سایر منابع:
سایر خبرها
عشق خدمت در جامه پاسداری او را تا شهادت کشاند
هم رفت و آمد داشتند و همدیگر را به خوبی می شناختیم. امیر با مادرش در مورد علاقه اش به من صحبت کرد و نهایتاً مادر او برای طرح خواستگاری به خانه ما آمد. همان ابتدا مادر امیر، از شغل پسرش و تعهد زیادی که به لباس پاسداری دارد برای ما صحبت کرد. در همان صحبت های ابتدایی متوجه علاقه امیر به نظام و سپاه شدم. بعد که من و امیر با هم در این مورد صحبت کردیم، او از مأموریت های کاری اش گفت، از سختی ...
سال ها به شوهرم دروغ گفتم تا آخرش مچم را گرفت!
دانستم مهر فرزند به دلم می نشیند و آینده خودم تباه می شود. بعد از جدایی از اصغر وارد دانشگاه شدم و به تحصیل ادامه دادم و چند ماه بعد از پایان تحصیلات عالی بود که با شاهین آشنا شدم و خودم را دختری مجرد معرفی کردم. خیلی زود علاقه قلبی بین ما شکل گرفت و من به عقد شاهین درآمدم. با آن که از این پنهان کاری در رنج و عذاب بودم ولی باز هم جرئت بیان حقیقت را نداشتم تا این که بالاخره روزی دل ...
پیامک ناشناس زندگیم را نابود کرد/ شوهرم با دختر منشی ...
اما او رد تماس داد. این ماجرا به معمای عجیبی برایم تبدیل شد و با آن که از نظر روحی به هم ریخته بودم ولی چیزی به مادرم نگفتم. باز هم طاقت نیاوردم و به همسرم پیام دادم که رسیدی! بلافاصله پاسخ داد تازه رسیده ام و فردا به دنبالت می آیم، حالا حس عجیبی داشتم و سوءظن به جانم افتاده بود. روز بعد وقتی برای استحمام رفت پیام هایش را بررسی کردم و متوجه شدم با زنی ارتباط دارد؛ گریه کنان خانه را ترک ...
گلایه از رابطه پسر جوان با نامادری اش
...؛ ولی هنوز یک سال بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که جعفر به خواستگاری ام آمد. او هم یک ازدواج ناموفق داشت و پسر یک ساله اش را نزد خودش نگه داشته بود. وقتی باهم صحبت کردیم، من به او قول دادم که از پسرش در حد توانم مراقبت می کنم و او را مانند فرزند خودم می دانم. بعد از این گفت و گوها، من و جعفر باهم ازدواج کردیم و من مادر سیروس شدم؛ به طوری که برای آسایش او از همان دوران نوزادی از هیچ ...
کار کثیف این مرد با زن حامله اش خبرساز شد+ عکس
گرمای زندگی مشترکمان را مضاعف کرد اما بدبختی های من از دخالت های پدر زنم در زندگی ما آغاز شد به گونه ای که همسرم نیز تحت تاثیر خانواده اش بود. تا این که از چندین ماه قبل اختلافات ما شدت گرفت و همسرم سر ناسازگاری گذاشت و روزگار را به کام من تلخ کرد. از طرف دیگر من برای آن که او را به زندگی دلگرم کنم و به این اختلافات و ناسازگاری ها پایان بدهم منزل بزرگی را در بولوار مجیدیه گرفتم ...
خیانت همسرم را شاید ببخشم اما آن زن خائن خواهرم بود و...
رییس دادگاه گفت: من چهار سال از همسرم کوچکتر هستم. به او علاقه زیادی دارم ولی با او بودن مرا شاد نمی کند و زمانی که کنارش هستم احساس خاصی ندارم. بیشتر بخوانید: عاقبت شوم محبت های همسرم به خواهرم/شوهرم نصف شب رفت اتاق خواب خواهرم! وی ادامه داد: همسرم موقعیت شغلی خوبی داشت و به همین خاطر با او ازدواج کردم. زن جوان عنوان کرد: من از تمام حق و حقوق خودم می گذرم ولی ...
درگیری خونین شاگرد و صاحبکار بر سر یک خانم
مرد جوان زمانی که فهمید شاگرد اخراجی مغازه اش باعث طلاق او و همسرش شده است با قمه به جانش افتاد و بعد هم خودروی او را سرقت کرد. چند روز قبل، رهگذران خیابانی در شرق تهران گزارش یک درگیری شدید را به پلیس اعلام کردند. بدنبال این خبر مأموران راهی محل شده و با [...]
