سایر منابع:
سایر خبرها
برگی دیگر ازجنایت ملکه ترور (مریم رجوی)در تاریخ/عملیات مروارید،نسل کشی غیرقابل انکار منافقین علیه مردم ...
) به عنوان نماد آزادی ، دموکراسی و حقوق زنان در برخی رسانه های غربی فروخته می شود. شکنجه گاهی به نام اشرف مریم سنجابی، عضو سابق شورای رهبری سازمان منافقین بود که در این کنفرانس زبان به افشای رازهای مخوف اشرف گشود و از زنانی صحبت کرد که در دانشگاه دوزخی سازمان نه تنها از مقام زنانگی، که از مقام انسانیت سقوط کردند و تبدیل به شکنجه گرانی حرفه ای شدند که بی رحمانه رفقا و دوستان ...
عجیب ترین قتل در تهران/قتل مادربزرگ بخاطر عشق به پراید +عکس
: شنیده بودم که یک تابلو فرش قدیمی به ارزش 400 میلیون تومان در خانه پدربزرگم است و چون علاقه زیادی به پراید 111 دارم تصمیم به سرقت تابلو فرش گرفتم تا با فروش آن خودروی مورد علاقه ام را بخرم و ما بقی پول را هم خرج خودم و هزینه دانشگاهم کنم. وی افزود: چند سال معتاد به مواد مخدر گل بودم اما مدتی است که مواد را ترک کردم، یک روز قبل از اجرای نقشه ام در خانه پدربزرگم بودم و قصد داشتم داخل اتاق ...
مسئولیت پذیری زیاد رزمنده های جنوب خراسان در دفاع مقدس/ دشمن از پیشرفت های جمهوری اسلامی نگران است
معاون گردان راهی منطقه دشت عباس، شوش و جنوب اهواز شدم. این رزمنده هشت سال دفاع مقدس با بیان این که در دوران دفاع مقدس سه فرزند داشتم، بیان کرد: تا سال 1371 در همین مناطق مشغول خدمت بودم و در نیمه دوم سال 71 برای تحصیل در دانشگاه از مناطق جنوب کشور به مشهد منتقل شدم. پارسامنش با بیان این که قبل از اعزام به جبهه وارد ارتش جمهوری اسلامی شدم، عنوان کرد: طی 10 سالی که در مناطق ...
محسن مدهنی: برای روزی حلال دست فروشی می کردم
.... رفتم دیدم و به کشتی علاقمند شدم. همان زمان پیش آقای قیطاسی رفتم و ثبت نام کردم. پدرم به من گفت هر رشته ورزشی که می خواهی انتخاب کن، رشته ای انتخاب کن که تا ته آن بروی. 7 ساله که بودم فوتبال را دوست داشتم. اما بزرگ تر که شدم و کشتی را از نزدیک دیدم وارد این رشته شدم. تا سال دوزادهم درسم را خواندم. سال دوم نوجوانان تا جوانان این دو سه سال دائم در اردو بودم. سر جلسات درس غیبت می کردم. نامه ...
شوهرت همیشه کتکت می زند؟!
دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم را تمنا می کرد. همیشه از زینبیه دمشق می گفت و نذری که در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای نذر مادر ماند و من تمام این اعتقادات را دشمن آزادی می دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. سال ها بود خدا و دین و ...
الهه مچ فردین با زن صاحبخانه را در خلوتی گرفت ! / خودم هم خائن شدم
.... من که فرزند بزرگ خانواده بودم، همواره مورد توجه قرار می گرفتم. پدرم همه امکانات رفاهی و تحصیلی را برایم فراهم می کرد اما من بعد از گرفتن دیپلم، درس و مشق را رها کردم و در کنار مادرم به امور خانه داری پرداختم تا این که حدود هشت سال قبل به تشویق پدرم در آزمون دانشگاه شرکت کردم و در رشته حسابداری در یکی از دانشگاه های مشهد پذیرفته شدم. این در حالی بود که رفتار و پوشش من با دیگر همکلاسی ...
