عشق بازی حاج قاسم در نماز شب ها/ ماجرای تولد نوه های شهید سلیمانی
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته هایی درباره شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
به گزارش ایسنا، گزیده اظهارات سردار محمدرضا حسنی سعدی در گفت وگو با روزنامه کیهان را در ادامه می خوانید: * در عملیات کربلای 4 که لشکر قهرمان 41 ثارالله 500 شهید داد، حاج قاسم 20 روز خط مقدم در فاصله نزدیک بندر بصره بود و فقط برای نماز پوتین را از پایش در می آورد. * بعد از عدم موفقیت در عملیات کربلای 4 باقیمانده نیروها را جمع کرد و گفت ما تا آخر همچون امام حسین (ع) ایستاده ...
همرزم شهید سلیمانی: حاج قاسم ذوبِ در ولایت بود
کرده بودند و ایشان پس از انجام مراسم در حال برگشت به کرمان بود که یکدفعه از ته دل آهی کشید و با دست بر روی زانوی خود زد. گفتم حاجی چه شده که پاسخ داد، چهار روز است که از آقا (مقام معظم رهبری) بی خبرم. وی ادامه داد: به ایشان گفتم مقام معظم رهبری در جریان فوت پدر شما هستند ولی حاج قاسم گفت، این ها بهانه است. شهریاری به تشییع پیکر مطهر نخستین شهید مدافع حرم اشاره کرد و گفت ...
سردار سلیمانی داعش را نه تنها زمین گیر بلکه منهدم کرد/ داعشی ها تا 35 کیلومتری مرز خسروی آمده بودند/ ...
گوش بدهند. مثلا اگر حاج قاسم تکبر به خرج می دادند، نیرو فکر می کرد که او به فکر خودش است. در صورتی که نظارت ها در دفاع مقدس بسیار زیاد و باعث روحیه دادن به رزمنده ها بود. نمی شود مدیریت موفق داشت ولی از دور مدیریت کرد، بچه هایی که با ایشان کار می کردند آنها انتقال دهنده فرهنگ خاکی بودن ایشان به عقبه می شدند. آیا حاج قاسم سلیمانی فقط برای امنیت ایران می جنگید؟ انقلاب اسلامی در ...
شهیدی که همزمان با حاج قاسم به شهادت رسید
ن انتخاب می کنند.قبل از اینکه روی قبر یادبود را بپوشانند، از خادم های حرم خواهش کردم که وارد قبر بشوم! وارد قبر شدم. دراز کشیدم و به مصطفی گفتم مامان جان بیا! توصیف آرامشم توی قبر مصطفی قابل بیان نیست.. روز جمعه که خبر شهادت حاج قاسم را شنیدم، پای تلویزیون گریه می کردم. پسر سومم آمد و خبر شهادت مصطفی را به من داد. حاج خانم می گوید وقتی فهمیدم مصطفی درست همزمان با سردار در منطقه دیگر توسط ...
روایت یکی از رزمندگان فاطمیون از لحظه شنیدن خبر شهادت حاج قاسم: حبیب با عجله می دوید؛ بریده بریده سخن می ...
. پایتخت سوریه سردتر از هر سال دیگر است، حتی سه پتو هم نمی تواند خواب گرمی به شما هدیه کند. پنجشنبه 12 دیماه سال 98...ماموریتی برای شهر حلب دارم. سریع آماده می شوم و با اولین خودرو راهی می شوم. ساعتی از ظهر گذشته، سیدحسین (راننده) در اولین ایست و بازرسی توقف می کند، از ارتشی ها اجازه می گیریم و در اتاق شان نماز می خوانیم... دوباره به راه می زنیم و قبل از غروب به مقر بچه های فاطمی در حلب می ...
