تجربیات یک بیمار کرونایی در قرنطینه خانگی
سایر منابع:
سایر خبرها
یاداشت طولانی اما خواندنی خبرنگار یاسوجی مبتلا به کرونا
...> شب با دوستم به خانه اش رفتم، حدود دو سه ساعت استراحت کردم و وقتی از خواب بیدار شدم، با بدترین سردردی که به عمرم دیده بودم و توصیف آن برایم دشوار است، مواجه شدم؛ یک مسکن قوی مصرف کردم اما افاقه نکرد و رفته رفته این سردرد که کل جمجمه را در بر گرفته بود و با سردردهای عصبی و میگرنی و سردردهای معمول کاملا متفاوت بود، بیشتر هم شد. شب با همان درد سنگین سپری شد و روز بعد هم این درد ادامه پیدا ...
هیولای خوش خط و خال هم آبرو و هم نامزدم را از من گرفت
میان شک و تردید با تلفن همراهش تماس گرفتم. او که در سفر زیارتی به سر می برد، شماره تلفن یکی از دوستانش را به من داد تا با او تماس بگیرم ولی باز هم بی خیال شدم و به مصرف ادامه دادم. 18ماه بعد زمانی که آخرین نفس هایم را در این مرداب وحشتناک می کشیدم، با آن شماره تماس گرفتم، انگار شهرام منتظرم بود. به او گفتم دیگر از مصرف مواد خسته شده ام. بعد از چند دقیقه درد دل تلفنی، گفت که فردا تماس ...
اشک گلزن اولین قهرمانی آسیایی استقلال درپخش زنده
شورانگیزی بود. به خصوص وقتی گل را دریافت کردیم، شرایط سخت شده بود. خوشحالی ما از این بودکه هم هواداران پرسپولیس و هم هواداران استقلال در ورزشگاه بودند و جان سوزن انداختن وجود نداشت. من آن زمان 20 سال بیشتر نداشتم و خیلی جوان بودم. وحشت زده هم شده بودیم که نکند بازی را واگذار کنیم. آن زمان خیلی کم به مدافعان کناری اجازه نفوذ می دادند. خداراشکر، اما آقای رایکوف که خدا رحمتش کند یک تعویض خوب کرد و ...
تجربیات یک نجات یافته از کرونا
در راه برگشت به خانه هر آن چیزی را که نیاز داشتیم برای قرنطینه خود از فروشگاه خریدیم و به خانه آمدیم. شنبه آن هفته من در بدترین حال بودم چون نه تنها تب بالایی داشتم؛ بلکه درد شدید در کمر و استخوان های ران و مفاصل زانوهایم احساس می کردم. این موقعیتی بود که هیچ گاه در زندگی برایش آموزش ندیده بودم. حس چشایی و بویایی خود را کاملا از دست داده بودم. هر روز به این امید زنده می ماندم که تا شب دوام آورم. می ...
معینی: خودم نفهمیدم، با حرکت داور فهیمدم گل زدم
روز یکی از بچه ها من را در خیابان دید و به من گفت "آقای معینی یادش بخیر آن گلی که به اسرائیل زدید" که من در جواب ایشان گفتم "شما که بیشتر از 17 یا 18 سال ندارید" اما ایشان در جواب من گفت " پدرش که 45 ساله است برای او خاطره آن گل را تعریف کرده که متوجه شدم پدرش هم در زمان به ثمر رسیدن آن گل دنیا نبوده و درواقع این جزو یکی از محسنات ما ایرانی ها است. معینی در پایان صحبتش با اشاره به نقش ...
تست افسردگی؛ سلامت روان خود را بسنجید
...: بدون اینکه در طول روز بخوابم، در شب بیش از 7 تا 8 ساعت نمی خوابم. با احتساب خواب روز، در یک شبانه روز بیش از 10 ساعت نمی خوابم. با احتساب خواب روز، در یک شبانه روز بیش از 12 ساعت نمی خوابم. با احتساب خواب روز، در یک شبانه روز بیش از 12 ساعت می خوابم. 5. احساس غمگینی احساس غمگینی نمی کنم. گاهی اوقات احساس غمگینی میکنم. اکثر اوقات احساس غمگینی میکنم. تقریبا ...
