سرنوشت شیعیان عراق که با صدام همکاری نکردند
سایر منابع:
سایر خبرها
می خواهم روی سکوی اول جهان بایستم
ایران نداریم. امیدوارم چنین پیستی در ایران هم درست کنند که ما در آن تمرین کنیم. یعنی برای اولین بار تیمی کامل از بانوان و آقایان در رشته موتورکراس از ایران راهی مسابقات جهانی شد. دو سال پیش خانم نعمت اللهی به مسابقات جهانی اعزام شد، بعد از آن من به مسابقات خاورمیانه امارات اعزام شدم و دوباره شهریور ماه سال قبل به مسابقات جهانی اعزام شدم که تنها رفتم و امسال برای اولین بار بود که ...
چرا باید جوانان ما در سوریه می جنگیدند؟
با پویا هم عقیده بودم آرام شدم و رضایتم را به او اعلام کردم. فهمیدم بی قراری های گاه و بی گاهش چه بوده و چه در سر دارد. بالاخره خودم را راضی کردم اما آن زمان مأموریتش به دلایلی کنسل شد. چشم دیدن حتی ذره ای غم و یا ناراحتی پویا را نداشتم. گفتم حضرت زینب(س) هر زمانی که اجازه مدافع حرم شدن را به تو بدهد، من راضی هستم برای دفاع برود. اولین بار او به عراق اعزام شد. اواسط ماه مبارک رمضان سال 1393 بود. انتهای پیام/ ...
حمام کردن با اعمال شاقه/ وقتی اشتباه مترجم کار دست اسرا داد
ایم) حق داشتند، اما تصور شستن یک آدم گچی زمین گیر، سخت بود چه برسد به شستن واقعی اش! تسلیم شدم، فقط به آن ها گفتم: حالا که می گویید بازرسی می کنند، فقط سَرَم را بشویید. دو نفری مرا به جلوی حمام بردند. سرم را کمی کج کردم و بالا آوردم تا آب روی گچ ها نریزد. یکی با آفتابه آب می ریخت و یکی می شست، چه شستنی! گربه شورترین حمام عمرم را با آبی سرد در هوایی سرد در آغاز اسفند ماه را هرگز از ...
پیامک تبریک ولنتاین را که برایش فرستادم عصبانی شد و دعوایم کرد
...، هر چی هست، هرچی دوست داری، خدا بهت بده. تازه یک ماهی بود به سرکار جدیدش رفته بود، در حیاط لباس می شستم، گفت: مامان چادر سر کن می خوام ببرمت یه جایی هیچوقت من را سوار موتورش نمی کرد. می گفت: ناموسم رو سوار کنم، اگه اتفاقی بیفته چیکار کنم؟ چند روز قبل به او گفته بودم که در مسجد ثبت نام می کنند برای کربلا، خیلی آرزو دارم بروم. سوار موتورش شدم. اصغر من را برد، برایم پاسپورت گرفت. بعد رفت یک چک از ...
دوست داشتم نقش شمر را بازی کنم، اما نشد
داشتم و هیچ وقت اینطور نمی رفتم برای نقشی اصرار کنم. اما در این حیطه برای این کار و سناریو چندین بار گفتم آقا از من زشت تر و روسیاه تر دارید؟ نقش شمر را بدهید من بازی کنم. اما نشد و نقش یک نصرانی را دارم. هرچه خودشان رقم بزنند ما باید بگوییم سمعاً و طاعتا. بازیگر سریال پوست شیر تاکید کرد: شکر خدا قسمتم شد و به کربلا رفته ام. وقتی به کربلا رفتم حیران بودم. اگر عنایت خودشان نباشد آدم ...
ماجرای توسل به ماه بنی هاشم و شفای جانباز اصفهانی
انقلاب را تمام کنند. به یاری خداوند همان زمان طوفانی از شن ایجاد شده و هواپیما و بالگَرد همه به هم برخورد می کنند و آتش می گیرند. *شروع جنگ تحمیلی و اعزام به دارخوئین حاج ابراهیم لیوانش را از آب پر می کند کمی گلویش را تر کرده و ادامه می دهد: 31 شهریور 1359 رسماً جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به صورت هوایی، زمینی، دریایی شکل می گیرد. آن موقع ما خدمتمان تمام شده بود و آماده جنگ شدیم ...
