمنده ای به نام زاهدی را شهید و چهار نفر ...
پیراهن ها که پیر می شوند هر کدام قلبی در آغوش دارند
############################################################## عمران صلاحی ای دماوندِ پس از باران من ای رسیده تا لب ایوان من ای تکانده برف را از شانه ات باز بیرون آمدی از خانه ات آمدی با آن کلاه برف خود آمدی با شال آه ژرف خود شیر صبح و نان خورشیدت به دست گام های گرم تو یخ را شکست ای عموی پیر من حرفی بزن ...
کودک پرسش گر و پژوهشگر در جهان تکثیر می شود
( ایبنا )؛ در بخش اول گفت وگو با ریحانه جعفری با دغدغه این نویسنده برای نگارش کتاب خانه ی من کجاست؟ آشنا شدیم و درباره زبان و انتخاب کلمات درست داستان صحبت کردیم. در بخش دوم و پایانی، گفت وگویی درباره فضای علمی داستان، پایان و تصاویر کتاب داشته ایم که در ادامه می خوانید: خانه ی من کجاست؟ پس زمینه ای علمی نیز دارد؛ ولی آن قدر پررنگ نیست که قصه و قصه گویی متن تحت تأثیر قرار بگیرد. در این ...
ناگفته های تازه خانواده دو جانباخته هواپیمای اوکراینی
دیگر برای ما بود، اشک ریختیم...خانم دکتر از کانال هایی که داشت، کانال های پزشکی خبرها را می گرفت و ما با هم اشک می ریختیم. مجد: واقعا انگار دوباره هی بچه های ما کشته می شدند... آن مظلومی که در زاهدان کشتند، یک پسر بود، خدانور لجه ای، مادرش می گفت پسر من بهترین پسر دنیا بود، احساسش را کامل می فهمیدم، هر کسی امیدش، نان آور خانه اش، همه آرزو و آمالش... برای هشت خواهرش پدری می کرده...شما ببینید ...
روایت فارس از ناگفته های مهاجمان به شاهچراغ / روز حادثه خونین چه گذشت؟
بعد از بیعت گرفتن از حامد، عبدالله گفت: فردا طرف غروب، حامد رو ببر شاهچراغ و ولش کن. وقتی بردیش، به من اطلاع بده، از حامد که بیعت گرفتم، نیم ساعتی رفتم بیرون. تا نصف شب نخوابیدم. قاضی پرسید که چرا از حامد بیعت گرفتی؟ و محمد رامز جواب داد: عبدالله سعید گفت برای عملیات توی شاهچراغ. وقتی شنیدم، تعجب کردم و به عبدالله گفتم: اونجا همش زن و بچه و افراد بی گناهه. غیر مسلح هستن. عبدالله گفت ...
سجده شکر روی جاده آسفالته فاو- البحار
حسین (ع) در مجاورت اسکله چهار چراغ قرار داشت. گاهی اوقات دشمن با روشن کردن نورافکن های اسکله، سطح آب را روشن می کرد و مورد رصد قرار می داد. همه توجه بچه ها به سمت خداوند تبارک و تعالی جلب و لحظه ای ذکر و توسل به ائمه معصومین علیهم السلام خصوصاً حضرت زهرا (س) از لبان نیرو ها قطع نمی شد. شهید حسن زمانی مرتب به ساعت مچی اش نگاهی می کرد و به رسول باقری می گفت رسول چند ساعتی وقت باقی است؟ رسول ...
نبرد ستاره هندبال ایران با سختی های زندگی
...! آن زمان روی آسفالت هندبال بازی می کردیم و همین باعث می شد بعد از چند روز کف کتانی پاره شود برای همین من همیشه یک پک کامل از نخ و سوزن همراه داشتم تا کف آن را وصله بزنم. با نخ ابریشم و تکه های چرم در زیرزمین خانه مان کتانی را می دوختم. به قدری در این کار ماهر شده بودم که مادرم می گفت به جای هندبال بهتر است کفاش شوم! با همین عشق به هندبال بزرگ شدم و برای یادگیری این رشته هرجا می رفتم ...
نجات معجزه آسا در نقطه صفر
. پدرم گفت: مادرت را بردار و برو ببین خبری از برادرت می گیری. همین کار را کردم. آن روز خیلی گشتیم تا نهایت به خانه شهید تبریز رسیدیم. از مسئول آن جا پرس وجو کردم و اسم برادرم را گفتم. اسم پدرم را پرسید. گفتم اصغر. پاسخ داد: برادرتان شهید شده و پیکرش داخل حیاط است. فردا برای تحویل گرفتن پیکر او بیایید! به شدت منقلب شدیم. مادرم شوکه شد، من هم حال عجیبی داشتم. به خانه برگشتیم. پدرم به ما که ...
