سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که به خاطر بچه شیعه های سوریه پسرش را ندید
سال این خاطره برایم مانده که اولین فرزندمان را با ماشین شهید الوانی منزل آوردیم. بعد که آقارضا از راهیان نور برگشت و آمد قم تا ماشین را بگیرد، تا آن موقع اصلاً خبر نداشت که خدا به ما فرزندی عنایت کرده است. وقتی آقا سجاد به او گفت که وسیله شما باعث خیر شد و ما کارمان این طور گذشت خیلی خوشحال شد و خواست که فاطمه رقیه را ببیند. آقا سجاد آمد تو خانه و از من خواهش و التماس که می گذاری فاطمه رقیه را ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان، جاویدنام علی دیابی
به گزارش خبرنگار ایرنا ، علی دیابی یکم مهر 1338 در روستای زمان آباد شهرستان سمنان در خانواده ای متدین به دنیا آمد و در فعالیت کشاورزی هم به پدرش کمک می کرد. او سال 1358 ازدواج کرد و حاصل این پیوند 2 فرزند پسر شد. سال 1360 در کارخانه آجر سفالین سمنان مشغول به کار شد و به خاطر شغلش از روستا به شهر اقامت کرد و از طرف بنیاد مسکن انقلاب اسلامی قطعه زمینی به او واگذار و مشغول ساخت آن شد، اما ...
عکس همسر و دختر زیبای نجم الدین شریعتی + عکس ها ، خصوصی ها و بیوگرافی مجری برنامه سمت خدا
خلاصه بیوگرافی نام : نجم الدین نام خانوادگی : شریعتی تاریخ تولد : 1359 تحصیلات : لیسانس مهندسی نرم افزار کامپیوتر رشته هنری : مجریگری زندگی شخصی و خانواده نجم الدین شریعتی نجم الدین شریعتی مجری برنامه های زلال احکام و سمت خدا در سال 1359 در تنکابن مازندران متولد شد. درباره خانواده وی میتوان گفت که او یک برادر به نام حسام ...
جمله فرمانده شرمنده ام کرد / برگشتم گردان و دیگر هیچ وقت به تسویه حساب فکر نکردم
. اصراری هم نیست؛ ولی در حال حاضر تکلیفه، هر کی می خواد بیاد و هر کی هم نمی خواد بمونه. هیچ کس سر باز نزد. رفتیم خدمت برادر بنی هاشمی که فرمانده گردان قاسم بود. سازماندهی شدیم و آماده برای عملیات آتی. گردان قاسم را نیروهای اردبیل تشکیل می دادند. از سپاه تبریز با مأموریت 45 روزه به جبهه رفته بودم که یک سال و نیم حضورم در منطقه طول کشید. مقداری از لحاظ روحی و جسمی خسته شده بودم. قبل ...
همسفر جاده بی قراری ها
دوان خودم را به خانه رساندم تا خبر تصادف علی را به مادر و پدر و خانواده بدهم. من حتی نمی دانستم او را به کدام بیمارستان برده اند. همه گفتند: برویم به نزدیک ترین درمانگاه به خانه مان . به آنجا رفتیم و دیدیم سرش شکسته، یک ذره استخوان لگنش هم آسیب دیده بود، اما خدا را شکر به خیر گذشته بود. بعد از آن روز دیگر هر جا با هم می رفتیم؛ دستش را از دستم جدا نمی کرد. از آن به بعد خیلی به حرف من گوش می ...
خاطره پسر شهید برونسی از آخرین گفت وگو با پدرش
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : کتاب خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف درباره اوست و مجموعه ای از خاطرات مرتبط با زندگی و خُلقیاتش در آن جمع آوری شده اند. خاطراتی که هم جذاب و خواندنی اند و هم عمیق ترین احساسات و عواطف خواننده را درگیر می کنند. یکی از این خاطرات، که از زبان پسرش ابوالحسن برونسی روایت می شود، ...
سرلشکر شهید سید محمدرضا دستواره
طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه؛ مادر این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم: حلال حلال... . کلام شهید: شهادت مزد و اجر انسانی است که در راه خدا قدم برمی دارد آنچه که برای ما مطرح است؛ انجام خدمتی خالصانه، زیاد، پرکار و فعال در راه رضای خدا و در راه رساندن پیام شهیدان به گوش ...
سخنان تکان دهنده مادر 2 شهید درباره وضعیت عفاف و حجاب/ من عزادارم و کاش کور بودم و رنگ امروز را نمی دیدم!
