سایر منابع:
سایر خبرها
حسن آمریکایی رفت و دیگر نیامد + عکس
ماه 1348 و از بچه های گردان غواصی حضرت یونس لشکر 14 امام حسین (علیه السلام) اصفهان بود. حسن فرزند پنجم خانواده بود که در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال 1350 خانواده او را عراق بیرون کردند. محل موقت زندگی همه اخراجی های عراق در جیرفت بود که در چادر زندگی می کردند. مادرش می گوید که به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسن را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند که بچه ای ...
بغض مادر حسن آمریکایی برای کودکان غزه
می روند. پسرم به مرخصی که می آمد، غذای خوب نمی خورد این مادر شهید از روزهایی که حسن طلا به مرخصی آمده بود، تا آخرین خداحافظی با پسرش روایت می کند و می گوید: پسرم سه بار عازم جبهه شد. وقتی از جبهه به خانه می آمد، دیگر غذاهای خوب و خوشمزه نمی خورد. یکبار مرغ درست کردم تا پسرم کمی تقویت شود، اما او نخورد. به حسن گفتم: چرا مرغ نمی خوری؟ گفت: میل ندارم! بعد فهمیدم دل پسرم پیش ...
سرنوشت تلخ جاعل حرفه ای مسیرش را تغییر داد
خواهرم فوت کرد من دیگر به خانه پدرم رفت و آمد نداشتم. پدرت از همسر دومش هم بچه دارد؟ بله سه بچه هم از او دارد که آن ها همگی سر و سامان دارند. از آن ها خبر داری؟ نه خبر ندارم. خیلی وقت است از خانواده ام خبر ندارم. جعل کردن را از کجا یاد گرفتی؟ من از بچگی خیلی خوب نقاشی می کشیدم و ریزه کاری بلد بودم. کلا کار دستی دوست داشتم با وسایل ...
عوامل برنامه زندگی پس از زندگی به دنبال چند تجربه گر در غزه هستند
.... همان زمان که شهر بمباران شده بود، خبرِ این تجربه گر پیچیده بود. حتی بنده برای اطمینان بیشتر این روایت را از پدرم پرسیدم، که دوباره همین ماجرا را گفت. پدرم به خاطر دارد که بعد از شهید شدن خانواده اش آن کودک را به مشهد بردند. اما معلوم نیست که برای سرپرستی به مشهد بردنش یا به طور موقت به آن شهر رفت. به قولِ موزون، اگرچه از دو کودک فلسطینی عکس هم موجود است، ولی از تجربه گر ایرانی مورد ...
گریز از خشونت پناه به خانه امن
خودش چرخاند. سرم را کف خانه گذاشت و پاهایم را به سقف خانه آویزان کرد. رفت که چاقو بیاورد که پسر وسطی و دخترم نجاتم دادند. با آن همه سر و صدا، یکی از همسایه ها از خواب بیدار شد و گفت گناه دارد، سید است. او می گفت که می روم زن دیگری بهتر از آن می گیرم. همیشه این جملات را می گفت؛ حتی به بچه هایم. هیچ وقت با پلیس تماس نگرفته بودم ولی شب آخر پلیس و اورژانس آمد و حتی او در را باز نمی کرد که کارت ...
محمد سخت از ما دل کند و آسان دل داد
. بعد من کفشش را جلوی پاهایش گذاشتم، همدیگر را در آغوش گرفتیم و او از خانه بیرون رفت. وقتی سر کوچه رسید پشت سر او آب ریختم و برای آخرین بار او را ایستاده دیدم، تقریبا هر روز با من تماس می گرفت. آخرین بار دو روز قبل از عملیات چهار بار پشت سر هم با من تماس گرفت؛ در حال لباس شستن بودم. بر خلاف بعضی ها که نمی توانند جلوی دیگران ابراز علاقه کنند او جلوی همه علاقه اش را ابراز می کرد. من هی می آمدم تلفن ...
