روایت جدید شهادت کاپشن صورتی
سایر منابع:
سایر خبرها
می خواهم جزو سربازان امام زمان(عج) باشم
آخرین قطره خون دست از حمایت امام بر ندارند و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشند. صف های دشمن شکن نماز جمعه و دعاهای کمیل و توسل را هر چه فشرده تر کنند ، شبهای جمعه را به مزار شهدا بروند و دیداری تازه کنند و برای شهدا تا می توانند گریه و زاری کنند . در خاتمه با سلام به مادرم که همه هستی من از او و همه ایمان و تربیت من از وجود برکت دامن اوست، تقاضا دارم که برای من ناراحت نباشد و اگر شهید شدم برای ...
انقلاب اسلامی پرچم انسانیت را برافراشت
در صحنه این پیکار مقدس وارد نشویم پس چه کنم. پدرم شوق پنهانی خاصی مرا به این جهاد کشانده است و مادرم، مادر خوبم حلالم کن که اگر خدواند بخواهد و شهید شدم به بهترین وجه ممکن خدمات و زحمات شما را پاسخ گفته ام که هیچ پاسخی بهتر از این نیست. برادران و خواهران خوبم شاکر باشید و صبر پیشه کنید و امام را پیرو باشید و دعاگویی ایشان و رزمندگان در خط دفاع از اسلام و انقلاب گام بردارید و ...
شوهرم اعتراف می کند که مرا دوست ندارد
زن 55 ساله گفت: هنوز به 7 سالگی نرسیده بودم که پدرم به دلیل ابتلا به بیماری خاص از دنیا رفت و مادرم به سختی و با زحمت زیاد ما را بزرگ کرد و به همین دلیل هم من هیچ گاه به مدرسه نرفتم و بی سواد ماندم. بالاخره مادرم همه فرزندانش را به خانه بخت فرستاد و من هم که آخرین فرزند خانواده بودم، در 17 سالگی با یکی از دوستان شوهر خواهرم ازدواج کردم که حاصل آن 6 دختر و پسر تحصیل کرده است که به جز دو ...
افشای جزئیات جدیدی از زندگی البغدادی، رهبر داعش از زبان همسرش + عکس
ادلب در شمال غرب سوریه در 26 اکتبر 2019 را بازگو کرد. دختر ابوبکر البغدادی: پدرم اجازه نمی داد کارتون تماشا کنیم/ موقع اعلام خلافت پدرم در تلویزیون همه شوکه شدیم أمیمه البغدادی دختر ابوبکر البغدادی: پدرم شب ها همسر مشخصی داشت، اما روز ها با همه بود و با قرعه کشی با همسرانش رابطه جنسی داشت و قرعه کشی برعهده من بود، اما هیچ وقت اسم مادرم را در قرعه کشی نمی نوشتم. ...
خلبان ارتشی که توسط ارتش بعث زنده به گور شد +عکس
وسایلشان شناسایی کردیم. فامیلی اهالی این روستا بیشتر بوعذار است و شهدا کنار هم به خاک سپرده شده اند. شهید عبدالحسین حاتمی گزنی در بخشی از وصیتنامه خود نوشته: پدرم از راه دور بوسه می زنم بر پیشانی تو که در سجده خدا آرامش می یابد. مادرم بر دست های چروکیده ات بوسه می زنم که در آرامش زندگی ما را فراهم می کنی؛ می دانم بعد از من صبر می کنی، چون از ایمانت خبر دارم. خداوندا در راه تو با دشمن می جنگم و شادمانه به سوی تو می آیم؛ مادر بعد از شهادتم به همه ثابت خواهی کرد که استوار هستی، چون من شادمانه به سوی خدا می روم. سرافرازم که شهیدم... ...
شوهرم مادرش را با این آبلیمو کشت! / زن ترکمن با بطری آبلیمو وارد کلانتری شد
این ها بخشی از اظهارات زن 55 ساله ای است که با یک بطری حاوی آبلیمو وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شد و درحالی از یک ماجرای عجیب در زندگی خود پرده برداشت که مدعی بود این آبلیموها رنگ وحشت دارد! این زن میان سال درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: [...]
