خیانت همسر با مربی موسیقی!! | خیانت مرد ایرانی به شکل عجیبی لو رفت
سایر منابع:
سایر خبرها
خیانت کردم چون خیانت شوهرم را دیدم...
سن نوجوانی رسیدم، شور و شر عجیبی وجودم را فرا گرفت و به دختری تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر ...
زنان محجبه مرزبانان شرف و انسانیت هستند
از نحوه آشنایی با همسرش در گفت و گو با خبرنگار زنان ایران گفت: آن زمان همسرم در تهران زندگی می کرد و من خانه خواهرم بودم و خواهر شوهرم در آن موقع مستاجر خواهرم بود و همسرم برای دیدن خواهرش آمده بود مرا آنجا می بیند و به به خانواده اش می گوید من از این دختر خوشم آمده است و قسمت شد و یک عروسی ساده گرفتیم و به تهران رفتیم. وی با بیان اینکه همسرم در تمام عملیات های جنگ حضور داشت، ابراز کرد ...
وقتی به خانه برگشتم شوهر هوسبازم با دخترها...
، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 16ساله بودم که به طور سنتی پای سفره عقد نشستم و با کرامت ازدواج کردم. او تک پسر خانواده اش بود و 5 خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده بودند. دراین شرایط تصور می کردم خانواده کرامت مرا خیلی دوست خواهند داشت چرا که تنها عروس خانواده آن ها بودم! ولی متاسفانه شوهرم فقط در جست وجوی محبت ...
حمله عجیب مار و شاهین به یک زن ! / همزمان دورش کردند !
به گزارش زیرنویس، در 25 ژوئیه امسال در تگزاس ، من و همسرم در حال چمن زدن بودیم. می خواهم واقعه عجیب حمله همزمان و شوکه کننده مار و شاهین به خودم را برایتان شرح دهم حدود ساعت 8 شب بود و هوا هنوز روشن بود. من در زمین در حال رانندگی با تراکتور بودم. [...]
مادرانه های یک خواهر؛ دختری که بار زندگی را از 10 سالگی به دوش کشید
، پیشرفتم از پدرم بود؛ او همیشه در مقابل کارهایم مرا تایید می کرد و می گفت؛ کارت درسته و تو مادر منی و من باید کار از تو یاد بگیرم ، اینها حرف های پدری بود که بعد از مرگ مادرم برای ما چیزی کم نگذاشت. *روزی که به زیر صفر رسیدم کاویان ادامه می دهد: تازه طعم راحتی را نچشیده بودم که دام هایم براثر بیماری تب برفکی از بین رفتند، آن زمان 18 سالم بود؛ روزهایی که حتی به زیر صفر رسیدم، هم ...
وقتی به خانه برگشتم شوهر هوسبازم با دخترها...
او افتادم. خلاصه رحمت به من قول داد که اگر از کرامت طلاق بگیرم، با من ازدواج می کند و پسرم را هم به فرزندی می پذیرد! من هم که از اعتیاد و رفتارهای غرورآمیز شوهرم خسته شده بودم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و با وجود مخالفت های خانواده و اطرافیانم از کرامت جدا شدم و با او ازدواج کردم. اما هنوز 3ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که رحمت دیگر اجازه نداد فرزندم با ما ...
اعتماد از دست رفته!
شوهرم نیز از تیپ ظاهری ام ایراد گرفت و من سر لج افتادم و ... . مرده شور این تلفن همراهم را ببرند؛ آفت زندگی ام شد. متاسفانه در فضای مجازی با جوانی آشنا شدم. ارتباط ما روزهای اول فقط سرگرمی بود و وقت گذرانی. من شده بودم حامی حقوق زن ها و او هم سعی می کرد کم نیاورد و دست آخرهم فقط و فقط از تیپ ظاهری ام تعریف می کرد. مدتی از این آشنایی گذشت. شوهرم بو برده بود فکر و ذهنم درگیر شده و ...
آن از زندگی اولم که شوهرم شبها مرا تنها می گذاشت و به خانه یک زن مطلقه می رفت؛ این هم از زندگی دومم که ...
او گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از همسایگان قدیمی مادربزرگم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن ها به قدری از اخلاق و کمالات جاهد سخن گفتند که من هم ندیده عاشق او شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. خیلی زود مراسم خواستگاری انجام شد و من و جاهد درحالی زندگی مشترکمان [...]
حمله همزمان و شوکه کننده مار و شاهین به یک زن در مزرعه+ عکس
...> نگرانی وجود داشت که ممکن است گزیده شده باشم، اما من دو سال قبل گزش مار را روی بازوی دیگرم تجربه کرده بودم و می دانستم که چقدر دردناک است. بازویم سیاه و بنفش شده بود و یک ماه تحت تاثیر قرار گرفتم. به من آنتی بیوتیک دادند و من را به خانه فرستادند و به من گفتند مراقب تحولات غیرمنتظره باشم. درد با از بین رفتن داروها بدتر شد و من آن شب نخوابیدم. در هفته های بعد، کابوس ها مرا بیدار نگه داشتند. من آن حادثه را در رویاهایم مرور می کنم. چند ماه بعد، بریدگی ها هنوز در حال بهبود هستند و من هنوز نمی دانم که آیا زخم ها دائمی خواهند بود یا خیر ؟ ...
سرنوشت دانشجوی مهندسی معماری در خانه مجردی + جزییات
خوشحالی جشن گرفتند و از همان روز مرا آقای مهندس صدا می زدند. خلاصه طولی نکشید که از خوانسار راهی یزد شدم و در دانشگاه ثبت نام کردم. پدرم نیز یک منزل مجردی برایم اجاره کرد تا مشکلات خوابگاه دانشجویی را نداشته باشم و در رفاه و آسایش ادامه تحصیل بدهم. من هم که از شهرستان به یک محیط بزرگ تر آمده بودم انگار دنیا برایم تغییر کرد. هنوز در آخرین روزهای پایان ترم اول دانشگاه بودم که با ...
نَنه، بذاری یا نذاری من میخام برم جبهه!/افتخار می کنم که مادر شهید هستم
برادرها داشتم. خانواده اهل مسجد رفتن، نماز خواندن و روزه گرفتن بودند. در 14 سالگی با همسرم که 23 ساله بود، ازدواج کردم. من با ایشان هم محلی و در یک کوچه ساکن بودیم و خانه هایمان به هم نزدیک بود. وی اضافه می کند: بعد از ازدواج همسرم برای خدمت سربازی به تهران رفت و بعد از پایان خدمت، با توجه به اینکه برادر شوهرم، تهران بود در آنجا ماند و کار کرد و همین دلیلی شد که من هم از قزوین به تهران بروم ...
تجاوز مرد جوان به 3 زن که با هم دوست بودند!
. پسر جوان ابتدا با من خیلی مؤدب برخورد کرد، اما بعد من و دوستم را به زور به یک ویلا برد و آنجا از من خواست که با او ارتباط برقرار کنم. من قبول نکردم و او بچه کوچکم را از پنجره آویزان کرد و گفت اگر قبول نکنی من این بچه را به زمین می اندازم و من از ترس پذیرفتم. با توجه به شکایت این زن، دوستش که مدعی بود به خاطر او مورد تجاوز قرار گرفته است، بازجویی شد. او گفت: یک روز در سوپرمارکت ...
ممنوعیت برگزاری تجمع حمایت از فلسطین در فرانسه؛ هراس و ناامیدی فلسطینیان فرانسه
عادی ما پول می دهیم تا برای او آب مخصوص بخریم. دو روز پیش، نزدیکی خانه ما (محله تل الحوا در شهر غزه) بمباران شد. من در آن زمان با پدر و مادرم تلفنی صحبت می کردم. پدرم فریاد زد: ما را بمباران می کنند، ما را بمباران می کنند! و ارتباط ناگهانی قطع شد. در آن لحظه، انگار دنیا از حرکت ایستاد. مثل بچه ای گمشده بودم، مثل بچه ای که مادرش را از دست می دهد و نمی داند کجا برود. خانه از داخل آسیب جدی دیده است و ...
