مهران رجبی: به خاطر سلفی گرفتن کرونایی شدم!
سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که تاریخ تولد و شهادتش یکی است
صحبت می کردیم گفت، "دیشب از بوی گاز نشت شده کم مانده بود خفه شوم، حالت تهوع و سرگیجه داشتم ولی عنایت خدا بود که بلند شده و پنجره ها را باز کردم و حالم خوب شد" بعد با من شوخی می کرد و می گفت" آخر این ورزقان شوهرت را از تو می گیرد" و من می گفتم از این حرف ها نزن. همیشه پنجشنبه و جمعه به خانه می آمد ولی آن هفته پنجشنبه و جمعه به خانه نیامد و گفت " روز یکشنبه آینده نیز تعطیل است اگر بیایم ...
شهید خرازی در آغوشم گرفت و گفت باید ماسک بزنی
خیلی از رزمنده ها دست بردن در شناسنامه دیدم و برای همین تاریخ تولدم را از سال 1349 به سال 1344 تغییر دادم، اما هنگام ثبت نام دستم رو شد و اجازه ندادند اعزام شوم. سه روز را در بسیج مبارکه اصفهان ماندم و خیلی گریه کردم. وقتی می دیدم بسیجیان راحت اعزام می شوند و شاهد بدرقه شان بودم با تمام وجود از این جاماندگی می سوختم. روز سوم وقتی یکی از فرماندهان من را دید که چقدر ناراحت و گرفته ام به مسئولان ...
راز زیبایی و تناسب اندام آدریانا لیما
او برایتان آورده ایم که اگر مشتاقید بدانید، با چی بپوشم همراهمان باشید. من با اعتماد به نفس بالایی وارد این حرفه شدم. اوایل کارم بسیار سخت بود زیرا هیچکسی مرا نمی شناخت و هر لحظه ممکن بود که توسط کارشناسان رد شوم. اما سعی کردم که اعتماد به نفسم را بالا نگه دارم. مادر شدن اعتماد به نفس و عزت نفس مرا دو چندان کرد. من به قدرتی که دارم پی برده ام و سعی می کنم که هر روز این حس را در خودم ...
حال و روز جانبازان شیمیایی در روزهای سخت شیوع کرونا
...> حاج موسی اما ناراحتی اصلی اش این روزها درد و رنج خودش نیست، بلکه اوضاع اقتصادی مردم است: اصلاً نمی توانم بپذیرم که اوضاع بازار این طوری باشد. این شرایط مردم را ناامید و افسرده و نسبت به همه ما بدبین می کند. من برادرم شهید شده. وقتی مردم رو به من از این شرایط انتقاد می کنند تنها پاسخی که می دهم این است که درک تان می کنم و شما را می فهمم. ولی این شرایط غم بزرگی روی جانم می گذارد. حاج موسی فقط یک ...
ماجرای خواستگاری موزیسین برجسته از همسرش
ماجرای خواستگاری حسین دهلوی از من کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم نوبت عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم؛ چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است! من هیچ گاه متوجه توجه استاد به خودم نشده بودم؛ اما بعد که فکر کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات
آب و خاک کشور را به تاراج می برند و با حکومت بر کشور نفس کشیدن راحت را هم از ما می گیرند، امروز باید وارد عمل شویم و... بعد از سخنرانی حدود 18 نفر از جوانان روستا گفتند به قتلگاه امام حسین(ع) عهد می بندیم به جبهه می آییم. تحمل 39 سال درد / همسرم مجروح واقعی است نه من سال 62 به طور کلی در خدمت سپاه بودم، بعد از ساعت اداری یکی از کارهایی که به دعوت سپاه آغاز کردم، جذب نیرو بود ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
تاراج می برند و با حکومت بر کشور نفس کشیدن راحت را هم از ما می گیرند، امروز باید وارد عمل شویم و.. . بعد از سخنرانی حدود 18 نفر از جوانان روستا گفتند به قتلگاه امام حسین(ع) عهد می بندیم به جبهه می آییم. تحمل 39 سال درد / همسرم مجروح واقعی است نه من سال 62 به طور کلی در خدمت سپاه بودم، بعد از ساعت اداری یکی از کارهایی که به دعوت سپاه آغاز کردم، جذب نیرو بود خداوند توان بالایی ...
هادی آهی کشید و گفت: بله، مریم خانم! نوزده سالم بود که وارد سپاه شدم. مریم گفت: عجب! پس این طوری بود. و ...