رابطه پنهانی زن زیبای ایرانی با ایلان ماسک | الهام طبسی کیست؟ + عکس
: همانطور که گفتم، من در ایران بزرگ شدم، در دوران و مکانی بسیار عجیب برای دختری که به ریاضی و علم علاقه دارد. پدرم همیشه به ما می گفت که اگر سخت کار کنید، هیچ چیزی غیرممکن نخواهد بود. در فهرست تأثیرگذارترین افراد حوزه ی هوش مصنوعی، نام افراد سرشناسی مثل ایلان ماسک و سم آلتمن و جن سون هوانگ (مدیرعامل انویدیا) هم دیده می شود. مدیر شرکت گوگل دیپ مایند نیز در این فهرست حضور دارد. ...
سرمربی تیم ملی شمشیربازی: برای انتخابی المپیک تیم اول هستیم اما با این روند سقوط می کنیم
.... من مریض شدم و کسی نبود دستی به سر این بچه ها بکشد. بعد از مسابقه گفتم خدایا دست به گردن محمد رهبر نینداختم که بگویم تو می توانی، توان نداشتم. اتفاق است. کادر ما کم تعداد است. بعد از بازی های آسیایی 10سفر مهم داریم. الان در آسیا یرای انتخابی المپیک پاریس تیم اول هستیم ولی با این روند مطمئن باشید سقوط می کنیم. این زنگ خطر را می گویم ولی این بچه ها هیچ وقت ناامید نمی شوند. سرمربی تیم ...
نکونام: 10 میلیارد دیگر هم از قراردادم کم می کنم/ استقلال فقط سقف را رعایت می کند/ خطیر حق ندارد از ...
بازیکن بگیریم. سرمربی استقلال گفت: در جلسه ای که با خطیر داشتیم گفت بازیکن می گیریم. خارجی هم می گیریم، ولی وقتی بازیکن را می بینم، چندین بار با او صحبت می کنیم بعد می گویند بازیکن نمی توانیم بگیریم و پول نیست یعنی اتفاقی دارد می افتد. عمرم را در این فوتبال گذراندم و هرکسی کاری کند می فهمم. او می گوید مشکلات را درک نمی کنم، اما درک کردم که قراردادم را 5 میلیارد کم کردم. حتی حاضر شدم به ...
چرا مادر 4شهید این قدر تنهاست؟
زمانش را صرف پته می کند. تابلوی اللهم عجل لولیک الفرج که در خانه حاج قاسم است توسط ایشان بافته شده. ایشان تعداد زیادی تابلوی پته کاری دارند و به همه هدیه می دهند. بعد از چاپ کتاب روحیه شان بهتر شد؟ بله، خیلی بهتر شد. او 78 سال سن دارد. روزی که نسخه قبل از چاپ کتاب را به او دادم شروع به گریه کرد و من را ناز و نوازش کرد و گفت اگر خدا تا الان من را زنده نگه داشت به این دلیل بود که من ...
شرح فراق برادر جا مانده
اش بازمی گردد. راستش من قبل از این کتاب، فقط از شهدای مدافع حرم نوشته بودم؛ دلیلش هم این بود که بنا بر سن وسالم، درکی از سال های جنگ نداشتم. با این حال وقتی فهمیدم اینها برادر دوقلوی همسان بوده اند که یکی از آنان زنده است و هنوز هم برادر شهیدش را شریک غصه ها و تنهایی خود می داند و حتی تأکید دارد که حضورش را احساس می کند، علاقه مند کسب اطلاعات بیشتر درباره آنان شدم. این نویسنده ادبیات پایداری ...
