سایر منابع:
سایر خبرها
شکایت همسر محسن قرائتی نزد رهبر انقلاب چه بود؛ همسرشون بدجور شاکی اند!+ فیلم
می کرد طلبه شوم. من در آن زمان 14 سال داشتم و چندان موافق ادامه تحصیل در حوزه نبودم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم یک نفر را میان خودمان به عنوان داور انتخاب کنیم و هر چه او گفت ، همان را انجام دهیم. مدیر بازنشسته مدرسه ای را که از آشنایانمان بود برای داوری انتخاب کردیم و او به من گفت: تو طلبه شو! . آقای جلالی که با آیت الله طالقانی برنامه قرآن در صحنه را داشتند، آمد و گفت: شما آقای ...
اظهار نظر جنجالی همسر حجت الاسلام قرائتی / همسر خوبی نیستی
به گزارش زیرنویس به نقل از همشهری، محسن قرائتی گفت: آنطور که باید شوهر به درد بخوری برای زندگی نبوده ام! البته در مسافرت ها همیشه تلفنی با هم در تماس هستیم ولی او می گوید این چه زندگی ای است؟ هر جا که می رود همه می گویند به حاج آقا سلام برسان. خوشا به حالت! چه حاج آقایی داری. بعضی وقت ها که [...]
رفاقت شصت ساله
.... عزل بنی صدر این خاطره را جاسبی به نقل از رهبر معظم انقلاب به فارس گفته است: همان خرداد60 جلسه ای با امام داشتیم... من بودم و شهید بهشتی و آقای هاشمی. امام بی مقدمه شروع کردند به اعتراض به ما که شما از خدا نمی ترسید؟ چرا آن قدر اختلاف ایجاد می کنید؟ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و گفتند که ما خجالت بکشیم؟ آن قدر این بنی صدر علیه ما حرف می زند و آبروی ما ...
زن بیوه قربانی پیشنهاد شوم دوست شوهر
مغازه می فروختند. چند سال از زندگی مان می گذشت که همسرم بیمار شد و بعد از مدت کوتاهی فوت کرد و من ماندم با یک دنیا بدبختی. اوایل فوت همسرم، خواستم به شهرستان مان برگردم اما به دو دلیل این کار را نکردم. یکی این که اگر برمی گشتم، باید به خانه پدرم می رفتم چون نمی توانستم تنها زندگی کنم. اصلا هم دلم نمی خواست دوباره با نامادری ام زندگی کنم و دوم این که باید کار می کردم و خرج فرزندانم را درمی آوردم که ...
■ خاطرات طلبگی؛ بچرخ تا بچرخیم
بشی؟ بابا ما هدایت بشو نیستیم؛ بزرگتر از شما کاری نتونستند بکنند؛ یا برمی گردی میری یا اینکه بچرخ تا بچرخیم!!! با یک تبسم ریزی گفتم: خواستی بچرخی به سمت نمازخانه هم بچرخ؛ نمازخانه می بینمتون. هر یک متلک بچه ها، به من می گفت حاجی کارِت خیلی سخته!!! صدای اذان از بلندگوی مدرسه به گوش می رسید؛ رفتم نمازخانه ... حدود نصف حیاط برای شرکت در نماز جماعت به نمازخانه آمده بودند حتی آن دختر خانمی که قرار بود بچرخه؛ چرخیده بود و اومده بود نماز ... خدا را شکر که طلبه شدم خاطره از: حجت الاسلام محمد قهرمانی خشنود خبرگزاری حوزه ...
دعای ویژه مادر شهید در حق جوانان کشور
به شما گفتند؟ صدیقه وطنی: خبر شهادت شهید مجتبی را همرزمانش برای ما آوردند البته چون می دانستیم مجتبی خط شکن هست آمادگی شنیدن خبر شهادتش را داشتیم اما شهید مصطفی چون پسر بزرگم بود و بسیار به ایشان وابسته بودم و همچنین تقریبا نه ماه قبل برادرش مجتبی به شهادت رسیده بود، همه می دانستند بسیار برایم سخت است و نمی دانستند چطور به من اطلاع بدهند روزی که به شهادت رسید به برادرانم و دامادم اطلاع ...
دانش آموز 8 ساله بعد از اخراج از مدرسه در ICU
تعداد بازدید : 817 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
.... به نظر من سربازی کارخانه اپوزیسیون سازی بود. یعنی بچه ها خیلی ناراضی و شاکی بیرون می آمدند. انگار که فقط یک دوره ای برایشان تمام می شد. اینطور نیست؟ حق دارند. من خودم اول آموزشی سپاه بودم و بعد مشکلاتی پیش آمد و مرا به جای دیگری فرستادند. همان موقع وقتی با بچه ها صحبت می کردیم همه کاسب بودند و، چون سربازی نرفته بودند نمی توانستند چیزی به نام خود و حتی مجوز های کاری ...
