چالش فرهاد آئیش برای ایفای نقش روحانی و راهنمایی علی نصیریان
سایر خبرها
رونالدو: نمی خواهم مردم بگویند قبلا فوق العاده بودم و اکنون کند هستم
مادرم گریه کرد و به من گفت: "پسرم، اگر می خواهی بروی، برو." من رفتم و روز ها گریه می کردم چون دلتنگشان بودم. سخت ترین دورانم آن روز ها بودند و همچنین زمانی که پدرم را از دست دادم. به نظرم داشتن احساسات خوب است و من هرگز چیزی که هستم را پنهان نمی کنم. مردم می گویند مردان گریه نمی کنند اما چه کسی این حرف را زده است؟ همه ما احساس داریم و باید آن را بروز دهیم . رونالدو درباره اهمیت سن اظهار ...
مدادرنگی شش رنگ همه دنیایم شد
های اکرولیک کار می کنم درسش را تا پایان دبیرستان در رشته تجربی ادامه می دهد، اما عشق وعلاقه اش بیشتر هنر است. می گوید: بعد از مدتی که بیشتر تمرین کردم و نقاشی را بهتر یاد گرفتم کم کم از پول هایی که از سفارش های دوست و آشنا به دست می آوردم مدادرنگی بهتر، آبرنگ و رنگ های اکرولیک را خریدم و طراحی تخصصی روی سفال را هم بدون کوچک ترین آموزش یا مربی به صورت تخصصی یاد گرفتم. نقاشی های کتاب درسی را ...
انوشیروان ارجمند به روایت برادرزاده اش / از نقشِ محمود وزیری تا علاقه به نقش حضرت موسی (ع)
تصویر شوم، پیشنهاد زیاد داشتم اما با خودم این شرط را گذاشتم 10 سال فقط روی صحنه باشم و خاک صحنه بخورم. در این مسیر رسیدم به نقش الف ویژه شبکه یک سیما که بالأخره چه اتفاقی بهتر از این اتفاق؛ خوشحالم که بدون سفارش و توصیه این اتفاق برایم افتاد. خودم به سختی پا به این مرحله گذاشتم. جرأت می خواست در "شکارچی شنبه" بازی کردن یادم نمی رود فیلم "اخراجی های 2" را بازی کردم پدرم نسبت به ...
ماه عسل عجیب سوگل طهماسبی بازیگر "خانه امن" + فیلم
...> به دعوت کیانوش عیاری برای بازی در سریال روزگار قریب در 16 سالگی به تهران رفتیم، بعد از بازی در چند سکانس این مجموعه بلافاصله در سریال یوسف پیامبر هم بازی کردم مهاجرت، فوت پدر و زندگی مهاجرت در 16 سالگی به تهران بزرگترین تصمیم زندگی ام بود سال های اول در خانه خواهر زندگی می کردم، بعد از قبولی در دانشگاه و دوران دانشجویی مستقل شدم، مدتی بعد از فوت پدر مادرم هم به ...
طهموری: تجربه 2 زندگی متفاوت در یک نقش/ هدف سریال شرم چیست؟
نظر زمانی و مکانی خیلی از من دور بود و لعیا خیلی به من نزدیک بود و خیلی شبیه به دختران همین زمان و دوستان خودم بود. هر چقدر که شبیه به وارش را ندیده بودم و برایم ملموس نبود اما درمورد لعیا دقیقا برعکس بود. شاید در سریال های قبلی که بازی کردم نقش دخترانی را داشتم که از نظر زمانی به خودم نزدیک بودند اما خب آنها به اندازه این دو سریال دیده نشدند و از سمتی هم دوست داشتم ببینم وقتی می خواهی یک کاراکتر ...
مروری بر وصیت نامه شهید عزت الله جام خور/ چه خوب است انسان مرگی را انتخاب کند که سعادت باشد
، بوی پاهای شهید عزت الله بود چون وقتی که پوتین می پوشید پاهایش بوی عجیبی می داد و اول ترسیدم اگر می فهمید من مدرسه رو رها کرده ام و به جبهه آمده ام حسابی تنبیه ام می کرد و مرا بر می گرداند و به هر حال حس کنجکاویم مرا وسوسه کرد که بدانم زیر این پتو چه خبره؟ برداشتن پتو همانا و دیدن پاهای عزت الله همانا، ترس تمام وجودم رو فرا گرفته بود، سریع خودم رو زیر پتو قایم کردم و خیلی زود از فرط تشنگی خوابم برد ...
