قربانیان اصلی دعوای پدر و مادر! ناگفته های تلخ دختر 15 ساله مشهدی
سایر منابع:
سایر خبرها
داستان ازدواج با 4 پسرخاله
دختر 30 ساله درباره سرگذشت خود گفت: پدرم تعمیرگاه خودرو دارد و مادرم نیز خانه دار است اما از روزی که به خاطر دارم خودم را عروس خاله ام می دانستم چرا که مادربزرگم در همان دوران کودکی من و خواهر بزرگ ترم را برای دو پسر خاله ام در نظر گرفته بود و دیگر همه فامیل ما را عروس خاله معرفی می کردند . خلاصه من در رشته خیاطی دیپلم گرفتم و اکنون نیز لباس عروس می دوزم. در همین حال بعد از مرگ زودهنگام پدربزرگم ...
زن 32 ساله: بخاطر بدهی ام صیغه 3ماهه شدم که این بلا سرم آمد!
زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا می کشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار خانواده ام بودم، احساس شرمندگی می کردم . به همین دلیل تصمیم گرفتم شغلی در بیرون از منزل پیدا کنم خلاصه با همکاری شوهر یکی از دوستانم در یک کارخانه تولیدی مشغول کار شدم و این گونه زندگی ام آرام آرام رنگ آرامش به خود گرفت. مدتی بود که بدون هیچ دغدغه ای در ...
اینجا همه چشم به راهند
پا شده است. او از ازدواج عاشقانه اش خاطره دارد و اینکه چگونه همسرش او را از خانه راند و پسرش هم در کنارش قرار گرفت. ما به خاطر مخالفت خانواده ها با ازدواج مان با هم فرار کرده بودیم.... عاشق هم بودیم، اما فلج که شدم مرا طرد کردند. به خانه مادرم رفتم. پیرزن 80 ساله قادر به تروخشک کردن من نبود. حدود یکسال آنجا ماندم. خواهرم می آمد و به من رسیدگی می کرد. مادرم فوت کرد. نیاز به پوشک بزرگسال داشتم ...
کودکی فلاکت بار من/ ماسه بادی و تراکتور همسایه
ها گیر می افتاد و هر چه بیشتر تقلا می کرد، بیشتر فرو می رفت؛ تا جایی که دیگر درب خودرو هم زیر خاک می رفت و باز نمی شد. دست آخر هم خسته و ناامید، وقت و بی وقت در خانه ما را که تقریبا آخرین خانه ده بود، می زدند. سلطان که از مزاحمت های هر روزه خسته شده بود و از طرفی دلش نمی آمد کمکشان نکند، غرولندکنان می گفت: ای خدا غَنزاوو، تَش بگیره به حق حضرت عباس . قبل از اینکه حرفی بزنم، می گفت: برو بیلِ وَشون ...
اتهام زنندگان آلزایمر دارند نه مهدی کروبی
به منزل خودشان در جماران آوردند. اما خانه جماران پله های زیادی داشت و مشکل ساز بود، در این بازه زمانی آقای کروبی چهاربار زمین خورد و دست و پایش شکست، ضمن اینکه کمرشان هم دو بار دچار شکستگی شد. این شکستگی ها باعث شد ایشان بارها زیر تیغ جراحی بروند. این 7 الی 8 عمل باعث شد پدرم از نظر فیزیکی آسیب های زیادی ببینند. اما خوشبختانه خودشان کارهای شخصی شان را انجام می دهند و محتاج کسی نیستند. ضمن اینکه ...
من با آگاهی، به حسین زمان لبیک گفتم
ولی امیدوارم خداوند از گناهانم درگذرد. امیدوارم که کسانی که در خود توان رزمی می بینند حتما به جبهه آمده تا فردا ناراحت نباشند و خود را سرزنش نکنند. و سخنی چند برای پدرم که قبل از هر چیز مرا حلال کنی تا خداوند از من درگذرد. پدر گرامی اکنون این سعادت به من دست داده تا عازم جبهه بشوم، این را مدیون شما پدر با ایمان هستم که در تربیت من زحمت زیادی کشیدی تا راهم را خوب انتخاب نمایم ...
