عشق بازی حاج قاسم در نماز شب ها/ ماجرای تولد نوه های شهید سلیمانی
سایر منابع:
سایر خبرها
مهمان عزیز خانواده شهید مهدی نعمایی در سال 98+ فیلم
به مهرانه و ریحانه دادند و جعبه را روبروی من نگه داشتند و گفتند دخترم یک انگشتر به انتخاب خودت بردار من هم گفتم سردار خودتان لطف کنید یک انگشتر به من بدهید که یک انگشتر به من دادند و گفتم این هدیه خیلی ارزشمند است. نماز حاج قاسم با تربت شهید مدافع حرم بعد از گفت وگوی خودمانی سردار با بچه ها، بچه ها به ایشان گفتند ما یک اتاق داریم که تمام وسایل بابا در آنجاست. سردار گفتند ...
حلب به فرماندهی شهید حاج قاسم چگونه فتح شد؟
توانی چهره حاج قاسم را در آن کاغذ ببینی. واقعا این گونه است. بله بعضی مواقع عصبانی هم می شد، تَشَر هم می زد، اما به موقع و بعد هم می آمد از دل بچه ها در می آورد. شما نگاه کنید به منطقه بوکمال می رود، خانه ای را به عنوان پایگاه فرماندهی انتخاب می کند. خودش چند شب در آنجا می ماند، عملیات را هدایت می کند، بعد به صاحبخانه نامه می نویسد که آقای صاحبخانه هرکسی هستی راضی باش من چند روز اینجا بودم ...
حاج قاسم نهیب زد: فرزند شهید را از جایش بلند نکن!+فیلم
ها هم اطاعت امر کردند و رفتند. گفت فقط سر نماز دعا کن به آرزویم یعنی شهادت برسم - بعد از مراسم حاج قاسم به سمت ماشینشان حرکت کردند. من مشکلاتی داشتم که باید حتماً آن ها را شخصاً با ایشان درمیان می گذاشتم. افراد همراه حاج قاسم خیلی زیاد بودند و من نمی توانستم به ایشان برسم. همان جا بلند گفتم حاج آقا تو را به فاطمه زهرا (س) بایست من با شما کار دارم. یکدفعه این جمعیت که داشتند ...
حکایت گزارش اختصاصی فرمانده 25 کربلا به حاج قاسم / سردار سلیمانی با شهید رادمهر ویژه دیدار کرد
، عبدالرحیم فیروزآبادی ، روح الله صحرایی ، مصطفی شیخ الاسلامی ، اسماعیل خانزاده و جانبازی و ایثارگری سایر رزمندگان یگان بوقوع پیوست، رقم خورده بود. نماز جماعت پشت سر فرمانده دلها صفا و لذت بیشتری داشت وی به ذکر خاطره ای از حاج قاسم پرداخت و ادامه داد: در آخرین روز های حضور رزمندگان مازندران قهرمان در جنوب غربی حلب سوریه، تلفن همراهم بصدا درآمد. با خودم گفتم: خدا این کیه که با ما ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
را رد کند. حاج خانم هدیه را با این حرف قبول کرد. بعد شیرینی و شکلات تعارف کردیم. خانمم گفت برای خانواده هم شیرینی بردارید اما سردار قبول نکرد، گفت از شکلات ها بر می دارم. یک پلاستیک بیاورید. پلاستیک آوردیم و حاج قاسم چند شکلات ریخت داخل آن و برای همراهان و خانواده اش برد. موقع رفتن سردار از یکی از پسران من پرسید شهیدتان کجا دفن است؟ پسرم گفت بهشت سکینه بنا به وصیت خودش کنار مزار مادر ...
ماجرای درگذشت فرزند سردار حاج قاسم سلیمانی در غیاب او!
.... من و شهید پورجعفری که یار و همراه حاجی بود و با او شهید شد بیشترین مدت را با حاجی بودیم. حاج قاسم شما را به چه اسمی صدا می زد؟ جهانشاهی، نصرالله و... فرقی نداشت، ولی با احترام و رفاقت. به بچه هایش هم از همان اول تأکید کرده بود به من بگویند عمو، چون من از وقتی بچه ها کوچک بودند، وقت هایی که سردار مأموریت بود کارهای خانواده حاجی را انجام می دادم و خانواده من و خانواده حاجی ...