آشنایی با فیلم زنی با ارابه چوبی+اسامی بازیگران
اکران مجدد فیلم "بچه ای با جوراب قرمز" در گروه هنر و تجربه که پیش از این در دی ماه به روی پرده رفته بود، بیان کرد: پیش از سال چند هفته ای فیلم اکران شد و بعد به دلیل شیوع کرونا و تعطیلی سالن های سینمایی اکران متوقف شد، حالا مجدداً به خواست گروه هنر و تجربه اکران فیلم از سر گرفته شده است، اما متأسفانه با وجود نامه ای که این گروه به من داد تا به سازمان صداوسیما و شهرداری تهران ببرم و از آن ها در ...
تاوان وحشتناک مردی که بیماری کرونا را جدی نمی گرفت!
ساله سیاه پوش که اشک های گرمش، چون قطرات باران پی در پی بر سنگفرش اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد می غلتیدند، با بیان این که از نگاه کردن به چشمان گریان دخترم زجر می کشم، درباره تلخ ترین ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: فرزند اول یک خانواده هشت نفره بودم که مجبور شدم از همان آغاز نوجوانی درس و مدرسه را رها کنم تا کمک خرج خانواده ام باشم. پدرم گچ کار بود و من هم در کنار ...
از بزرگان و اساتیدم آموخته ام که از حاشیه دور باشم/سر زبان بودن آنجایی که نباید باشی برای بازیگر سم و ...
به گزارش سینماپرس ، کامبیز دیرباز بازیگر، که مهمان برنامه پنجشنبه جمعه بود، در گفت وگوی تلفنی با منصور ضابطیان اظهار کرد: از بزرگان و اساتیدم آموخته ام که از حاشیه دور باشم. هم حاشیه مثبت هم حاشیه منفی، همه حاشیه ها منفی نیستند. از اساتیدم در دانشکده آموختم که زیادی توی چشم بودن و سر زبان بودن، آنجایی که نباید باشی برای بازیگر سم و مضر است. وی افزود: فرض کنید من برای خودم متصور هستم که ...
زیباترین تصویری که قاری نابینای لرستانی دیده است
، خانواده مادرم چون خانواده مذهبی بودند، از کودکی من را به حفظ سوره های کوچک قرآن کریم تشویق می کردند و در این راه نیز موفق بودم به طوری که سوره های زیادی از جزء 30 را حفظ کردم. با توجه به اینکه از کودکی صدای خوبی داشتم و کار حفظ قرآن را نیز شروع کرده بودم کم کم به سمت قرآن کریم و تلاوت کشیده شدم. از چه سالی احساس کردید که علاقه مند به قرآن هستید؟ شاید حدود هفت یا هشت سال سن داشتم ...
از تماشای رسانه ملی تا موفقیت در مسابقات جهانی
... ابولفضل عربی بیان کرد: در برخی مواقع، شرایطی برای من محیا شده بود که مایوس شده بودم و به این فکر کردم که دیگر ادامه نخواهم داد. اما این مورد به ذهنم خطور کرد که پروردگاری هست که در تمامی شرایط حامی من خواهد بود و باید به او توکل و امید داشته باشم. این دانش آموز موفق ادامه داد: با تلاش مکرر، پشتکار بسیار و حمایت های همه جانبه پدر و مادرم و رهنمود های مدیریت اسبق پژوهشسرای نیم ...