حلب به فرماندهی شهید حاج قاسم چگونه فتح شد؟
توانی چهره حاج قاسم را در آن کاغذ ببینی. واقعا این گونه است. بله بعضی مواقع عصبانی هم می شد، تَشَر هم می زد، اما به موقع و بعد هم می آمد از دل بچه ها در می آورد. شما نگاه کنید به منطقه بوکمال می رود، خانه ای را به عنوان پایگاه فرماندهی انتخاب می کند. خودش چند شب در آنجا می ماند، عملیات را هدایت می کند، بعد به صاحبخانه نامه می نویسد که آقای صاحبخانه هرکسی هستی راضی باش من چند روز اینجا بودم ...
حکایت گزارش اختصاصی فرمانده 25 کربلا به حاج قاسم / سردار سلیمانی با شهید رادمهر ویژه دیدار کرد
، عبدالرحیم فیروزآبادی ، روح الله صحرایی ، مصطفی شیخ الاسلامی ، اسماعیل خانزاده و جانبازی و ایثارگری سایر رزمندگان یگان بوقوع پیوست، رقم خورده بود. نماز جماعت پشت سر فرمانده دلها صفا و لذت بیشتری داشت وی به ذکر خاطره ای از حاج قاسم پرداخت و ادامه داد: در آخرین روز های حضور رزمندگان مازندران قهرمان در جنوب غربی حلب سوریه، تلفن همراهم بصدا درآمد. با خودم گفتم: خدا این کیه که با ما ک ...
خوشحالی حاج قاسم از ازدواج مجدد همسران شهدا
باشند و یا اگر دارند باید به هر طریقی می شد حل شود. همسر شهید رضا حاجی زاده که زمان شهادت رضا تنها 23 سالش بود با دو فرزند از دیدار با حاج قاسم اینگونه روایت می کند: حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانواده ها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر ...
حاج قاسم نهیب زد: فرزند شهید را از جایش بلند نکن!
خانواده شهدا سخنرانی کنند. مراسم با حضور حاج قاسم شروع شد. دخترم ریحانه برای اینکه بتواند حاج قاسم را از نزدیک زیارت کند هر طور بود خودش را به صندلی های ردیف اول رسانده و روی یکی از صندلی ها نشسته بود که در میان سخنرانی حاج قاسم گویا یکی می خواست ریحانه را از جایش بلند کند تا یکی از مسئولان بنشیند. حاج قاسم تا این صحنه را دید صحبت هایش را ناتمام گذاشت و خطاب به آن بنده خدا گفت برادر، بچه شهید را بلند ...
ماجرای درگذشت فرزند سردار حاج قاسم سلیمانی در غیاب او!
.... من و شهید پورجعفری که یار و همراه حاجی بود و با او شهید شد بیشترین مدت را با حاجی بودیم. حاج قاسم شما را به چه اسمی صدا می زد؟ جهانشاهی، نصرالله و... فرقی نداشت، ولی با احترام و رفاقت. به بچه هایش هم از همان اول تأکید کرده بود به من بگویند عمو، چون من از وقتی بچه ها کوچک بودند، وقت هایی که سردار مأموریت بود کارهای خانواده حاجی را انجام می دادم و خانواده من و خانواده حاجی ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
را رد کند. حاج خانم هدیه را با این حرف قبول کرد. بعد شیرینی و شکلات تعارف کردیم. خانمم گفت برای خانواده هم شیرینی بردارید اما سردار قبول نکرد، گفت از شکلات ها بر می دارم. یک پلاستیک بیاورید. پلاستیک آوردیم و حاج قاسم چند شکلات ریخت داخل آن و برای همراهان و خانواده اش برد. موقع رفتن سردار از یکی از پسران من پرسید شهیدتان کجا دفن است؟ پسرم گفت بهشت سکینه بنا به وصیت خودش کنار مزار مادر ...
عیدی حاج قاسم سلیمانی به کودکان شهید نعمایی چه بود؟ + فیلم
زهرا ردایی، همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی در گفت و گو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از البرز ، درباره سردار سلیمانی که نخستین مهمان عید نوروز سال 98 برای خانواده این شهید بودند، گفت: در زمان تحویل سال 1398 به همراه بچه ها سر مزار آقامهدی رفته بودیم به آقامهدی گفتم زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچه ها می دادید، عیدی امسال ما فراموش نشود. ...
