ماجرای یک قتل خونین| کمک کنید آرتین کوچولو به پدرش برسد!
سایر منابع:
سایر خبرها
زیباترین اشعار فروغ فرخزاد درباره زندگی و عشق
به آنها که دوست می دارند و دختری که هنوز آنجا در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد ****** کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم ****** باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت ...
دوئل مرگبار دو جوان سر یک عشق
دوئل مرگبار دو جوان سر یک عشق ظهر یکشنبه بیست و یکم آبان ماه گزارش یک درگیری خونین به پلیس پایتخت اعلام شد. بررسی ها حکایت از این داشت که دو جوان در پارک با یکدیگر درگیر شده اند و یکی از آنها با ضربات چاقو زخمی شده است. جوان مجروح شده که 25 سال سن داشت برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما تلاش برای نجات وی بی فایده بود و او به کام مرگ رفت. در این شرایط گزارش این درگیری ...
زنم خیلی زیبا بود ناگهان شب وقتی خواب بود به او ...
فرزندان مقتول به عنوان ولی دم در جایگاه حاضر شدند. آنها گفتند راضی به اعدام پدرشان نیستند و خواستار دیه هستند. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من به خاطر اینکه همسرم از من تمکین نمی کرد، ضمن اینکه اجازه نمی داد مواد بکشم از دستش ناراحت بودم، برای همین وقتی داد و فریاد کرد عصبانی شدم و او را زدم. بعد از گفته های متهم و وکیل مدافع او، هیات قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. ...
قتل وحشتناک یک مرد در پاکدشت بخاطر یک زن
سرش را پایین انداخته بود گفت: 6 سال از این ماجرا گذشته و من در زندان عذاب زیادی کشیدم. خانواده ام هم خیلی عذاب کشیدند. با تلاش آنها توانستم رضایت اولیای دم را جلب کنم. از قضات تقاضا دارم مرا ببخشند و به خاطر پدر و مادرم در حقم لطف کنند. در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و فرهاد را به 7 سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند. منبع: همشهری بیشتر ...
روایت ده سال مادرانگی با الهه احمدی
از بهترین های المپیک ریو بود. و حالا باور ده ساله است و الهه باز هم در اندونزی تیر می اندازد. به سوی سیبل و برای سهمیه المپیک. این بار برای پاریس. خانم احمدی یک عکس معروف از شما هست که با فرزند حدودا یک ماه تان در سالن تمرین هستید. داستان آن عکس چیست؟ بله. پس از آنکه پسرم چهل روزش تمام شد، به تیراندازی برگشتم و شروع به بدن سازی کردم. مادرم همیشه کنار من بود. به من گفت نگران ...
رد بهشت زیر چرخ ویلچرشان دیده می شود
.... درد فرزند مثل خنجری است در گلوی مادر. به او می بالم و نمی دانم چطور می توانم بدون او به زندگی ام ادامه دهم. همه مادرانه هایم را مدیون مادرانه های او هستم. پسرم با افتخار مرا به دوستانش معرفی می کند محبوبه بهرامی نیا متولد 57 است. او از ناحیه پا معلولیت دارد و در سال 83 ازدواج کرده است. می گوید: قصد نداشتم بچه دار شوم، اما تشویق خانواده به خصوص مادرشوهرم باعث شد تولد پسرم ورق ...
بعید است بتوانی حق مادر را ادا کنی!
کردند و گفتند: روزی مردی نزد پیامبر اکرم (ص) رفت و به ایشان گفت من گناهی مرتکب شده ام که گمان نمی کنم بخشیده شوم. زمان جاهلیت خداوند دو دختر به من داد، اما هر دوی آن ها را زنده به گور کردم. بعد خداوند دختری دیگر به من داد که خیلی ناراحت شدم. می خواستم او را هم زنده به گور کنم که این بار همسرم مقابل در نشست و با گریه و ضجه از من خواست از این کار منصرف شوم. دلم سوخت و حرفش را گوش کردم. قدری که گذشت ...
زوایایی پنهان از ماهیت واقعی سازمان تروریستی منافقین در رفتار با جوانان
... روایت هایی که ما از شما شنیدم تلخ، دردناک و بسیار عاشقانه بود. منافقین را می شناختید؟ ماجرا به چه صورت اتفاق افتاد؟ قبل از این که پسر شما توسط آن ها ربوده شود درخصوص جنایاتی که منافقین انجام داده بودند اطلاعی داشتید؟ من منافقین را اصلا نمی شناختم. در حد کلمه منافقین در ایران شنیده بودم و در همین حد می شناختم. پسرم در ایران ورزشکار بود و پنج سال سابقه باشگاهی داشت. برای دریافت مدرکی ...