از دعاکردن برای پیروزی اسلام کوتاهی نکنید
زمان (عج) سلام بر روح الله امام خمینی رهبر تمام مستضعفین و سلام بر همه مقربان درگاه احدیت مادر جان عزیز و برادران و خواهران گرامی که همچون زینب هستید. من نتوانستم خوبی هایی که برای من کرده بودید جبران کنم و اکنون که من به جبهه رفته ام تنها خواهشی که از شماها دارم این است که مرا حلال کنید و همچنین می خواهم که از من هیچ ابراز نگرانی نکنید تا من اگر بخواست خداوند شهید شدم پیش دیگر شهدا ...
نگاهی به زندگی عاشقانه بحث برانگیز چارلی چاپلین که با 4 زن بسیار جوان ازدواج کرد
...> مایکل همچنین گفت: جری لی لوییس، خواننده ی راک، با یک دختر 13 ساله ازدواج کرد و به دردسر افتاد. پدر من به مشکل نخورد چون همسرانش کمی بزرگ تر بودند. او در ادامه گفت: نمی خواهم از پدرم دفاع کنم اما فکر نکنم او از آن کسانی بوده باشد که از زن ها صرفاً استفاده ی جنسی می کنند. او عاشق زن های جوان زیادی شد ولی آن ها را وادار به رابطه جنسی نمی کرد. زندگی مشترک چارلی چاپلین با مادر مایکل ...
با خلوص نیت و برای رضای خدا کار کنید
آرزوهایی که داشتی فراموش کنی و به میثم محبت کنی و به او درس شجاعت و ایثار یاد دهی و به او بگو که چگونه پدرت کشته شد و چه راهی را رفت و هدفش چه بود، همسرم، چون نوجوان هستی چیزی مانع ازدواج تو نمی شود و اگر ازدواج کردی میثم را به مادرم بسپار و امیدوارم مادر جان تو هم از میثم خوب نگهداری کنی تا بزرگ شود. از شما می خواهم هر موقع که خواستید برای من گریه کنید برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید و ...
کارت دعوت مراسم عقد شهید عباس بابایی + عکس
است و چنان، و من قبول می کردم. این بار هم موفق شد. آخر سر گفتم که هرچه نظر شما و پدرم هست. دیگر بله را گفته بودم. بعد ها به شوخی به عباس گفتم که تو حسرت یک سینی چایی برای خواستگار بردن را به دلم گذاشتی. به دلیل خاطرات دوران بچگی، تصور او به عنوان شوهر آینده ام کمی وقت می برد. ناراحتیم زیاد طول نکشید. گمانم تا غروب همان روز. آن موقع فهمیدم که حتی به او علاقه هم پیدا کرده ام. عباس آن موقع ...
یادواره شهیدان سهراب و یوسف قارلقی در کنگاور برگزار شد
1390 در حین ماموریت و آماده سازی فرایند سوخت موشک بر اثر انفجار به همراه شهید طهرانی مقدم و دیگر همرزمانش به مقام رفیع شهادت نایل گشت. مزارش در گلزار شهدای ملارد واقع می باشد. شهرستان کنگاور با تقدیم 423 شهید گلگون کفن در 90 کیلومتری شرق کرمانشاه قرار دارد. امام جمعه کنگاور در این مراسم در سخنانی اظهار کرد که ملت ایران استقلال، آزادی و سربلندی امروز را مرهون خون شهدا هس ...
داستان 37 سال زندگی جانباز ملایری و تاوان عاشقی
. اکثر افراد آنجا بچه های انقلابی بودند، عید دوباره به ملایر برگشتم و بعد از عید نوروز نیز دوباره به دانشسرا برگشتم، در این ایام بسیاری از دوستان و پدرم هم در منطقه بودند؛ آن موقع عملیات بیت المقدس شروع شده بود و گروهانی از بچه های دانشسرا شکل گرفت و تصمیم گرفتیم به منطقه جنگی برویم، به این ترتیب سازمان دهی و اعزام شدیم و به پادگان دوکوهه و بعد از آن به اهواز منتقل شدیم و در عملیات بیت ...