مهلت 10 روزه حاج قاسم به اشرار/ نمی شود نان جمهوری اسلامی را بخورید و جفتک بیندازید
ن جنگ را دیدم از حاجی خاطره تعریف کرد و گفت: شب عید من دستم خالی بود و نوه هایم فکر می کردند که فردا به دیدنم می آیند، پول نو می دهم. آن زمان پیش خودم ناراحت بودم. بعدازظهر آن روز کسی با من تماس گرفت و گفت که می خواهم بسته ای از طرف حاج قاسم برای شما بیاورم. سه بعدازظهر نشسته بودم که یکی از بچه های حاج قاسم بسته ای را برای من فرستاد و رفت. بسته را باز کردم دیدم داخل بسته پول نو است . مهم است که ی ...
مهمان عزیز خانواده شهید مهدی نعمایی در سال 98+ فیلم
ده بود، نشان دادم. دوستان آقا مهدی از خاک محل شهادتش چند عدد مهردرست کرده بودند؛ من این مهرها را به سردار نشان دادم و ایشان گفتند من می خواهم با مهر تربت شهید در این اتاق نماز بخوانم. سردار اجازه ندادند برایشان سجاده بگذارم و با همان مهر تربت نماز خواندند. بعد از اینکه نماز سردار تمام شد، مهرانه و ریحانه کنار ایشان ایستادند تا عکس یادگاری بگیرند؛ سردار به من گفتند دخترم خودت هم بیا یک ع ...
حاج قاسم معمار حرم و سردار حریم بود
زنگ ساعت بیدار می شد خطاب به سهراب می گفت خوب حالا شما که با صدای زنگ این ساعت بیدار شده اید بلند شوید و نماز صبحتان را بخوانید. خود سهراب می گفت که این رفتار و منشی که اخوی من در پیش گرفته بود برای بیدار کردن ما برای نماز صبح باعث شد که خیلی در من اثر بگذارد و همین موضوع باعث شد که من از آن زمان به بعد نمازم را سر وقت بخوانم. یعنی می خواهم عرض کنم که نوع رفتار حاج قاسم حتی در اخوی خودش هم ...
حضور دختر سردار سلیمانی در یک ماموریت خطرناک | حاج قاسم چه هشداری به پوتین داد؟
18 روز، حاج قاسم از حلب تکان نخورد. ایستاد، طراحی و عملیات کرد تا راه خناصر به اثریا باز شد. هشدار حاج قاسم به پوتین یکی از مهمترین اقداماتی که سردار سلیمانی کرد و آن جنبه قدرت دیپلماسی ایشان را هم تا حد زیادی نشان داد، همراه کردن روسیه در این ماجرا بود. حاج قاسم چطور این کار را کرد و به پوتین چه گفت که او را متقاعد کرد که تا ارتش خودش را به سوریه بفرستد؟ جنگیدن در ...
هنوز شهادت سردار سلیمانی را باور ندارم/ حاج قاسم پشتوانه خانواده شهدا بود
نگران نباش بعد از من سردار سلیمانی مثل کوه پشت شما خواهد بود، سردار مراقب و دوستدار فرزندان شهدا است". همسر شهید مدافع حرم افزود: با شنیدن این حرف واقعاً احساس آرامش کردم حس افتخار به من دست داد که سردار عزیز کشورم اگر روزی همسرم شهید شود حامی خانواده شهدا است، کمی دلم آرام گرفت و با آرامش به همسرم گفتم شما برو و نگران من نباش من واقعاً روحیه گرفتم با این حرفت و او با خوشحالی راهی این ...
حاج قاسم نماینده یک تمدن ریشه دار بود
خط مقدم در فاصله نزدیک بندر بصره بود و فقط برای نماز پوتین را از پایش در می آورد. بعد از عدم موفقیت در عملیات کربلای 4 باقیمانده نیروها را جمع کرد و گفت: ما تا آخر همچون امام حسین(ع) ایستاده ایم. هر کس می خواهد برود، برود؛ ولی بدانید که روزی این جنگ تمام می شود و کسانی که برگردند و جبهه را ترک کنند پشیمان خواهند شد. بعد از پایان دفاع مقدس هشت ساله حاج قاسم در فکر استقرار، سازماندهی ...