شهیدی که همزمان با حاج قاسم به شهادت رسید
مهمانی که برادرها و خواهرش آمده بودند، این عکس را به من داد. یک عکس سه در چهار بود. گفت مامان هر وقت شهید شدم زیر این عکس اسمم را بنویس. بهش گفتم مامان جان این چه حرفیه می زنی، می خواهم عکس عروسیت رو بندازم . یک هفته بعد رفتیم فرودگاه .خودش خواست که من برسانمش فرودگاه .هیچ وقت دنبالش تا فرودگاه نرفته بود. آن روز اینقدر زیبا لباس پوشیده بود که هنوز دلِ من در آن روز مانده است. یکی از ...
ناگفته هایی درباره شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
به گزارش ایسنا، گزیده اظهارات سردار محمدرضا حسنی سعدی در گفت وگو با روزنامه کیهان را در ادامه می خوانید: * در عملیات کربلای 4 که لشکر قهرمان 41 ثارالله 500 شهید داد، حاج قاسم 20 روز خط مقدم در فاصله نزدیک بندر بصره بود و فقط برای نماز پوتین را از پایش در می آورد. * بعد از عدم موفقیت در عملیات کربلای 4 باقیمانده نیروها را جمع کرد و گفت ما تا آخر همچون امام حسین (ع) ایستاده ...
عیدی حاج قاسم سلیمانی به کودکان شهید نعمایی چه بود؟ + فیلم
زهرا ردایی، همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی در گفت و گو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از البرز ، درباره سردار سلیمانی که نخستین مهمان عید نوروز سال 98 برای خانواده این شهید بودند، گفت: در زمان تحویل سال 1398 به همراه بچه ها سر مزار آقامهدی رفته بودیم به آقامهدی گفتم زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچه ها می دادید، عیدی امسال ما فراموش نشود. ...
روایت یکی از رزمندگان فاطمیون از لحظه شنیدن خبر شهادت حاج قاسم: حبیب با عجله می دوید؛ بریده بریده سخن می ...
. پایتخت سوریه سردتر از هر سال دیگر است، حتی سه پتو هم نمی تواند خواب گرمی به شما هدیه کند. پنجشنبه 12 دیماه سال 98...ماموریتی برای شهر حلب دارم. سریع آماده می شوم و با اولین خودرو راهی می شوم. ساعتی از ظهر گذشته، سیدحسین (راننده) در اولین ایست و بازرسی توقف می کند، از ارتشی ها اجازه می گیریم و در اتاق شان نماز می خوانیم... دوباره به راه می زنیم و قبل از غروب به مقر بچه های فاطمی در حلب می ...
حاج قاسم نماینده یک تمدن ریشه دار بود
خط مقدم در فاصله نزدیک بندر بصره بود و فقط برای نماز پوتین را از پایش در می آورد. بعد از عدم موفقیت در عملیات کربلای 4 باقیمانده نیروها را جمع کرد و گفت: ما تا آخر همچون امام حسین(ع) ایستاده ایم. هر کس می خواهد برود، برود؛ ولی بدانید که روزی این جنگ تمام می شود و کسانی که برگردند و جبهه را ترک کنند پشیمان خواهند شد. بعد از پایان دفاع مقدس هشت ساله حاج قاسم در فکر استقرار، سازماندهی ...
حاج قاسم هم ژنرال بود هم بی تکلف/ ظرافت های اخلاقی سردار سلیمانی از زبان معاون سابق حشدالشعبی
صدام(دوران دفاع مقدس) آسیب دیده بود. با این که چند بار خودم یا بچه های همراه خواستیم در را برایش باز کنیم یا تشریفات خاصی برای ایشان در نظر گرفته شود اجازه نمی داد. همین روحیه نیروها را جذب می کرد. حاج قاسم بی تکلف بود با این که ژنرال و مستشار نظامی بود. حرام نیست، ولی من نمی خورم حاج قاسم ورع داشت. یادم هست در منطقه کیشیفه در نزدیکی تکریت در حال عملیات بودیم که وارد منزل ...