امیرمحمد یزدانی: تبعیض در ورزش عادلانه نیست/ در حق ما اجحاف می شود
می کنم، اما باید ببینیم چه اتفاقی می افتد. او در مورد نایب قهرمانی خود در جهان تصریح کرد: امسال تمرینات را بهتر انجام دادم و تمرکز بهتری داشتم. دوست داشتم مدال طلا بگیرم، اما نشد. خیلی ناراحت شدم و امیدوارم در سال های بعد بتوانم مدال خوش رنگ تری به دست آورم. یزدانی در پاسخ به این پرسش که آمادگی بدنی آمریکایی ها غیرطبیعی است و شاید از موادنیروزا استفاده می کنند؟ تاکید کرد: این ...
زن مقتول اغفالم کرد که در قتل شریکش شوم
پیدا کنم که آن را با تویوتایش عوض کند. شماره اش را گرفته و با او حرف زدم، بعد از چهار روز فهمیدم متاهل است، 19 سال قبل با یکی از اقوام دورشان ازدواج کرده و دختری 17 ساله دارد. همچنین متوجه شدم شوهرش به او توجهی می کند، اذیتش می کند و او نمی تواند طلاق بگیرد. بعد از آن تلفنی، پیامکی و از طریق واتس اپ درارتباط بودیم. گاهی هم او را در جنگل شیان لویزان، مقابل خانه اش یا در بوستان محله شان می دیدم ...
وقتی به خانه برگشتم شوهر هوسبازم با دخترها...
. او تک پسر خانواده اش بود و 5 خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده بودند. دراین شرایط تصور می کردم خانواده کرامت مرا خیلی دوست خواهند داشت چرا که تنها عروس خانواده آن ها بودم! ولی متاسفانه شوهرم فقط در جست وجوی محبت دیگران بود و خودش به هیچ کس محبت نمی کرد. در واقع جوانی لوس و بی مسئولیت بارآمده بود و تنها اوقاتش را بارفیق بازی می گذراند! ...
مادرانه های یک خواهر؛ دختری که بار زندگی را از 10 سالگی به دوش کشید
کردم هر فصلی هم کار مربوط به همان فصل را انجام می دادم. فصلی بودن کار و اینکه دائمی نبود مرا به این فکر انداخت به دنبال کار کردن در شرکت ها و مکانی دائمی بیفتم، آن زمان 15 ساله شدم برای اینکه دائمی باشم و از این شاخه به آن شاخه نپرم ولی سر ماه حقوق اندکش نمی توانست پاسخگوی نیاز خانواده ام باشد. وی اضافه می کند: مدتی نگذشت که حس کردم این کار به دردم نمی خورد و باید به فکر ...
طلبه ایرانی در حلقه تشویق برزیلی ها + فیلم
پرسی ای که با جمعیّت دانش آموزانِ دختر و پسر که همراه با پدر و مادر خود در کلیسا حاضر شده بودند، داشتم، این ذهنیّت، از فکر آنها خارج شد. خودم را معرفی کردم و گفتم که من یک روحانی مسلمان و اهل ایران هستم. با سابقه ای که از مردم منطقه داشتم، می دانستم که خیلی ها، اصلا ایران را نمی شناسند؛ اما به هر صورت، ارتباط اولیه را این گونه شکل دادم. بعد گفتم: یک کار ویژه برای شما دارم که حتماَ مورد ...
درگیری خونین شاگرد و صاحبکار درپی پاشیدن زندگی مشترک
. روز گذشته از خانه ام خارج شدم که ناگهان صاحبکارم را مقابل خودم دیدم. او یک قمه در دست داشت و در حالی که ناسزا می گفت به من حمله کرد وقتی مرا مجروح کرد سوئیچ خودروام را به زور گرفت و بعد هم خودروی پرایدم را سرقت کرد و رهگذران با دیدن این صحنه با پلیس تماس گرفتند. با شکایت مرد جوان؛ تحقیقات به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد و در ادامه بررسی ها مرد قمه به ...
سرنوشت دانشجوی مهندسی معماری در خانه مجردی
روزی که در رشته مهندسی معماری دانشگاه یزد پذیرفته شدم پدر و مادرم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند و با افتخار نام مرا آقای مهندس صدا می زدند به همین دلیل هم برایم خانه مجردی اجاره کردند تا در رفاه و آسایش به تحصیل در دانشگاه ادامه بدهم، اما از ترم دوم تحصیل سرنوشتم به گونه ای تغییر کرد که ... جوان 27 ساله مجرد که با شکایت خانواده اش قرار بود به یکی از مراکز ترک اعتیاد اجباری منتقل ...
حمله عجیب مار و شاهین به یک زن ! / همزمان دورش کردند !