امام(ره): اگر از موشک فرار کنم به درد رهبری این ملت نمی خورم
...> امام فرمودند: مردم باید بدانند اگر من در یک جایی بودم که بمب، پاسدارانِ اطراف منزل مرا بکشد و مرا نکشد، دیگر به درد رهبری این مردم نخواهم خورد! من زمانی می توانم به مردم خدمت کنم که زندگی ام مثل مردم باشد. اگر مردم یا این پاسداران یا کسانی که در این محل هستند، طوری شان بشود، بگذارید به من هم بشود تا مردم بفهمند همه در کنار هم هستیم گفتم: حالا تا کی می خواهید اینجا بنشینید؟ به پیشانی شان اشاره کردند و فرمودند: تا زمانی که ترکش موشک به این جا بخورد. ...
شوهرم می گفت صلاحیت تو پخت نان و شستن ظروف است!
.... حالا هم نمی دانم که کشته شده یا هنوز در قید حیات است. خدا می داند. اطلاعی از او ندارم. *از دخترها گفتی ماجرای ازدواج آنها با شوهرهای داعشی کمی برایم عجیب است. حالا نمی شد یکیشان را به غیر داعشی ها بدهید؟ خوب شوهر شیماء که از ابتدا داعشی نبود. اصلا آن روزها، داعشی در کار نبود. آن ها سال 2012 ازدواج کردند و داعش تازه دو سال بعد در سال 2014 وارد زاب شد. اما در ...
عاشقانه شهید دستواره برای همسرش؛ سلام دوستت دارم
یات والفجر مقدماتی بود و بسیاری از دوستان او به شهادت رسیدند، محمدرضا به دلایلی در تهران بود و در این عملیات شرکت نداشت چند روز بعد هم در 5 اردیبهشت بدونه اینکه کسی ما رو تشویق به برگزاری ازدواج آسان کند با مهمانی بسیار ساده ای بدون تشریفات به خانه بخت رفتیم و همیشه از این بابت خوشحال بودیم. زندگی عاشقانه من و محمدرضا سه سال و 2 ماه به طول انجامید شاید از نظر کمیت زیاد به چشم نیاد ...
مامان زری جبهه ها کیست؟ | معجزات جنگ دیدنی است نه شنیدنی
که مادرشان رسالت دیگری دارد. انسیه قربانی دختر اول خانواده تمام مدت پیش مادر نشسته و با دقت حرف هایش را گوش می کند. انگار می خواهد باز هم در مکتب مادر درس جدیدی یاد بگیرد. انسیه از سال های دوری از مادر و پدرمی گوید. از دلواپسی ها و نگرانی هایش: 21 ساله بودم که مادرم به جبهه رفت. تازه به خانه شوهر رفته بودم. وابستگی زیادی به مادرم داشتم. هر بار که می رفت فکر می کردم که دیگر برنمی گردد. با اینکه ...
قتل خونین پسر جوان در زیرزمین قربانی جنایت / حکم دادگاه صادر شد + عکس
مهران درخواست را مطرح کرد. وی گفت: سروش دوست صمیمی پسر کوچکم بود اما پسر بزرگم را بی رحمانه در خانه مان کشت. من حاضر به گذشت نیستم و برایش قصاص می خواهم. وقتی متهم 19 ساله روبه روی قضات ایستاد به تشریح جزئیات جنایت پرداخت . وی گفت: من سال ها بود با برادر مهران دوست صمیمی بودم و مهران را می شناختم. آن روز عصر مهران را در خیابان دیدم که حال طبیعی نداشت. من به او سلام ...
آقای قاضی! رمالی در شهر وجود ندارد که همسرم او را نشناسد/ زن25ساله: بد کردم برای بهبود وضع اقتصادیتو به ...
به گزارش اقتصادنیوز روزنامه ایران نوشت: مرد جوان از جا بلند شد و یک مشت کاغذ را که در دستش بود روی میز قاضی ریخت و گفت: الان توضیح می دهم حاج آقا. من و سمانه همسایه بودیم، از مادرم خواستم به خواستگاری او بروند. یکی، دو ماه بعد هم ازدواج کردیم، اما بعد از ازدواج، یک روز چند ورق کاغذ کوچک، گوشه ای از خانه پیدا کردم که حروف نامشخصی رویش نوشته بود. کمی تعجب کردم اما زیاد پیگیر ماجرا نشدم. چند شب بعد ...