روایت عجیب از جدال یک زوج جوان در دادگاه خانواده
لیلی تعجب من را برانگیخت و سبب شد جلو بروم تا ماجرا را جویا شوم ابتدا تردید داشتم اما بالاخره جلو رفتم و گفتم می توانم بپرسم مشکل شما چیست چرا می خواهید طلاق بگیرید؟ محسن با نگاهی افسوس بار به همسرش گفت از رعنا بپرس. من هرچه بگویم فایده ای ندارد. رعنا که گفتگوی ما را دید سریعا آمد جلو و گفت: این آقا من را بیچاره کرده از دستش امان ندارم بدبخت شدم مدام فحش می دهد بچه را می ترساند ...
هاشمی: دسترسی به مدال آسیایی راحت نیست/ پاکدامن: در المپیک پاریس کار بزرگی برای ورزش ایران خواهیم کرد
انجام می دهد و اگر ما دغدغه مالی، فیزیوتراپی یا ناراحتی داشته باشیم، با قربانی در میان می گذاریم. ملی پوش شمشیربازی گفت: ما در یک جنگ نابرابر هستیم. من در جام جهانی اسپانیا من تا پای مدال پیش رفتم و توانستم ارون ژیلاگی قهرمان 3 دوره المپیک را شکست دهم. من 9 صبح وارد سالن شدم و 7 بعد از ظهر از سالن بیرون آمدم و هیچ کس نبود که من را ریکاوری کند. ما بدنساز یا ماساژور کنار تیم نداشتیم. ما ...
نکونام: اشتباه کردم پیشنهاد آجورلو را نپذیرفتم/ خطیر به چه حقی از استراماچونی مشورت گرفته است؟!
شرایط خوبی داشت به من و شما نمی دادند ولی اینطور نیست. به من می دادند. 3سال قبل هم با استقلال مذاکره کردم. پارسال هم تا پای قرارداد با آجورلو رفتم ولی با تعهدی که به فولاد داشتم و شرایطی که بود ترجیح دادم آنجا بمانم. واقعا همکاری با آجورلو را اشتباه کردم از دست دادم. 3 سال پیش می خواستند استقلال را به من بدهند نکونام تصریح کرد: آجورلو قبلا مدیر من بوده، دوست من است و در این ...
چطور 18سال اسارت را سپری کردی؟!
سرد بود. نگهبان عراقی پرسید: حسین لشگری کیه؟ ارشد آسایشگاه مرا به نگهبان معرفی کرد. آنها مرا بردند و بعد از مدتی روبه روی کسی نشاندند که یک سرهنگ خلبان بود. یک ستوان یار بعثی هم کنارش نشسته بود. ستوان یار گفت: برای پرسیدن چند سؤال اینجا آمده ایم و امیدواریم با ما همکاری کنی! گفتم: بعد از 7سال اسارت چرا هنوز دست از سرم برنمی دارید؟ سرهنگ بدون اعتنا به گفته من شروع کرد به پرسیدن: کجا را زدی؟ چطور ...
انگلیسی ها در لندن مذاکره می کردند، اما در تهران به دنبال برکناری رضاشاه بودند
...، می خواهم ببینم بلکه بتوانیم یک راه حلی پیدا کنیم و بعد به دولت تلگراف کنیم، البته قبول یا رد آن با دولت شاهنشاهی است. در این ضمن ملتفت شدم که با اشاره از سیمور استفهام کرد، او هم با اشاره سر رد کرد. بعد وزیر خارجه گفت: متاسفانه چون امروز صبح یادداشتی توسط وزیرمختار خودمان به وزارت امور خارجه ایران تقدیم کرده ایم، دیگر نمی شود هم در اینجا و هم در طهران مذاکره کنیم. بعد یادداشت مرا خواند و ...
شاکری: همه در مورد زمین از من سؤال می کنند!
می گویم به والله چیزی نگرفته ام. دکتر بهرامی رئیس هیئت کشتی پیگیر این موارد است، ولی واقعاً نمی دانم آیا اتفاقی می افتد یا نه. سال 2013 به پیمان یاراحمدی قول یک زمین را بابت مدالش داده بودند، اما همین امسال زمین او را دادند. انصافاً اصلاً به کشتی گیران نمی رسند. شاکری افزود: هر کسی که آمد، جایزه ای داد یا نداد، گفتم دستش درد نکند. از همه هم ممنونم. من فکر مدال گرفتن هستم. زمانی که پدرم ...
