روایتی از شهیدپرورترین روستای ایران؛ ورجوی آبادی شهدا
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات پسری 16 ساله که برای اولین بار اردوی جهادی را تجربه کرد
...: می ترسم بلایی سرش بیاد، من میخوام برگردم. مهدی گفت: کجا پسر جون. یه امشب و تحمل کن فردا برمی گردیم. با خودم می گفتم اون تا صبح دووم نمیاره. خامی کردم. من عادت داشتم موقع خواب با گوشیم سرگرم باشم تا خوابم ببره. انگار امشب باید شمارش ستاره های آسمون سرگرمم می کرد. شب سختی بود. اون شب از خدا خواستم دیگه تو چنین شرایطی قرار نگیرم. صبح بعد از ...
آخرین وضعیت امیر حسین مقصودلو /مادر امیر تتلو کیست؟
میشد حرف می زدند. فریده که آنوقت ها نامش مریم بود باید از کوچه رد میشد تا به محل کارش آنطرف اتوبان می رفت و برمی گشت. روزی خانمی از اهالی کوچه جلوی من را گرفت گفت میبینم که خیلی در زندگیت زحمت میکشی یه چیزی میگم تو رو خدا قسم بخور که ناراحت نشی نگاش کردم گفتم بگو. به من تهمت زد و سرم گیج رفت افتادم زمین دلم شکست شاید مردم. چون زن پاکی بودم بودم بودم بارها از این ...
گزارشی از زندگی یکی از مدافعان حرم تازه تفحص شده
سوریه پیش آمد و با آن مخالفت کردم، به خودم آمدم و گفتم: داری چی کار می کنی؟ تو همون کسی هستی که همیشه غبطه شهدا رو می خوردی؟ حالا یه کسی توی خونوادت پیدا شده که می خواد همون راه بره اون وقت تو می خوای سد راهش بشی!؟ به آقا الیاس گفتم: ببین دلتنگی های خودم هست و من هم این دلتنگی ها رو می ذارم کنار. درواقع وقتی رفت من پا روی این دلتنگی ها و احساساتم گذاشتم و آنها را له کردم و همه این مسائل را به او ...
توصیه شهید منصور عباسی به دخترش
از هم دل کندند. مادر و پدرم رابطه خیلی عاشقانه ای داشتند، آن قدر هوای مادرم را داشت که همه تصور می کردند مادرم خواهر من است. مادرم بعد از شهادت پدر پیر شد؛ به یاد دارم همیشه در کار های خانه و مهمانی ها خیلی به مادرم کمک می کرد، به نحوی که وقتی مهمان به خانه می آمد فردای آن روز وقتی از خواب بیدار می شدیم انگار نه انگار که مهمانی به خانه ما آمده است، همه خانه را تمیز می کرد و خیلی زرنگ بود ...
آرزوی کودکی اش با شهادت تحقق یافت
خانه و خانواده بود. علاقه خاصی به رهبر داشت. عکس ایشان را در بهترین جای اتاقش نصب کرده بود. شما مادر شهید می شوی! راستش بهترین خاطره ای که از او می خواهم برای تان روایت کنم، حکایت خوابی است که او دو مرتبه از شهادتش دیده بود. سه هفته قبل از شهادتش به من گفت مادر جان! خواب دیدم شهید شدم. بعد دو سید نورانی آمدند و بالای سرم دست روی صورت من کشیدند. بعد من بلند شدم و گفتم السلام ...
نریمان پناهی نوحه های مشهورش را در کربلا خواند
خجالت کرد مادر عمداً سنان با چند نامردِ یهودی ما را معطل چند ساعت کرد مادر سپس در بخش دیگر این مراسم، طاهر قلندری به روضه خوانی به زبان آذری پرداخت. بعد از او، نریمان پناهی مداح سرشناس کشورمان بعد از 4 ماه کسالت به دلیل عفونت ریه پشت میکروفن رفت. او با دم حسین مشهور خود خواندن را شروع کرد و گفت: پزشکان به من گفته بودند که یک سال مداحی نکن، اما نمی توانم از این فضا دور باشم ...