پرستاری که در پادگان ابوذر بیمارستان صحرایی برپا کرد
آن زمان چند نفری از کادر بیمارستان وظیفه دفن دست و پای قطع شده را در منطقه شهیدآباد داشتند که واقعاً یادآوری آن روزها خیلی سخت است. یک روز بغل یکی از همکارانم یک دختر بچه ای را از بغل خود جدا نکرد تا اینکه دیگر همکارانم گفت چرا آن بچه را از خود جدا نمی کنی؟ همکارم گفت اگر بچه بیدار شود و مادرش را بخواهد چه بگویم؟ همه ما تعجب کردیم و گفتیم مگر آن کودک سر دارد که بخواهد بیدار شود؟ ...
500 ویژه برنامه هفته بسیج در دزفول تدارک دیده شد
کشورهای مختلف از ایران شده است لذا تلاش دارند تا کشورمان را به انزوا بکشند. سرهنگ حکمت پور با بیان اینکه جبهه مقاومت در همه دنیا با انقلاب اسلامی شناخته شده است، گفت: استکبار توان مقابله با انقلاب را ندارد لذا تلاش می کند سرعت پیشرفت انقلاب را کم کند. هفته بسیج از امروز دوشنبه آغاز می شود و یکشنبه هفته آینده همزمان با روز بسیج مستضعفان پایان می یابد. ...
برگزاری نخستین یادواره شهدای دانش آموز مناطق محروم در روستای کیاسر بهشهر
ضمن بیان اینکه همه ما مهمان کرامت شهدا هستیم، گفت: امروز برگزاری یادواره گامی برای حرکت در مسیر شهداست تا مصمم تر از گذشته این راه را ادامه دهیم. وی افزود: مراسم بزرگداشت نام و یاد شهدا باید ره توشه ما باشد و بتوانیم از این سفره بهره مند شویم. مسؤول قرارگاه محرومیت زدایی و پیشرفت و آبادانی سپاه کربلا ضمن بیان اینکه باید به مسیر قرارگیری شهدا برای رفتن به جبهه را بیاندیشیم ...
فرمانده سپاه دزفول: جمهوری اسلامی ایران امروز در اوج قله اقتدار است/ برگزاری 500 برنامه مختلف به مناسبت ...
حوزه های فرهنگی، اجتماعی و امنیتی، از جمله برگزاری یادواره ها و جشن های محلی، رفع مشکلات محلات، حضور مدیران شهری در مساجد محلات و... بوده است. به گزارش خبرگزاری بسیج دزفول، سرهنگ پاسدار بهروز حکمت پور از برگزاری 500 برنامه مختلف به مناسبت هفته بسیج در شهرستان دزفول خبر داد و خاطرنشان کرد: مهم ترین برنامه امسال، برگزاری دومین یادواره گرامیداشت 2600 شهید شهرستان دزفول است که روز جمعه سوم ...
استخوان های پسرم را که در آغوش گرفتم خاطرجمع شدم!
جبهه های غرب و جنوب رفت و سرانجام در تاریخ چهارم دی 1365 در عملیات کربلای 4 جزیره ام الرصاص به شهادت رسید. پیکر محمدصادق 10 سال مفقود بود و بعد از طی این مدت، به خانه بازگشت. تصویر مادر شهید که استخوان جمجمه فرزندش را بالای سرش قرار داده از تأثیرگذار ترین عکس های دفاع مقدس است که در زمان انتشار، مورد استقبال رسانه ها و مردم قرار گرفت. آنچه می خوانید حاصل همکلامی ما با ملکه تیموری مادر شهید و زربانو ...
روایت بانوی امدادگر از دفاع مقدس
، مثل خیلی از همشهری هایش به صورت مستقیم آتش بمباران و حملات دشمن را احساس کرد و کمر به دفع حمله دشمن بست. او به منظور کمک به جبهه های جنگ، امدادگری یاد گرفت و در بیمارستان دزفول به مداوای مجروحان پرداخت. او در این کتاب، وقایعی که به عنوان یک امدادگر به او گذشته را به شیوه روایی و داستانی بیان می دارد و ما در کتاب با مجروحان و حوادث مختلفی آشنا می شویم. 18 ماه و یک هفته علت ...