رایزنی های بی نتیجه با صداوسیما
تهران شده بود. خوشبختانه موقعیتی برای من فراهم شد که 4 سال در کلاس در کنار استاد انتظامی قرار گیرم و هم در گروهی که در اداره تئاتر بود همراه ایشان حضور داشته باشم. تقریبا می توانم بگویم در اکثر کارهایی که توسط این گروه در تئاتر سنگلج که آن موقع تالار 25 شهریور نامیده می شد حضور داشتم. علاوه بر این در اجراهای گروه های دیگر در اداره تئاتر نیز شرکت می کردم. این شروع کار نمایش من بود. ...
خارجی محبوب هواداران؛ پرسپولیس پیشنهاد بدهد با سر قبول می کنم/ هنوز یاد حرکت هواداران می افتم گریه ام می ...
بتواند با هدایت یحیی گل محمدی به قهرمانی دست پیدا کند؟ همان طور که گفتم تمامی بازی های پرسپولیس را دنبال می کنم. آنها در فصل نقل وانتقالات بازیکنان خوبی جذب کردند، این موضوع به تقویت تیم خیلی کمک کرد. البته پرسپولیس همیشه بهترین است چه با وجود بازیکنان اسمی و چه بدون آنها. مثلا در چندسال اخیر دیدیم که این تیم با جدایی بازیکنان کلیدی زیادی روبه رو شد و همین موضوع در مقاطع مختلف نگرانی هواداران را ...
مایه های یک نویسنده به نام هادی خورشاهیان
درست یادم مانده باشد، روی پاکت نوشته شده بود: دوشنبه ها هیچ کس پیر نیست. این جمله آن زمان معروف بود. بازش کردم دیدم سه صفحه نامه است با امضای سهیل محمودی. کلی ذوق کردم. توی خانه می دویدم، فریاد می کشیدم، مادرم گفت: چی شده آپولو هوا کردی؟ گفتم سهیل محمودی برایم نامه نوشته. خیلی کیف کردم. خیلی هوای جوانترها را داشت. برای همه نامه می نوشت. در کنگره ها تحویلمان می گرفت. در پرورش ما شاعران خیلی مؤثر ...
گلر افسانه ای چلسی دروازه بان ایرانی را تایید کرد؛ آفرین پسر!
بهتر شد. دکتر تیم اجازه بازی نمی داد اما با خواهش و اصرار مجوز حضور در دروازه را گرفتم. در همان دیدار با پرسپولیس هم دکتر فدراسیون دستور تعویض دادند ولی در نهایت به بازی ادامه دادم و عملکرد خوبی هم داشتم، بعد از آن بازی با فجر رو در رو شدیم، بازی کردن با ماسک محافظ برایم سخت بود اما به مرور زمان به این وضعیت عادت کردم و دوستان هم به شوخی من را بیرانوند و یا پیتر چک صدا می کنند. به نظرم با ...
روایت پوتین های لنگه به لنگه در خط مقدم جنگ
را تا مرز جانبازی ادامه داد. خودش می گوید: دوران آموزش هر چند با سختی همراه بود؛ ولی درس ها و تجربیات خوبی برای ما به همراه آورد. بعد از اتمام آموزش ها، با تعدادی از بچه ها به تیپ 21 امام رضا (ع) اعزام شدیم. مقر تیپ در ساختمان های پنج طبقه اهواز بود. چند روز بعد از استقرار در مقر تیپ، گردان ما مأموریت یافت تا در خط پدافندی خندق پدافند کند. اواخر خردادماه، هوا به شدت گرم بود و ...
محمد حسین لطیفی : هیات داوران شجاعت داشته باشد و بگوید چرا بابک حمیدیان کاندید نشد؟
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر برنا؛ محمد حسین لطیفی در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری برنا به نکاتی درخصوص چرایی هایی کاندید نشدن بابک حمیدیان برای دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد، قرار نگرفتن فیلم در لیست بهترین کارگردانی فیلم غریب ، مسیر تولید فیلم ، چند و چون کارگردانی در هدایت بازیگران و ساخت فیلم سینمایی غریب صحبت کرد که بخش اول این گفت و گو را از نظر می گذرانید. بعد از ساخت ...
