سایر منابع:
سایر خبرها
رزمنده دفاع مقدس: قسم خوردم اسلحه برای دفاع از دستانم نیفتد
چند روستایی دیگر به جای پدرم از اماکن دولتی نگهبانی می دادیم. این ماجرای ورود من به سپاه بود. حسن احمدی که در برنامه تلویزیونی جان وطن سخن می گفت، افزود: در آن زمان، حزب دموکرات و کومله یا همان ضدانقلاب ها، کردستان را تصرف کرده بودند. مسئولان تصمیم گرفتند تا یگان کوهستانی تشکیل دهند. حدود 3 هزار نفر برای دوره فشرده به مدت دو ماه آموزش دیدیم. در آن میان، یک روز آقایی آمد و برای ما صحبت کرد ...
سیدالشهدا لقب کدام شهید دفاع مقدس بود؟
مستقر بودیم. عباس کریمی هم در خط بود. او با سنگر تماس گرفت و تقاضای نیرو کرد. همت در این حین از من پرسید می توانی 45 نفر نیرو به من قرض بدهی؟ من هم به فرمانده گردانی گفتم که یک گردان نیرو در اختیار همت قرار بدهد. همت به همراه نیروهایی که در اختیار داشت به خط مقدم رفت و به شهادت رسید. تا یکی 2 ساعت کسی نمی دانست او شهید شده است. آیا این خبر مفید بود؟ نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف ...
فرمانده ای که 8 سال در جبهه بود/تسلیم انبوه عراقی ها در فتح خرمشهر،نصرت الهی بود
خود جاده پیش می رفتیم، عراقی ها از جاده به پایین نیرو نداشتند، تنها چند سنگر کمین داشتند اما روی جاده هر 100 متر یک سنگر درست کرده بودند. در مرحله دوم عملیات ما باید به سمت مرز می رفتیم و پشت خاک ریزهای بلندی که آنجا قرار داشت، مستقر می شدیم. عملیات که شروع شد، نیروهای پیاده و زرهی ما با هم حرکت کردند. هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که خبر رسید، فرمانده زرهی ما به شهادت رسیده است، گفتیم ...
ما تو شهریم
صدای تکبیر همه جا را برداشته بود. کمی ایستاد و به گلدسته ها نگاه کرد. اشک در چشمانش حلقه زده بود. به راننده نفربر گفت دور بزند و مرا صدا کرد و گفت: سریع نیروهایت را از شهر ببر بیرون. تعجب کرده بودم با این همه زحمت شهر را تسخیر کرده بودیم و حالا او دستور می داد که تخلیه اش کنیم. گفتم: برای چه حاجی؟ در حالی که راه می افتاد گفت: وقت چون و چرا نیست. الان به سایر گردان ها هم می گویم که شهر ...
بازتاب حماسه دفاع مقدس در فضای مجازی
به گزارش خبرنگار ایمنا ، از سی ویکم شهریورماه تا شش مهرماه به عنوان هفته دفاع مقدس نام گذاری شده است که یادآور وقایع و حماسه آفرینی ایرانیان در جنگ تحمیلی از سوی عراق است، این مناسبت باعث شد که کاربران فضای مجازی مانند سالیان اخیر پیام هایی را در شبکه های اجتماعی منتشر کنند، آنها از هشتگ جهاد ادامه دارد برای مطالب خود بهره برده اند. یک کاربر فضای مجازی نوشت: در مقابل هشت سال تهاجمی که ...
روایت 8 سال دفاع مقدس در 80 اثر انتشارات به نشر/ تولید 11 عنوان کتاب صوتی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در مشهد، حسین سعیدی با بیان اهمیت انتشار آثار ادبی اعم از خاطره و داستان در رابطه با حماسه هشت سال دفاع مقدس در حفظ و گسترش دستاوردهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران گفت: حوزه دفاع مقدس سرشار از داستان ها و روایت های واقعی است که خواننده را مجذوب خود می کند. همواره این آثار در نمایشگاه های کتاب نیز جزء آثار پرفروش و پرمخاطب هستند با توجه به تاکیدهای ...