قصه سرباز
و ساخت ماهواره میشد. خیلی پر کار بود.... اما .... اما شاید یک سالی هست که متوجه شدم سرطان گرفته. دیروز دوباره دیدمش با موهایی که ریخته بود. خودم را جمع و جور کردم گریه نکنم سر شوخی را باز کرد کمی شوخی کردیم گفت آمده ام کمک کنم برای کار جهادیتان. انگار نه انگار که بیمار است.... گفتم شیمی درمانی جواب داده؟ گفت نه باید عمل شوم. منتها دکتر گفته قصه کرونا تمام شود بعد. داشتم ...
توصیه های جالب یک زندانی حبس ابد، برای کنار آمدن با قرنطینه
... من روز های اول، مدام به کسانی فکر می کردم که مرا زندانی کرده اند. از آن ها متنفر بودم. اما یک روز با خودم گفتم آن ها الان کجا هستند و آیا می دانند که من الان از این آدم ها متنفرم؟ دیدم که حتی روح شان هم خبر ندارد و دارند زندگی شان را می کنند. در نتیجه متوجه شدم فقط دارم خودم را رنج می دهم. تصمیم گرفتم دیگر از کسی متنفر نباشم و همه را ببخشم. خیلی آرام تر شدم. دیگر به خودم صدمه نمی زدم. متوجه ...
علی فتح الله زاده : من مشکلی با فرهاد مجیدی نداشتم و ندارم
... واقعاً؟ پول ها کجا رفته که همه کلاً طلبکار هستند؟! علی فتح الله زاده: چقدر بنده را می کوبیدند به ناحق؟ حتی می گفتند عادل شیحی را فتح ا... زاده آورده. من خودم شک کرده بودم نکند روحم در باشگاه است و با بازیکنان قرارداد می بندد ولی خودم خبر ندارم؟ فقط زورشان به فتح ا... زاده می رسد. مثلاً چرا استقلال بویان را گرفت؟ واقعاً سؤال است. علی فتح الله زاده ...
تیمم با خاک پوتین سرباز خمینی/خدایا مرا ببخش.من از انجام وظیفه ام در جمهوری اسلامی عاجزم!
بود و حسابی اذیت می شد.در محل استقرارمان،من و ایشان در یک سوئیت اسکان داشتیم.پاسی از شب گذشته وضو گرفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و من اجازه گرفتم و سر گذاشتم برای خواب. اما ایشان ایستاد برای نماز خواندن.بعد از یک ساعتی که بیدار شدم، دیدم هنوز مشغول نماز است. ساعت حدود یک بعد نیمه شب بود.دوباره یک چرتی زدم و بیدار شدم.دیدم عبادتش ادامه دارد.مطمئن بودم نماز شب نمی خواند چون جناب صیاد ...
روایت خانم دکتری که تعطیلات عیدش را در غسالخانه رشت گذرانده!/ زوج طلبه گیلانی؛ کاری کردند کارستان!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از 8دی ، بعد از گذشت 2سال و نیم از روزی که به رسم روزگار پایم به غسالخانه آرامستان باغ رضوان رشت باز شد، فکر نمی کردم روزی برسد که به آمدن به اینجا اینقدر مشتاق باشم. با هماهنگی آقای سلطانی به سمت ساختمان عروجیان رفتم. آقایی من را به محل حضور خواهران برد، در زد و گفت: فقط از متوفی عکس نگیرید . گفتم: باشه و داخل شدم . خانمی داشت ...
چگونه دورکاری خوبی داشته باشیم؟
کاری موکول کنی. این باعث می شود ساعت کاری تا انتهای شب به درازا نکشد و احساس کنید که تایم کاری تمام شده و بعد از آن می توانی با خیال راحت به کارهای شخصی بپردازید. اقدامات کمک کننده بهتر است برخی از اقداماتی را که هر روز قبل از حضور فیزیکی در محل کار انجام می دانیم، در خانه نیز تکرار کنیم. این کارها به ما کمک می کند که بیشتر در شرایط کاری قرار بگیریم. عوض کردن لباس راحتی در ابتدای صبح، استفاده از عطر و ادکلن، مرتب کردن ظاهر و موارد این چنینی به ما کمک می کند که از حال و هوای خواب آلود یا روز تعطیل خارج شویم و عملکرد بهتری در دورکاری داشته باشیم. ...