دیداری از بزرگ ترین شهرستان استان بوشهر
آقای روح الله چشم جهان هم فرمانده دسته بود. اما متاسفانه نتوانستیم برویم. استان های دیگر پارتی داشتند و رفتند، و استان ما پارتی نداشت و ما جاماندیم. فرماندهان سپاه ما نفوذ زیادی در پایتخت نداشتند. از بچه های خوزستان و مازندران و تهران و سمنان زیاد استفاده شد، اما از بچه های بوشهر نه. چند بار هم آماده شدیم؛ اما فایده ای نداشت. سفر به 90 درصد کشورهای جهان من در کشتیرانی شرک ...
مرد مشهوری که تنها آرزویش خواندن در ایران است + عکس
برای نسل من و چند نسل بعد از من موسیقی او و سبک خوانندگیش چندان دوست داشتنی نیست، شاید با تغییر فرهنگ و ظهور سبک های تازه در موسیقی این امر رخ داده باشد اما چه کسی می تواند منکر تاثیر او و افرادی چون او در زمانه خود باشد؟ در روزگاری که علاقمندانش عمدتا مردم کوچه و بازار بودند برای برنامه های او سر و دست می شکستند ... خودش که حالا گرد پیری بر چهره ش نشسته می گوید موسیقی ما مردمی بود و ...
روایت یک مبارز از زندان طاغوت
. لحاف و بالشت ها را تکه تکه کردند. هیچ وقت چهره پدر و مادرم را در آن لحظه فراموش نمی کنم. بعد از رفتن من پدرم می گوید دیگر بچه ام را از دست دادم. مادرم از کارهای من خبر نداشت و شوکه شده بود. من مادرم را دلداری می دادم که اینها آدم های خوبی هستند نگران نباش. از در که خواستیم برویم بیرون مادرم از عضدی پرسید: پسرم را کی می آورید؟ عضدی گفت: دو ساعت دیگر خانه است. این دو ساعت شد دو سال! چرا اینقدر ...
گپ و گفتی با پدیده تیم ملی تیراندازی؛ شکست دادن پدر حس دوگانه ای دارد/ نخبه ورزشی دهه هشتادی: بالارفتن ...
تفنگ را در اختیارش قرار دادم. توانایی بدست گرفتن سلاح را داشت و خیلی هم عالی تیراندازی می کرد، از همان موقع متوجه استعداد پسرم شدم و چون خودم هم به صورت حرفه ای در این رشته فعالیت داشتم، در ادامه راه و پرورش استعدادش همراهش شدم. محمدسامان: کوچکتر که بودم، وقت هایی که پدر تیراندازی می کرد، دوست داشتم تفنگش را دست بگیرم و تیراندازی کنم، اما مادرم به شدت مخالفت می کرد و اظهار ...
موانع جذب دانشجویان بین الملل را با همکاری سایر نهاد ها رفع خواهیم کرد
و بتوانیم با توجه به ظرفیت های خوبی که داریم در طی سه سال آینده به پذیرش 250 هزار دانشجوی بین المللی از کشور های مختلف جهان دست یابیم. دکتر داداش پور در ادامه افزود: در خصوص تردد دانشجویان بین الملل به کشورشان با هماهنگی های انجام شده، نیروی انتظامی طراحی و صدور کارت اقامت برای دانشجویان بین المللی را در دستور خود قرار داده و به صورت آزمایشی آن را به مورد اجرا گذاشته و وعده داده بود تا ...
خانه ای که حسینیه شد
واقع شده است. حجت الاسلام طوبایی قاب عکس پسرش را در دست می گیرد و می گوید: جای پسرم در گوشه و کنار خانه و حسینیه خالی است. در میان همه بچه هایم محمد صادق را جور دیگری دوست داشتم. البته مادر، برادرها و خواهرش نیز همین حس را نسبت به او داشتند و اگر دیر به خانه می آمد همه دل نگران می شدیم. وقتی به مزار پسرم در قطعه شهدای بهشت زهرا(س) می روم، احساس وصف ناپذیری دارم. از اینکه محمد صادق در کنار ...
ناگفته های یک بانو ایرانی از اسارت درزندان های آمریکا
خبرنگاری بهانه بود تا پایم به جبهه باز شود. خبرنگار روزنامه پیام انقلاب شدم و برای بخش انگلیسی مطلب می نوشتم. صحنه های خرمشهر برایم بسیار دردناک بود. یادم می آید همه خانه ها متروکه شده بود. در خانه ها باز بود و دیوارها ریخته بود. آدمی نبود. اگر هم بود تیر جنگ بر تنش اصابت کرده بود و غرق خون بود. کفش هایی که از پاها درآمده بود و چند قدم جلوتر پیکرها افتاده بود. یادم می آید یک روز در اوج بمباران و آتش ...