حاج حسین ؛ سردار شهیدی که رشادتش بدون مرز بود
به مرخصی می آمد به پایگاه مسجد می رفت و یا با خانواده های شهدا سرکشی می کرد، به عبادت، نماز سر وقت و نماز شب می پرداخت و یا قرآن تلاوت می کرد، به او می گفتم: این چند روز را پیش ما و زن و بچه ات باش، می گفت: سرکشی از خانواده شهدا از شما واجب تر است و یا هر وقت به او می گفتیم: کمتر به جبهه برو چون زن و بچه داری، می گفت: مگر امام حسین(ع) زن و فرزند نداشت، مگر حضرت عباس (ع) همسر و بچه نداشت، چرا شما ...
صورتش سالم بود و پذیرای بوسه خداحافظی مان شد
و کتاب مدرسه.... اشک روی گونه هایش جاری شد و گفت: می خواهم بروم جبهه. فکر نمی کردم این قدر بزرگ شده باشد. دستی به سرش کشیدم و گفتم: گریه نکن. ما باید گریه کنیم نه تو. راضی ام به رضای خدا. اشک هایش را پاک کرد و آماده رفتن شد. چهار ماه بعد به آرزویش رسید. با پوتین هایش خوابید! وقتی برای اولین بار به مرخصی آمده بود. چکمه هایش را به پا کرد و بندهایش را بست. مادرش پرسید ...
انس طلبه شهید حادثه کرمان با شهدا
که علیرضا برایم خواند. علیرضا صدای خوبی در قرآن خواندن داشت و چون من از 7 سالگی کلاس قرآن رفته بودم، دوست داشت که نحوه صحیح ترتیل را آموزش ببیند؛ به خاطر همین در خانه صدای خودش را ضبط می کرد، بعد فایل آن را به من می داد تا ایرادهای کارش را بگیرم. آن قدر پشتکار داشت که من به حالش غبطه می خوردم. توصیه اش برای ازدواج علیرضا یک طلبه بود و درآمد زیادی نداشت اما با این ...
پیکر حاج یدالله جان همرزمانش را نجات داد
شان داد ند. فکر می کنم حدود 24 ساعتی را شهید کلهر در بیمارستان مقاومت کردند، چون از بنیه فیزیکی بسیار خوبی برخوردار بودند. از طرفی پزشکان همه سعی و تلاش خودشان را کردند، اما با همه این اوصاف به حالت عادی برنگشت و همان ترکش کوچک باعث مرگ مغزی و نهایتاً شهادت شان شد. وداع با همرزم قدیمی وقتی حاج یدالله شهید شدند به بچه ها گفتم که پیکر پاک این شهید را برای وداع به اردوگاه کوثر ...
حرف های تازه پرویز پرستویی خبرساز شد!
باشد و در بازیگری، هنرمند شدن. مسیری که شما از بازیگری تا هنرمندی طی می کنید، مسیر ساده ای نیست که شما بگویید کاری ندارد، من این همه سال کار کردم! آیا یک ورزشکار که مدال المپیک گرفته، می تواند بگوید دفعه بعد حتما المپیکی می شوم؟! شاید این حرف ها کلیشه باشد اما بنده اگر بزرگ ترین بازیگر جهان هم باشم، آیا واقعا در کار بعدی هم بزرگ ترین بازیگر جهان خواهم بود؟ من ...
شوهرم باز هم می خواهد ازدواج کند، طلاق می خواهم
این زن که هفته گذشته به همراه همسرش به دادگاه خانواده رفته بود، درباره ماجرای زندگی اش به قاضی گفت: 16سالم بود که من و سلیم زندگی مشترک مان آغاز شد و درحالی که تصور می کردم به خوشبختی رسیده ام، رفتارهای سلیم مرا شوکه کرد. او مردی خودخواه بود. همیشه عذابم می داد. یک مرد زورگوی خشن بود. چون زیادی عاشقش بودم، تحمل کردم و حرفی نزدم. فکر می کردم با گذر زمان همه چیز درست می شود. مدتی همین ...
پرویز پرستویی: تلویزیون حق ندارد مرگ من را هم زیرنویس کند
، ممکن است نیش بخوری و با سر به پایین بیفتی. گاهی من از بچه ها می شنوم می گویند فلانی کار جدید نگرفتی؟ او هم می گوید چرا گرفتم و بعد هم می گویند خدا را شکر! انگار کار بازیگری مثل کار ساختمانی است. بله، ما هم باید مثل دیوار چیدن، همه چیز را درست روی هم بچینیم، اما به من برمی خورد که بگویند کار گرفتی یا نگرفتی؟ پیش خودم می گویم نکند من دارم مسیر را اشتباه می روم. من هیچ وقت کار نگرفتم، یعنی ...