شهادت، خالصانه ترین آرزوی شهید شریفی
می خواهم همان سرنوشت زیبای او را داشته باشم. مرا دردی است بی درمان چه سازم/ دلی پردرد و پرافغان چه سازم/ نهادم پا به محرابی که گشتم/ در آن حیران و سرگردان چه سازم/ چه می شد گر مرا ره می نمودند/ غل و زنجیر پایم می گشودند/ غبار درد و اندوه دلم را/ از این غم خانه یکجا می زدودند/ رفیقان یک به یک رفتند/ مرا در خود رها کردند. مادر! چقدر لذت بخش ...
ماجرای دستگیری و نخستین مصاحبه ی هویدا با انقلابیون/ هویدا: من تصمیم گرفتم خودم را تحویل دهم
عده وارد هال آن جا شدند و دستور چایی دادند. آن آخوند شروع کرد به حمله به آقای هویدا، و ایشان خیلی خون سرد گفتند که ما در محاکمه نیستیم، فعلا ما داریم با هم چایی می خوریم. بعد خواستیم که حالا این راه را برگردیم چون ساعت طرف های هنوز روز بود چهار بعد از ظهر بود همه نگران بودند که توی خیابان واقعه ای بیفتد. این است که صلاح دیده نشد که داخل همان ماشین ها ما برگردیم. از جلوی یک... این مهمان ...
مولانا از زندگی می گوید و زندگی متعلق به همه است
عرفان هم گره می خورد... این به دلیل همان محیطی بود که در کودکی و در خانه تجربه کرده بودم که با ادبیات و عرفان پیوند داشت. اصلاً به توصیه مادرم بود که کتاب عارف جان سوخته را که درباره زندگی مولوی است، نوشتم؛ کتابی که بیست وچند سال پیش نوشته شده است. آن موقع باور کنید عموماً مولانا را نمی شناختند. آنجا اگر یک فرانسوی باسواد هم بود که تاریخ و ادبیات ایران را می شناخت، مثلاً خیام را می ...
اشک ها و لبخندهای آزاده جوان پس از بازگشت به وطن
بودم که 12 اسفند سال 65 در منطقه عملیاتی کربلای 5 از ناحیه سر و سینه مجروح و بی هوش شدم. پس از 5 ساعت بی هوشی لحظه ای که چشمم را باز کردم به اسارت درآمده بودم. حدود چهار سال در اردوگاه تکریت 11 و 18 بعقوبه اسیر بودم. خوشبختانه رور 24 شهریور به عنوان آخرین گروه از آزادگان با سربلندی آزاد و وارد کشور عزیزمان شدیم. چون بعد از اسارت هیچ خبری از ما به ایران مخابره نشده بود ما مفقودالاثر حساب ...
مادرم از کتابفروشی جلوی حرم برایم کتاب های ژول ورن می خرید
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ، معصومه میرابوطالبی، داستان نویس و منتقد ادبی است. او برای کودکان و نوجوانان می نویسد و آثار این حوزه را هم نقدوبررسی می کند. میرابوطالبی در 21 دی ماه سال 60 در شهر قم به دنیا آمده و در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات کودک و نوجوان تحصیل کرده است. او نویسنده کتاب هایی همچون مثل یک بوم سفید ، از باغ ها به بعد ، اژدهای دماوند ، آن سوی دریای مردگان ، پروفسور فوفو ، هندوانه خوشحال ، شهر ...