از بی مهری در خانه و دوستی با جنس مخالف تا خودکشی نافرجام
، خودزنی می کردم چون بسیار او را دوست داشتم و باورش برایم سخت بود که چرا او به یکباره این قدر نسبت به من سرد شده است و مرا تحقیر می کند . منی که خیلی او را دوست داشتم و او که همیشه می گفت تا آخر با من خواهد ماند حالا مرا رها کرده بود و جواب تلفن هایم را نمی داد و گاهی هم که جواب می داد با خشونت حرف می زد و بار آخر مرا تحقیر کرد طوری که با حرفهایش خرد شدم و له شدم. به من گفت: من ...
دختر تازه مسلمان: فقط اسلام توانست خلاء وجود من را پر کند
مورد آن پیدا کنم. بیماری و تحقیق بیشتر در دین تقریباً یک سال بعد ، یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم تمام مفاصلم متورم و دردناک هستند. وضعیت من رو به وخامت گذاشت و من دچار مشکلات جدی در حافظه شدم. پزشکان بعد از یک ماه آزمایش به من اطلاع دادند که آنها معتقدند من در آخرین مرحله لنفوم هستم و زمان کمی برای زندگی دارم. عجب شوکی! بعداً ، آنها نظر خود را ...
شدم یک همیشه بی اعصاب!
محمود - حقیر متولد سال 42 هستم. از سال 60 به مناطق جنگی کردستان، جنوب، لبنان، سوریه، اعزام شدم. پس از بازگشت از سوریه و لبنان مجدداً به جبهه جنوب رفتم که سر جمع جبهه های بنده 36 ماه شد. از روزی که از جبهه آمدم دیگر اعصاب نداشتم، یعنی داخل منزل هر روز دعوا داشتم. اعصابم خراب شده بود. در عملیات خیبر شیمیایی شده بودم ولی کو گوش شنوا؟ قبول نمی کردند. از زمان بازگشت از جنگ، یک ...
طهموری: وقتی ابوالفضل پورعرب را دیدم فهمیدم بازیگری یعنی چه/ به سیروس گرجستانی قولی دادم که عملی نشد
سریال وارش گفت: آذرماه سال گذشته که سریال وارش پخش شد، مردم این کار را دوست داشتند و خداروشکر اتفاق خوبی برای من رقم خورد. وارش، نقطه عطف زندگی ام بود وی ادامه داد: با وجود اینکه حدود 12 سال در زمینه تئاتر و تلویزیون کار کرده بودم، اما نقش وارش بیشتر دیده شد. وارش را نقطه عطف زندگی ام می دانم. طهموری عنوان کرد: دوباره امسال در آذر ماه با سریال دیگری در تلویزیون هستیم ...
ورزش و انشا مرا به دنیای نویسندگی برد/ دنیای کودکان برایم آرامبخش است
داشتم مجله ای به دستم رسید که داستان من با عنوان گاوصندوق که بیشتر تخیلی فانتزی بود، در آن منتشر شده بود از دیدن داستانم در آن مجله و شهر دیگری خیلی خوشحال شدم و خاطره خوبی بود. فارس: در مراحل کار نویسندگی خود استاد هم داشتید؟ بله؛ و دقیقا وجود یک استاد لازم است و من هم به شاگردانم توصیه می کنم حتما در کارهای خود از اساتید بهره مند شوند. حوزه هنری همدان با هزینه کم ...
روزی که آیت الله یزدی برای حفظ جان امام از یک بزن بهادر کمک گرفت
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، در ادامه بخشی از خاطرات آیت الله محمد یزدی را بخوانید. در نخستین هفته های که حضرت امام به قم تشریف آوردند، غائله حزب خلق مسلمان با اتکاء به شخصیت و موقعیت آقای شریعتمداری به وجود آمد. یک روز به ما اطلاع دادند که اوضاع قم به هم ریخته و شبیه دوران قبل از پیروزی انقلاب اغتشاش هایی بوجود آمده است. بنده در آن ساعت در منزل مرحوم اشراقی داماد حضرت امام نشسته بودم ...