شاخه های گل نرگس و انتظار ناتمام یک مادر
سالم بود، اما از بس که در گوشم خوانده بودند تو عیب داری و بچه هایت نمی مانند! مدام نگران از دست دادن طفلم بودم و برای یک لحظه هم از پسرم دور نمی شدم، حتی وقت هایی که علیرضا در گهواره خواب بود سرم را روی سینه اش می گذاشتم تا صدای تپش های قلبش را بشنوم. با هر بار بالا و پایین رفتن قفسه سینه اش، دم و بازدم هایش را می شمردم و خدا را شکر می کردم که پسرم نفس می کشد و زنده است. دو سال با ترس و امید گذشت و ...
قتل مرد جوان به دستور زن خیانتکار / پایان 6 سال کابوس اعدام عشق ممنوعه
از این ماجرا گذشته و در این سال ها در زندان عذاب زیادی کشیدم .حتی یک شب آرام نخوابیدم و مدام کابوس اعدام می دیدم تا اینکه با تلاش خانواده ام توانستم رضایت اولیای دم را جلب کنم .من در مدت 6 سالی که در زندان بودم به اندازه کافی تنبیه شده ام و به اشتباهم پی برده ام .من فریب حرف های یلدا را خوردم .حالا از قضات دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و آیدین را به 7 سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند. کدخبر: 960658 1402/10/13 20:16:14 لینک کپی شد ...
5 نگین از معدن مادران فیروزه ای
می دانم. وارد 26 سالگی شده بودم که دخترخاله ام بر اثر بیماری چشم از دنیا بست. زن بسیار خوب و مهربانی بود و 11 فرزند داشت و کوچکترین آن ها 5 ساله بود. پدر خانواده تصمیم داشت ازدواج کند اما کمتر کسی پیدا می شد که قبول کند مادر این خانواده شود. هیچگاه روزی را که به خواستگاری ام آمدند فراموش نمی کنم. برادرانم مخالف بودند و تصمیم گیری برای من سخت بود. 27 سال داشتم و هیچ تجربه ای از مادری نداشتم. وقتی ...
با تلاش پلیس؛ کودک ربوده شده به خانواده بازگشت
ارد داروخانه شدم دیدم راننده که ماشین را خاموش کرده بود از ماشین پیاده شده آراد را بغل کرد و بعد سوار ماشینش شد و فرار کرد. چطور به راننده ای که نمی شناختی اعتماد کردی؟ اشتباه کردم. خیلی خسته بودم و اصلا فکرش را نمی کردم که او فکر ربودن پسرم به سرش بزند. آن شب چرا پدرش همراه شما نبود؟ همسرم در کار فروش لوازم تولد است و چند شبی بود که نخوابیده و استراحت نکرده بود. آن شب در ...
مهمان مامان
چسبندگی زبان داشت و در نوزادی جراحی شد. پسرم تاخیر تکاملی هم داشته و نمی توانست هیچ کلمه ای را بیان کند و همه چیز برایش نامفهوم بود اما الان بعد از گذشت 6 ماه می تواند صحبت کند. وی می افزاید: پسر اولم محمدکیان سال گذشته وارد خانواده شد و 5.5 ماه در خانه ما بود اما مادرش از دادگاه صلاحیت گرفت و او را بردند که من افسرده شدم و یک هفته گریه می کردم. بعد از آن فرزند دومم آرش را آوردم و بعد ...
راه خِیری که با دعای مادر باز شد...
یادی بین بچه دار شدن من افتاده است و می شنیدم که اگر این عروس بچه دار نشود باید ما به فکر باشیم. چرا باید به یک دختر جوان اینگونه القا شود؟. یکی از سختی های بزرگ من آن زمان و در سن 17 سالگی این بود که چرا یک سال دیر مادر شدم. اما مادر شدم و اولین فرزندم پسر بود، فرزند بعدی دختر و فرزند سوم هم پسر بود. من از هر سه آنها خیلی راضی بودم و هستم. گاهی به این فکر میکردم که این بچه ها چطور می خواهند در این ...
تلخ و شیرین زندگی یک بانوی فناور/ از انجام رسالت مادری تا کارآفرینی و بومی سازی دانش
خبرگزاری علم و فناوری آنا حسین بوذری؛ گفت وگو را با یادآوری یک خاطره تلخ آغاز می کند؛ هرچند اکنون عنوان بانوی موفق در کشور را یدک می کشد و به موفقیت های ریز و درشت بسیاری دست پیدا کرده است؛ اما با این خاطره خشکم می زند . می گوید: در دوران دانشجویی که دارای دو فرزند بودم و برای تحصیل و کار مجبور به ترک منزل می شدم، احساس می کردم، شاید مادر خوبی برای فرزندانم نباشم؛ چراکه دختر و پسرم ...