...، دریا چقدر خوشگله. خورشید رو ببین! انگار داره می ره تو دریا. بعد هم گفت: اگه خسته شدی، برگردیم. مریم گفت: اما هنوز نگفتی چی شد که رفتی سپاه. هادی گفت: واقعیتش انگیزه اولی ام کار بود. اون موقع که اقدام کردم، نه من کار داشتم و نه برادرم. حتی خواهر و شوهر خواهرم هم بیکار بودن. این وسط فقط پدرم بود که به تنهایی کار می کرد و خرج همه ما رو می داد. برام خیلی سخت بود که پدرم بیاره و فقط ما ...
گفتگو با دو آزاده که چند سال بعد از شهادت به خانه بازگشتند!
.... خانواده ام تصور می کردند دست راست من با اصابت گلوله قطع شده برای همین یکسره آستین پیراهنم را بالا می زدند تا باور کنند سالم هستم. سر مزار خودم حاضر شدم! روز بعد سری به مزارم زدم. من از قافله شهدا جا مانده بودم و تنها اسمی از من به عنوان شهید روی سنگ نوشته شده بود. بنیاد شهید از ما خواست سنگ قبر را در بیاوریم. اما قبر همچنان سرجای خودش مانده است. اگر هم دیگر عمری باقی ...
اعلامیه های بانمک روحانی لشکر حاج قاسم!+تصاویر
...> دست زیر چانه، با اشتیاق منتظرم از واکنش حاج خانم بشنوم. نگاهی می کند و با لبخند می گوید: هیچی نگفتم. شوکه شده بودم. از آن موقع تا 3 روز، سر درد شدید داشتم و سر کلاس هم نرفتم. آنقدر خجالت می کشیدم که نمی توانستم به روی پدر و مادرم نگاه کنم! بالاخره موضوع را به مادرم گفتم. خلاصه بعد از یک هفته و پیغام مجدد شیخ محمد، پدرم به واسطه مادرم، نظرم را پرسید. گفتم: هرچه شما بگویید. اما خدا می دانست که قند در ...
چرا وقتش رسیده در تعریف موفقیت بازنگری کنیم؟
بزرگ و ویرانگری در کسب وکار رستوران خود دید اما از دل همین وضعیت ناامیدکننده دوباره به موفقیت رسید. او درباره این موفقیت و اصولا موفقیت چیست و چگونه باید آن را نکریست؛ صحبت های جالبی دارد: به عنوان یک کارآفرین و رستوران دار، تنها چیزی که می خواستم این بود که دوباره رستورانم یک سرویس شام شلوغ داشته باشد. تیم ما سخت کار کرد تا تجربه های جدید و استثنایی برای مشتریان فراهم کند و اندکی بعد به ...
حماسه فتح با اسطوره سازان مازندرانی/دفاع مقدس الگویی برای کشورهای آزادیخواه است
عملیاتی در جهان بود، علمدار خلعتبری، کشوری، مهدوی، چهره برجسته ای چون منفرد نیاکی نخبه های همچون شیرودی علمدار خلعتبری کشوری که آنقدر افتخار آفرینی کردند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: لشکر 25 کربلا یک لشکر قوی، خط شکن و خط نگهدار بود. البته همه دفاع مقدس مازندرانی ها در جبهه های جنگ ختم نمی شود، حدود 55 هزار نفر از مهاجم جنگی با همت مردم این استان پهلوان پرور اسکان داده شدند. ...
چگونه از همسرم قدر دانی کنم؟
مو های یک خانم تعریف کنید موهاتون مثل آبشار روی بستر شونه هاتوم می ریزه، دست به این آبشار نزنید. این موها خیلی به جذابیتتون اضافه می کنه . از کار کردنش تعریف کنید بهترین تعریفی که از یک غریبه شنیدم درباره ی این بود که می گفت از دیدن من موقع کار کردن لذت میبرد: شما همیشه شاد و با مردم مهربان هستین، وقتی پا توی ساختمان می گذارم و شما رو این جا میبینم انگار روح تازه ...
دهقان: سطح دوچرخه سواری بانوان بالاتر رفته است
...: سطح دوچرخه سواری بانوان بالاتر رفته است مردم نیوز : ماندانا دهقان درباره قهرمانی در لیگ برتر دوچرخه سواری جاده بانوان بیان کرد: در این مدت که مسابقه ای نبود تمریناتم را قطع نکرده بودم و به نوعی زور در پاهایم جمع شده بود. آخرین مسابقه ای که برگزار یک سال پیش بود. بنابراین اینکه اجازه دادند لیگ برتر برگزار شود خیلی خوشحال شدم. سطح رقابت هم بالا بود و تمام ملی پوشان حضور داشتند و ...