حتماً باید مجبور شوم الاغ صدایت کنم؟
اینکه مخاطب اکبر از این همه سرزنش شرمنده نشود بیرون نرفتیم و خوابیدیم. صبح رو به اکبر گفتم: اکبر! راستی دیشب پشت چادر چه کسی را توبیخ می کردی؟ با لبخندی گفت: الاغ کردها چند روز است حرف شنوی ندارد. بالاخره دیشب مجبور شدم کمی نصیحتش کنم!
پوتین کهنه فرمانده جنگ یا ساعت میلیونی آقای مسئول؟!
بسیجی بودیم، همه رفته بودیم جلو. من با خودم گفتم فرمانده لشکر، آقای قاآنی، خودش کجاست؟ لابد ما را فرستاده جلو، خودش آن عقب، پشت سر ما، داخل سنگر فرماندهی دستور می دهد! من در همین فکرها بودم و دشمن داشت پاتک را شروع می کرد. ناگهان دیدم از سمت تیررس دشمن، بین گلوله و درگیری، چند نفر دارند به سمت ما می دوند. ما این طرف چند نفری داخل کانال بودیم و آنها را می دیدیم. بچه ها فکر کردند این افرادی که به سمت ما ...
پیوند عرصه تولید و فرهنگ ایثار و شهادت در ذوب آهن اصفهان
خاردار داشت ولی کشورهای صاحب سلاح و ادوات پیشرفته نظامی از فروش این نوع وسایل به ما دریغ می کردند و ما را در تحریم قرار داده بودند. وی با بیان اینکه هفته دفاع مقدس یادآور روزهای جهاد ، مقاومت ، ایثار و شهادت است، گفت : تمام موفقیت ها و هرآن چه که در کشور داریم مدیون حماسه آفرینی های رزمندگان ، شهدا ، ایثار گران و خانوادهای معززشان است. دوران دفاع مقدس پر افتخار ترین قطعه تاریخی ایران است ...
صوت استثنایی از شهید حسن باقری درباره اتحاد مسلمین و جبهه کفر
؛ شهادت از صحنه اسلام جمع شد. بعد از کربلا و عاشورا ما دیگر شهادت ندادیم. اگر هم یک سیدی، یک عالمی، یک مبارزی، گوشه کنار یک حرفی می زد، می گرفتند و خفه اش می کردند، تمام می شد و می رفت. در جنگ های زمان پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بوده که ما شهید داشتیم. بعد از آن دیگر نه جنگ بوده و نه برنامه ای؛ حالا تاریخ اسلام تجدید می شود. کجا سابقه داشته یک امتی، یک شهری مثل تبریز، اصفهان و ...، 200 شهید را یک روزه تشییع جنازه کنند، 30 کیلومتر هم طول تشییع کننده ها باشد؛ بعد هم در همان جلسه تشییع جنازه هزار نفر را دوباره سوار اتوبوس کنند و بگویند شما بروید جای این ها! ...
چند وصیت نامه از شهدا
؟ ای کسانی که ایمان آورده اید جهت چیست که برای جهاد در راه خدا به خاک زمین دل بسته اید؟ آیا راضی به زندگی دنیا عوض حیات آخرت شدید به متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است. پس از عرض سلام بر حسب وظیفه ای که می باشد چند سطری به عنوان وصیت می نویسم، البته وصیت نامه شهید هم مانند بهترین نوشتجات عرف است و چیز تازه ای برای نوشتن ندارم بنده با عقیده کامل بدین راه قدم گذاشته و به کمال ...
برای شیطنت شماره زن را از دوستم گرفتم،مردم وقتی زن پشت تلفن همان...!