دیدار خواهر و برادری پس از 17سال دوری به سبک فیلم های هندی
شناخت و خواهر و برادر هردو با قدم های لرزان به سمت هم رفتند و درحالی که اشک شوق می ریختند یکدیگر را در آغوش کشیدند. پسر جوان که هرگز فکرش را نمی کرد در همه این سال ها خواهرش به دنبال او بوده، گفت: من در این مدت چند باری به مقابل خانه مان رفتم اما غرورم اجازه نمی داد که به خانواده ام نزدیک شوم. وی ادامه داد: 17سال قبل دعواهایم با پدرم باعث شد که از خانه فرار کنم. پدرم بر سرکوچک ترین مسائل به من ...
ماجرای دیدار روح دختر با روح مادر اصلی اش بعد از تصادف
نزدیکی خاصی با روح مادرم می کنم. در این مورد پدر روسفی باز سکوت کرد، مادرش اصرار داشت دخترش را در بیمارستان روان بستری کند تا اینکه همگی نزد دکتر مایکل مورفی رفتند، مطبد تا خانه شان در شیکاگو نزدیک بود و با سفارش یکی از همسایه ها خیلی زود توانستند از دکتر مورفی وقت بگیرند. دکتر مورفی از روسفی خواست روی صندلی هیپنوتیزم بنشیند و با دقت سفری به دنیای ارواح داشته باشد. ...
بررسی یک پرونده کودک آزاری | گزارش فرار یک اسکیزوافکتیو !
.... اما بیماران فراری با دیدن آن ها، مادر و خواهرم را داخل اتاق زندانی می کنند. به نیرو های مرکز هم می گویند که اگر بیایید داخل، آن ها را می کشیم. آن طور که مادرم تعریف می کرد، در هر دستشان سه چاقوی میوه خوری داشته اند! ظاهرا توی ساک های خودشان هم چاقو داشته اند. نیرو های مرکز توان بخشی بهزیستی با ترفندی در را باز کرده و آن ها را گیر می اندازند. اما هنگام درگیری، یکی از نیرو های مرکز ...
روایت پسر کروبی از دیدارهای روزانه پدرش و آلزایمر
جمهوری در سال92، پورفلاح یکی از معاونان وزارت اطلاعات تلاش زیادی کرد و آقای کروبی را به منزل خودشان در جماران آوردند. اما خانه جماران پله های زیادی داشت و مشکل ساز بود، در این بازه زمانی آقای کروبی چهاربار زمین خورد و دست و پایش شکست، ضمن اینکه کمرشان هم دو بار دچار شکستگی شد. این شکستگی ها باعث شد ایشان بارها زیر تیغ جراحی بروند. این 7 الی 8 عمل باعث شد پدرم از نظر فیزیکی آسیب های زیادی ببینند ...
شهیدی که می خواست با لباس پاسداری وارد محشر شود
چندین بار به محل اعزام رفت اما می گفتند باید اجازه کتبی از پدرت داشته باشی و پدرش هم می گفت دیپلمت را که گرفتی برو؛ سال 1360 بود که یک روز به خانه آمد و شروع به جمع آوری وسایلش کرد و در پاسخ به تعجب مادرش گفت: حضرت امام پیام دادند برای جبهه رفتن کسب اجازه از پدر شرط نیست و من اگر تا الآن صبر کردم به احترام شما بوده اما دیگر جای صبر نیست. محمدرضا احترام و علاقه زیادی برای سادات قائل بود ...
حال و هوای تلاوت یک نوجوان در محضر رهبری
امسال یعنی سال 1402 بود. خب دیدن حضرت آقا از نزدیک یک حس و حال عجیبی دارد و ناخودآگاه فقط انرژی مثبت و حال معنوی در انسان به وجود می آید. البته تلاوت در محضر ایشان یک استرس خاصی هم دارد و به خاطر جو سنگینی که در آنجا حاکم است به آدم استرس وارد می شود. من هم با این که بار اولم نبود اما باز هم استرس داشتم و الحمدلله خدا کمک کرد که توانستم با یک آرامش نسبی حداقل تلاوت خودم را انجام بدهم. ...
خدمتگزارِ مخلص
این که معززی رئیس آن روز زندان، به بند شماره یک آمده بود و شخصاً دستور داده بود که لباس های آقای شاه آبادی را بگیرند و به خاطر مقاومت ایشان دستور داده بود که محاسن آن مرد شریف را هم بزنند و چون باز هم ایشان مقاومت کرده بودند، محاسن به طور مرتبی کوتاه نشده بود، حتی یک بخش هایی از محاسن هم کنده شده و یک بخش هایی مانده بود که بعد به تدریج مرتب شده بود و آقای شاه آبادی خیلی خرسند بودند و می گفتند که ...