خواهری کردن پرستاران برای برادران رزمنده در دفاع مقدس
/ امدادرسانی به مجروحان در جبهه های دفاع مقدس (3) * تصاویر/ زنان امدادگر در هشت سال دفاع مقدس در طول آن سه روز، فقط یک روز جایم را برای چند ساعت با خواهر خانی یا یک نفر دیگر عوض کردم. وقتی که حالش خوب شد و به حالت طبیعی برگشت، منتقل شد به بخش 9 و بعد هم رفت به بخش 17. به بخش که منتقل شد، کار من هم تمام شد. معجزه دعا یکی از کار هایی که ما برای مجروح های بدحال می کردیم ...
بانویی که 37 سال، چشم های همسر جانبازش بود
مین رفته بود این بانوی ایثارگر درباره جانبازی حسن بحری می گوید: جراحات همسرم تا حدی بود که امیدی به زنده ماندنش نداشتیم. البته عکس بعد از مجروحیت حاجی را داریم که بدنش متلاشی شده، اما غیرقابل انتشار است. در این حادثه حاج حسن دو چشم خود را از دست داده و دست و پایش از چند جا شکسته بود. در واقع تمام بدنش پُر از ترکش بود. او را برای معالجه به تهران منتقل کردند. من و خانواده همسرم 43 روز در ...
روحانیون برای خدا کار می کنند و حافظان اسلام هستند
به گزارش تهران پرس؛ شهید محمد خدایاوران ، بیست و نهم آبان سال 1326، به دنیا آمد، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سوم فروردین 1361، در محور دزفول- شوش بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. متن وصیت نامه شهید محمد خدایاوران: یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و الرسول ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اجابت کنید فرمان خدا و رسول خدا ...
خدمت داوطلبانه از دوران دفاع مقدس تا آمادگی برای جنگ در غزه
خدمات خالصانه اش به شهروند می گوید: سال 64 بود که در دانشگاه در رشته پرستاری قبول شدم. زمان جنگ بود. با وجود اینکه دانشجوی پرستاری بودم به عنوان پرستار داوطلب در جبهه حضور پیدا کردم. سخت ترین خدمات داوطلبانه ای که دادم، در دوران جنگ بود. آن زمان که بمباران شیمیایی بود. بیمارستان های ایران پر بود از مجروحان شیمیایی و ما هم، پرستار آنها شدیم. روزهای عجیبی بود. من حدود 20 سال داشتم. پرستاری ...
پزشکی که مداوای مجروحان جبهه او را به کمال رساند
جبهه را شرح می دهد: زمانی ما در کامیاران بودیم. گفته بودند که چند نفر را می خواهند برای محلی که تعدادی از بچه ها آن جا مجروح شده اند. نمی دانم چرا با اینکه پزشکان مرد هم بودند، دستم را بلند کردم. شاید به خاطر روحیه ماجراجویی من بود. ما را به خانه ای در یکی از روستاها بردند. همه بچه ها شهید شده بودند. شکم آن ها را پاره، همه محتوای آن را خالی و در آن کاغذ و اعلامیه گذاشته بودند. این ها را فقط برای این می گویم که بگویم بچه های ما در جبهه چه کشیدند. پایان پیام/ ...
ویترین شغل پرستاری، اخلاق حرفه ای است
...، خیلی برایت سخت می گذرد، برای لذت بردن از این شغل؛ باید عاشق باشی و پروانه وار دور بیمارت بگردی. یادم می آید در زمانی که سرپرستار اورژانس بودم؛ در ماه های مرداد و شهریور که همه همکاران به مرخصی می رفتند، بنده 19 شب، شب کاری داشتم، چون سرپرستار اورژانس بودم، روز بعد را هم باید در بیمارستان می ماندم، در حالی که در آن زمان شب کاری مثل الان 18 ساعت نبود، بلکه 12 ساعت بود. دلیل تحمل این ...