دوست دارم تریبون مناطق محروم باشم/ تدریس معلمی در مناطق صعب العبور سوژه عکس هایم شد
. برگزیده کشوری در رشته عکاسی عنوان کرد: وارد شدن به عکاسی آسان ولی ماندن در آن سخت است؛ یک عکاس نه تنها درباره حرفه خود، بلکه باید جامعه شناسی، روانشناسی و قوم شناسی را نیز بداند؛ بنابراین کسانی که می خواهند عکاسی را دنبال کنند باید به همه این نکات آگاه باشند. ترابی در پایان ابراز کرد: متاسفانه برخی مسئولان به هنر اعتقادی ندارند؛ درصورتیکه که هنر می تواند فرهنگ سازی کند؛ شاید بهتر است مسئولان تاثیر هنر در جامعه را ببیند و نگاه خود را در این حوزه تغییر دهند. انتهای پیام/ ...
افتخار آفرینی قاری قرآنی که شش سال تارهای صوتی اش فلج شده بود
دارم و دارای دو فرزند می باشم. شش ساله بودم که در هیأت همشهری ها که به صورت سیار برگزار می شد شرکت می کردم اول ابتدایی همین که حروف فارسی را یاد گرفتم پدرم روخوانی قرآن را به من یاد داد. در همان سال کل قرآن را بدون غلط می خواندم همینطور که روزها به روخوانی ساده گذشت و احساس کردم خودم می توانم بخوانم. یک بار برای پدرم خواندم و پدرم آن را تحویل نگرفت چرا که خودش تعزیه خوان بود. ایشان از خواندن من خیلی ...
7 پرده از زندگی و زمانه مرد هزارآهنگ انقلاب
کنی و چیزهای جدیدی می زنی که تاحالا جایی شنیده نشده است. با شنیدن این حرف ها احساس می کردم قریحۀ ملودی سازی در درونم وجود دارد و از همان زمان، موسیقی را به سفارش مادر جدی گرفتم. برای همین به اهالی هر خانه ای که در آن زمان در انزلی، سازی داشت نزدیک می شدم. جز سازهای بادی، می توانستم با هر سازی که دستم می دادند کار کنم، بدون آنکه از قبل آموزش دیده باشم. البته مادرم کمی تئوری ها را برایم گفته بود ...
کسی به صداگذاری سینمایی نابینایان در ایران اهمیت نداد
می کردند. س- در دوره قاجار، بسیاری از مشاغل با پسوند چی خوانده می شدند؛ ریشه فامیل شما از کجا می آید؟ یا ی که در انتهای اینگونه فامیل ها وجود دارد، یا ی مغولی است، مثل میخکچی، کتابچی و ...؛ چون پدر و پدربزرگ من در کار پارچه خصوصا پارچه های پرده ای بودند، به همین خاطر فامیل ما مدقالچی شد. البته برخی آذری زبان ها به فامیل ما میتقالچی می گویند. س - در روز های قرنطینه ...
موسیقی را به سفارش مادر جدی گرفتم
، می توانستم با هر سازی که دستم می دادند کار کنم، بدون آنکه از قبل آموزش دیده باشم. البته مادرم کمی تئوری ها را برایم گفته بود. این آهنگساز در بخشی دیگر درباره ساخت آهنگ های انقلابی عنوان می کند: کاملاً مشهود بود که شعار های مردم در انقلاب، پاسخی است که مردم ایران به حضرت امام (ره) می دهند. من این ها را لازم داشتم و مدام در کوچه و خیابان دنبالشان می گشتم. اغلب با جمعیت به این سو و آن سو می رفتم تا ...
سحر تبر: از بازداشت خود سورپرایز شدم!
خودت در دادگاه هم همین را گفتی؟ چهار اتهام به من وارد کرده بودند که از دو تای آن تبرئه شدم. برای دو اتهام دیگر از خودم دفاع کردم و قاضی با حوصله به حرف های من گوش داد. نمی خواهم در مورد حرف هایی که در دادگاه زده شد حرفی بزنم، چون امید دارم از دو اتهام دیگر هم تبرئه شوم. الان به ده سال زندان محکوم شده ام که به آن اعتراض کرده ام. اما فقط می خواهم یک چیز را بگویم! منتظرم تا حرف ...