سرداری که در جستجوی شهادت بود
ابن ابیطالب (ع) جمع ضدین است. اما روش و منش سردار سلیمانی، این گفته را برای ما زنده کردند. یعنی اشدء علی الکفار، بدان معنا که در مقابل غاصب ها همچون شیر قوی و جنگنده می ایستادند و در مقابل خودی ها خشوع داشتند به طور تمام کمال در وجود حاج قاسم قابل مشاهده بود. کما اینکه در برابر کودکان یتیم هم زانو می زد و گریه می کرد. اما این در حالی است که این دو وجهه رفتاری با یکدیگر جمع نمی شود که شخصی با آن ...
تکرار/ روایت زینب سلیمانی از ترورهای نافرجام حاج قاسم/ نحوه برخورد سردار با زن کم حجاب معترض+ فیلم
د می زد تا به بچه ها روحیه بدهد". وی ادامه داد: شهید خرمی می گفت در این میان دیدم دو نفر آدم ناشناس که ظاهرشان شبیه بچه های ما نبود، آنجا ایستاده اند و با هم صحبت می کنند، صورتشان را پوشانده بودند، به حاج قاسم گفتم "این دو نفر خیلی عجیب و غریب هستند" اما حاج آقا مشغول فعالیت های خودش بود و به این موضوع اهمیتی نمی داد. شهید پورجعفری به من گفت "اجازه بدهید من می روم از بچه های خط سؤ ...
عکسی که به درخواست حاج قاسم ثبت شد
.... تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می کردیم، به حاج قاسم گفتم: من قرارهای شب را لغو می کنم. نماز را می خوانیم و جلسه را آغاز می کنیم. در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می کردیم. حاج قاسم گفت: نه، نیازی نیست. من ...
ماجرای 18 روز محاصره حاج قاسم در حلب
...> حاج قاسم خودش می رفت و همه جا را کنترل می کرد. شب عملیات به محل فرماندهی رسید تا عملیات را هدایت کند. نگاه کردم دیدم چشمانش قرمز شده است. دو سه روز بود که مرتباً برای شناسایی می رفت و کم خوابیده بود. به او گفتم چشمانت قرمز شده؛ گفت طوری نیست بعدا وقت برای خواب داریم. بعد پرسید کی می خواهی عملیات را شروع کنی؟ گفتم نیم ساعت دیگه. گفت آماده شو. گفتم نیم ساعت برو در اتاق بغلی بخواب؛ نگاهی ...
حاج قاسم معمار حرم و سردار حریم بود
منشی که اخوی من در پیش گرفته بود برای بیدار کردن ما برای نماز صبح باعث شد که خیلی در من اثر بگذارد و همین موضوع باعث شد که من از آن زمان به بعد نمازم را سر وقت بخوانم. یعنی می خواهم عرض کنم که نوع رفتار حاج قاسم حتی در اخوی خودش هم واقعاً اثرگذار بود، در حالی که می توانست برای نماز خواندن برادرش به شیوه دیگری برخورد کند یا خیلی تند برخورد کند، یا اصلاً ساعت مچی نخرد و دستوری به ایشان بدهد که برای ...
بین الحرمین مادر شهیدان طارمی در بهشت زهرا/ هر روز بیشتر شبیه حاج قاسم می شد
سال بعد هادی. از حاج خانم از روز معراج می پرسم، جواب می دهد همان استخوان ها را بغل کردم و گفتم جواد جان شهادتت مبارک. به آرزویت رسیدی. اما من خاکِ پای حضرت زینب (س) هم نمی شوم، اما سعی می کنم که شما را راضی نگه دارم. از حاج خانم محل دفن شهید جواد طارمی را می پرسم، انگار که همان روز خاص برایش زنده شده باشد، جواب می دهد: جواد قطعه 50 دفن است. همین جایی که هادی را هم به خاک سپردیم ...