هزار دستان به روایت موسیقی فجر
ماندگار زنده یاد روح الله خالقی که با صدای مهیار مهرآذر اجرا شد. پیش از اجرای این قطعه حسین شریفی رهبر ارکستر به مخاطبان گفت: این قطعه را با یاد پدرم، به مادرم تقدیم می کنم. سپس از میهمانان این کنسرت درخواست کرد تا به صورت ایستاده پدر و مادر خود را تشویق کنند و در پایان رقص دایره به عنوان قطعه بیز این اجرا بار دیگر شنیدنی شد. مهیار مهرآذر مدیر ارکستر درباره نحوه انتخاب قطعات ...
تله خونین برای پسر پولدار
در این میان زن میانسال به خاطر بیماری، جان سپرد و دخترش در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. این دختر به تشریح جزئیات ماجرا پرداخت و گفت: باور کنید من قصد کشتن کامران را نداشتم. وقتی مادرم او را شکنجه می کرد مانع او می شدم. آخرین روز برای خرید بیرون رفته بودم اما وقتی برگشتم متوجه شدم مادرم کامران را خفه کرده است. در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و دختر جوان را به ...
این مرتبه، چون علی اکبرِ امام حسین (ع) راهی ات می کنم
بودم همه شهید شدند، اما خمپاره به ما خورد و فقط من زخمی شدم. با آنکه زخمی بود به مادرم می گفت شما راضی نیستی من شهید شوم؛ دعای تو هنوز پشت سرم است که نمی گذارد شهید شوم. من دلم می خواهد شهید شوم. مادرم در جواب می گوید بگذار دستت خوب شود و اینبار که خواستی بروی مانند علی اکبرِ امام حسین (ع) من آرایشت می کنم و می فرستمت. زینلی افزود: فردای آن روز با وجود آنکه دستش هنوز خوب نشده بود به مادر ...
مداحی که روز تولدش را در اردوی جهادی می گذراند!
راهپیمایی و اجرای مراسم. امروز که به گلزار رفته بودم، دوستان عادل از ولایی بودن و علاقه شدید او به رهبر معظم انقلاب می گفتند. در این باره نکته ای دارید؟ سعید صابر، دوست شهید: عادل امسال دوم دی در دیدار مردم کرمان با رهبر انقلاب حضور داشت و 17 روز بعد در دیدار مردم قم با آقا، عکس عادل روی دست مردم بود. هیچ وقت شور و شوق او را از دیدار با حضرت آقا از یاد نمی برم. او مسئول یکی ...
آرزو داشتم شهید شوم نه جانباز
جلوی من اصابت کرد و باعث شد تا هر دو پایم قطع شود. یکی از دوستانم که بچه بهزیستی بود و هنوز هم عکسش جلوی بهزیستی استان تهران است (شهید جهانبخش تقی لو) از من 10 قدم فاصله داشت ترکش به سرش اصابت کرد و شهید شد و من که جلوتر بودم پایم را از دست دادم. همان موقع که مجروح شدم مثل یک نوار فیلمی تمام آینده ام جلوی من حرکت می کرد. در ابتدا فکر می کردم یک پایم قطع شده و با خودم تصور دو عصا و یک ...
شیر بچه های حاج قاسم که پای وطن ایستادند
به چنین کارهایی می زنند، اگر فکر می کنند که با این قبیل کارها به بهشت می روند، این فکرها را از سرشان بیرون کنند. ما بچه های حاج قاسم هستیم سینا بابایی سیزده ساله هم با یادآوری حادثه روز سیزدهم، می گوید: پس از انفجار اول پرتاب شدم و توان راه رفتن نداشتم، همه جیغ می کشیدند و گریه می کردند، خیلی شلوغ بود و همه از کوه و جنگل فرار می کردند. او که پاشنه پایم شکسته و عصب ...
رستگاری در اطاعت از ولایت فقیه و ادامه راه شهداست
آشنا کرده ای انا لله و انا الیه راجعون. و حتما مادرم را هم در این مورد آگاهی می دهی. مادر عزیزم تو هم مرا ببخش که زحمات تو را هم نتوانستم جبران نمایم. در مورد من از پدرم مطالبی یاد می گیری و بعد از آن به من ناراحت نمی شوی چون آگاه هستی که زندگی موقت دنیا در مقابل زندگی جهان آخرت چیزی نیست ما را خدا آفریده و به سوی خود هم باز می گرداند. عاطف عزیز امیدوارم تو هم مرا ببخشی و در راه حق ...