ایستادن پا نمی خواهد
به مدرسه برمی گرداندند ولی مادرم با مدیر مدرسه صحبت کرده بود و اجازه گرفته بود کتاب های برادرم را برای من نگه دارد. به این ترتیب در خانه خواندن و نوشتن را یاد گرفتم اما در مدرسه دنیای جدیدی را تجربه کردم؛ جایی که با بچه های دیگر تفاوت داشتم. پدرم آینده نگر بود و توصیه می کرد کارهای شخصی ام را خودم انجام بدهم و به کسی وابسته نباشم. تابستان مرا در کلاس های آموزشی ثبت نام می کرد تا در ...
اتفاقات خوب و موفقیت با صبر به دست می آید
هایش واقعا تاثیر گذار بود و دوست داشتم ثابت کنم که در کار هنری ام موفق می شوم. بعد از این اتفاق، محکم و جدی تر هدفم را دنبال کردم، هرچند با این همه سال آموزش، باز هم اعتماد بنفس نداشتم و ناامید شده بودم. سال 93 متاسفانه خبر مرگ مادرم هم در این وضعیت موثر بود و نا امیدتر از گذشته شدم. هرچند گوشه گیر شده بودم، سعی کردم به تدریج خودم را سرگرم علاقمندی هایم کنم تا کمی حالم بهتر شود. در ...
عطامکانیک یک زن است
یادگیری هستم و هم کار. اصلاً مهندسی مکانیک خوانده اید؟ خیر. من فوق لیسانس مهندسی محیط زیست، گرایش ارزیابی آمایش سرزمین، دارم. فکر می کردم رشته تان مهندسی مکانیک است. چه شد که به اینجا رسید؟ داشتم اقدام می کردم دکترایم را در رشته مهندسی محیط زیست در نروژ بخوانم. چون اوضاع محیط زیست در همه جای دنیا بد است و در ایران بدتر. به همین دلیل می خواستم در این رشته فعال باشم ...
روز های سخت بنّای کوچک
پس انداز کرده ام، یکی دو ماه دیگر هم 200 تومان پس اندازم را با خودم به خانه می برم و این پول را به پدرم می دهم تا خوش حال شود، ولی آن قدر دلتنگ بودم که با همان 500 تومان پس انداز به چناران رفتم. دلم برای دیدن خانواده ام پر می کشید، ولی پدرم اصلا تحویلم نگرفت. من را که دید اخم کرد و به مادرم گفت بگو عباسعلی پولش را بردارد و برود. نمی خواهم در این خانه او را ببینم. بگو به همان جایی برود که بدون اجازه ...
ارزشمندترین هدیه ای که فلور نظری در عمرش گرفت + عکس
مشاهده می کنید: "مادرم رو تازه از دست داده بودم، داغون داغون بودم در حسرت دیدار لحظه آخر مانده بودم. در کشور آلمان بودم که سفر کرد و چند روز طول کشید بلیط بگیرم. زمانی که آمدم دیدم مادرم را به خاک سپردند و مادرم از سرطان رفت، حالی نبود بعد از یک ماه گفتند حاضری اجرای نمایشنامه خوانی به نفع بیماران دچار سرطان داشته باشی؟ سرم داغ شد، چشم هام سیاهی رفت یک لحظه همه اون سال ها ...
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود/ اتفاقات خوب زندگی آقای اتفاقیان
دنبال کار چون نمی توانستم سربار خانواده باشم. یکی از دوستان همدردم در دوره های آموزشی NA گفت می توانم برایت کاری دست و پا کنم با روزی 2 هزار تومان حقوق، یک ساندویچ و یک بسته سیگار. بدون معطلی قبول کردم از فردای همان روز رفتم سرکار و تا سه سال آنجا مشغول بودم حتی بیمه هم شدم، بعد از دو سال پاکی بین خانواده اعتبار پیدا کردم در واقع باورشان شد که مصرف مواد مخدر را کنار گذاشتم پس آستین بالا ...