روایتی خواندنی از پرستار جهادگر دفاع مقدس
پیگیری درمان خودم در پشت جبهه هم درحد توان همچنان کمک کنم و حضور داشته باشم. بعد از جریان شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر همه خواهران فعالیتشان تنها در پشت جبهه بود، در مساله حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر قضیه فرق می کرد. به دلیل کمبود نیرو، بانوان حتی برای دفاع از شهر وارد جنگ های خط مقدم هم شدند. دغدغه همه خانم ها و حتی برادران رزمنده این بود که زنان و دختران به اسارت نروند، لذا همه تا ...
درباره بانویی که 8 سال در دفاع مقدس پرستار رزمندگان بود
درباره رسالت پرستاری اش و آنچه این شغل شریف را والا و اعجاز انگیز می کند می گوید: در دوران دفاع مقدس پزشکان و پرستاران، بین مجروحین و رزمنده های ایران و دشمن فرقی نمی گذاشتند و تمام سعی خود را برای حفظ جان مجروحین انجام می دادند. یک روز در بخش بودم، گفتند یک خلبان عراقی مجروح به بیمارستان آورده اند. به اتاق خلبان عراقی رفتم. او رنگی زرد و پریده داشت. اسیر عراقی با پوست سبزه ...
نقشه های مرد شیطان صفت برای دختران و زنان جوان / فیلمبرداری از رابطه نامشروع / آنها برای حفظ آبرو طعمه ...
.... انگار خودم نبودم و یک سایه یا شبح همراهم بود که میگفت از روزگار انتقام بگیری *متاهلی؟ بله، همسر و بچه دارم، اما مشکلی با همسرم ندارم. *برای تهدید طعمه هایت از چاقو استفاده می کردی؟ چاقوکه داشتم، اما استفاده نکردم. *اما یکی از شاکی ها زخمی شده بود؟ وای یادم آمد! او را به بهانه نگهداری از فرزندم به خانه کشاندم و وقتی می خواستم به ...
ماجرای عجیب داماد فراری که فکر می کرد قاتل برادرزنش است
ادامه داد: آخرین بار وقتی من سر کار بودم برادرزنم به خانه ما رفته و همسرم و چهار فرزندم را از خانه ام برد. او آنها را، دو هفته در خانه مادرش نگهداری کرد و اجازه نمی داد آنها را ملاقات کنم یا با خانواده ام تلفنی حرف بزنم. در واقع خانواده ام را گروگان گرفته بود. عصبانی شدم و با چاقو به خانه برادرزنم رفتم تا خانواده ام را به خانه ام برگردانم. در جریان درگیری با برادرزنم با چاقو ضرباتی به وی زدم که ...
شجاعت دو برادر زبانزد رزمندگان بود
زمان مجید کوچک بود، گاهی او را با خود نمی بردیم. یک روز هوا سرد بود و مجید در خانه خوابیده بود. قبلاً از من خواسته بود او را با خودم ببرم، اما آن روز دلم نیامد بیدارش کنم. عرق کرده بود و نگران بودم که سرما اذیتش کند. من و بچه ها به مسجد جمکران رفتیم. وقتی از مسجد برگشتیم، گفت: مامان من را با خودتان نبردید، اما آقا خودشان آمدند دیدار من و دست شان را روی سرم گذاشتند. همیشه با خودم می گفتم احتمالاً مجید ...
حمله با چاقو به برادرزن برای رهایی همسر و فرزندان/ داماد خانواده: زن و بچه ام را دزدیده اند تا مرا مجبور ...
افتاد بهروز: من قصد ربودن زن و بچه ام را نداشتم بلکه می خواستم آنها را از دست برادرزنم نجات دهم. خانواده همسرم وضع مالی خوبی دارند و مدام زیر گوش همسرم می خواندند که خانه مان را جا به جا کنیم و به محل زندگی آنها که در بالای شهر بود نقل مکان کند، اما من یک کارگر ساده هستم و توانایی اجاره خانه در بالای شهر را نداشتم. همین مسأله باعث اختلاف بین من و همسرم شده بود. ...