نگاهِ زینب هنوز منتظر توست
دلم برایش تنگ می شود و با پسر دومم نیز خیلی دوست بود و فرزند دوم من 12 ساله بود که پدرش شهید شد. همسر شهید افزود: همیشه دو پسرم با پدرشان، جمعه ها به کوه، نماز جمعه و پارک می رفتند و شهید یک پدر واقعی بود و با فرزندان دوست و رفیق بود و بسیار پر انرژی و شاد بود. وی تأکید کرد: دختر کوچکم هم دو سالش بود که همسرم شهید شد. شهید همیشه آرزو داشت که صاحب دختر شود و از وجود زینب د ...
مصائب مادرانی که کودکان بی شناسنامه دارند
...> بچه هایم نه توانستند درس بخوانند و نه می توانند کار درستی انجام دهند هر سال برای اینکه بچه ها را در مدرسه ثبت نام کنند باید پول پرداخت می کردیم و هر سال هم مشکلات تازه ای برای ثبت نام داشتیم؛ این ها را مریم می گوید و ادامه می دهد: زمانی که پسر بزرگم به دبیرستان رفت، دیگر نمی توانستیم هزینه مدرسه را بپردازیم همسرم یک کارگر بود که نمی توانست هزینه ها را تامین کند برای همین پسرم ترک تحصیل ...
سوار تاکسی شدم شیرخشک بگیرم راننده پسرم را دزدید و فرار کرد
با توجه به حساسیت ماجرا، اکیپی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. آنها در ابتدا راهی محل ربوده شدن آراد شدند و به تحقیقات میدانی پرداختند ...
قتل مادر به خاطر فرار
شلیک گلوله و ضربه های چاقو به قتل رسیده اند و جسدشان با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران برای رازگشایی جنایت، شبانه تحقیقات شان را آغاز کردند. صاحبخانه به مأموران گفت: یک ماه قبل اکبر واحد طبقه اول خانه ام را اجاره کرد و گفت به تازگی از شهرستان آمده اند. ما نیز در طبقه دوم زندگی می کنیم. شب گذشته از خانه آنها سروصدا می آمد که پایین رفتم و دیدم اکبر و همسرش کشته شده اند. ...
جست وجو برای شیرخشک به نوزاد ربایی ختم شد
در صندلی عقب نشستم، راننده هم به سمت میدان شوش به راه افتاد. جلوی داروخانه ای در نزدیکی میدان شوش راننده توقف کرد و من هم با فرزندم از خودرو پیاده شدم. پسرم خوابیده بود، من هم خسته بودم و می دانستم کارکنان داروخانه خواب هستند و دقایقی طول می کشد که بیدار شوند، به همین دلیل فرزندم را روی زمین گذاشتم و از راننده خواستم مواظبش باشد. راننده سری تکان داد و خودرویش را خاموش کرد. خیالم جمع شد و وارد ...
کسب سهمیه المپیک 10 برابر سخت تر شده است
بودن و بعد از آن، چه تفاوتی با هم دارند؟ من از سال 82 تیراندازی ملی را شروع کردم و وارد اردوهای ملی شدم و سال 92 پسرم به دنیا آمد. شرایط و مسئولیت مادر بودن بسیار سنگین است و من از نظر روحی و ذهنی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم و تیراندازی برایم خیلی سخت تر شده بود. قبل از تولد باور تمام فکر و ذهن من سمت تیراندازی بود و با وجود اینکه چهار سال بود که ازدواج کرده بودم، همسرم بسیار همراه من بود ...
تذکره خانه خدا آخرین هدیه روز مادر شد
را به مادر و پدرش بخشید. مادر شهید غریب ادامه می دهد: اصلا خبر نداشتم که قاسمم اسمش را برای رفتن به خانه خدا ثبت نام کرده است زمانی که اسمش برای این سفر درآمد به من زنگ زد تا از واگذاری تذکره اش به من بگوید وقتی این خبر را از زبان پسرم شنیدم، یاد خوابی که شب گذشته اش دیده بودم افتادم، آن شب خواب دیده بودم که دو خادم مرا به زیارتگاهی بردند اما نمی دانستم تعبیر این خواب چیست تا اینکه قاسمم ...