...> وقتی فهمیدم زنی که گوشی را جواب می دهد همسر خودم است تا چند ساعت به بالای پشت بام رفتم و فقط گریه کردم. واقعا راست می گویند از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید، جو، زِجو! مرد جوان در حالی که اشک می ریخت نفس عمیقی کشید و در دایره اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد قصه تلخ زندگی اش را تعریف کرد تا درس عبرتی باشد برای زوج های جوانی که از کاروان زندگی عقب مانده اند و در صحرای ناآگاهی ...
تصور اسیر عراقی از رزمندگان ایرانی
...، اگر می شود مرا که اهل بصره، ماهی گیر و خانواده دارم در دل این شب تاریک، آزاد کن که بروم. رزمنده سال های دفاع مقدس با بیان اینکه من به او گفتم فعلاً تو اسیر ما هستی و امکان آزادی تو وجود ندارد، گفت: وقتی که این خواسته اش از طرف من برآورده نشد، ادامه داد از شما پاسدارها و بسیجی ها برای ما حرف های خیلی بدی زدند، اما امشب رفتار انسانی و اسلامی شما با ما اسیران، خلاف آن حرف ها را دارد ...
نتیجه شوخی با فرمانده ای به نام سردار علی هاشمی!
در جمع شده باشند ولی هیچ خبری نبود. نفس عمیقی کشیدم و قدم هایم را تند کردم. در همان تاریکی پدرم را دیدم. پالتو پوشیده بود و دست هایش را کرده بود داخل جیبش و دم در قدم می زد. دوباره پلک زدم. گفتم حتما خیالاتی شده ام، ولی خودش بود. خودم را زود رساندم به او و بی اختیار روی پاهایش افتادم. پدرم مات و مبهوت نگاهم می کرد. بنده خدا بی خبر از همه جا، دستم را گرفت و بلندم کرد. دستانش را بوسیدم و ...
دنیایِ دِه!!!(18)
الان تومنی ده شاهی با گذشته فرق دارد. دیروز یکی فریاد می زد که؛ "مدرکی که با چند میلیون می توان خرید و قانون اش این است که؛ "هر چه مدرک قلمبه تر، شُل کردنِ جیب هم بیشتر" نگاه به نوشته های روی دیوار هم کفّاره دارد چه رسد به کتاب و دفتر" وقتی گفتم لنگ یک مقاله ام. گفت: "بند را شُل کن، بقیه اش با من!" دیروز عیال می گفت: چه نشسته ای به امید دوست، آشنا و همسایه که سوار بر اسب ...
سفر عشق بدون سن و سال
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس سیده فاطمه سادات کیایی؛ آدم تقلا کردن برای به چیزی رسیدن نیستم، برای همین وقتی کارت ورود را دستم دادند خودم را دعوت شده واقعی مراسم دیدم، در همه این سال ها برای جلو افتادن این اتفاق نه به کسی رو انداختم، نه سفارشی کردم، معتقد بودم هر چیز به وقتش می آید و می شود، حالا بعد از 10 سال قلم زدن در حوزه جهاد و شهادت، این بار نامم کنار عنوان مقدس، دفاع مقدس به عنوان یک فعال ...
خان باجی استاد بازاریابی
...> آن زمان این چیزها نبود. من جوابش را ندادم ولی وقتی داشتم می نشستم روی میز آرایشگاه و او داشت خودش را مرتب می کرد، گفتم: آن زمانها از این نمونه شغل ها خبری نبود. ولی چیزی که من می دانم عمه ای داشتم به نام خان باجی که هر جا می نشست، با سوادِ نداشته اش آنقدر قشنگ از دخترهای فامیل تعریف می کرد و از کمالاتشان می گفت که همه را یکی یکی به خانه بخت فرستاد و دیگر توی فامیل دختر شوهرنکرده ...
گناه کسی رِ نشور!!