زری خاله خانم بود و سارا را به مردان فروخت
برد و بدون پول مانده بودیم. هرجا گشتیم او را پیدا نکردیم و دوباره به ایران برگشتیم و شرایط بدتر از قبل شد. 7 سال از زمان اعتیادم را همراه شوهرم بودم. اول کراک، بعد هروئین و در آخر شیشه مصرف کردم و از ریخت و قیافه افتادم. کم کم وسایل زندگی را برای تهیه مواد خودم و شوهرم فروختیم. وقتی به اوج مصرف رسیدم من را رها کرد و رفت، اصلا هم نمی دانم که چه سرنوشتی پیدا کرد، یک روز از خواب بلند شدم ...
از تبعید به کرمانشاه تا ممنوع المنبر شدن توسط ساواک
آیت الله یزدی را از نظر می گذرانید: تقریباً دو سال مانده به پیروزی انقلاب، یعنی همان هنگام که تعداد زیادی از طلاب و فضلای حوزه ی علمیه ی قم و به خصوص اعضای جامعه ی مدرسین را به جاهای مختلف تبعید و زندانی کرده بودند، من هم به اسلام آباد تبعید شدم که در آن موقع به شاه آباد معروف بود. البته پس از آن، تبعید من تبدیل شد به زندانی شدن و حبس در کرمانشاه. در مدتی که من در اسلام آباد بودم، روزها ...
جزئیات 50 روز اسارت شیما در خانه مخوف بهلول
که به دنیا آمده، چون این زوج صاحب فرزند نشده بودند او را به فرزندخواندگی گرفته و تمام کار های حقوقی و قضایی مربوط به این کار را هم انجام داده بودند. لباس ها و کفش های زنانه ای که داخل خانه ات پیدا شده مال چه کسانی بود؟ گفته بودم که لباس ها و کفش ها را برایم می آوردند تا آن ها را بفروشم. در مدتی که شیما در خانه ات بود؛ او را مورد آزار و اذیت قرار دادی؟ نه. با اینکه در تمام این مدت او همیشه نزد من بود، اما هیچ ارتباطی با او برقرار نکردم. عذاب وجدان داشتی؟ اوایل عذاب وجدان داشتم، اما بعد از مدتی برایم عادی شد. از طرفی از پدرش کینه به دل داشتم و نمی خواستم اعتراف کنم. ...
سفیر روسیه در اسرائیل: مشکل خاورمیانه اسرائیل است، نه ایران
تر می کند و کاهش نگرانی ها و اجازه دادن به ایرانیان برای یک برنامه هسته ای صلح آمیز و اجازه دادن به آژانس بین المللی انرژی اتمی، می تواند به آن چه در حوزه نظامی می گذرد، کمک کند . وی گفت: نظر مرا بخواهید، این ایران نبود که گام نخست در نقض توافق را برداشت، این همکاران آمریکایی ما بودند که متاسفانه از آن خارج شدند. روسیه یکی از چهار عضو دایم شورای امنیت است که در برجام باقی ...
14 سال بلاتکلیفی مردی که به خاطر خواهرزنش آدم کشت
گرفته بود. بعد از رفتار های حمید متوجه شدم که او برای خواهرزنم مزاحمت ایجاد کرده است. روز حادثه به صورت اتفاقی حمید را دیدم و سوار ماشینش شدم. در راه سر صحبت را با او باز کردم تا به او بگویم مزاحم بهاره نشود، اما حمید عصبانی شد و حرف های نامربوطی زد که باهم درگیر شدیم و او را خفه کردم. پس از اینکه متوجه شدم او فوت کرده بلافاصله از ماشینش پیاده شدم. همان موقع به فکرم رسید که با صحنه سازی مسیر تحقیقات ...
اولین اعترافات قاتل "شیما صباگردی"
در کنار رودخانه ارس خاک کردم. بدین ترتیب ماموران به محلی که بهلول قاتل شیما در مورد دفن جسد شیما صباگردی مقدم اعتراف کرده بود رفته، اما هیچ اثری از جسد به دست نیامد و بهلول قاتل شیما در تحقیقات پلیسی ادعا کرد که شاید بارش باران و سیل در سال قبل جسد را جابجا کرده است. ادعای جدید در قتل شیما بهلول هفته گذشته ادعا کرد که شیما صباگردی مقدم به خاطر مصرف زیاد مواد به کام مرگ فرو ...