سرداری که در جستجوی شهادت بود
ابن ابیطالب (ع) جمع ضدین است. اما روش و منش سردار سلیمانی، این گفته را برای ما زنده کردند. یعنی اشدء علی الکفار، بدان معنا که در مقابل غاصب ها همچون شیر قوی و جنگنده می ایستادند و در مقابل خودی ها خشوع داشتند به طور تمام کمال در وجود حاج قاسم قابل مشاهده بود. کما اینکه در برابر کودکان یتیم هم زانو می زد و گریه می کرد. اما این در حالی است که این دو وجهه رفتاری با یکدیگر جمع نمی شود که شخصی با آن ...
ناگفته هایی از حبیبی که سردار دل ها شد/ وفای به عهد و شیوه مذاکره را از شهید سلیمانی بیاموزیم
...> حاج قاسم؛ از کارگری تا فرمانده سپاه قدس این همرزم شهید سلیمانی افزود: سردار سلیمانی گفتند دلیل اول این بود که بدانی ما نیز در کرمان این طور جاهای خوش آب و هوا و سنتی داریم و شما تنها شاندیز و ... ندارید. بعد از آن خدمتکاری که در رستوران کار می کرد را صدا زدند و از او سوال کردند که شغل تو چیست؟ خدمتکار گفت: افسر هوانیروز هستم و شب ها در این رستوران کار می کنم. سردار سلیمانی به این پیش ...
مهلت 10 روزه حاج قاسم به اشرار/ نمی شود نان جمهوری اسلامی را بخورید و جفتک بیندازید
جنگ را دیدم از حاجی خاطره تعریف کرد و گفت: شب عید من دستم خالی بود و نوه هایم فکر می کردند که فردا به دیدنم می آیند، پول نو می دهم. آن زمان پیش خودم ناراحت بودم. بعدازظهر آن روز کسی با من تماس گرفت و گفت که می خواهم بسته ای از طرف حاج قاسم برای شما بیاورم. سه بعدازظهر نشسته بودم که یکی از بچه های حاج قاسم بسته ای را برای من فرستاد و رفت. بسته را باز کردم دیدم داخل بسته پول نو است . مهم است که یک ...
درجه ها و عنوان ها تأثیری در منش حاج قاسم نداشت
هدیه ای هم به او داد و مرد کاملاً تحت تأثیر قرار گرفت. یا نیمه شب از مأموریتی در سوریه می آمد که گفت به طرف محله خودشان در قنات ملک برویم. هر موقع جایی می رسیدیم و شب می خواستیم بخوابیم حاج قاسم راز و نیاز خاص خودش را انجام می داد. با وجود خستگی اعمال مستحبی را انجام داد. صبحش سر مزار مادرش رفت و فاتحه ای خواند. پدرش را در جایی که داشت حمام برد و پیشانی اش را بوسید و گفت تمام خستگی ها و ...
توصیه های شهید سلیمانی به عکاس کرمانی/ آرزوها و حسرت های عکاس شهید سلیمانی
ولی ما به کار خودمان ادامه دادیم. وی خاطر نشان کرد: بعد از مراسم همه ما را جمع کرد و پیشانی همه را بوسید و دلجویی کرد و با خنده گفت هرچند کار خودتان را انجام دادید ولی کمتر اذیت کنید! این عکاس کرمانی در پاسخ به سئوال خبرنگار ما که چرا تعداد تصاویر شهید سلیمانی در عراق و سوریه از تصاویر او در ایران بیشتر است، بیان کرد: یک بار به حاج قاسم گفتم چرا در عراق و سوریه اجازه می دهید ...