گروگانگیری عجیب یک مرد در خانه اش | زنم همدست گروگانگیرها بود
هرچه زودتر خود را به مشهد برسانم و او را به مرکز درمانی ببرم، من هم بلافاصله سوار خودرو شدم و به مشهد بازگشتم، اما وقتی به خانه ام در بولوار توس رفتم همسرم را با حال طبیعی دیدم. وی ادامه داد: او گفت سردردش خوب شده و نیازی به درمان ندارد، سپس از من خواست کولر خانه را روشن کنم و به داخل اتاق بروم. من هم به خواسته اش عمل کردم، ولی آن شب همسرم مقابل در حیاط منزل نشست و به قلیان کشی مشغول شد ...
کتک خوردن عروس نوجوان از شوهرش در شب عقدکنان
عقدکنان را فراهم آوردند، ولی در همان شب عقدکنان همسرم مرا به شدت کتک زد چراکه به خاطر خرید لوازم سر عقد اختلاف سلیقه پیدا کردیم و من خواسته های او را نادیده گرفتم. از آن روز به بعد دلهره همراه با نفرت وجودم را فراگرفت به طوری که هرچه همسرم به من نزدیک تر می شد، من از او فاصله می گرفتم. در طول 3 سال دوران نامزدی بارها به دلیل اختلافات کم اهمیت و سلیقه ای کتک خوردم، اما سکوت کردم و دم نزدم ...
یک مادر باید قوی باشد
حالا هم که پسرم 6 سال دارد از تلاشش برای مستقل شدن رضایت کامل را دارم ،خودم از سن نوجوانانی خیلی استرسی و زود رنج بودم و با این دو خصلت بزرگ شدم اما تلاش کردم این دو خصلت رو به پسرم منتقل نکنم و برای انجام این کار همچنان باید قوی تر عمل کنم. وی افزود: یکی از خصلتی که تو این سن فرزندم به من خیلی حس رضایت می دهد احترام به علایق اطرافیانش است همیشه دوست داشتم پسرم عشق ورزیدن را در زندگی خود ...
عاشقانه های شهیدی که همچنان محرم اسرار کرمانی هاست
تهامی دانش آموز یک مدرسه بودیم و بعدها به خاطر سختگیری های مدرسه و مقابله با حجاب، مدرسه را ترک کردم و طلبه شدم. چون شرایط رفتن به قم یا کرمان را نداشتم برادر امام جمعه سابق کرمان، حاج آقا جعفری، پیشنهاد داد که من به منزل ایشان بروم و در کنار چند شاگرد دیگرشان درس بخوانم. آن سال ها بعد از کلاس درس، با همسر شهید تهامی کلاس خیاطی می رفتیم . وی ادامه داد: یک روز همسر شهید تهامی به من گفت یکی ...
علت جدایی سیبل جان از شوهر سابقش هاکان اونال
به مدت 11 طول کشید، در سال 1999 به پایان رسید. این دو که پس از طلاق دوباره ازدواج کردند، سال گذشته در عروسی پسرشان انگین جان پس از سال ها با یکدیگر رو به رو شدند. اورال در یکی از مصاحبه هایش از ازدواجش با همسر سابقش و مادر دو فرزندش سیبل جان اینگونه صحبت کرد: ما مدام در تیتر خبرها بودیم و تاوانش رو هم دادیم! من با مادرم بزرگ شدم. با خودم عهد بسته بودم ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
سلیمانی گفت: زمان جنگ در اهواز بودم که همان ایام خواستگاری رفتم و با همسرم خیلی ساده زندگی مان را شروع کردیم. به سردار گفتم در یکی از عملیات ها که نیروهای کرمان به اهواز آمده بودند من هم آنجا بودم اما شما نیامده بودید. سردار گفت: بله من همان موقع مجروح و در بیمارستان بستری بودم. صحبت هایمان خیلی عادی و صمیمی بود با او. سپس موقع رفتن چون عید بود به رسم عیدانه هزار تومنی ای به ...
آخرین مکالمه تلفنی شهید علیرضا جیلان با همسرش
علیرضا جیلان بروجن، شهید مدافع حرم در سال 1362 در خانوده ای مذهبی بعد از شهادت عمویش به دنیا آمد که نام عموی شهیدش را بر وی نهادند، از جوانان نیکوی شهر بود و همیشه با مردم رفتاری نیکو داشت و خنده از صورت وی هیچ گاه نمی افتاد، در سال 1386 با همسرش که اتفاقا سادات هم است ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فرزند 12 ساله پسر به نام امیر علی می باشد که به گفته همسرش شهید ولایی و مذهبی بود و در بسیج هم ...
قتل نوجوان مشهدی با چاقوی آشپزخانه
صحنه قتل نوجوانی که شبانه توسط نوجوانی دیگر کشته شده است، بازسازی شد.