برادران شهیدی که به دست کومله سوزانده شدند/ رشادت مادر شهید در مواجهه با پیکر فرزندان
داد با 15 تیری که به سینه اش خالی کردند به شهادت رسید. مادرم وقتی پیکر عباس را شست گفت سلام من را به رسول خدا برسان تو هم مثل حضرت عباس برادرت را همراهی کردی و از پیامبر بخواه این هدیه ناقابل را قبول کند. همه تن برادرانم تاول تاول شده بود، چون برادرانم را با آب جوش سوزانده بودند. مادرم می گفت کرم و تاول همه بدنشان را گرفته بود. مادر ابتدا خودش در قبر خوابید و سپس یکی یکی بچه ها را در قبر گذاشت. ...
روایت شهیدی که با لباس بسیجی سر سفره عقد نشست
تعریف می کرد که به حاجی گفتم بهتر است با این وضع، خانواده را به تهران یا ارومیه منتقل کنیم! حاجی در جواب گفت بگذار عادت کنند. فردا که بخواهیم برویم و فلسطین را آزاد کنیم، باید خانواده را به لبنان ببریم. آن وقت دیگر خانواده به این وضع عادت کرده اند و مشکلی نداریم . فرمانده بود؛ اما بار خالی می کرد! خواهر شهید شادلو افزود: هم رزمانش تعریف می کردند حاجی با آنکه فرمانده منطقه ...
خلاصه داستان قسمت 315 سریال ترکی خواهران و برادران
رفتار میکنی؟ و با ناراحتی میره. الیف با ناراحتی به سرویس به آشتی میره که سوسن با دیدنش میگه چیشده؟ لیدیا و صرب اذیتت کردن؟ الیف میگه بچه شدی؟ ده تای اونارو میزنم من از دست اوگولجان ناراحت شدم که همش از لیدیا دفاع میکنه سوسن میگه تو ار اوگولجان خوشت میاد؟ الیف میگه واقعا نمیبینی؟ من همه کار میکنم که بهم توجه کنه اما اون فقط دنبال لیدیاست سوسن آرومش میکنه و میگه درستش میکنیم. یامان تو کلوب ...
شهادت مایه سعادت و افتخار شهدا است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی مرصاد ، شهید خسرو بیگ زاده فرزند بابا متولد 17 مرداد 1341 در سرپل ذهاب است که در 12 آبان 1364 در پاوه به شهادت رسید. در بخشی از وصیت نامه این شهید والامقام چنین آمده است: ای پدران وای مادران که فرزندانتان را به این دیار خونین فرستاده اید در غم از دست دادن این کارزارطلبان برای شهادت اصلا تأسف نخورید زیرا آن ها شهادت را سعادت و افتخار خود می دانند و شما به این ...
مشکل گشای عالم حضرت فاطمه(س) است
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی زارعی در گفتگو با خبرنگار بسیج زنجان؛ ضمن تسلیت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله، اظهار داشت:هر وقت به بن بست می رسیم و گره در ماموریت و یا در زندگیمان اتفاق می افتد فقط نام خانم فاطمه زهرا (س) است که گره گشا ست و کسی که به امام زمان (عج) و اهل بیت وصل باشد بن بست برایش معنی و مفهوم ندارد. وی تاکید کرد:از عظمت بی بی همین بس که امام صادق (ع) فرمودند ...
وصیتنامه شهید بهرام حیدری
با سلام بر امت در صحنه حزب ا... ای شهیدان که عاشقانه جان باخته اید و ای عزیزانی که دلاورانه بر کفار تاخته اید ای دلاورانی که کشور اسلامیان را آزاد ساخته اید و درود ما بر شما که لایق شهادتید ای شهدا که لایق شهادتید ای شهدا که رفتید و ما را تنها گذاشتید با این همه درد و با این همه رنج و با این همه زخمهایی که از پشت به ما زدند ای شهدا ما را دعا کنید تا بلکه ما هم شهید بشویم زیرا فقط شهادت است که این ...
لاله های بهشتی مهمان مردم شهر داران/فیلم+عکس
حرفی بود که با شهدا داشتیم، تپش قلب مادران شهدا سینه هامان را شاید برای لحظه ای به لرزه درآورد و شکست مادری که اطمینان دارد اگرچه پنج شنبه ها مزار جگرگوشه اش را با مهر مادری به اشک مطهر نمی کند، اما مادر فرزندش کس دیگری است که لحظه شهادت سرش را به دامان گرفته و همیشه همراه اوست. شهدایی که سید شهیدان اهل قلم آنان را اینگونه معرفی کرد: تقدیر حقیقی در کف مردانی است که پروای نام ندارند، آنان از گمنامی خویش کهفی ساخته اند و در آن پناه گرفته اند، مردان حق اهل شهرت نیستند. ...