. زری می گفت مونس گفته شوکت خانوم به اصرار پول پس انداز کربلاشو داده چن تا تیکه جهیزیه بِرِی اونا خریده، گفته من اگر آقا بطلبه سال دیگه میرم کربلا... چند دقیقه ای در سکوت گذشت و بی بی رو کرد به من... - ده دفه میگم دختر، وختی اَ چی خَول ندری، الکی پشت سر کسی حرف نزن، گناه کسی رِ نشور! گلابتون ...
باید باورمندی شاعران دفاع مقدس بیش از هنرمندی باشد
های مردم و ویرانی های کشورش بازتاب می یابد. بینش با بیان اینکه جنس ادبیات و شعر مقاومت و پایداری از نوع جهاد، مبارزه، شهادت، ایثار و فداکاری است، افزود: اگر پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز دفاع مقدس، شعر دفاع مقدس شناسنامه پایداری مردم ایران است و شاعران زیادی حماسه هایی را که در سنگرها و پشت سنگرها اتفاق افتاده ستایش می کنند، شعر مقاومت افغانستان هم تذکره پایداری مردم افغانستان و ...
جذاب ترین خاطرات کمتر شنیده شده از دفاع مقدس
بی سیم چی در آن ناهمواری به زمین نیفتد؛ مجبور شد که با فانسقه خود و بی سیم چی، وی را از پشت به شکم خودش بچسباند تا در آن وضعیت از روی موتور سقوط نکند. با سرعت بسیار بالا از میان نخلستان در میان آتش و دود عبور می کنند و به وسط نیروهای عراقی می رسند. عراقی ها که از دیدن این صحنه بهت برشان داشته بود بعد از چند دقیقه ای پا به فرار گذاشتند. شهید نظرنژاد که کشتی گیر بود، در همان لحظه اول چشمش به فرمانده ...
متولد عاشورا
حمید بعید نبود؛ اگر جز این بود، باید تعجب می کردیم. از او که ظهر عاشورا به دنیا آمده بود، همین انتظار می رفت تا در مکتب امام حسین قدم بردارد، لباس روحانیت را بپوشد و برای دفاع از ناموسش در برابر دشمن قد علم کند. همین بار آخر بود که خواستم لاقل کتاب هایش را با خودش ببر آن جا تا از درس هایش نماند. آخر به زعم من، دوسال می شد که از درس ها عقب افتاده بود. لبخند زد و گفت: چشم و بعد کتاب هایی را ...
راز عکس شهیدی که در اتاق رهبر انقلاب نصب شده بود...
. آن عکس را قبلا دیده بودم. عکسی بود که موسسه میثاق منتشر و پخش کرده بود. زیر آن هم نام شهید را نزده بودند. عکس را که آورد، آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و رو به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود: شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم. ...
شلیک به سبک ترور! / محمد به جای محمود کشته شد+ عکس
بر رعایت نظم و امنیت همراه بود. ابتدا مادرمحمد (مقتول) در جایگاه شاکی قرار گرفت و در تشریح صحنه جنایت گفت: پنج روز قبل از وقوع قتل،من در فروشگاه خواربارفروشی(سوپرمارکت)خودم ایستاده بودم که یاسر (متهم به قتل) درحالی که سلاح کمری در دست داشت به سمت من آمد. به او گفتم بزن خلاص کن! ولی او با آن که پسرم محمد (مقتول)نیز در فروشگاه بود شلیک نکرد و تنها بیرون از فروشگاه یک تیر هوایی زد و سپس ...
آخرین طلوع سرخ خورشید دهلاویه/ نخل های سربریده روایت می کنند
حرکت می کنند. در جنگی تحمیلی ما، اما پیاده ها چاره ای جز حرکت در صفوف اول نداشتند، یک دوشکای دشمن مستقیم به سمت آنتن هفت تکه ی بی سیم ما نشانه رفته بود و اجازه ی حرکت به من و ظفر را نمی داد به ظفر گفتم تو همینجا باش تا من بروم بی سیم را به فرمانده بدهم با یک اسلحه برگردم. بحث من و فرمانده پنج دقیقه بیشتر طول نکشید فرمانده گفت: هر کی باید به وظیفه ی خودش عمل کنه نیازی نیست که ...