. آیا امروزه ما واقعا این شکلی هستیم؟ الان جوانی که می خواهد ازدواج کند چه بر سرش می آید؟ دختر، پسر، خانواده... اینها اسلام است؟ ما خودمان به خودمان ظلم می کنیم. خدا الکی به کسی مقام نمی دهد. الکی کسی را بالا نمی برد. شاعر می گوید: ملا شدن چه آسان....آدم شدن چه سخت است. ما همه انسانیم که باید آدم شویم. تو را به خدا به حجابتان رسیدگی کنید. کسی که معتاد است ضرر به خودش می زند. ولی ما با بی ...
شهیدی که جان حاج قاسم را نجات داد + عکس
پشتی ام نگاه کردم. هیچ چیزی در آن نبود! غسل شهادت کردم و فقط با توکل و امید به خدا آمدم." شما نگاه کنید، انسان چقدر می تواند متواضع باشد! سردار، سابقه 8 سال جهاد در دفاع مقدس را داشت، بعد از آن هم چندین سال در شرق کشور و در بیابان های سیستان وبلوچستان در درگیری با اشرار زحمت کشیده بود اما می گفت هیچ توشه ای ندارم! مِهر مادران شهید، مرهم خستگی های سردار کسی نبود که از محبت ...
مرد معتاد در دادگاه منکر قتل رهگذر شد
به گزارش مشرق ، 27 اسفند سال 1400 پسر جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی از ناپدید شدن پدر 55 ساله اش خبر داد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: پدرم هر روز ساعت 7 صبح به محل کارش می رفت و عصر هم به خانه برمی گشت اما روز گذشته ساعتی پس از خروجش از خانه با او تماس گرفتیم که تلفن همراهش خاموش بود و بعد با محل کارش تماس گرفتیم و متوجه شدیم اصلاً سرکار نرفته است. با این شکایت مأموران ...
تجاوز فجیع مرد تهرانی به 2 دخترش
رسیدگی به این پرونده با شکایت دختر 14 ساله ای به نام دنیا آغاز شد. وی که به پلیس آگاهی رفته بود از پدرخوانده 45 ساله اش به نام شاهین شکایت کرد. وی گفت: چند سال قبل وقتی کودک بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من همراه مادرم زندگی می کردم تا اینکه یکسال پیش مادرم با شاهین ازدواج کرد. او همیشه رفتارهای عجیبی داشت و من از او وحشت داشتم تا اینکه آخرین بار در حضور مادرم مرا آزار داد. ...
خودم راه شهادت را انتخاب کردم
من داوطلبانه و با خواهش از مسئولان به جبهه رفتم زیرا که من راه را شناخته و آگاهانه در این راه قدم برداشتم و کسی که این راه را انتخاب می کند عاقبتی جز شهادت ندارد. همچنان با سختی تمام راه امام را دنبال کنید تا به پیروزی کامل برسیم و شماای مادر گرامیم و خانواده عزیز نمی گویم در مرگ من گریه نکنید بلکه این گریه کردن یک سنت مذهبی است که از بزرگان دین و رهبران ما به یادگار نزد ما مانده و همین ...
آسمانی شدن مادر شهید در شهرستان کیار
صاحب دو فرزند دختر شد. وی افزود: شهید کبیری به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و در 23 سالگی و در 4 دی ماه 1365 در عملیات کربلایی 4 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در زادگاهش روستای قلعه تک به خاک سپرده شد.
رویای درختی که تعبیر شد
... عزم کشتمند جدی است، او عضو کمیته انقلاب شده و علی رغم مخالفت پدر و مادر ولی برنامه اش برای رفتن جبهه را با دوستانش ریخته و عزمش جزم جزم است. او راهی جبهه می شود و سرانجام 22شهریورماه خواب پدر تعبیر و در منطقه عملیاتی فاو به درجه رفیع شهادت نائل و نام او و رشادتهایش در کنار سایر شهدای استان ایلام به ثبت می رسد. کشتمند شریفی سال 1344 در روستای جانجان از توابع شهرستان ...
بانوی خوزستانی که فرزندآوری را جهاد برتر مادرها می داند
فرزندآوری افتادید؟ آسیه بناری هستم و 31 سال سن دارم. با افتخار مادر و خانه دار هستم. سال 91 همزمان که دانشجوی ترم سه رشته تاریخ دانشگاه چمران بودم ازدواج کردم. ترم 5 دانشگاه درحالی که در خوابگاه بودم (به علت مسافت زیاد محل سکونت از دانشگاه) دوران بارداری دخترم را می گذراندم که روز صبح یکشنبه ای درحالی که خود را برای کنفرانس یکی از درس ها آماده می کردم به تنهایی همراه با آژانس خوابگاه به ...