شفای شهید در شب عملیات
فرمودند مصلحت نیست با این وضعیت شما بری جبهه همینکه دلت با آنهاست کفایت میکنه شما وظیفه ات را انجام داده اید. آمدیم خانه. نیمه های شب بود دیدم دارند در میزنند رفتم در را باز کردم دیدم همان حاج آقایی است که امروز پیشش بودم .بعد از سلام .گفت حاج قاسم من اشتباه کردم به شما گفتم نرو جبهه برو دوای درد شما جبهه است هرچه اصرار کردم ماجرا را شرح بده، نداد. صبح ساک را بستم و هرکس جلوموگرفت گوش ...
قاعدگی بعد از سزارین، خیلی کمه
سوال مخاطب نی نی بان: سلام خسته نباشید من تقریبا سه ماهه که زایمان سزارین کردم و تو این مدت دوبار پریود شدم و حجم خون زیاد و بالخته همراه بود ولی الان از دوم فروردین که حس کردم پریودم خیلی کم خون اومد و قهوه ای رنگ بود بدون لخته.. ولی گرفتگی شکم و درد کمر رو دارم. حتی قرص آهن و پسته هم خوردم ولی حجم خون زیاد نشد خیلی خیلی کمه.. آیا این خونریزی لانه گزینی هست و من باردارم؟ من فقط نوزادم رو با شیر ...
واگویه های پرستار دست به گریبان با کرونا
ترین خبری که دریافت کردم، مبتلا نبودن اعضای خانواده ام به این بیماری بود. این پرستار مهابادی که دارای یک پسر 9 ساله و یک دختر 12 ساله است، می گوید: همیشه نگران بودم که شاید در روزهای قبل از بستری این ویروس را به فرزندانم و همسرم انتقال داده باشم؛ طی روزهای دوم و سوم بستری برخی از علایم همچون سرفه و سردرد ظاهر شد و این علایم برخی از شب ها مرا از خواب بیدار می کرد. پس از گذشته پنج ...
نبرد سخت(6): نخستین علائم کرونا، آن هم با اکسیژن نرمال و بدون تب!
، به چند نفر زنگ زدم و با افتخار گفتم : " اکسیژن خونم 97 هست و تبم روی 36 " و همه می گفتند : " چه خوب ! تو قطعا کرونا نداری." و این خوشحال ترم می کرد! اما باز یه حسی در درونم می گفت : " پس این ضعف بدنی و بی حال چیه؟" ... دو روز بود احساس سردرد و کوفتگی داشتم و همش مطمئن بودم چون تب و لرز ندارم پس کرونا هم ندارم . اما درونم یک جنگ تمام عیار بود . آره من از کرونا ترسیده بودم ...
یادداشت های علم، سه شنبه 19 فروردین 1354: بعدازظهر کلنگ کوی (شهرک) اکباتان را به زمین زدم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح شرفیاب شدم. صحبت های دیشب با ماک گاورن [سناتور دموکرات آمریکایی و نامزد سابق ریاست جمهوری آمریکا] را عرض کردم. شاهنشاه خیلی به دقت گوش دادند. آن چه که درباره خودم هم به او گفته بودم ناچار با کمال خجلت عرض کردم، چون به هر حال باید خاطر شاهنشاه آگاه باشد. احساس کردم شاهنشاه خیلی متاثر شدند. فرمودند: می خواستی بگویی پدرم ...
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟
که شما هر روز صبح ساعت 7 دکمه چرت زدن موبایلتان را بزنید و بعد از به یاد آوردن اینکه وقت کار شما است یا وقت مدرسه شما است باید فورا از جایتان برخیزید و به آنها بپردازید ، برای من دقایق کوتاه مرگ مثل چرت زدن سپری شد که در میان آن آرامش عذاب آور هرلحظه احساس می کردم باید از خواب بیدار شوم و می خواستم به زور هم که شده خودم را از خواب بیدار کنم" 5-آیا این مانند جیغ کشیدن است؟ از زبان ...