خدایا! غلط کردم دیگر به خاطر چتر به میدان مین نمی آیم!
خوشه ای بزرگ پیدا کردیم و بازش کردیم که بلافاصله عراقی ها شروع به خمپاره باران آنجا کردند. شهید علی چهرقانی که خیلی نزدیک من بود، می شنید که می گفتم: خدایا! غلط کردم دیگه تو میدون مین برای چتر نمیام در همان لحظه ترکش خمپاره جلوی دستم به زمین خورد و نمی دانم علی چطور متوجه این موضوع شد و به قدری خنده اش گرفته بود که هم چهره خندانش و هم صدای خنده اش را هنوز به خاطر دارم. علی همان موقع به من گفت: منو هم دعا کن! خدا خیلی زود اجابت می کنه . کمتر از یک سال بعد علی چهرقانی در 18 مرداد 66 در خرمشهر به شهادت رسید. ...
رزمنده و آزاده دفاع مقدس بیان کرد: اولین شهید روحانی دفاع مقدس چگونه به شهادت رسید؟
ابتدا ضمن خیرمقدم به حضرتعالی، دوست دارم معرفی مختصری از خودتان داشته باشید تا ان شاءالله سؤالات بعدی را خدمت تان باشیم. بسم الله الرحمن الرحیم - عیسی نریمیسا هستم، متولد شهر امیدیه در استان خوزستان. در آنجا تا زمان انقلاب بزرگ شدم و چند سالی هم در وقایع انقلاب بودم و در سن 18-17 سالگی به حوزه علمیه قم آمدم. * چه سالی؟ اواخر سال 1358 بود که به حوزه ی ...
رویای صادقه ای که پیک پرواز شهید باکری شد
...> متن زیر، بخشی از متن کتاب از چشم ها 2؛ به مجنون گفتم زنده بمان، شهید مهدی باکری به قلم فرهاد خضری است که انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است. این بخش از کتاب، سخنان صفیه مدرس همسر شهید مهدی باکری است که وی آخرین دیدار خود با همسرش را توصیف می کند. در فاصله ای که بین عملیات خیبر و بدر بود، همان یک سال، هیچ عملیات مهمی نشد. مهدی هفته ای یک بار می آمد به من سر می زد. عملیات ...
تبیین واقعیات دوران دفاع مقدس
همتی) - شهیدی که خبر از شهادت خودش داد و گفت مفقودالاثر می شوم (فرمانده گردان شهادت، شهید ستوان غلامرضا طرق) - شهیدی که گزارش پر صلابتی از مقاومت رزمندگان در چزابه را به امام خمینی (ره) داد (شهید سرهنگ غلامرضا مخبری) - شهیدی که به خاطر برپایی نماز در اسارت ضدانقلاب به شهادت رسید. (شهید خلبان حسین قاسمی) - مسیحی که مسلمان شد و بلافاصله به شهادت رسید ...
12 ماجرای تلخ و حیرت انگیز که در اول مهر اتفاق افتاد
بچه کلاس سومی هدیه رو گرفتن گفتن مال تو نبوده شاید ساده باشه ولی من واقعا تا چند سال اذیت میشدم از این قضیه نسی با گلایه از مادرش نوشت: هروقت با یکی از بچه های مدرسه تو دوران دبستان دعوام می شد فردا مامانشو می اورد ولی من هرچقدر به مامانم میگفتم نمیومد دست آخر مامانش دعوام میکرد یه بار هم کلاس سوم مامان یکی از بچه ها محکم بهم سیلی زد مثل ابر بهار گریه میکردم ولی بازم مامانم نیومد مدرسه ...