زندگی سیاه زن 13 ساله در خانه شوهر معتاد
ارج تحصیلم را می پرداخت اما یک سال بعد مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و من به خانه ناپدری رفتم. او مرد خوبی بود و با من هم مهربانی می کرد ولی من دیگر نمی توانستم درس بخوانم و به همین خاطر ترک تحصیل کردم. خلاصه 11 سال بیشتر نداشتم که یکی از بستگان دور مادرم مرا خواستگاری کرد. در این شرایط احساسم این بود که مادرم قصد دارد من زودتر سر وسامان بگیرم و به دنبال زندگی و سرنوشت خودم بروم. ...
کارآفرینی با دورریختنی ها
تایی را همراه خودش به محل کارش برد تا به همکارانش نشان بدهد. پرسید: اگر اینها را بفروشم اشکالی ندارد؟ من هم گفتم: نه. وقتی خانه برگشت، همه را فروخته بود و دست خالی بود. بعد از آن، سفارش همکارانش آن قدر زیاد شد که تا عید چند هزار تخم مرغ رنگ کردم و فروختیم! برای اینکه کار ها آماده شود، زن و شوهر شبانه روزی کار می کردیم و تا نیمه شب بیدار بودیم. همان سال چندتایی از تخم مرغ ها را که مانده بود برای یکی ...
شهیدی که اعزام به سوریه را به پشت میز نشینی ترجیح داد
می بوسید و می گفت همه پدرها اینقدر بچه هایشان را دوست دارند یا من اینطوری هستم؟ واقعا از جان و دل به پسرش وابسته بود و او را دوست داشت. قبل از شهادت مدام سفارش همسرش را به ما می کرد می گفت حق همسرم را ادا کنید مبادا بعد از من حق او ضایع شود، خیلی به فکر خانواده اش بود. اگر در طول روز چند بار هم من را ملاقات می کرد باز هم هر بار دست مرا می بوسید و می گفت مادر خیلی برای من ...
سرلشکر شهید سید موسی نامجو
این حادثه ناگوار را از رادیو شنیدیم. با شنیدن این خبر، عرق سردی بر پیشانی ام نشست. از یک طرف، سفارش شهید مبنی بر گریه نکردن در شهادتش، و از طرف دیگر، غم از دست دادن همسرم و پدر فرزندانم، آتشی در دلم روشن کرده بود. نمی دانستم چه باید بکنم و ساعت ها مبهوت بودم. سرانجام با خود گفتم: وظیفه دارم از این پس برای بچه های شهید، هم مادر و هم پدر باشم. با توکل به خدا، تا امروز چراغ زندگی یادگار های آن شهید ...
مداحی و ماجرای شهادت شهیدمحمدرضا تورجی زاده +صوت و عکس
؛ در راه وظایفی که بر عهده ام گذاشته شده از ایثار جان و . . . هیچ دریغی ندارم. زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب تر شده ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید. خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم ...
شوق لطف خدا
. اما بالاخره نرم شد و قبولم کرد، آخر مادر بود. نه تنها مامان قبولم کرد، بلکه سمیه هم قبولم کرد. یادم می آید ماه رمضان سال بعد بود که تمام افطاری ها کنار سمیه، سر سفره افطار نشسته بودم؛ درحالی که از شوق لطف خدا لبریز بودم.
می خواست مدافع حرم شود شهید دفاع از امنیت شد
شهادت این همه جوان ها را ببینم و کاری نکنم؟! شجاع بود، غیرت داشت. گاهی اوقات که دلتنگ شهدا می شد این مداحی را که علاقه زیادی هم به آن داشت، با صدای بلند می خواند: منم باید برم برم سرم بره آره برم سرم بره... آن روز ها او بیشتر از 18سال نداشت. می گفتم: پویا نخوان! دل من را نسوزان، تو اصلاً فکر مادر هستی، من خیلی برای تو آرزو دارم. پدرش ...
ضدانقلاب علی را هنگام نماز شهید کرد
...: شنیدم عموی شهیدم وقتی نماز می خواند به شهادت رسید. نمازش را اول وقت می خواند. من عمویم را ندیدم. هفت سال بعد از شهادتش به دنیا آمدم، اما از دیگران شنیدم عمو انسان مظلومی بود و در طول 24 سال زندگی سختی های زیادی را تحمل کرد، اما خدا عاقبتش را با شهادت ختم به خیر کرد. عمو سرنماز بود که کومله ها به او شلیک کردند و تیر به گوشش اصابت کرد و قسمتی از سرش رفت. همرزمانش می گفتند عمو وسط جنگ هم به ...