ضرب و شتم یکی از کارکنان نفت فلات قاره توسط حراست + توضیحات وزارت نفت
دارم که فیلم دوربین مداربسته را منتشر کنند تا صحت ادعا مشخص شود. امینی اظهار داشت: آقای طالبی جانشین فرمانده بسیج وزارتخانه هم در کنار بنده در حال خارج شدن از نمازخانه بود که به ایشان عرض کردم بنده اصلا تصمیم به بالا رفتن از طبقات ندارم و از ایشان خواهش کردم تا اطلاعات صورتحساب حقوق اینجانب را ایشان از مدیر مالی اخذ کند و سپس در حال خارج شدن از درب گیت حراست به سمت خارج از شرکت بودم که ...
حال و هوای دفاع مقدس در سنگر کتاب
های مرتبط با دفاع مقدس می پردازند. " هم رنگ خدا" یکی از کتابهایی است که در این غرفه با حضور سعید عاکف نویسنده اثر معرفی و خوانش شد. بنا به گفته نویسنده کتاب "هم رنگ خدا" در موضوع نویسندگی و خاطره نویسی عنصر و مولفه ای به عنوان آگاهی وجود دارد و این آگاهی به این معناست که هر نویسنده ای باید نسبت به موضوعی که در مورد آن قلم می زند آشنایی و اطلاعات کامل داشته باشد و جغرافیای ...
کاش پدرم مهربان تر بود
به نظر من سختیِ مصرف موادمخدر همان بار اول است. یعنی اگر می خواهی نه بگویی، باید همان اول باشد. آن روز وقتی مثل همیشه با پدرم دعوایم شد، از خانه زدم بیرون و به خودم که آمدم، در محفل دوستان و پای بساط بودم... مصرف مواد به گونه ای است که اول کمش زیاد است و بعد زیادش کم. اول می کشی که کیف شوی، بعد فقط می کشی که یک آدم عادی باشی و بتوانی کار کنی... کمتر به خانه سر می ...
جانباز افغانستانی: افتخار می کنم که جانباز جنگ ایرانم
شهادت رسید یا از شهید ملکی و یا از شهید احمد مسعودیان. در پادگان توحید بودیم و روز عید بود. من می خواستم از پادگان خارج شوم، اما مسعودیان مانع من شد و گفت که ما در حال آماده باش هستیم و شما نباید خارج شوید. به خاطر این جریان تا مدت ها از او دلخور بودم. یکروز دیدم در صبحگاه آمد و مرا به آغوش گرفت و شروع کرد به حلالیت خواستن و گفت: که عازم جبهه است. بعد از رفتن او شاید بیست روز هم نگذشته بود که خبر ...
واگذاری خودرو به نمایندگان مجلس کار درستی نبود
اردستان(پانا)-نماینده مردم اردستان در مجلس شورای اسلامی عنوان کرد واگذاری خودرو دناپلاس در شرایط سخت اقتصادی امروز کشور،در جامعه ذهنیت منفی نسبت به نماینده ایجاد خواهد کرد و کار درستی نبود. حجت الاسلام والمسلمین سیدصادق طباطبایی نژاد در گفت و گو با پانا، درباره حاشیه های ایجاد شده در خصوص واگذاری ماشین به نمایندگان مجلس، اظهار کرد: بنده هیچ گاه ماشین دولتی سوار نمی شوم، ولی به نظرم بار ...
داستان کوتاه قلب افشاگر از ادگار آلن پو
خیلی عصبی بودم، هنوز هم هستم ولی چرا فکر می کنی من دیوانه ام؟ این ناراحتی مرا از کار نینداخته، بلکه حس هایم را تیزتر و حساس تر کرده است. مخصوصا حس شنوایی ام را. هر صدائی که در زمین و آسمان هست به گوشم می رسد. حتی صداهای زیادی از توی جهنم را می شنوم. چطور ممکن است دیوانه باشم؟ حالا گوش کن، ببین من چقدر با سلامت و با آرامش از سیر تا پیاز آنچه را که اتفاق افتاد برایت تعریف می کنم. نمی ...
مرشد سینما : به سردار قاآنی گفتم همین طوری بمیرم خیلی نامردیه،باید شهید شوم
دیدارها و خاطراتش محضر رهبر انقلاب اشاره کرد که وقتی در مقابل ایشان قرار می گیریم متانتشان باعث می شود بتوانیم با آرامش در پشت میکروفون قرار بگیریم و حتی خاطره طنز نقل کنیم. * بگذارید در ابتدای گفت وگو با خاطره گویی شما در محضر رهبر انقلاب آغاز کنیم. از این حال و هوا برای ما بگویید که چطور می توانید در خدمت معظم له درباره شوخی ها و طنزهای موجود در جنگ صحبت کنید و چقدر این کار سخت است ...
کاش چون پائیز بودم ... شعرهای فروغ فرخزاد و شهریار در حال و هوای پائیز
اشعار فروغ فرخزاد و شهریار در وصف پاییز کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشگ هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم ...
