قتل خونین زن در زندگی عاشقانه اش / کمک کنید آرتین کوچولو به پدرش برسد + ...
سایر منابع:
سایر خبرها
دوئل مرگبار دو جوان سر یک عشق
دوئل مرگبار دو جوان سر یک عشق ظهر یکشنبه بیست و یکم آبان ماه گزارش یک درگیری خونین به پلیس پایتخت اعلام شد. بررسی ها حکایت از این داشت که دو جوان در پارک با یکدیگر درگیر شده اند و یکی از آنها با ضربات چاقو زخمی شده است. جوان مجروح شده که 25 سال سن داشت برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما تلاش برای نجات وی بی فایده بود و او به کام مرگ رفت. در این شرایط گزارش این درگیری ...
رد بهشت زیر چرخ ویلچرشان دیده می شود
.... درد فرزند مثل خنجری است در گلوی مادر. به او می بالم و نمی دانم چطور می توانم بدون او به زندگی ام ادامه دهم. همه مادرانه هایم را مدیون مادرانه های او هستم. پسرم با افتخار مرا به دوستانش معرفی می کند محبوبه بهرامی نیا متولد 57 است. او از ناحیه پا معلولیت دارد و در سال 83 ازدواج کرده است. می گوید: قصد نداشتم بچه دار شوم، اما تشویق خانواده به خصوص مادرشوهرم باعث شد تولد پسرم ورق ...
زوایایی پنهان از ماهیت واقعی سازمان تروریستی منافقین در رفتار با جوانان
... روایت هایی که ما از شما شنیدم تلخ، دردناک و بسیار عاشقانه بود. منافقین را می شناختید؟ ماجرا به چه صورت اتفاق افتاد؟ قبل از این که پسر شما توسط آن ها ربوده شود درخصوص جنایاتی که منافقین انجام داده بودند اطلاعی داشتید؟ من منافقین را اصلا نمی شناختم. در حد کلمه منافقین در ایران شنیده بودم و در همین حد می شناختم. پسرم در ایران ورزشکار بود و پنج سال سابقه باشگاهی داشت. برای دریافت مدرکی ...
بعید است بتوانی حق مادر را ادا کنی!
کردند و گفتند: روزی مردی نزد پیامبر اکرم (ص) رفت و به ایشان گفت من گناهی مرتکب شده ام که گمان نمی کنم بخشیده شوم. زمان جاهلیت خداوند دو دختر به من داد، اما هر دوی آن ها را زنده به گور کردم. بعد خداوند دختری دیگر به من داد که خیلی ناراحت شدم. می خواستم او را هم زنده به گور کنم که این بار همسرم مقابل در نشست و با گریه و ضجه از من خواست از این کار منصرف شوم. دلم سوخت و حرفش را گوش کردم. قدری که گذشت ...
ماجرای ربوده شدن آراد کوچولو از مقابل داروخانه
خود را به افسر پلیس رساند و کودکش را در آغوش کشید. دردسر خرید شبانه شیرخشک مادر آراد، در حالی که کودکش را محکم در آغوش گرفته، به خبرنگار ایران گفت: دیشب برای خرید شیرخشک همراه پسرم آراد از خانه خارج شدم. داروخانه های حوالی خانه مان شیرخشک نداشتند و از آنجا که شوهرم خواب بود، تصمیم گرفتم خودم برای خرید شیرخشک بروم. با تاکسی از صالح آباد به میدان خراسان رفتم و در مسیر هم به ...
شاخه های گل نرگس و انتظار ناتمام یک مادر
سالم بود، اما از بس که در گوشم خوانده بودند تو عیب داری و بچه هایت نمی مانند! مدام نگران از دست دادن طفلم بودم و برای یک لحظه هم از پسرم دور نمی شدم، حتی وقت هایی که علیرضا در گهواره خواب بود سرم را روی سینه اش می گذاشتم تا صدای تپش های قلبش را بشنوم. با هر بار بالا و پایین رفتن قفسه سینه اش، دم و بازدم هایش را می شمردم و خدا را شکر می کردم که پسرم نفس می کشد و زنده است. دو سال با ترس و امید گذشت و ...
روایتی از مادران بستری در بخش کلیه بیمارستان امام رضا (ع) | مثل خون در رگ های زندگی ام جاری باش
هایی به گردنش نصب شده بود. با تلفن صحبت می کرد و می گفت: مادر کجا می خواهی بیایی؟ اینجا اذیت می شوی و نمی توانی راحت استراحت کنی. مغازه را به امان خدا نگذاری پسرم. من هم خوب می شوم و به خانه باز می گردم . وارد اتاق شدم و سلام کردم و جویای احوال مادر شدم. آه کشید و گفت: 2 سال است کلیه های من مانند سابق نیست و فشار خون بالا، امان من را بریده است. همسرم من را رها کرد و رفت. 2 پسر دارم که ...