زندان مجازات خواستگار خشن
رابطه ام را قطع کردم، اما سیروس همچنان خواهان این رابطه بود . گه گاهی او را می دیدم تا اینکه برای عروسی خواهرم مجبور شدم از او مقداری پول قرض بگیرم و به او گفتم که این پول را پس می دهم . اما ای کاش زنگ نزده بودم از همان موقع تهدیدات سیروس شروع شد. می گفت اگر با من نباشی ماجرا را به برادرت می گویم. درگیری ها و تهدیدها ادامه داشت تا اینکه یک هفته بعد دوست سیروس با من تماس گرفت و گفت او می ...
عاشقانه های شهاب حسینی و همسرش جنجالی شد + عکس
امتحانات ثلث سوم سال سوم دبیرستان بود که به شدت دچار بیماری یرقان شدم. حالم به قدری خراب بود که نمی توانستم از خانه خارج شوم. معده ام حتی آب خوردن را هم پس می زد. به خاطر بیماری نتوانستم در امتحانات شرکت کنم. به همین خاطر سال سوم را دوبار خواندم و سرانجام دیپلم را با معدل تقریبا خوبی گرفتم. یک روانشناس در راه کانادا آنقدر به خودم اطمینان داشتم که فقط در کنکور سراسری ...
هشدارهای شاعرانه کرونایی
شاعر همچنین درباره امکان مطالعه در دوران بیماری خود بیان کرد: زمانی که در بیمارستان بستری بودم، دوستی به من زنگ زد و گفت که دیگه جای امنی گیر آوردی؛ بنشین کتاب بخوان و فیلم ببین . اما من به او گفتم که این ها برای دوران سلامتی آدم است و نه دوران بیماری. در دوران بیماری درد وجود دارد و سِرُم به دست وصل است و آن حس و حالی که بتوانی فیلم ببینی یا کتاب بخوانی نیست. من تنها چیزی که با خودم برده بودم، قرآن ...
بیا با صدای مهدی جهانی+صوت
بد کردم به تو من می دونم یه آدم بد و بیخودم نمی خوام هیچ کسو غیر تو اشتباه بود زدم قیدتو دیوونگی بود گفتم نمون برو دیوونه شدم من از فکر تو بعد تو من خیلی بد آوردم از دوست و دشمنم ضربه خودم جایی نیست که نرفتیم ما با هم تورو با خودم همه جا بردم من بیا آسمونم بیا آروم جونم بیا من پشیمونم بیا ای مهربونم بیا هرکی رو می بینم فرق ...
ملی پوش اسبق دوومیدانی زنان: در 15 سالگی رکورددار بزرگسالان شدم
وارد دو و میدانی شدم در سال 78 و در سن 14 سالگی به صورت اتفاقی وارد دو و میدانی شدم. معلم ورزش من و چند نفر دیگر را برای حضور در مسابقات استانی دو و میدانی معرفی کرد و همین امر مسیری برایم گشود و پس از آن به مسابقات کشوری دعوت شدم. 2 نفر بودیم و باید یکی از ما در این مسابقات شرکت می کرد و به من گفتند که انتخاب نشدی. ناراحت بودم اما در روز اعزام به این رقابت ها زنگ در خانه ما را زدند و ...
اختصاصی | گفتگو بابیمار کرونایی پس از بهبودی/فکرش را هم نمی کردم که مبتلا شوم/رعایت مسائل پیشگیرانه، ...
بندر گز استان گلستان بودم .از تاریخ 1399/1/10 بستری شدم به مدت 4 روز. مردم نیوز | یک مختصر از اینکه چطور مبتلا شدید و چه علائمی داشتید را بیان می کنید ؟ نفهمیدم از کجا و از چه کسی گرفتار شدم.صبح که از خواب بیدار شدم دیدم بدنم بی حس شده و بی حال بودم تا شب که تب و لرز شدیدی بهم دست داد که فردای آن روز، رفتم مطب و دکتر با دارویی که بهم داد و مصرف کردم دو سه روز بعد تب و لرزم خوب شد ...