مزه شیرین حجاب و نماز با عروسک های ابداعی بانوی طلبه/ جای عروسک آلاء در جشن فرشته ها خالی بود+فیلم
) شدیم. در قم که ساکن شدیم، 5 ساله بودم اما خوب یادم است خانم های همسایه با لباس های قدیمی بچه ها، پیراهن و شلوار کوچک می دوختند و داخلش را با پنبه پر می کردند. بعد با پارچه چلوار، یک صورت برایش درست می کردند، اجزای صورت را روی آن نقاشی و بعد، گلدوزی می کردند و این می شد عروسک. من خیلی دوست داشتم یکی از آن عروسک های دست دوز ساده و نرم داشته باشم اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. درواقع من دوست داشتم ...
جواد یساری، با مجوز یا بی مجوز او خواننده محبوب دلهاست
اجرایی داشتم که رفتم و بازگشتم. مثلا استرالیا، لندن، دبی و ... اجرا داشتم و چه قدر هم استقبال شد. ولی نماندم و برگشتم. من ایرانی ام و فقط یک آرزو دارم ...آواز خواندن در ایران. شنیده ام حالا و بعد از این همه سال شرایط خواندن برای شما در وطن، همانجایی که آرزویش را داشتید مهیا شده، بعد از سال ها ممنوعیت مجوز برپایی کنسرت گرفته اید... نه مجوزی نگرفته ام. چند وقت پیش وزارت ارشاد دعوت ...
اداره ورزش خانه یوگا راه اندازی کند
چندماه بیشتر نیست یوگا کار می کنم و صبح ها هم برای ورزش به پارک بانوان می روم. به بانوان توصیه می کنم برای یک بار هم که شده در کلاس های یوگا شرکت کنند تا قدر خود و لحظات زندگی را بیشتر بدانند. هاجر طباطبایی نیا علاوه بر یوگا، پیاده روی هم می کند. معتقد است انرژی مثبتی که از یوگا می گیرد باعث شده که مریضی و دیسک کمرش درمان شود. دوست دارم انرژی مثبتی که از یوگا به دست می آورم، ب ...
روایت هایی از ساکنان و خادمان بزرگ ترین آسایشگاه معلولان کشور | راه هایی که ما را به هم رساند
...؛ نوزادی که پا نداشت و والدینش او را پس از تولد در بیمارستان رها کرده بودند. خانم کاویان عکس صورت زیبای بچه را آن قدر برای مادرش فرستاد که در یک ونیم سالگی کودک، دل مادر به رحم آمد و با مجاب کردن شوهرش، بچه را به خانه برد. انبوه شناسنامه های کودکانی با اسم های خیالی انتخاب شده برای والدینشان در دست خانم کاویان است که می گوید همه بچه های بی هویت برای پیداکردن پدر و مادر واقعی شان به اندازه ...
زندگی دوربرگردان ندارد
که دارم، از همان حقوق ماهیانه 564 تومان است. - چند فرزند دارید و به چه کاری مشغولند؟ در تابستان سال 1355 با زنده یاد زهرا خدادادگی که ایشان نیز فرهنگی بودند، ازدواج کردم. ثمره این ازدواج سه دختر و یک پسر است. متأسفانه همسرم در سال 1396 به یک بیماری کمیاب و نادر به نام سلیاک مبتلا شد و پس از سه ماه فوت کرد. از فرزندانم پسرم معلم، یکی از دخترانم مدیر مهدکودک و دو دختر دیگرم خانه دار ...
زنان کارآفرینی که ایده هایشان دنیایشان را تغییر داد
و چند سالی که گذشت به من فشار خیلی زیاد وارد شد و بیماری پسرم هم پیشرفت کرد و درست در زمانیکه فکر می کردم که دیگر توان و پای ایستادن ندارم شروع به صحبت کردن با خداوند کردم و تصمیم بر این گرفتم که شکست ناپذیر باشم. وی تصریح می کند: از آن زمان 8 ماه می گذرد، دست خدا را در زندگی خود دیدم، و شروع به ساخت محصولات سنگ مصنوعی کردم و سنگ نمای ساختمانی، نرده سرایی و ... انجام می دهم. ...
تهدید همسر سردار توسط زنی با آرایش تیره!
برایم بیفتد. **: شرایط هم سخت بوده. همسر شهید: بله، من هم خیلی کودکانه فکر می کردم و متأسفانه توی باغ نبودم. یادم هست در کلاس روی نیمکت ردیف اول می نشستم. در نیمکت آخر کلاس دختری بود که با پسرها رفیق می شد. **: ابتدائی؟ همسر شهید: نه، راهنمائی. دختر بوری بود. مثلاً به بچه ها می گفت با نامزدم رفتم بیرون و داشتم کفش انتخاب می کردم که دوست پسرم آمد و با او ...