5 نگین از معدن مادران فیروزه ای
می دانم. وارد 26 سالگی شده بودم که دخترخاله ام بر اثر بیماری چشم از دنیا بست. زن بسیار خوب و مهربانی بود و 11 فرزند داشت و کوچکترین آن ها 5 ساله بود. پدر خانواده تصمیم داشت ازدواج کند اما کمتر کسی پیدا می شد که قبول کند مادر این خانواده شود. هیچگاه روزی را که به خواستگاری ام آمدند فراموش نمی کنم. برادرانم مخالف بودند و تصمیم گیری برای من سخت بود. 27 سال داشتم و هیچ تجربه ای از مادری نداشتم. وقتی ...
با تلاش پلیس؛ کودک ربوده شده به خانواده بازگشت
ارد داروخانه شدم دیدم راننده که ماشین را خاموش کرده بود از ماشین پیاده شده آراد را بغل کرد و بعد سوار ماشینش شد و فرار کرد. چطور به راننده ای که نمی شناختی اعتماد کردی؟ اشتباه کردم. خیلی خسته بودم و اصلا فکرش را نمی کردم که او فکر ربودن پسرم به سرش بزند. آن شب چرا پدرش همراه شما نبود؟ همسرم در کار فروش لوازم تولد است و چند شبی بود که نخوابیده و استراحت نکرده بود. آن شب در ...
420دقیقه دلهره برای یافتن آراد
به گزارش خبرنگار جام جم، ساعت یک و 30 دقیقه بامداد سه شنبه دوازدهم دی امسال زنی با پلیس 110 تهران تماس گرفت و در حالی که به شدت گریه می کرد وبریده بریده حرف می زد ازربوده شدن فرزندش خبرداد. ماموران با حضور در محل کودک ربایی مقابل یک داروخانه در میدان شوش با تحقیق از این زن متوجه شدند، پسر دو سال و دو ماهه او به نام آراد ربوده شده است. مادر کودک درشرح ماجرا گفت: همراه خانواده ام درصالح آباد ...
اجرای زنده و عاشقانه علی زندوکیلی برای مادرش + فیلم
خانوادگی ام بر می آید من از نوادگان نسل هفتم کریم خان زند هستم که از لرستان بخاطر علاقه اش به شیراز آمد و آنجا را پایتخت ایران کرد. زندوکیلی از سال 1368 وقتی سه ساله بودم زمانی که دوستان هنرمند پدرم می دیدند که با قابلمه و دبه مدام ریتم می گیرم به پدرم پیشنهاد دادند برایم تنبک بخرد. او هم خیلی زود اینکار را انجام داد و فضایی برایم ایجاد کرد که به شکل جدی به موسیقی بپردازمسال ...
مهمان مامان
چسبندگی زبان داشت و در نوزادی جراحی شد. پسرم تاخیر تکاملی هم داشته و نمی توانست هیچ کلمه ای را بیان کند و همه چیز برایش نامفهوم بود اما الان بعد از گذشت 6 ماه می تواند صحبت کند. وی می افزاید: پسر اولم محمدکیان سال گذشته وارد خانواده شد و 5.5 ماه در خانه ما بود اما مادرش از دادگاه صلاحیت گرفت و او را بردند که من افسرده شدم و یک هفته گریه می کردم. بعد از آن فرزند دومم آرش را آوردم و بعد ...
تلخ و شیرین زندگی یک بانوی فناور/ از انجام رسالت مادری تا کارآفرینی و بومی سازی دانش
خبرگزاری علم و فناوری آنا حسین بوذری؛ گفت وگو را با یادآوری یک خاطره تلخ آغاز می کند؛ هرچند اکنون عنوان بانوی موفق در کشور را یدک می کشد و به موفقیت های ریز و درشت بسیاری دست پیدا کرده است؛ اما با این خاطره خشکم می زند . می گوید: در دوران دانشجویی که دارای دو فرزند بودم و برای تحصیل و کار مجبور به ترک منزل می شدم، احساس می کردم، شاید مادر خوبی برای فرزندانم نباشم؛ چراکه دختر و پسرم ...
