پنجشنبه ۳۱ خردادساعت ۰۲:۵۸Jun 2024 20
جستجوی پیشرفته
همشهری ۱۳۹۸/۰۷/۲۰ - ۱۲:۴۹

حکایتی از سعدی

یاد دارم در ایامِ پیشین که من و دوستی، چون دو بادام مغزدرپوستی صحبت داشتیم. ناگاه اتفاق مغیب[غایب شدن] افتاد. پس از مدتی که باز آمد، عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی نفرستادی. گفتم: دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم. یار دیرینه، مرا، گو، به زبان توبه مده ... ... ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)