می گفت تحمل جسارت به حرم بی بی را ندارم
داد می زدم یونس، بلند شو! فریاد می زدم و خانمم که متوجه داد و سروصدای من شده بود، مرا بلند کرد و گفت خواب محمدیونس را دیدی؟! گفتم بله نگرانش هستم. چند روزی می شد که تماسی با ما نداشت. چهار روز بعد خبر شهادت را به ما گفتند. هر مرتبه که بسته های معیشتی را به در خانه نیازمندان می رسانم، به خوابم می آید و می گوید مراقب مال مردم باش، مدیون نشوی. هر مرتبه که برای رفع امور و مشکل خانواده شهدا می روم، شب ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین
رضا جمع شویم. برادرها و خواهرم، همسایه ها. همه آمدند بدرقه . با سلام و صلوات من را راهی کردند. رسیدم کربلا قبل از زیارت در بین الحرمین زانو زدم. گفتم یا سیدالشهدا اگر منو آوردی کمکم کن، اهلم کن. دست بکش روی سرم من بقیه عمر خادمت می شم. امام حسین(ع) با همه بار گناهانم دعای دل شکسته ام را اجابت کرد. از کربلا برگشتم اولین نفری که رفتم سمتش مادرم بود. گفتم مادر من دیگه توبه کردم. اهل شدم. دعام کن. ...
کومله گوش پاسدارها را می برید و تسبیح درست می کرد!
کومله این بود که گوش پاسدارها را می بریدند و با تمسخر تسبیح درست می کردند و سپس آن نخ را جلوی چشم ما می چرخاندند و قهقهه می زدند. این تصویر هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود. از دیگر شکنجه های کومله این بود که هر چند وقت یکبار به من می گفتند فردا تو را برای اعدام می بریم؛ یا اینکه چند روز دیگر اعدام می شوی! این مسئله برایم خیلی آزاردهنده بود . آزادی بعد از یک سال اسارت در اسارت ...
داستان آن تصادف لعنتی
، توی کلاس ها شرکت می کند. کنجکاو شدم ببینمش. او را که از خوابگاه به کتابخانه آوردند دلم برایش ریش شد. معلولیت یک طرف، درد هم یک طرف. مدام دسته ویلچر را فشار می داد. نفس های عمیق می کشید. یک تصادف زندگی فرزانه سی وپنج ساله را از این رو به آن رو کرده بود. طوری که حالا هفت سال است ویلچرنشین شده و بچه هایش با عمه هایشان زندگی می کنند. با عشق ازدواج کرده بود. اهل سبزوار بود و بعد ...
سرگذشت تلخ دختر نوجوانی که اعضای خانواده اش را به آتش کشید
... حدود یک سال پیش با پسری که در کوچه پایین تر از ما زندگی می کرد آشنا شدم. او خیلی به من ابراز علاقه می کرد و من هم او را دوست داشتم. پس از مدتی گفت من به تو علاقمند هستم و می خواهم با تو ازدواج کنم. من هم موضوع را به مادرم گفتم و او به پدرم انتقال داد، ولی آنها به شدت مخالفت کردند. خیلی از این موضوع ناراحت بودم. علاوه بر این موضوع پدر و مادرم اصلا مرا درک نمی کردند. چندین ...
زندگی با فرامرز آرزویم بود
) دروغ می گوییم، امام در خواب فرامرز را از من می خواست اما من او را ندادم، بعد گفتم امام حسین اگر فکر می کنی چشم به فرامرز بستم، دندان طمع را کندم، فرامرز مال خودت آقا. شب در خواب دیدم در حال شستن ظرف هستم، امام خامنه ای چند بار در خانه مرا زد، بعد از چند بار شنیدن در خانه را باز کردم از خوشحالی بیهوش شدم همسر آقا مرا به هوش آوردند، گفتند که چرا در را باز نمی کردی اگر باز نمی کردی ما به ...