روایت هشت شهید مدافع امنیت و فتنه
گفتم باشد. هنوز دست به ظرف ها نزده بودم که آقا پرویز آمد توی آشپزخانه و گفت من خودم ظرف ها را می شویم. هرچه دختردایی هایش گفتند شوخی کردیم، به خرجش نرفت که نرفت. این شد که هربار در خانه مان مهمانی داشتیم، آقاپرویز خودش ظرف ها را می شست. همین دختردایی هایش چند ماه قبل از شهادتش آمده بودند خانۀ ما. بعد از شام، آقا پرویز رفت ظرف ها را بشوید. دختردایی هایش گفتند این ماجرا برای چند ...
شهید گمنامی که گمنام بود + عکس
شناسایی شهید نیل ساز و شاد کردن دل مادر شهیدی می شود اما هنوز پیگیر خبری از برادر عزیزش هست؛ از پشت تلفن هر وقت از برادرش می گفت، بغض گلویش برایم معنای خاصی داشت؛ برایش دعا کنیم بهرامعلی نیز از گمنامی بدر آید؛ هرچند او در آسمان خوش نام است و آشناتر از ما...! اصل ماجرا را در ادامه بخوانید: آغاز سفر عاشقی... دی ماه سال 61 است و عملیات والفجر مقدماتی در راه؛ محمد حسین سر ...
از کاخ تا کوخ
ما نیست، دنبال غذا هستند. نمی توانستم به چهره آنها نگاه کنم. در آن سرمای صبح، با لباسی نازک، آن هم مندرس و پاره پاره خود را به کنار خیابانی رسانده بودند که از کمر روستا می گذشت. برای ما دست تکان می دادند و لبخند هم می زدند. ویلای مجلل مرد تکفیری در جایی که چند تانک و نفربر در محوطه مانندی به خط شده بودند... رفت و رفت تا به یک خانه ویلایی رسید؛ ویلایی که دست کم هزار متر زیربنا و ...
سفر به بهشت ایران جایی برای التیام دردها
نام و نشان مدفون بود، بعد از مدت ها خانواده اش مزارش را پیدا کردند و با چشمانی گریان بر سر مزار عزیزشان می روند. همان شب آن شهید به خواب مادرش رفته و با ناراحتی می گوید کاش اجازه می دادید گمنام می ماندم و شب های جمعه مهمان مادرم حضرت زهرا(س) بودم. و چه بانویی است این بانوی روی زمین که گمنامان روی زمین همه فرزندانش هستند و از سفره عنایت ایشان روزی می خورند و شهدا چقدر عاشقانه زندگی می ...
شب قبل از شهادتش گفت دلم برای گلزار شهدا تنگ شده
. دستگیر همه بود؛ رفقایش، خانواده و حتی غریبه ها. همپای هم پای مصاحبه شهدا اوایل ازدواج مان به چند نفر از دوستانم گفتم رفتار های آقا سجاد خیلی خاص است. رفتار هایی که مرا بر این باور می رساند که او برای همیشه کنار من نمی ماند. در خانه ما حرف از شهادت بود. با هم زیاد مستند زندگی شهدا را می دیدیم، مخصوصاً روایتگری همسران شهدا از زندگی شان را. گاهی هم خودم از شهدایی که می شناختم ...
تصویر غمگین مادر امیر تتلو با قاب عکس پسرش
گاش کردم گفتم بگو. به من تهمت زد و سرم گیج رفت افتادم زمین دلم شکست شاید مردم. چون زن پاکی بودم بودم بودم بارها از این نامردمی ها شنیدم چون زنی بودم که میخواست سه تا بچشو زیر بالو پرش حفظ کنه. اما آهییی کشیدم تا عمق سلولهایم خواستم از آن محله نفرین شده نقل مکان کنم کامیون برای اسباب کشی آماده شد مردم همان محل دنبال ماشین می دویدند و اشک میریختند و حلالیت میطلبیدند. ...