انگار میشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره!/ از رفع تشنگی افعی توسط محیط بان تا پیوستن دیوید اتنبرو به ...
، تحصیلات معیار شناخت ما از انسانها چیست؟ کد ویدیو دانلود فیلم اصلی خنده بر هر درد بی درمان دواست خنده کودک و بازی با ماسکی که پدرش بر صورت دارد. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی انسانیت دونده از آن لحظه های ناب و رفتارهای انسانی. ورزشکاری که به خاطر خطای ناشی از خستگی مسیر مسابقه رو در لحظات آخر اشتباه می رود و رقیبی ...
وقتی دوستان کارآگاه علوی به خاطر تصادفش خدا را شکر می کنند! + فیلم
گویند خداراشکر، شانس آوردیم فکّت شکست؛ اگر نشکسته بود، چقدر حرف می زدی! (خنده) بازیگر کارآگاه علوی درباره خاطره خود از آزادی خرمشهر گفت: من در روز آزادی خرمشهر آمریکا بودم؛ آنجا یک جعبه شیرینی گرفتم و بین ایرانی ها در محل کارم پخش کردم. وی درباره لزوم توجه به دفاع مقدس گفت: دفاع مقدس را شوخی نگیرید؛ الان هفت ثانیه دستمان روی آتش باشد، تحمل نمی کنیم؛ اما خیلی ها در دوران جنگ تحمیلی ...
مردان روزهای سخت در 30 ثانیه طلایی
مهم است در بین همه درد ها و ضجه ها گاهی رویداد هایی پیش می آید که حتی برای خود فرد حادثه دیده هم در آینده موجب خنده است. سجادی به خاطراتی در این محور اشاره می کند و می گوید: نوبتی بوده که شخصی در خانه اش تصور کرده با ماری سمی روبه رو شده و تقاضای کمک کرده است. ما رفته ایم و دیده ایم که آن جنبنده مارمولک بوده یا حتی ماری پلاستیکی. حتی این مورد هم به نظر من، چون باعث وحشت برای فرد شده خنده دار ...
اینجا برای کنترل ویروس کرونا از جان گذشتند
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل، کار مراقبت از سالمندان آنقدر دقیق و با برنامه بود که از کشورهای مطرح دنیا نیز پیشی گرفت وحتی بارها رییس جمهور درجلسه ستاد ملی کرونا نیز در لابه لای صحبتهایش از آن یاد کرده ومراقبت از سالمندان را بعنوان یه موفقیت خوب در این دوران می داند. اینجا دیگر مثل گذشته شلوغ نیست مخصوصا آخر هفته هایش که خانواده برای سر زدن به عزیزان شان به اینجا می آمدند. ملاقات تا عادی شدن شرایط فعلا ممنوع است. مربیان و پرستاران لباس ایزول ...
ابوفاطمه مسافر سوریه شد/کلیشه ای می گویم عاشق شهادتم
آرزوی سلامتی مرا راهی می کردند. مدت حضورم در جبهه های علیه باطل به گونه ای شد که با عنایت خداوند، در اولین روز اعزام، به قرارگاه رمضان رفتیم و بعد از سپری کردن مدتی در این قرارگاه، به لشکر عاشورا در جنوب اعزام شدیم؛ در اوایل به عنوان یک بسیجی حضور یافته بودم، اما در نیمه های سال 1365 بود که لباس مقدس پاسداری را بر تن کردم. گردان تخریب، نزدیک ترین معراج برای شهادت است ...
احمد اکبرپور نام کتابش را تغییر داد/ واژه های نفهم در بازار نشر
سیاهی و تاریکی چیزی وجود ندارد. هواپیمای کوچولویی در آنجا سقوط می کند. 4 نفر بازمانده آن مجروح شده اند و مردم نمی دانند با آن ها چگونه برخورد کنند. مهمانان ناخوانده در اولین روز محاکمه متوجه متفاوت بودن چاچالکی ها می شوند. چاچالکی ها ذخایر طلای بسیاری دارند، ولی فقط از آن یک استفاده می کنند: ساخت سنگ مستراح ... سارا طبیب زاده تصویرگر کتاب فوق است که برای گروه سنی 12 تا 16 سال ...
شاهنامه بازی مسعود فراستی
نسبت می داد. روز گذشته انتشار ویدیویی از شاهنامه خوانی او در شبکه های مجازی واکنش علاقه مندان به ادبیات و شاهنامه را برانگیخت. فراستی که برای چندمین بار روی صندلی میهمان برنامه کتاب باز روبه روی سروش صحت مجری برنامه نشست، با انتخاب و قرائت همراه با غلط های بسیار چند بیت شعری تعجب همگان را برانگیخت. مانند همیشه واکنش فعالان فضای مجازی همراه با طنز و طعنه و تمسخر بود. به خصوص ...