بازگشت پسر قهر کرده به خانه پس از 17 سال
.... او همان شب با پدرم قهر کرد و گفت از پیش شما می روم تا از دست من راحت شوید. ما فکر کردیم او پدر و مادرم را تهدید می کند و می خواهد آن ها را بترساند، اما صبح وقتی از خواب بیدار شد وسایل ضروری و مدارک هویتی اش را داخل ساکی گذاشت و از خانه بیرون رفت. قبل از اینکه از خانه برود از ما خداحافظی کرد و گفت برای همیشه از پیش مان می رود و دیگر او را نخواهیم دید. قهر عجیب وی ادامه داد: ما همه ...
سه قلو های مراغه ای شادی بخش خانواده سلامت
آینده دچار مشکل خواهد کرد. به گفته پدر سه قلو ها، این نوزادان یک ماه پیش متولد شده اند و در سلامت کامل هستند. وی ادامه داد: به خاطر نبود خانه، با پدر و مادرم در یک خانه 60 متری زندگی می کنیم. رئیس اداره بهزیستی مراغه گفت: از زمان تولد این نوزادان پرونده حمایتی برای آن ها تشکیل شده است. جباری افزود: به تازگی برای تامین و واگذاری مسکن پرونده ای تشکیل و به اداره کل بهزیستی استان ارسال شده است و پدر خانواده می تواند از تسهیلات 150 میلیون تومانی اشتغال بهزیستی با سود 4 درصد بهرمند شود. ...
مدل شدن زشت ترین دختر ایرانی ! | پایان وحشت خانم دکتر از آینه !
مجبور می کردم تا به هر طریقی مخارج انواع درمان ها را بپردازد! دیگر خودم را نمی فهمیدم و تلاش می کردم تا با آرایش های پنهانی خودم را زیبا جلوه بدهم. با آن که مانند قبل به تحصیل اهمیت نمی دادم ولی باز هم در رشته روان شناسی یکی از دانشگاه های معتبر دولتی پذیرفته شدم. پدر و مادرم خیلی خوشحال بودند اما من همچنان زجر می کشیدم. با هیچ دختر زیبایی دوست نمی شدم تا نکند در کنار او زشت جلوه کنم! خلاصه ...
شادی به سبک بچه های بهزیستی
دست های کوچکش اشک روی گونه مادر را پاک می کند و می گوید: منم وقتی مادرم مرد اینجوری غمگین بودم. خدیجه زمانی شاعر است. داستان زندگی اش را با اشک ریختن تعریف می کند. اینکه مادرش می میرد و پس از مرگ مادر و ازدواج پدر به واسطه معلولیتش به بهزیستی منتقل می شود. خدیجه می گوید: اگه مادرم زنده بود شاید من اینجا نبودم. وقتی خاله عفی منو برای نخستین بار بغل کرد فکر کردم مادرم دوباره زنده شده. وقتی موهامو ...
شیطان در جلد میهمان خانه مردی با دخترش
مهم ترین اخبار حوادث و توصیه پلیسی امروز (سه شنبه پنجماردیبهشت ماه سال 1402) را می توانید در این بسته خبری مشاهده کنید. جاسوس های دو جانبه! پدر و مادرم مدام با یکدیگر درگیر می شوند و بعد باید من و خواهر کوچک ترم در میان آن ها جاسوسی کنیم؛ چرا که تازه زمان قهر آن ها فرا می رسد و ما تنها قربانیان این مشاجرات و کتک کاری های وحشتناک هستیم تا جایی که ... بیشتر بخوانید ...
اولین عکس از سنگ مزار مهین شهابی + بیوگرافی مهین شهابی وهمسر و فرزندان خانم بازیگر
. آرزو شهابی دختر زنده یاد مهین شهابی در سخنانی در این مراسم اظهار داشت: افتخار و سعادت این را دارم که فرزند مادر و پدر هنرمند هستم بخشی از گفتگو و مصاحبه مهین شهابی پدر من نظامی بود و همیشه به ما می گفت اگر بلند نشوید نماز بخوانید من فکر می کنم غذا و نانی که به شما داده ام، حرام است. این منش پدرم باعث شد ما به اعتقاداتمان پایبند بمانیم... تجربیات شیرین دوران بازیگری ...