روزی که خبر شهادت پدر را به پسر رساندم
، دلم را به دریا زدم و گفتم راستش را بخواهی ایلخان پدر بزرگوارت به شهادت رسیده است. ایلخان با همان خونسردی و آرامش عجیب گفت: پدرم به فدای امام حسین (ع) مگه خون پدرم از خون شهدای دیگر رنگین تر است؟ از این همه آرامش ایلخان واقعاً تعجب کردم و خودم هم نفس راحتی کشیدم، چراکه بعد از 24 ساعت توانسته بودم بار سنگین دادن خبر شهادت پدر به پسر را از روی شانه هایم بردارم و مأموریتم را انجام بدهم. منبع: روزنامه جوان ...
خدا شهادت را به پسرم و صبر را به من هدیه داد
گفت و گو با مادر اولین شهید روحانی مدافع حرم محمدمهدی مالامیر فاش نیوز - وابستگی من به محمدمهدی طوری بود که حتی وقتی جلوی من راه می رفت، مدام می گفتم آرام جانم. وقتی برای سوریه رفت می گفتم آرام جانم می رود. اما وقتی خبر شهادتش را شنیدم، بی تابی نکردم. این نشان دهنده صبری است که خداوند از قبل می دهد. من شاکر این لطفی هستم که خدا به آقا محمدمهدی کرد و شهادت را نصیب شان کرد ...
100 قصه دیگر از لابه لای تاریخ/ وصلت های سیاسی
از پانصد تومان شما بدهکار نشوید. (همان: 52) مراسم عقد در حرم امام رضا(ع) بدون هیچ گونه تشریفات اجرا شد از آن پس آقای ری شهری مانند یکی از اعضای خانواده آقای مشکینی در منزل ایشان و به قول معروف داماد سرخانه بود. (همان: 53) یک سال و نیم بعد با انتقال به قم داماد دید که به تدریج شرایطی پیش آمده که احساس کردم ادامه این وضع به مصلحت نیست با اینکه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد ...
خاطرات خواندنی رزمنده ای از سرزمین دلیران تنگستان و دشتستان
زین الدین بود. روزی بعد از نماز آمدند تعدادی از هدایای مردمی را بین ما توزیع کردند. هدایا 200 گرم آجیل بسته بندی شده بود که آن ها را آوردند و بین همه توزیع کردند و یک بسته هم به من دادند. بسته را باز کردم. به یک کاغذ رسیدم. کاغذ خیلی کوچکی بود. نوشته بود: برادر رزمنده! تو را به خدا این نامه را با دقت و چندین بار و تنهائی بخوان تا به عمق آن پی ببری.... آن را بوسیدم و درون جیب گذاشتم. گفتم ...
بابا حسن و ساک های پر از پول!
کمی نزدیک تر شلیک شده بود آمبولانس و همه ما منفجر می شدیم و اثری از ما باقی نمی ماند. به هرحال خدا نمی خواست که ما به فیض شهادت نائل شویم و زنده ماندیم. فرار از بیمارستان آمبولانس، ما را به بیمارستان صحرایی منتقل کرد و بعد از انجام عمل جراحی به بیمارستان اندیمشک و ازآنجا به بیمارستان قم منتقل شدیم. در بیمارستان قم، بازاری های این شهر خیلی از ما پذیرایی کردند. خانواده هایمان ...
قتل مادر و خواهرزن به خاطر سقط جنین همسر در خیابان پیامبر تهران
ارث همسرم را تصاحب کردند. همه این اتفاقات سبب شد سه روز قبل از ماجرا نقشه را طراحی کنم . بعد چه شد ؟ خانه ام رادرسعادت آباد فروختم وقاتلان را اجیر کردم ودونفردرپوشش تعمیرماشین لباسشویی به آن خانه رفتند وقتل رامرتکب شدند. فقط 250 میلیون گرفتم مهرشاد 24ساله، کارگر رستوران و دوست طراح جنایت است و هنوز باور ندارد دستش به این جنایت آلوده شده. بسیار پشیمان ...
اجیر آدمکش برای قتل مادر
، در جدیدترین اظهارات خود گفت: دخالت های مادر و خواهر همسرم باعث این اتفاق شد. آنها تا حدی در زندگی من دخالت می کردند که بدون اطلاع من مقدمات سقط جنین همسرم را فراهم و عملی کردند. راز قتل مادر و دختر زمانی فاش شد که داماد کوچک خانواده در پانزدهمین روز بهمن ماه به خانه نامزدش رفت. مرد جوان حدود ساعت 9 و 40 دقیقه آن روز با پلیس تماس گرفت و از دیدن اجساد نامزدش و مادر او در آپارتمانشان خبر ...