مدافع حرمی که می دانست در میدان جهاد شهید می شود
همسر شهید نوروزی، گفت: آقا مهدی به نحوه شهادتش هم واقف بود، چون از روز اول آشنایی هر روز این ترس با من بود که خبر شهادتش را بیاورند باعث شده بود تا بارها و بارها با این رویا از خواب پریشان بیدار شوم، وقتی از خوابم برایش می گفتم که با ترور به شهادت رسیده می گفت: خانم من با ترور نمی میرم ان شاءالله در میدان جهاد. مهدی نوروزی، نخستین شهید مدافع حرم کرمانشاه و ملقب به شیر سامرا تا آخرین لحظه ...
تفال به حافظ امروز یکشنبه 19 آذر 1402؛ خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
نمکدان تو بی چیزی نیست جان درازی تو بادا که یقین می دانم در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست درد عشق ار چه دل از خلق نهان می دارد حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست ...
می گفت ببینید حاج قاسم چه عظمتی دارد آدم باید اینطور بدرقه شود
. نبودن های او برای خانواده اش هم سخت است. وقتی پدر و مادرش می خواستند به خانه ما بیایند می رفت استقبال شان و دست آن ها را می گرفت و بالا می آورد. سر و دست شان را می بوسید. منتظر بود آن ها بگویند ما آن چیز را می خواهیم، سریع فراهم می کرد. فرزند بااخلاقی برایشان بود. گاهی که در جاده و خیابان می رفتیم و می دید که ماشینی خراب شده است، کنار می زد و می گفت آن بنده خدا به کمک نیاز دارد. آنقدر ...
همسر شهید اکبری، مدافع حرم: حسن آقا به خاطر نوه اش برگشت!
؟ قطعاً هزار و یک فکر و خیال به ذهنت می رسد که چه اتفاقی برایش افتاده! ما در طول این همه سال، انتظار همین حال را داشتیم. اگر به ما می گفتند شهید شده، باورمان نمی شد؛ چون پیکری نبود. هر وقت زنگ خانه به صدا درمی آمد، با خودم می گفتم: همسرم است. اما خبری نبود. چنین انتظاری برای همسر شهید مدافع حرم حسن اکبری 7 ساله شد. این انتظار با انتظارهای دیگر فرق داشت؛ چون این مدافع حرم از همسرش قول گرفته ...
پدر شهید: دلتنگ خنده های حسنم / مادر شهید: بدون حسن خیلی سخت است
به هدفش رسیده است و وقتی داشت به مأموریت می رفت به من گفت: مامان! دعا کن شهید شوم. من آن زمان نگفتم: خدا نکند. گفتم: ان شاءالله که شهید می شوید ولی گفتم فعلا به شما نیاز دارم و برای ظهور آقا امام زمان(عج) باید شهید شوید. به هرحال دل است، می گویم شاید همان زمان شهادت برای او نوشته شده است. (گریه مادر شهید) – پدر شهید حسن ما بچه ی شوخ طبعی بود و اگر به تصاویر او هم ...
مردم روستای عباس آباد در جوین میزبان یک شهید گمنام هستند
به گزارش خبرگزاری بسیج خراسان رضوی از جوین ، شوق دیدار دل های مشتاق لاله جزیره بوارین، همانانی که توفیق استشمام نسیم جان فزای کربلا را داشتند به حاشیه جاده کشانده بود. لحظات زیادی مشتاقانه چشم انتظار شهید عملیات والفجر هشت بودند. با رسیدن آمبولانس حامل پیکر مطهر شهید گمنام، خادمان امام عشق، امام مهربانی ها حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و پیش کسوتان عرصه جهاد و شهادت همان دوستان قدیمی شهید و یاران ...
بهترین روش و زمان مناسب جدا کردن اتاق کودک
...> قبل از سن 6 ماهگی نباید اتاق خواب کودک را از والدین جدا نمود زیرا تا قبل از 6 ماهگی ، نوزاد آسیب پذیر است و همچنین به تغذیه از شیر مادر در طول شب نیاز دارد . پس از شش ماهگی باید برای جدا نمودن تخت کودک از تختخواب پدر و مادر به تدریج اقدام کرد ، بدین صورت که ابتدا تختخواب کودک را با فاصله ای مناسب نسبت به تختخواب پدر و مادر قراردهید اما نباید کودک را در اتاقی جدا خواباند. ...
تبیین سیره عملی شیخ مفید(ره)، شهید فخری زاده و شهیده سیاری
زاده پرداخت و افزود: همسر شهید می گوید: گفتم: محسن جان! دیر می آیی بچه ها نگرانتن . لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از ...