دسیسه شوم دو زن و دو مرد برای پسر 11 ساله دزفولی / پایان کابوس پسر بچه
به گزارش رکنا ؛ مهدی آماده گفت: هفته گذشته نوجوان 11 ساله ای از شهرک محمد بن جعفر دزفول توسط چند نفر ربوده شدند که با شناسایی محل اختفای متهمان و این نوجوان، در یک عملیات موفقیت آمیز در اطراف شهر دزفول نجات یافت و به آغوش خانواده بازگشت. به نقل از دادگستری کل خوزستان، وی ادامه داد: با توجه به شناسایی عوامل این جرم، متهمان که دو نفر خانم و دو نفر آقا بودند، پس از چند روز دستگیر و با قرار بازداشت روانه زندان شدند. آماده گفت: تحقیقات برای شناسایی سایر عوامل احتمالی مرتبط با این پرونده ادامه دارد. کدخبر: 947481 1402/08/27 19:24:31 لینک کپی شد ...
پسرم پای خاطرات جبهه پدرش بزرگ شد
کودک مشتاقی بود که می نشست پای صحبت های پدرش و با اصرار از او می خواست خاطرات جبهه را برایش تعریف کند. محسن وقتی که به دنیا آمد، مشکلات تنفسی (آسم) داشت. خیلی کوچک بود که ناگهان شب ها حالش بد می شد و من هم دست تنها نمی دانستم چه کار کنم. همسرم آن زمان پاسدار بود. یا مأموریت می رفت یا در جبهه بود. گاهی 40، 50 روز از خانه دور بود. وقتی ایشان در پادگان یا محل کارش بود، چون در خانه تلفن نداشتیم، ناچار ...
روایتی از دلسوزی شهید زین الدین برای نیروهایش
: باشه، مشکلی نیست، ولی باید یک هفته ای به سمنان بروم خانواده ام در سمنان بودند و همیشه وقتی مهدی کاری داشت که می خواست برایش انجام دهم از او باج می گرفتم که سری به خانواده ام بزنم. یک هفته در سمنان بودم، بعد از یک هفته به همسر مهدی زنگ زدم و قرار گذاشتیم که فلان روز و فلان ساعت به سمت اهواز حرکت کنیم. نماز مغرب و عشا را در حرم خواندم و به درب منزلشان رفتم. بقچه ای از وسایل مختصری که طبق ...
رزمنده ای که بعد از شهادت دوباره زنده شد
طبق اخلاص بگذاریم. دفاع پرس: در چه سالی و در چه عملیات هایی حضور داشتید و به چه مناطقی اعزام شدید؟ ابتدا در سال 63 و در سن 16 سالگی به کردستان اعزام شدم و در منطقه عملیاتی مهاباد، بوکان بودم، در سال 1364 توفیق داشتم به عنوان غواص خط شکنِ عملیات والفجر 8 (فاو) حضور داشته باشم و بعد از آن مجروح و مدت زمان زیادی در بیمارستان بستری بودم و سپس در سال 1365 به جبهه اعزام و در عملیات ...
پرداختن به ابعاد مختلف دفاع مقدس و تکریم از خانواده شهدا وظیفه ماست
، خوابش را دیدم، در خواب گفت مادر بدنم همه سوخته لباسش را بالا زد و گفت مادر سوختم ، فردای آن شب شهید شد، هر چند 11 سال بعد پیکر رضای شهید را برایم آوردند. با رضا بسیار صمیمی بودم و ارتباط ما عمیق بود، ولی هدیه شد در راه اسلام و دین خدا.
از مبارزه با مزدوران شاه تا حضور در جبهه های جنگ
ایران جهت محو سلطه ابرجنایتکاران و مزدوران شاه تلاش می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل بالا بودن معدل تحصیلی او در رشته تحصیلی اش در دانشکده نفت آبادان پذیرفته شد. به اهواز آمد و همچنان فعالیت های خود را ادامه داد. این بار در فضای عطرآگین و روح افزای جبهه های جنگ دین خویش را ادا می کرد. شهید آقایی در اکثر عملیات های جنوب در کنار دیگر برادران رزمنده اش شرکت کرد تا سرانجام ...