روزی که شاه از چشم حاج قاسم افتاد
هم بود، همه افکار مرا دستخوش دوگانگی فوق العاده ای کرد. مدت ها بود به این فکر بودم. شبی در خانه با احمد مشغول صحبت بودیم. بهرام فرجی که پدرش پسردایی پدرم بود، آنجا بود. دیدم بهرام هم حرف های شبیه حرف های علی یزدان پناه می زند؛ اما نه از فساد شاه، بلکه از ظلم شاه که: مردم را می گیرند، زندانی می کنند و می کشند. شاه اجازه نمی دهد روضه امام حسین (علیه السلام) خوانده شود. من که از کودکی ...
سوار تاکسی شدم شیرخشک بگیرم راننده پسرم را دزدید و فرار کرد
با توجه به حساسیت ماجرا، اکیپی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. آنها در ابتدا راهی محل ربوده شدن آراد شدند و به تحقیقات میدانی پرداختند ...
جست وجو برای شیرخشک به نوزاد ربایی ختم شد
شده اند متوجه می شوند که راننده مسافرکش پسر خردسال زن جوان را در تاریکی شب ربوده است. در جست وجوی شیرخشک گریه های زن جوان ادامه داشت که رهگذران با 110 تماس گرفتند و موضوع آدم ربایی را به اداره پلیس خبر دادند. لحظاتی بعد تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم مبارزه با آدم ربایی پلیس آگاهی در محل حاضر شدند. زن جوان در توضیح ماجرا به مأموران گفت: پسرم آراد نام دارد و دو سال و دو ماهه است ...
این مادر، دعاهایش را کف دست امام رضا(ع) می نویسد!
روایت قصه پر فراز و نشیب خانواده اش را اینطور شروع می کند: تا قبل از 6، 7 سالگی، درک چندانی از تفاوت خانواده ام با خانواده های دیگر نداشتم. ماجرا زمانی برایم روشن تر شد که وارد مدرسه شدم و تفاوت شرایط پدر و مادرم با پدر و مادر هم کلاسی هایم را درک کردم. ازآنجاکه فرزند اول خانواده هستم، از همان اول شده بودم یار و مددکار پدر و مادرم در جامعه. با اینکه خیلی کم سن و سال بودم، اگر کار اداری ...
کسب سهمیه المپیک 10 برابر سخت تر شده است
بودن و بعد از آن، چه تفاوتی با هم دارند؟ من از سال 82 تیراندازی ملی را شروع کردم و وارد اردوهای ملی شدم و سال 92 پسرم به دنیا آمد. شرایط و مسئولیت مادر بودن بسیار سنگین است و من از نظر روحی و ذهنی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم و تیراندازی برایم خیلی سخت تر شده بود. قبل از تولد باور تمام فکر و ذهن من سمت تیراندازی بود و با وجود اینکه چهار سال بود که ازدواج کرده بودم، همسرم بسیار همراه من بود ...
گفتگو با سهیل رجبی مقام اول رشته حفظ قرآن در مسابقات سراسری قرآن کریم سپاه
...، واقعا تشویق انگیزه می دهد. حالا این تشویق میتواند مادی باشد و میتواند معنوی باشد. خب در مورد خانواده عرض کردم که پدر، مادر و برادرانم تاثیر زیادی داشتند. از جهتی هدایای مادی و معنوی و از طرفی ایجاد رقابت برادرانه؛ همین الان هم بنده با برادر کوچکم تقریبا هر شب محفل میگیریم. اما مشوق اصلی بنده در این دوران، همسرم بوده( که خود ایشان هم حافظ ثلث قران است ). مسائل و مشکلات قبل ...
تذکره خانه خدا آخرین هدیه روز مادر شد
را به مادر و پدرش بخشید. مادر شهید غریب ادامه می دهد: اصلا خبر نداشتم که قاسمم اسمش را برای رفتن به خانه خدا ثبت نام کرده است زمانی که اسمش برای این سفر درآمد به من زنگ زد تا از واگذاری تذکره اش به من بگوید وقتی این خبر را از زبان پسرم شنیدم، یاد خوابی که شب گذشته اش دیده بودم افتادم، آن شب خواب دیده بودم که دو خادم مرا به زیارتگاهی بردند اما نمی دانستم تعبیر این خواب چیست تا اینکه قاسمم ...