این جا خبری نیست!
چرا؟ چون مولایش امیرالمومنین (ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد که نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا و قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد. از آن دسته آدم ها بود که به خودش سخت می گرفت و به هوای نفس، مجال خودنمایی نمی داد. از پیروزی هایی که کسب کرده بود و موفقیت هایی که به دست آورده بود، هیچ وقت صحبت نمی کرد. حتی از نبرد خرمشهر که به آن آزادی آن ...
بهترین مرگ ها شهید شدن است
شهید می شوند نزد خدای خویش هستند و گریه برای آن ها سخت اشتباه است، امیدوارم به آن جامه عمل بپوشانید. پدر و مادر عزیزم! من تا چندی قبل که پیش شما بودم چیزی به درستی از اسلام، امام یا شهادت نمی دانستم... تا اینکه خداوند خواست که من به این مکان مقدس پا گذاشتم و طی این مدت همه چیز را آموختم. با چشمانم بچه هایی را دیدم که چگونه دلسوزانه از اسلام و قرآن دفاع می کردند و چگونه کافران را به هلاکت می رساندند و در آخر آن هایی که از امتحان خدا قبول شده بودند به شهادت می رسیدند. انتهای خبر/ ...
پلاکش را بر گردن انداخت وبرای همیشه رفت
های خوبی هم کسب کرده بود. همه اعضای تیم از بچه های بسیجی و فعال بودند. گاهی به این رفت و آمد هایش به زمین فوتبال ایراد می گرفتیم و می گفتیم کجا می روید همه اش بازی و فوتبال. او گفت: می خواهیم نشان بدهیم که یک بچه بسیجی هم می تواند درسش را بخواند و هم به جبهه برود هم ورزشکار باشد و هم اهل مسجد، دعا و نماز جمعه. یک مرتبه هم که برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد رفته بودیم، می خواست زودتر ...
ناگفته های شهلا توکلی از غلامرضا تختی علت مرگ مرموزش
بچه از او نگهداری کنم. به تمام تمنیات روحی اش جواب می دادم، اما خیلی زودرنج بود تا حرفی می شد قهر می کرد و این من بودم که غالبا به دنبالش می رفتم یا سعی می کردم وسایل آشتی را فراهم کنم. خودش هم معمولا بعد از یکی دو ساعت برمی گشت و آدم کینه ای نبود. روز تولد و سال ازدواج مان را خوب به یاد داشت. مثلا در سال روز ازدواج مان من ساری بودم، یک کیک بزرگ خریده و با خودش آورده بود. وقتی به من ...
یا امام رضا(ع)! ما را صاحبخانه کن
قرض کردم. بعد هم برگشتیم کرج و همان 206 قراضه را به اضافه همه طلاهای خانمم فروختیم و دست پر برگشتیم تا آن خانه از همان روز بشود پاتوق زائرهای حرم امام رضا(ع). گذشت تا همین چند وقت پیش که می خواستیم پسرمان را داماد کنیم. تا آن موقع همیشه گوشه ذهنم بود که ما یک خانه جمع وجور هم توی مشهد داریم و بالاخره می شود برای روز مبادایی فروختش. این بود که تا حساب و کتاب زندگی به هم ریخت، به خانمم گفتم ...
خرده روایتی متفاوت از پرواز 752؛ شوق وصل به مجالس مذهبی در قلب اروپا
پروردگار و همراهی دوستان.... و من همچنان گریه می کنم، دلم می خواست تنها بودم و می توانستم ضجه بزنم، زار بزنم، به سجده بیفتم و از خدا طلب امداد و عفو و رحمت کنم. پروردگارا به حقیر گنه کار بینش و ایمانی عطا کن تا همواره خود را در جهاد الی الله ببینم و هیچ گاه خون شهدای گران قدر را از یاد نبرم. امام امت گفت: از دامن زن مرد به معراج می رود و امیر و فاطمه چه زیبا تا آخرین قدم تا معراج همراه هم ...
قول شفاعت داد و چند دقیقه بعد شهید شد
همراهی اش با رسول و وداع شان برایمان اینگونه روایت می کند و می گوید: نیرو ها را آرایش دادیم و از آرپی جی زن ها و تیربارچی ها خواستیم هر کدام سرجایشان بایستند. با رسول روبه روی خاکریز بودیم. ناگهان بدون هیچ مقدمه ای رو به من کرد و گفت: آقای سرهنگی! من در دسته و گروهان شما بودم، اگر شما و بچه ها را اذیت کردم، معذرت می خواهم. پرسیدم: رسول جان! نکند می خواهی شهید شوی؟ گفت: نه بابا! ما را چه به شهادت. لحظه ...