باروت خیس
سارا برای پیدا کردن برادرش دانیال به آب و آتش می زند و در جست وجوهایش متوجه می شود دانیال جذب گروه داعش شده و به سوریه رفته است. این آغاز ماجراهایی پیچیده است که بلنددوست تلاش کرده بود در چایت را من شیرین کنم آن را پیگیری کند. در رمان های بعدی هم سراغ چنین مضامینی رفت و مخاطبان زیادی را هم با خود همراه کرد. آنچه در ادامه می خوانید، گفت وگویی است با این نویسنده درباره آثارش. کتاب چایت را من ...
دیوانه ای که تصاویر همسرش را منتشر کرد
چنین کاری خواسته،چی فکر می کنند؟نمیگی ممکنه بچه ها موقع تماس تصویری سر برسند؟! با مخالفت من،شوهرم حرفی نزد و ادامه نداد تا اینکه دو سه روز بعد همان تقاضا را این دفعه طور دیگری مطرح کرد که من از خودم براش فیلم بگیرم بفرستم! کلافه شده بودم وعصبی،طوری که چند روزی تماس هاش و جواب نمی دادم!تا اینکه..... خانم الف در ادامه ی نامه نوشته بود؛علیرغم میل باطنی ام وقتی دیدم اصرارهای همسرم از خواهش ...
شوهر بی غیرتم خواست آناهیتا را بفروشد...
با تجمع مردم دخترم را از چنگ شوهرم رها کردم و به کلانتری آمدم. درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: 5 سال قبل هنگامی که 21 سال بیشتر نداشتم احساس کردم رفت وآمدهای خانواده خاله ام به منزل ما بیشتر شده است. و مدام با مادرم در گوشی صحبت می کردند تا این که بالاخره خاله ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد. او گفت: همایون چند روز دیگر به ایران می ...
شب های جمعه، تکیه شهدا یادت نره !
...> توی این فکرها بودم که ماشین عروس نزدیک میدان شهدا خراب شد. همه پیاده شدند و راننده دستش به تعمیر بند شد. توی دلم گفتم: ببین... خودش اسباب رفتن منو جور کرد! بهشان گفتم: من میرم شهدا سر مزار حسین و برمی گردم. آن روز هم گذشت. فردا که می خواستم بروم سر مزار، شوهرم گفت: باز که می خوای بری...! خب دیروز رفتی! گفتم: چیکار کنم... این بچه از من خواسته! آن روز به خاطر حرف شوهرم نرفتم ...
روایت زندگی تلخ "سویل" دختر نوجوان تبریزی / اورژانس اجتماعی کوتاهی کرد!
های وحشیانه اش مرا دیوانه کرده است. مادر سویل ادامه داد: بارها قصد جدایی و طلاق را داشتم، اما آخرین باری که می خواستم جدا شوم، زمانی بود که متوجه بارداری ام شدم و در ادامه مشکلات قانونی و طی مراحل طولانی قانون باعث شد دندان به جیگر گرفته و این زندگی نکبت بار را به جان بخرم. وی افزود: شوهرم همیشه مرا کتک می زند. تنها زمانی که روی خوش زندگی را می توانستم ببینم زمانی بود که پدر س ...
راه گم کرده دیروز و خیّر امروز | قصه عجیب تحول روحی یک خلافکار سابقه دار
...: قبول نکردند. می گویند دخترشان را به کسی که سوء سابقه دارد نمی دهند. حق دارند مادرجان. هر پدر و مادری خوشبختی و سعادت فرزندش را می خواهد. امین با اوقات تلخی می گوید: اما من عوض شده ام. دیگر نمی خواهم راه گذشته را در پیش بگیرم. می خواهم ازدواج کنم. تشکیل خانواده بدهم و یک زندگی سالم داشته باشم. سرش را زیر می اندازد و آهسته می گوید: او هم من را می خواهد. چند روز بعد صدای هلهله و شادی ...