به گزارش زیرنویس، در 25 ژوئیه امسال در تگزاس ، من و همسرم در حال چمن زدن بودیم. می خواهم واقعه عجیب حمله همزمان و شوکه کننده مار و شاهین به خودم را برایتان شرح دهم حدود ساعت 8 شب بود و هوا هنوز روشن بود. من در زمین در حال رانندگی با تراکتور بودم. [...]
رفتار عروس آلمانی در شیراز یک سارق را شوکه کرد
را برداشتند و رفتند؛ اما خیلی زود دستگیر شدند. جوانی که دست و پای عروس آلمانی را باز کرده بود در بازجویی های پلیسی گفت: من خودم تازه ازدواج کرده ام. به دوستانم سیامک و پیام گفتم برای سرقت نمی آیم، همین کارگری که می کنیم خوب است اما اصرار کردند. وقتی وارد خانه مهندس جوان شدیم من چشمم به عکس عروسی آقای مهندس و همسرش افتاد و یاد خودم و همسرم افتادم. عروس خارجی غش کرده بود. همان جا از کارم پشیمان شدم و برای اینکه جبران کنم به او آب دادم و دست و پایش را باز کردم. ما اشتباه کردیم. پ ...
وقتی به خانه برگشتم شوهر هوسبازم با دخترها...
...> رحمت جوانی چرب زبان و خوش چهره بود به همین دلیل هم مرا چنان فریب داد که خودم هم نفهمیدم چگونه در دام او افتادم. خلاصه رحمت به من قول داد که اگر از کرامت طلاق بگیرم، با من ازدواج می کند و پسرم را هم به فرزندی می پذیرد! من هم که از اعتیاد و رفتارهای غرورآمیز شوهرم خسته شده بودم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و با وجود مخالفت های خانواده و اطرافیانم از کرامت جدا شدم و با او ...
زنان محجبه مرزبانان شرف و انسانیت هستند
می کنی من آن موقع دو فرزند داشتم و یک فرزند دیگرم را باردار بودم رو به او کردم و گفتم تا پای جان به پایت می نشینم و از فرزندانت مراقبت می کنم. او ادامه داد: هنوز صحبت های همسرم در گوشم هست وقتی همسرم به شهادت رسید دقیقا یک ماه بعد پسرم به دنیا آمد که نام همسرم را روی فرزندم گذاشتم تا همیشه نام و یاد همسرم برایم زنده بماند. همسر معظم شهید طاشی در حالی که بغض در صدایش پنهان شده ...
حقیقت سمیر تصویری دقیق از سرگذشت مردم فلسطین است
چندین سال حق ملاقات نداشت. اما بعد از آزادی از زندان ازدواج کرد. همسرش تعریف می کرد که بعد از آزادی سمیر، برای تهیه گزارش تلویزیونی به دیدار ایشان رفته بودیم. بعد از چند روز تماس گرفت و گفت که می خواهم از شما تشکر کنم و اگر اجازه بدهید حضوری خدمتتان برسم. پرسیدم شما از می خواهید از همه تشکر کنید؟ گفت: نه فقط از شما! متوجه منظورشان شدم. روزی که به منزل ما آمد، دو زانو نشسته و از خجالت سرخ شده بود ...
شوهر بی غیرتم خواست آناهیتا را بفروشد...
به اصطلاح آن جا به تحصیلاتش ادامه بدهد. ولی با آن که در ایران وضعیت مالی خوبی داشت در قبرس دچار مشکلات مالی شده بود. و به قول خودش دیگر نمی توانست درس بخواند. من هم از همان سال ها دیگر او را ندیده بودم و هیچ احساس عاطفی خاصی به او نداشتم. در عین حال با اصرار خانواده ام ازدواج با او را پذیرفتم. قرار بود همایون بعد از بازگشت به ایران دوباره زندگی را از صفر شروع کند. ...
رویارویی دلیرانه شیرزن لرستانی با مشکلات
. اگرچه برایم سخت بود بچه های کوچکم را تنها بگذارم، اما به اجبار آن ها را نزد همسایه گذاشته و راهی شهرها می شدم. مدتی هم در هفته بازار شهرهای مختلف دستفروشی می کردم تا اینکه راهی الیگودرز شدم. در الیگودرز مغرورتر از آن بودم که سر بار خانواده ام شوم، ماشینی که داشتم را فروختم نصفش را سرمایه لباس فروشی و نیم دیگرش را خرج رهن خانه کردم. طلبکاران آدرس خانه ام را پیدا کرد ...
بی هوا گاز می دهند و جان می گیرند
اعلام کردند دستور قضایی دارند. زمانی که استعلام گرفتم عکسی را به من نشان دادند و متوجه شدم برادر همسرم ماشین من را قرض گرفته و با سرعت 165 کیلومتر در مسیر نشتیفان به قاین در حال رانندگی بوده است. الان دو، سه هفته است که درگیر هستم. وی بیان می کند: من 25 سال است که گواهینامه دارم و برای سومین بار است که گواهینامه من عوض شده اما کوچک ترین نمره منفی ندارم. این برای من درس عبرت شد که ماشینم ...