دست نوشته های شهید راز پلاک سوخته را رقم زد
سوریه داشت که در دومین اعزامش به درجه شهادت نائل شد. از همان ابتدا وقتی وارد دبیرستان شد کمک به محرومان و مستعضفان را شروع کرد و با کاشت نهال در اطراف شهرستان مسجد سلیمان و برگزاری اردوهای تفریح، سیاحتی و زیارتی در نقاط شهرستان سعی می کرد به نوعی کمک رسانی به محرومان داشته باشد. در سال 1380 وارد دانشگاه امام حسین(ع) اصفهان شد و بعد از اتمام دوره دانشگاه، جهت ادامه کار در سال ...
روایت های خواندنی از حاج قاسمِ در خانه/ از اُملت تا تولد
را وقف کرد و برایش هیأت امنا انتخاب کرد. این هیأت خیلی خاص بود، به دور از حاشیه و به دور از موضوعات روزمره سیاسی. همه افراد جامعه با هر دیدگاه سیاسی به این روضه می آمدند. آنقدر استقبال از این هیأت زیاد شد که تبدیل شده بود به یک هیأت بسیار بزرگ با حدود 12 هزار نفر که به عشق حضرت زهرا (س) و به خاطر علاقه ای که به حاج قاسم داشتند، در آن شرکت می کردند. زندگی حاجی روی دیگری هم داشت ...
سه ساله ها هم پر کشیدن را بلدند
قول پدری که داغ دوری فرزندش را نتوانست تحمل کند و به سوی او شتافت سخت تر است: هشتم تیر روز بعد از شهادت آیت اللّه مظلوم، دکتر بهشتی و یارانش در حزب جمهوری بود. مراسمی گرفتیم و شب که خسته بودیم برای خوابیدن به کانتینر واحد ارتباط جمعی جهاد سازندگی رفتیم. صبح فردای آن روز ما برای نماز بیدار شدیم و او خواب بود، چهره معصومانه اش در خواب نورانی تر از همیشه بود. خوشحال بودم که پس از ...
■ نماز نخونده حاجتمو گرفتم
نماز نخونده حاجتمو گرفتم چند سال پیش شب یلدا ناراحت بودم که چرا بختم باز نمیشه یا علی گفتم و بلند شدم وضو گرفتم چادر نماز گلدارم را سر کرد که دو رکعت نماز حاجت بخونم همین که دست هام را آوردم بالا الله اکبر بگم و نماز را شروع کنم یه دفعه زمین بلرزون زد مامانم داد زد وای وای زلزله اومد بدوید بیرون چادرم را سفت چسبیدم و دویدم . خلاصه همه فرار کردیم سمت در و رفتیم کوچه ...
کودک کشی از غزه تا کرمان
کنیم تا جمعیت به سمت دیگری حرکت کنند. موکب داران امام حسین(ع) به شهادت نائل شدند مردی که حسرت شهادت در این حادثه را همچنان بر دل دارد، از موکب دارانی می گوید که به وقت محرم و صفر امسال جایشان در موکب خالی خواهد بود: خانواده ام؛ خواهر و برادرها، خانم و بچه هایم همیشه پای کار موکب بودند. در همه این سال ها در همه مراسم، این شهدا کار پشتیبانی موکب را به عهده می گرفتند؛ کاری که خیلی سخت ...
جشن آغاز عبادت و بندگی نومکلفان واحدهای تابعه فناوری اطلاعات برگزارشد
دهید و اقامه نماز و رعایت حجاب که از واجبات در اسلام است را سرلوحه زندگی قرار دهید و شما فرزندان به عنوان نسل آینده جامعه باید در راستای حفظ آرمان های انقلاب، شهدا به ویژه شهید سلیمانی تلاش کنید و در مقابل توطئه ها هوشیار باشید. مدیر ستاد اقامه نماز استان خطاب به فرزندان نومکلف حاضر در جشن اظهار کرد: در نماز است که ما با خدا راز و نیاز می کنیم، حرف دل مان را به او می زنیم، چیزهایی که ...
ممانعت قاری شهید از قرائت قرآن در رادیو تلویزیون طاغوت/ وقتی دشمن صدای عبدالباسط ایرانی را خاموش کرد
پخش شد، اما برادرم با اینکه از همه قوی تر بود نرفت. وی تصریح کرد: وقتی انقلاب شد با اینکه سنی نداشت تلاش کرد وارد سپاه شود، مادرم می گفت هنوز بچه ای، اما خودش راهی پیدا و ثبت نام کرد و، چون صدای خوبی داشت امتیاز قرائت قرآنش باعث شد او را قبول و عضو سپاه کنند. سپاهی 17 ساله من سراغ ندارم، ولی او در همین سنین عضو سپاه شد. برادر شهید تصریح کرد: با اینکه به تلاوت و تدریس قرآن ...