مادر جان! قلم طاقت ماندن در لای انگشتانم را ندارد و من هنوز شروع به نوشتن نکرده ام، در دریای کلمات غرق می شوم و سطور خفته ذهنم را به تلاطم وامی دارم. مانده ام چه برایت بنویسم که کمترین حق تو را ادا کرده باشم؟ به کاغذ روبرویم خیره شده ام که مرکب سیاه، رخش را جلوه ای نو بخشیده و قلم چون من شرمنده ...