زندگی بیست اشکان رحمانی با نخاع بیست درصدی
درگیر می شود و، چون در سطح قهرمانی باید هر شش اسباب را کار کنید به این طریق بدن ورزشکار قوی می شود. این ورزش حتی در زمینه تحصیل هم برای من یک کمک بزرگ محسوب می شد و باعث شده بود به واسطه آن در مدرسه شناخته شده تر باشم. در کشور چین مدارس ژیمناستیک وجود دارد که کودکان از ابتدا هم تحصیل می کنند و هم تمرین ورزشی انجام می دهند و از هجده سالگی به بعد استعدادیابی می شوند. پس از چین، کشور های کره، آمریکا و ...
شاید به شهر خودرو برسم
بودم اما بعد از اینکه از پایم عکس گرفتم مشخص شد که مشکل حادی وجود ندارد. از چه زمان به تمرینات گروهی اضافه می شوی؟ قرار است (دیروز) تمرینات نرم را انجام دهم. باید نرم دوی کنم و زیاد فشار نیاورم. اما در تمرینات گروهی شرکت می کنم. اگر مشکل خاصی درمیان نباشد دربازی با شهرخودرو برای استقلال بازی می کنم. امیدوارم به این بازی بزرگ برسم و بتوانم به استقلال کمک کنم. آن ...
روایت جنگ تحمیلی با یک نگاه انسان دوستانه در کتاب ساجی
دهان مادرم ماند و قاشق به دستش چسبید. نگاهی به من کرد. سرم را پایین انداختم و خودم را سرگرم غذا دادن به سحر کردم. از آن شب حواس مادرم بیشتر به من بود. دلش می سوخت. می گفت: نسرین جان، تو مگه چند سالته؟ بیست سالت شده؟ یه کم بیشتر خو حواست به خودت باشه. بذار بچه هات از آب وگِل درآن. ایی قدر خو پشت سر هم بنیه ت کم می شه. فردا دندونا و موهات می ریزه. چیزی نمی گفتم. خوشحال بودم ...
معلمین امروز فداکارانی بی بدیل هستند
خاک خودم را به دانشگاه رساندم. این فرهنگی بازنشسته ادامه داد: لیسانس فلسفه و علوم تربیتی گرفتم و بعد از چند سال به اصفهان منتقل شدم که در دبیرستانهای هاتف، کوی آزادگان، نشاط و خلدبرین تدریس کردم. بعد از آن توسط آقای خلدی نسب به آموزشگاه شبانه معرفی و چند سالی در آنجا مشغول به کار شدم. وی با اشاره به نقش همسرش در زندگی خود خاطر نشان کرد: من مدیون بزرگواری های همسرم هستم چرا که ...
کف خیابون ؛ روایتی جذاب از سه فتنه / حالا حالا ها کهنه نمی شود
سایه دنبالشان بودم، شوکرم را به باطری ماشین وصل کردم تا از شارژش مطمئن شم. حدود نیم ساعت رفتیم، وارد محله ای شدیم که همه تابلو ها و نشانه هایش و اسامی اش به زبان انگلیسی بود! خیلی با احتیاط فاصله ام را از آنها زیاد کردم، چون وقتی در خیابون های شلوغ، فاصله کم می شود، احتمال لو رفتن تعقیب و یا گم شدن سوژه هم بالاتر می رود! محله ای زیبا با ساختمان های بزرگ و شکیل با کلی تابلوی انگلیسی. پیاده ...
بگومگوی انوشیروان ارجمند با برادرش
این بخشی از مصاحبه زنده یاد انوشیروان ارجمند با روزنامه شهر آراست. امروز سالروز درگذشت این هنرمند است که شش سال پیش در چنین روزی درگذشت. انوشیروان ارجمند در اواخر سال1340 در مشهد فعالیت حرفه ای خود را در عرصه تئاتر آغاز کرد و بعد ها به تهران آمد و در تلویزیون، سینما و تئاتر نقش های زیادی را بازی کرد. یکی از مهم ترین بازی هایش در تلویزیون در سریال امام علی ساخته داود میرباقری اتفاق افتاد که در آن نقش اشعث بن قیس را برعهده داشت. در این سریال با برادرش داریوش ارجمند هم بازی بود. در خاطره ای گفته یادم است در سکانسی که پس از جنگ صفین بود من با داریوش ارجمند بگو مگو داشتم. آخر او ...