استمداد مادر 4 معلول از رییس جمهور
توانبخشی شبانه روزی نگهداری می شود. این مادر چهار معلول ادامه می دهد؛ شرایط نگهداری چهار فرزند معلول در خانه در توان ما نبود اما حالا که در مراکز شبانه روزی نگهداری می شوند پرداخت شهریه ماهانه، هزینه لباس، دارو و امثال آن برای ما کمرشکن است. وی با بیان اینکه با وجود آنکه چهار فرزند معلول داریم اما هنوز از حق مسکن برخوردار نشدیم، می افزاید؛ علاوه بر چهار فرزند معلول چهار فرزند ...
ظهیرالدوله؛ سمفونی مردگان
.... سال ها امکانات مالی نداشتیم و نمی توانستیم مقبره ای بسازیم. مادرم هم می خواست مقبره پدر را بسیار عالی بسازد که امکانش را نداشتیم. یک مقبره ساده بود و همه هم می گفتند چرا این قدر ساده است. تا اینکه مرحوم عبدالرحیم جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر که مرد نازنینی بود به منزل ما آمد و دیوان اشعار پدر را او چاپ کرد و پول چاپ خرج ساختمان مقبره شد. چکی به ارزش 50 هزار تومان داد و آن موقع در سال 1335 با ...
عجیب ترین مهریه های زنان در ایران
تحصیلش و گرفتن مدرک لیسانس وارد بازار کار شد. با اینکه با این کار او مخالف بودم، اما سعی کردم به خاطر حفظ زندگی ام چیزی نگویم. او ادامه داد: شوهرم به من قول داده بود خانه بزرگی برای شروع زندگی مان می خرد، اما با اینکه وضع مالی خوبی داشت باز هم زیر قول و قرارش زد و من مجبور شدم زندگی ام را در خانه ای کوچک و قدیمی شروع کنم طوری که برای بردن یخچال به داخل خانه، مجبور شدیم یکی از دیوار ها را ...
محقق ایرانی ساکن آمریکا: دولت باید خودش را از دو حوزه دانشگاه و صنعت بیرون بکشد
...، پدرم تصمیم گرفت فروشگاهش را بزرگ تر کند و به همین دلیل خانه مان را فروخت و ما اجاره نشین شدیم. تقریبا هر سال خانه مان را عوض می کردیم و به محله های مختلف می رفتیم. پدرم با فروش آن خانه در آن سال هایی که من هفت سال داشتم و خواهرم تازه چند ماهی بود که به دنیا آمده بود ریسک بزرگی کرد و به هر سه ما فرزندانش آموخت که اگر به عملکرد خود اطمینان داریم، از ریسک کردن هرگز نترسیم. چه شد ک ...
استاد ناصر تکمیل همایون، نماد پیوند جامعه شناسی و تاریخ
اقامت در پاریس برمی گشت. تازه ازدواج کرده و خانه ای دو طبقه اجاره کرده بود. حتماً این خانه الان به برجی معیوب بدل شده است. پدر زنگ خانه را زد. چند دقیقه ای منتظر ماندیم اما در باز نشد. پدر چند بار اصرار کرد. سرانجام راه خودمان را کج کردیم من خوشحال بودم. از یک قرار نیم ساعته یا شاید هم طولانی تر قسر در رفته بودیم. ماه رمضان بود و نمی شد چیزی در خیابان خورد، مجبور بودیم به خانه برگردیم. ناگهان صدای ...
یادداشت رسیده | تشکیل شورای عالی تربیت در انتظار وزیر منتخب
ر دارد.؟ بله، حتماً احتیاج دارد به نوسازی؛ چون فرسوده است. آموزش و پرورش آن روزی هم که تازه به وجود آمد دارای عیوبی بود. در آموزش و پرورشِ همان روزی هم که تازه بود و این جور فرسوده و کهنه و زمان گذشته و آسیب دیده نشده بود، عیوب اساسی داشت که همان عیوب تا امروز هم باقی مانده. 7 - چرا بنا بر قضاوت رهبری فقط 10 درصد سند تحول تحقق یافته است . ؟ تاکنون کمتر از ده درصد از ...