جوان روشندل قمی، نخبه و پشتیبان شبکه شرکت دانش بنیان
نخواهد بود. در همان سن 28 سالگی با یک خانم بینا ازدواج کردم، خانواده همسرم تنها می خواستند از میزان ایمان و تقوای من مطلع شوند و برای این کار خیلی تحقیق کردند اما هیچ گونه مخالفتی با این ازدواج برای نابینایی من نداشتند و بعد از تحقیقاتی که انجام دادند ازدواج ما انجام شد و الان 7 سال از ازدواج ما می گذرد و صاحب دو فرزند 3 و 1 ساله هستم. نمی گویم هیچ مشکلی در زندگی زناشویی نداشتیم ...
تیپ کوزتی ژاله صامتی همه رو شوکه کرد | خانم با این مدل لباسش حسابی سوژه شد
: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانم های آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را در آغوش می گرفتم و دوباره روی تختش می گذاشتم. یاس هم مثل من آن شب بیدار بود و این موضوع کمی نگرانم ...
صبح ها تمرین و شب ها در اسنپ کار می کردم | مسئولان عکس هایشان را گرفتند و رفتند
هم در طول یک سال سرجمع دو اردوی 15 روزه در شیراز رفتم که هزینه هایش را خودم دادم و فدراسیون فقط هتل را هماهنگ کرد. بقیه روزها در شهرستان بودم که دایره پرتاب و باشگاه بدنسازی نداشتم. ماساژور و فیزیوتراپی نبود و آسیب هایم روی هم تلمبار می شد و هر روز درد جدیدی می گرفتم. روزها تمرین و شب ها در اسنپ کار می کردم تا مایحتاج روزمره ام را تهیه کنم. با این شرایط ورودی بازی های کشورهای اسلامی را به دست آوردم ...
شب های جمعه، تکیه شهدا یادت نره !
.... کفشم را کندم و کوبیدم به سرش: این چه حرف زشتیه که می زنی؟ تو باید بیای سر خاک من! با لبخندی که روی لبش بود، گفت: تو و من نداره که... . دلم طاقت حرفش را نداشت؛ اما همان شد. هر بار از ظهر تا غروب سر مزارش بودم. به شوهرم می گفتم: حسین از من خواسته! نمی تونم چشم به راهی اش را تحمل کنم. پنجشنبه عروسی دخترم بود، گفتم: ببین چطور شد؟ امروز بچه ام چشم به راه من مونده... . ...
فارس گزارش داد؛ قاتل مهرجویی: طلبم را ندادند، نقشۀ قتل را کشیدم!
خبرگزاری فارس به نقل از یک منبع آگاه اعترافات قاتل مهرجویی را این گونه نقل کرد: بعد از اینکه با شکایت خانواده مهرجویی دستگیر شدم، از آن ها کینه به دل گرفتم. آن ها به خاطر یک جاروبرقی از من نگذشتند و وقتی آزاد شدم، سراغشان رفتم و خواستم 30 میلیون تومانی که از آن ها طلب داشتم را بدهند، اما انکار کردند. من در زمانی که برای آن ها کار می کردم، 30 میلیون تومان طلبکار شده بودم، اما ...
قتل خونین پسر جوان در زیرزمین قربانی جنایت / حکم دادگاه صادر شد + عکس
.... به همین خاطر تعارفش را نپذیرفتم .اما در یک لحظه فکر کردم شاید به کمک نیاز دارد. به همین خاطر به داخل خانه رفتم. اما همان لحظه در حیاط را به رویم قفل کرد و مرا به داخل زیرزمین هل داد و در را به رویم بست. او می خواست مرا آزار دهد. به همین خاطر با او گلاویز شدم. وی ادامه داد :در همین حین متوجه شدم مهران در جیبش یک چاقو دارد. او می خواست با چاقو مرا بزند و من می خواستم هر طور شده خودم ...
اگر قصد مردن نداری پولهای ما را برگردان!
شکایت کنم! بعد با نوک انگشتش سرش را خاراند و ادامه داد: سه سال پیش به پزشکم مراجعه کردم و جواب آزمایش ها و چکاپ هایی را که خودش برایم نوشته بود نشانش دادم! نگاهی به جواب ها انداخت و با حالتی پر از اندوه، در حالی که سعی می کرد دلداریم بدهد و آرامشم را به هم نزند گفت: تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نیستی! بسیار پریشان و اندوهگین به خانه آمدم و موضوع را به خانواده گفتم! ...