چه کسی این نان های معطر و روغنی را فرستاده؟
را گفت و از اتاق بیرون شد. من به دنبالش روان شدم، ولی او را نیافتم. آمدم به حجره و آن بسته را باز کردم، دیدم که نان های تافتون معطر و روغنی است که تا آن زمان از آنها ندیده و نخورده بودم. یادم آمد که از آن پیرمرد پرسیدم چه کسی اینها را فرستاده است؟ اشاره ای کرد که مپرس، کسی که چرخ و پر به دست اوست به یادشماهاست. ...
آدولف هیتلر به مجلس نامیبیا راه یافت!
دنبال چه بود نام هیتلر را برایم انتخاب کرد. وقتی بچه بودم همه چیز عادی بود، اما وقتی بزرگتر شدم متوجه شدم که این مرد (هیتلر) قصد حکومت بر تمام جهان را داشت. این سیاستمدار آفریقایی افزود: زنم مرا با نام هیتلر صدا می کرد، مرا با نام آدولف اونونا می شناختند و دیگر برای تغییر نام رسمی ام دیر شده بود. نام من به معنای این نیست که من به دنیال حکومت در اوشانا (محلی که اونونا پیروز انتخابات شده ...
روایت دانشجوی نابینایی که قرآن نداشت
...، پیدا کردیم. متأسفانه هنوز قرآن بریل در خیلی از شهر ها پیدا نمی شود، در کل کشور تقریباً همین طور است و فقط در برخی شهر های بزرگ پیدا می شود، در حال حاضر که کاغذ گران و تهیه کتب بریل، سخت تر شده است. مؤسسه ای نیز مرا پذیرش نمی کرد، در نهایت به جامعة القرآن یاسوج رفتم و در محضر اساتیدی، چون نظری و کریم پور تلمذ کردم. هیچ دوره آموزشی تجوید نگذرانده بودم! رضایی ادامه می دهد ...
نقشه شیطانی برای رقیب عشقی
. مادرم برای تامین هزینه ها و مخارجمان در یک شرکت مشغول کار شد و من هم به تحصیلاتم ادامه دادم، ولی ماجرایی که سرنوشت و آینده مرا تغییر داد از همان دوران کودکی، زمانی آغاز شد که شوهرخاله ام همواره مرا به عنوان عروس زیبایش خطاب می کرد. او از همان زمان مرا عروس خودش می دانست و اعتقاد داشت که من و پژمان باید با یکدیگر ازدواج کنیم. من هم که پسرخاله ام را دوست داشتم از همان سنین کودکی به این ...
رهایی دختر نوجوان از عاشقی وحشتناک!
مشهد قرار ملاقات گذاشتیم و او مرا به فرار از خانه ترغیب می کرد. اما از مدتی قبل خواسته های بسیار شرم آور و نامشروعی داشت که با مخالفت من رو به رو شد. پارسا وقتی پاسخ منفی مرا شنید، تهدیدم کرد که همه تصاویر و فیلم هایم را در شبکه های اجتماعی منتشر می کند. او حتی از طریق تلگرام من به شماره تلفن بستگانم دست یافته و برای آن ها نیز ایجاد مزاحمت می کند. این گونه بود که به کلانتری آمدم و با راهنمایی مشاور ...
خَیر خمینی شهری، رکورد دار اهدای خون در جهان
. این اهداکننده خون درباره مداومتش در انجام این اقدام خیرخواهانه گفت: وقتی دانش آموز بودم و در دبیرستان هراتی درس می خواندم، در کنار این دبیرستان بانک خون تأسیس شد و من از همان زمان موفق به اهدای خون شده و به این ترتیب به این کار علاقه مند شدم. او ادامه داد: اولین بار در 18 سالگی خون اهدا کردم و بعد از آن به طور متوسط 6 مرتبه درسال به این کار ادامه دادم و سرانجام در سال 1392 به ...