شرط شهید دریانی برای پوشیدن لباس نو
.... گفتم خب این شلوار را عوض کن، گفت مردم دارند خون می دهند من شلوارم را عوض کنم؟ تا وقتی اسلام پیروز نشود و رزمنده ها از جبهه برنگردند علاقه ای به پوشیدن لباس نو ندارم. با همان لباس دو روز پیش من ماند. بعد هم گفت می خواهم سری به خانه خاله و فامیلم بزنم. هیچ وقت اینطور نبود که قبل رفتن دیدن کسی برود اما اینبار دیدن همه رفت. مادر شهید دریانی ادامه داد: فردا برایش ماکارانی پختم که دوست ...
ماجرای شرط متفاوت یک جانباز برای ازدواج / من بازمی گردم، جواب حضرت زینب(س) را خودتان بدهید
حاضر و همسرم هیچ مخالفتی نداشتند، ادامه می دهد: من در این مراسم گفتم حتی اگر سیگاری شدم حق طلاق با زن است، اما در بحث معلولیت خیر و این شرط را نمی پذیریم. جانباز دفاع مقدس با بیان خاطره ای از خانواده خود در زمان جنگ نیز خاطرنشان می کند: پدرم پس از شهادت برادرم گفت نمی خواهی برگردی؟ مادرت نگران توست، من هم در جواب گفتم شما هر موقع بخواهید به تهران می آیم و امکانش وجود دارد، اما فردا باید ...
ما سربازان امام خمینی (ره) بودیم
رضایتش را به دست آوردم. پدرم آن روز خیلی اشک ریخت و ناراحت بود. با مادرم فقط تلفنی صحبت کردم و بهش گفتم دارم به منطقه جنگی می روم. مادرم با اشک هایش، عاطفه و محبت را نسبت به فرزندش می رساند، اما مخالف اینکه من به جبهه بروم نبود. عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر حسن کامجو، درباره اولین عملیاتی که در آن حضور داشت اینگونه بیان می کند: اولین عملیاتی که در آن حضور داشتم عملیات بیت ...
روایتی از زندگی جانباز غلامحسین صفایی، شهید زنده و صاحب نشان مشهدالرضا(ع)| همیشه در میدان
.... آذر 1360 در تپه های ا... اکبر (عملیات آزادسازی بستان و سوسنگرد با عنوان طریق القدس)، مسئول خط بودم که همان ابتدای عملیات پای چپم تیر خورد، اما، چون وسط معرکه فرصتی نبود، با همان وضع ادامه دادم تا اینکه غروب روز بعد که مقابل بستان رسیدیم، هم رزمانم اصرار کردند برگردم عقب و مداوا کنم تا پایم چرک نکند. چند شب در بیمارستان نمازی شیراز بودم، بعد با پرواز آمدم مشهد. گفتند برو بیمارستان ...
گفت وگو با آلنوش تریان مادرِ نجوم ایران در بهمن 1346/ یک سال شاگرد دختر مادام کوری بودم کد خبر: 916446 / ...
التحصیل شده بودند، اما نمی دانم حالا کجا هستند. هرچه هست من امروز خیلی دست تنها هستم. بعد از لیسانس دو سال کارمند دانشکده ی علوم بودم و در آزمایشگاه کار می کردم. در همان اوقات پدرم تصمیم گرفت مرا برای ادامه ی تحصیل به فرانسه بفرستد. وقتی قدم به خاک فرانسه گذاشتم به دیدار یک زن شتافتم و او مادام ایران ژولیو کوری دختر مادام کوری مشهور بود. نمی دانید چقدر ساده توانستم با چنین شخصیتی ملاقات کنم. دلم می ...