جمله بیادماندنی که حاج قاسم به شهید مدافع حرم گفت/ سفارش کرد اشکم را نامحرم نبیند
دوستانش دریکی از مناطق لاذقیه رفتیم. در آنجا من با خانواده ی شهیدان پورهنگ، پاشاپور، نعمایی آشنا شدم. دو روز در آن منطقه بودیم. شهید پاشاپور خانواده اش ایران بودند، سید صحبت کردند و قرار شد ما برای مدتی آنجا باشیم. در آنجا دومرتبه به خانه آمد و دیگر نتوانست بیاید. عملیات شده بود. همان زمان شهید درستی شهید شدند. شب ها خواب وبیدار بودم. عید قربان بود. ما دعای عرفه را در منزل خواندیم. به من گفت: برای ...
روایتی از فعالیت های جامعه اسلامی دانشجویان برای مقابله با کرونا و ماجرای خواب پدر شهید شاهینی
شرمنده از اینکه کمک های بسیار اندک ما چقدر این پیرمرد مهربان را خوشحال کرده است. ناگهان داستانی گفت که شوکه شدم، از خوابی گفت که سکوت کردم و اشک ها جاری شد. پدر شهید گفتن یکشنبه شهید را بخواب دیده که نوید تلاش های بچه ها و هدیه هایی که کمک شده را داده اند، آقای شاهینی میگفت امروز تماما منتظر بودم خبری از شما بشود که صبح آقای بنایی(دبیر ما در بوشهر) تماس گرفت و ماجرا را گفت. امروز متوجه ...
خاطره شهید بیضایی از حاج قاسم
شهید با تسنیم نقل و منتشر شده بود. در یکی از خاطرات عنوان شده در کتاب، احمدرضا بیضایی به علاقه زیاد شهید بیضایی به سردار شهید قاسم سلیمانی اشاره می کند. متن این خاطره در ادامه می آید: اسفند سال 1388 بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان مهدی و حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: "می آیی مراسم؟" گفتم: "می آیم. چطور؟" گفت: "حتما بیا ...
تمام زندگیش وقف انقلاب شد/شهدا از دست نمی روند،به دست می آیند
وقف انقلاب شد. خودش هم می گوید از طرف جهاد رفتیم بیل بزنیم، دوربین به دستمان دادند. فرقی نمی کرد. باتمام وجود خودش را وقف انقلاب می کرد و آن چه از او انتظار می رفت انجام می داد. زمان دفاع مقدس ایشان را خیلی کم در خانه می دیدیم. هر چند شب یک بار. تمام دغدغه ی ذهنیش جنگ بود. آشنایی آقامرتضی با سینما از کجا شروع شد؟ قبل از انقلاب، مرتب فیلم های جشنواره ها را می دید و به مقوله ی ...
روزهای سخت احسان حدادی با کرونا؛ نفس کشیدن سخت بود اما خودم را نباختم
هفته کامل در منزل خانه نشین باشم. وی گفت: نفس کشیدن برایم سخت بود اما خودم را نباختم. ترس دشمن اصلی شما در مواجهه با این بیماری است، اگر بترسید نمی توانید بر این بیماری غلبه کنید. بیش از هر چیزی روحیه خوبم به من کمک کرد. البته متأسفانه پدرم هم کمی زودتر از من به این ویروس مبتلا شده بود و تمام بار سخت پرستاری در زمان درمان در منزل بر عهده مادرم بود و ایشان به تنهایی این مسئولیت سخت را ...
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
بهاری را استشمام کنند. نزدیکشان شدم و بعد از معرفی خودم از هشدارها و خطرهای این روزها گفتم و تنها با این جواب که دو هفته در خانه بودیم و حالا حق این را داریم که در خیابان حضور پیدا کنیم، رو به رو شدم. در این بین تعداد دو چرخه سواران در ده خیابانی که به آن سر زدم نیز قابل توجه بود؛ زنان و مردانی که با رعایت کامل اصول بهداشتی، اجتماعی و پوششی سوار بر دوچرخه، برای خرید یا تفریح و ورزش به خیابان ها آمده ...