روایت نگرانی سیدحسن نصرالله از چهره سردار سلیمانی
هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می کردیم، به حاج قاسم گفتم: من قرارهای شب را لغو می کنم. نماز را می خوانیم و جلسه را آغاز می کنیم. در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می کردیم. حاج قاسم گفت: نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده ام خودت را ببینم. کاری ...
بوسیدن هر روزه ی پیشانی حاج قاسم، قرار روضه خوان هیئت هفتگی سردار
سپاه مستقر شدم، عموم فرماندهان لشکر باید در جلسات حاضر می شدند و شرکت می کردند. یک روز بعد از نماز ظهر و عصر وقتی فیش های غذا را به دست گرفتیم تا غذا بگیریم با حاج قاسم در داخل صف قرار گرفتم، احوالپرسی کردیم تا اینکه رسیدیم به پیشخوان تحویل غذا، مسوول توزیع غذا که سردار را نمی شناخت از او فیش خواست، سردار گفت من فیشی ندارم، مسوول هم از دادن غذا امتناع کرد، سردار بی آنکه حرفی بزند رفت، به مسوول ...
ماجرای محاصره 18 روزه حاج قاسم در حلب
. شب عملیات آزادی نبل و الزهرا دیدم چشمان حاج قاسم قرمز است؛ دو سه روز خودش برای شناسایی رفته بود؛ گفتم نیم ساعت استراحت کن، گفت برای خوابیدن وقت زیاد داریم. سرلشکر صالحی به حاج قاسم گفت شرط کمک ما این است که از نیروهای ارتش هم به سوریه ببرید.حضرت آقا به حاج قاسم گفتند نیرو ببر ولی سعی کن شهید و مجروح کم بدهی. حاج قاسم به بچه های توپخانه گفت: من به عنوان عبادت، دست و پای شما را می بوسم. ...
امضای فرزند شهید غواص روی کفن حاج قاسم
، روحیه اش عوض می شود. یک روز به همراه دوستان به منزل مادر شهیدان مظهری صفات رفتیم. این مادر گفت: ای کاش یک روز حاج قاسم به منزل ما می آمدند. من همینطور شماره منزل حاج قاسم را گرفتم، سردار سلیمانی خودشان تلفن را برداشتند؛ به ایشان گفتم: مادر شهیدان مظهری صفات می خواهند با شما صحبت کنند... تلفن را به مادر دادم و حاج قاسم با تمام اعضای خانواده شهید مظهری صفات صحبت کرد. دو شهیدی ...
کدام شهید جان حاج قاسم سلیمانی را نجات داد؟
همین هم اکتفا نکرد. کمک کرد مادر را روی ویلچر بنشانند و خودش او را داخل برد. بعد هم کنار مادر شهید، روی زمین نشست و با او شروع به صحبت کرد. موقع خداحافظی هم حاج قاسم، چادر مادر مصطفی را بوسید و گفت: شما مادر شهید هستید. دعا کنید من هم شهید شوم. عملیات، اسارت و 8 سال فراق دیدار بعدی ما، از نوع دیگری بود. عملیات بیت المقدس، سردار سلیمانی را مأمور راه اندازی یک تیپ کرده بودند و ...
روایتی همسرانه از ابوزینب در سوریه و تهران +عکس
هم خوب بود اما بچه ها را زیاد وابسته خودش نمی کرد. این دو سالی که مجروح بود به من می گفت: دیگر نگو پیشم نبودی. این مدت همه را جبران کردم. همه اش پیش شما هستم. من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم: تو که بیشتر می خوابی.(بخاطر مصرف داروهایی که خواب آور بود) این دیگر فایده ای ندارد. می گفت: همین هم برکت دارد. استفاده کن. می گفتم: بنشینم بالای سرت و نگاهت کنم؟ * هیأت خاصی را برای ...