ایمان خود را نسبت به اسلام مستحکم کنید
و چشمم را از دروغگویی و خیانت باز دار. پدر و مادر عزیز و گرامیم: می دانم که زحمات بسیاری را برای من متحمل شده اید مادرم می دانم که بیدار خوابی های زیادی را کشیده ای. پدرم می دانم که زحمات بسیار زیادی را برای من تحمل کرده ای و فرزندتان را دوست دارید و حاضر نیستید حتی یک لحظه از او جدا شوید و او هم همچنین. ولی عظمت خون حسین (ع) چنین ایجاب می نماید که در دفاع از اسلام شرکت کنم ...
یک مادر باید قوی باشد
حالا هم که پسرم 6 سال دارد از تلاشش برای مستقل شدن رضایت کامل را دارم ،خودم از سن نوجوانانی خیلی استرسی و زود رنج بودم و با این دو خصلت بزرگ شدم اما تلاش کردم این دو خصلت رو به پسرم منتقل نکنم و برای انجام این کار همچنان باید قوی تر عمل کنم. وی افزود: یکی از خصلتی که تو این سن فرزندم به من خیلی حس رضایت می دهد احترام به علایق اطرافیانش است همیشه دوست داشتم پسرم عشق ورزیدن را در زندگی خود ...
علت جدایی سیبل جان از شوهر سابقش هاکان اونال
به مدت 11 طول کشید، در سال 1999 به پایان رسید. این دو که پس از طلاق دوباره ازدواج کردند، سال گذشته در عروسی پسرشان انگین جان پس از سال ها با یکدیگر رو به رو شدند. اورال در یکی از مصاحبه هایش از ازدواجش با همسر سابقش و مادر دو فرزندش سیبل جان اینگونه صحبت کرد: ما مدام در تیتر خبرها بودیم و تاوانش رو هم دادیم! من با مادرم بزرگ شدم. با خودم عهد بسته بودم ...
عاشقانه های شهیدی که همچنان محرم اسرار کرمانی هاست
تقریبا یقین داشتم نظر مادرم منفی است. اما در کمال ناباوری مادرم آقای مغفوری را پسندیده بود و گفت عجب مرد پاک و خوبی بود، چقدر خوب قرآن خواند، یک انسان درستکار و اهل عمل است. باورم نمی شد، نظر مادرم درست مخالف برداشت من بود، خوشحال بودم و قرار شد مادر با پدرم صحبت کند و نتیجه را به من بگوید . سلطان زاده در ادامه گفت: چند روز بعد پدرم از موضع مطلع شد و برای مشورت نزد برادرش رفت، چون شهید ...
کتک خوردن عروس نوجوان از شوهرش در شب عقدکنان
عقدکنان را فراهم آوردند، ولی در همان شب عقدکنان همسرم مرا به شدت کتک زد چراکه به خاطر خرید لوازم سر عقد اختلاف سلیقه پیدا کردیم و من خواسته های او را نادیده گرفتم. از آن روز به بعد دلهره همراه با نفرت وجودم را فراگرفت به طوری که هرچه همسرم به من نزدیک تر می شد، من از او فاصله می گرفتم. در طول 3 سال دوران نامزدی بارها به دلیل اختلافات کم اهمیت و سلیقه ای کتک خوردم، اما سکوت کردم و دم نزدم ...
روایتی جالب از زبان مردی که شهید قاسم سلیمانی را غسل و کفن کرد
رساندم به آشپزخانه. ضعف مثل ماری طویل دور تنم می خزید. خواستم چیزی بخورم ولی دهانم طعمِ گسِ خرمالو می داد. وضو گرفتم و دست هایم را گذاشتم جلویِ بخاریِ داغ تا از لرزه بایستند. سجاده را هم همان جا پهن کردم و رو به قبله شروع کردم به خواندنِ زیارت عاشورا؛ چهل سال است که هر شب زیارت عاشورا می خوانم اما دیشب آن قدر خسته بودم که خواب عنانِ اراده ام را ربود و امانم نداد. زیر لب زمزمه می کنم: اَللّهُمَّ ...
قهرمان سازی در ادبیات جنگ، معضل است / مستندنگاری باعث شد ما ادبیات خنثی نداشته باشیم
اره زندگی نامه شهید محمد حجازی، فرمانده منطقه سوم سپاه که برای پشتیبانی بود که نشر فاتحان چاپ کرد. در اینجا چاپ کتاب های من شروع شد. در کنارش هم درس می خواندم. سال 1381 تا 1383 به سربازی رفتم که در همان کتابخانه سرباز بودم، با همان دیپلم امریه شدم. سال 1384 به دانشگاه رفتم و در مقطع کارشناسی رشته پژوهشگری علوم اجتماعی را خواندم که تا سال 1390 طول کشید. - چرا این قدر زیاد؟ چون ...