روایت تصویری زندگی شهید داوود نریمیسا
: فیلم راجع به صحبت های رهبر عزیزم بود که می گفت شهر شیعه نشین نبل الزهرا بعد از چهار سال باید آزاد شود. وقتی دخترها را نشانم داد که چطور به اسارت گرفته می شدند و آن ها را می فروختند، وقتی فهمیدم تمام جوان های این دو شهر را کشته اند، و وقتی دیدم بچه یتیم ها علف ها را در دیگ می جوشانند و به جای غذا آن را می خورند خیلی گریه کردم، احساس می کردم وقت آن رسیده که نذر سی و دو سال پیشم را ادا کنم ...
ببیند | لحظه ای که شهریار، ابتهاج را از خانه اش بیرون کرد
...> من یک مقداری نشستم، نمی دونم چقدر طول کشید؛ کوتاه بود. در هر صورت حالا ساعت چهار، چهار و نیم بعد از ظهره. خُب من تا ساعت یازده، دوازده، یک، دو بعد از نصف شب، گاهی هم اگه صبح بود بیشتر می نشستم. بعد پا شدم گفتم: شهریار برم دیگه. شهریار یه نگاهی (سایه تمنای نگاه شهریار را نشان می دهد) به من کرد و پا شد و من هم راه افتادم. شهریار وقتی دید من راه افتادم سمت در، دنبال من اومد و گفت: می دونم ...
پادرمیانی مادر برای اعزام دوباره به جبهه/ موج انفجاری که هم نشین او شد
به گزارش خبرنگار ایمنا ، در جنگ، بزرگ شد، درس خواند، زندگی کرد و فراتر از آن، جانش را کف دست گرفت، زمانی که برای نخستین بار به خانه حاج مجتبی رفتم، آنقدر گرم و دلنشین از خاطرات دوران جنگ گفت که تصمیم گرفتم دوباره به او هم صحبت شوم، حاج آقا مطلبی از شهید خرازی شروع می کند: خدا رحمت کند شهید خرازی کمتر کسی را مثل شهید خرازی در فرماندهان امروز و گذشته به لحاظ سواد نظامی، عاطفی و ایمان داریم، او در ...
ماجرای بیماری خانم مجری و حسرت شرکت در مراسم حسینی
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، فضه سادات حسینی گوینده خبر و مجری تلویزیون درباره اولین مواجهه خود با حضرت سیدالشهداء(ع) در کودکی گفت: باید بگویم هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی. بخواهم به زمانی برگردم که عاشق امام حسین(ع) شدم واقعاً یادم نمی آید که چه زمانی بوده است. اما تصویر روضه ها و مجالسی که همراه مادرم رفتم و زیر چادر او بودم، هنوز در ذهنم است؛ زمانی که نمی فهمیدم ...
رحمان عموزاد: از حضور همه مدعیان در بلگراد خوشحالم
از پیک آمادگی دور بودم . حدود 20 روز مانده به آسیایی کادر فنی صلاح دیدند من به این رقابت ها بروم. بنابراین با آمادگی 50 درصد در آسیایی کشتی گرفتم. باید این را هم بگویم من 21 سال سن دارم و قصد دارم تا 30 تا 35 سالگی در کشتی باشم. همیشه قرار نیست از نظر بدنی و روحی 100 باشم. قرار نیست همه چیز همیشه خوب باشد. زندگی بالا و پایین دارد و مهم این است بتوانم شرایط را خوب مدیریت کنم و به اهدافم برسم. وی در پایان گفت: در 3 ماه اخیر که در اردو هستیم پایم آسیب دید اما پذیرای این شرایط هستم و قطعا کم نمی گذارم. ...
زندگینامه شهید مدافع حرم جواد محمدی
باران بمب گرفته بودند. من تصمیم گرفتم که خانواده ام را نجات بدهم و به همراه مادر و همسر و فرزندانم به ایران عزیمت کردیم. از همان ابتدای ورود به ایران در محمدآباد خاور شهر سکنی گزیدیم. من در کوره آجرپزی کار می کردم. ده سال در آنجا بودیم و بعد برای کشاورزی به حسن آباد رفتیم و بعد به کرج آمدیم. جواد پنج، شش کلاس درس خواند و بعد گفت که می خواهم به کار کشاورزی روی بیاورم. ...