ماجرای تعبیر خواب فرزند شهید با حضور حاج قاسم در مراسم خواستگاریش
باز شد، حاج قاسم سلیمانی آمد داخل. مادر عروس با اسپند به استقبال آمد، عروس گریه کرد، یکی عکس سلفی انداخت،یکی زنگ زد خبر داد که فلانی! تو که دوست داشتی با حاج قاسم عکس یادی بگیری، بیا اینجا. شور و شوق فامیل که خوابید، حاجی رو به عروس گفت: دخترم! مهریه چقدر؟ خودش همه مراسم را مدیریت کرد. همانطور که بابا گفته بود. به مادرم گفتم: اون پاکت رو بده حاجی. حاج قاسم میخواست نامه را بگذارد تو ...
عکسی که به درخواست حاج قاسم ثبت شد
.... تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می کردیم، به حاج قاسم گفتم: من قرارهای شب را لغو می کنم. نماز را می خوانیم و جلسه را آغاز می کنیم. در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می کردیم. حاج قاسم گفت: نه، نیازی نیست. من ...
ماجرای 18 روز محاصره حاج قاسم در حلب
...> حاج قاسم خودش می رفت و همه جا را کنترل می کرد. شب عملیات به محل فرماندهی رسید تا عملیات را هدایت کند. نگاه کردم دیدم چشمانش قرمز شده است. دو سه روز بود که مرتباً برای شناسایی می رفت و کم خوابیده بود. به او گفتم چشمانت قرمز شده؛ گفت طوری نیست بعدا وقت برای خواب داریم. بعد پرسید کی می خواهی عملیات را شروع کنی؟ گفتم نیم ساعت دیگه. گفت آماده شو. گفتم نیم ساعت برو در اتاق بغلی بخواب؛ نگاهی ...
حاج قاسم معمار حرم و سردار حریم بود
منشی که اخوی من در پیش گرفته بود برای بیدار کردن ما برای نماز صبح باعث شد که خیلی در من اثر بگذارد و همین موضوع باعث شد که من از آن زمان به بعد نمازم را سر وقت بخوانم. یعنی می خواهم عرض کنم که نوع رفتار حاج قاسم حتی در اخوی خودش هم واقعاً اثرگذار بود، در حالی که می توانست برای نماز خواندن برادرش به شیوه دیگری برخورد کند یا خیلی تند برخورد کند، یا اصلاً ساعت مچی نخرد و دستوری به ایشان بدهد که برای ...
بین الحرمین مادر شهیدان طارمی در بهشت زهرا/ هر روز بیشتر شبیه حاج قاسم می شد
سال بعد هادی. از حاج خانم از روز معراج می پرسم، جواب می دهد همان استخوان ها را بغل کردم و گفتم جواد جان شهادتت مبارک. به آرزویت رسیدی. اما من خاکِ پای حضرت زینب (س) هم نمی شوم، اما سعی می کنم که شما را راضی نگه دارم. از حاج خانم محل دفن شهید جواد طارمی را می پرسم، انگار که همان روز خاص برایش زنده شده باشد، جواب می دهد: جواد قطعه 50 دفن است. همین جایی که هادی را هم به خاک سپردیم ...
روایت نگرانی سیدحسن نصرالله از چهره سردار سلیمانی
هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می کردیم، به حاج قاسم گفتم: من قرارهای شب را لغو می کنم. نماز را می خوانیم و جلسه را آغاز می کنیم. در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می کردیم. حاج قاسم گفت: نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده ام خودت را ببینم. کاری ...
بوسیدن هر روزه ی پیشانی حاج قاسم، قرار روضه خوان هیئت هفتگی سردار
سپاه مستقر شدم، عموم فرماندهان لشکر باید در جلسات حاضر می شدند و شرکت می کردند. یک روز بعد از نماز ظهر و عصر وقتی فیش های غذا را به دست گرفتیم تا غذا بگیریم با حاج قاسم در داخل صف قرار گرفتم، احوالپرسی کردیم تا اینکه رسیدیم به پیشخوان تحویل غذا، مسوول توزیع غذا که سردار را نمی شناخت از او فیش خواست، سردار گفت من فیشی ندارم، مسوول هم از دادن غذا امتناع کرد، سردار بی آنکه حرفی بزند رفت، به مسوول ...