شهیدی که خیلی ها دوست داشتند جای او بودند
همه باید بگویم خدا را شکر می کنم که در یک قرعه کشی دو بار نام گل های مرا درآورد. یکی وقتی جوان بودم، یکی هم وقتی سنم بالاتر رفت. من 11 فرزند داشتم که بعد از شهدایم الان 6 پسر دارم و سه دختر. یک فرزندم یعنی آقا جواد در دفاع مقدس، عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسید و یکی دیگر که آقا هادی مدافع حرم بود و همراه فرمانده و مرادش حاج قاسم شهید شد. جواد 15 سال و 6 ماهش بود که شهید شد و هادی 40 ساله ...
دنیا را گشته ام و بهتر از مشهدالرضا(ع) ندیده ام/دانشجوی مسلمان باید با قرآن انس داشته باشد
دشگر ژاپنی به حرم آمده اند. با یکی از آنها به گفتگو پرداختم. در میانه گفتگو، صحبت از قبر و مردن پیش آمد. با توجه به این که آن ها مردگان خود را آتش زده و تبدیل به خاکستر می کنند، برایش آداب ما تعجب برانگیز بود. آداب خودرا برای او بیان کردم و او شروع به بررسی و مطالعه کرد. آرام آرام و باگذشت ایام در ارتباطات مجازی که با او برقرار کرده بودم دیگر اعتقادات را نیز مورد بررسی قرار داده و سرانجام به دین مبی ...
متهم: روزگار خانواده ام سخت است آزادم کنید
اظهاراتش گفت: سال ها با مقتول دوست بودم و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. در این رفت و آمد ها بود که متوجه شدم او به خواهر زنم که مطلقه بود نظر دارد. این موضوع خیلی مرا عصبانی کرد به همین خاطر تصمیم گرفتم با او صحبت کنم. وی ادامه داد: آن روز اتفاقی محمود را در حالی که سوار خودرو اش بود دیدم. من هم سوار خودرو اش شدم. همانجا تصمیم گرفتم درمحل خلوتی با او صحبت کنم به همین خاطر بهانه آوردم تا ...
داماد غیرتی بخاطر خواهرزن مطلقه قاتل شد
. او در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و گفت :14 سال است که در زندان انده بلاتکلیف مانده ام و خانواده ام روزگار سختی دارند .من به خاطر خواهر زنم دست به این کار زدم اما حالا می گویم اشتباه کرده ام .اولیای دم نه پیگیر پرونده می شوند تا اعدام شوم و نه رضایت می دهند . من مطابق ماده 429 از قضات دادگاه تقاضای کمک دارند و می خواهم تکلیفم را روشن کنند .من در این سالها در زندان پیر شدم و حالا از این وضعیت خسته هستم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا درباره درخواست وی اظهار نظر کنند ...
فقط کار خدا بود!
ها هم جابجا شده بود. اصلأ معبری که شب اول برای نفرات باز شده بود مشخص نبود. تیر و ترکش مثل باران می بارید، چاره نداشتم؛ باید راه را ادامه می دادم. کم کم راه افتادم. کمی که آمدم، به قسمتی رسیدم که زمین رملی بود؛ حتی آمدن هم خیلی سخت بود. هرچه قدم برمی داشتم باز سر جای خودم بودم، ولی آنقدر مشکل بود که هیچ چیز برایم اهمیت نداشت؛ هیچ واهمه ای نداشتم که چه اتفاقی می افتد ولی با این حال نگران ...
اعترافات تکان دهنده قاتل 60 ساله شیما + فیلم
ها اعتراف کرده که او را مخفی کرده و شیما را به مواد مخدر آلوده کرده بود و با سلب آزادی و مخفی کردن او، این دختر را مورد آزار و اذیت قرار داده است. وی در اعترافات خود گفته بود که شیما را در خیابان نظام آباد تهران پیاده کرده است، اما پس از پیگیری ها مشخص شد که وی شیما را در خانه خود محبوس کرده بوده و سپس او را به قتل رسانده است. مخفی کردن دختری 16 ساله در خانه ای پوشانده شده ...