ماجرای انگشتر و تسبیحی که سردار سلیمانی به دو خواهر داد
سایر خبرها
قالیباف: سردار سلیمانی در همه شئونات زندگی مرد عمل بود
گرفت و می گفت این چه کاری است که کردی. من می گفتم تو در شهرداری نیستی و نمی دانی. در عین حال در جلسات متوالی بحث می کردیم که در برخی موارد کار را چطور انجام دهیم. قالیباف ادامه داد: شما گستردگی و تنوع قومیت ها در چند میلیون کیلومتر مربعی که باید حاج قاسم در خاورمیانه مدیریت می کرد را در نظر بگیرید او در عین حال از خانواده شهدای مدافع حرم غفلت نمی کرد. حتی یکبار یکی از دختران شهدای مدافع ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش پایانی
داشتن راجع به این خبر صحبت می کردن. دوباره رفتم شبکه خبر و اخبار رو گوش کردم و دیدم که یه عکس بزرگ از سردار پشت سر مجریه و داره خبر رو می خونه، خلاصه چند ساعت همه خبرها رو گوش کردم و همچنان نمی خواستم باور کنم. رفتم همسرم رو بیدار کردم و خبر رو بهش گفتم. مادر همسرم خونه ما مهمون بود که باصدای تلویزیون بیدار شد و سه تایی مات و مبهوت تلوزیون رو نگاه می کردیم و نمی خواستیم باور کنیم. دیگه ...
مادر ساجده راوی زندگی دخترک 15 ساله اش شد
نداشته اند. روز دهم آذر بعد از اینکه دخترم را خاک کردند فهمیدم. آن روز از همه جا بی خبر با بهزیستی تماس گرفتم و گفتم با ساجده کار دارم. گفتند ساجده عمل جراحی داشته و در بیمارستان بستری است. گفتند به خواهرت زنگ بزن. همان وقت با خواهرم تماس گرفتم و فهمیدم از بهشت رضا(ع)برمی گردند. وقتی دخترم دفن شده بود خبردار شدم. فردای آن روزبه بهزیستی مراجعه کردم. هیچ کس خودش را نشان نداد. توسط نگهبان از حیاط ...
مترجمان شهرک
یک ماه بعد، یک روز که خسته و کوفته و با کلی مشغله فکری از سر کار به خانه برمی گردد، زهرای چهار ساله به استقبال پدر می آید و با همان زبان کودکانه به او می گوید: بابا می توانم انگلیسی صحبت کنم! حسن آقا اعتنایی به حرف او نمی کند. به سردی جواب دخترش را می دهد و می گوید که مگر انگلیسی یاد گرفتن الکی است؟! اما چند دقیقه بعد زهرا را می بیند که در دنیا و حال و هوای کودکانه خودش مشغول بازی است ...
هجر حبیب| ماجرای حضور شهید سلیمانی در سیل98 خوزستان چه بود؟
برگرداند و دیدم که خودش است. وی ادامه داد: به ابومهدی گفتم بیایید در صندلی کنار من بنشینید. که در جواب گفت؛ لا مولان انه مکانی علی اقدامک بعد از این جمله، لحظاتی احوال پرسی کردیم و نهایتاً همان جا که بود، نشست. نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: ابومهدی همچون حاج قاسم شب و روز نداشت؛ آن چنان به تلاش و مجاهدت در میدان ادامه می داد که از حال می رفت. گاهی از او ...
مادر طاهره، فقط مادر طاهره نیست
دادم و راه بردمش. دم کرده ها را بالا آورد، دستمال داغ کردم روی شکمش گذاشتم، ازش پرسیدم بچه توی شکمت تکان می خورد؟ گفت از وقتی گرمم گرفتی بله، قبلش حرکت نمی کرد. اول که آمدم شکمش یخ بود و فکر کردم بچه مرده است. دو قاشق روغن زرد به زور ریختم توی حلقش، گفت بالا می آورم گفتم عیب ندارد و به خوردش دادم. گرم شد و بچه ول شد، تا دماغ بچه را دیدم بیرون کشیدمش. بچه ای که آن قدر سخت شود و از صبح ...
روایت سخت ترین بدرقه "باباحسین"/ پروانه ای که دور حاج قاسم می چرخید
...، چه آرام و باصلابت می خواند، بعد نماز روبه رویم نشست، به هم زل زده بودیم بدون اینکه حرفی بزنیم، فقط همدیگر را نگاه می کردیم و مثل همیشه لبخند بود که مهمان صورت زیبایش بود. نماز صبح را با مادر پشت سر بابا خواندیم. سر نماز از خدا خواستم این بار هم بابا به سلامت از مأموریت بازگردد، پیش خودم گفتم؛ این دفعه قرار است کجا بروند؟ عراق؟ سوریه؟ لبنان؟ نمی دانستم. نزدیک ظهر بود که ...
احساس می کرد کنار حاج قاسم به آرزویش می رسد
بیشتری را در کنار ما و خانواده بگذراند تازه ساعت 12 شب می خوابید ولی بازهم صبح ها همان ساعت پر انرژی از خواب بلند می شد و انگار نه انگار که او بعد از یک روز کاری پرمشغله فقط 2، 3 ساعت خوابیده است. وقتی من از این انرژی زیاد متعجب می شدم و از او سؤال می کردم، می گفت پس شما درباره سردار چه می گویید؟! ما از سردار جا می مانیم، این قدر که ایشان پرانرژی است. این انرژی واقعاً به آقاشهروز هم منتقل می شد. این ...
معرفی کتاب سرسختی؛ قدرت اشتیاق و پشتکار
طول چند روز برایش خواندم. پدرم در دَه سال گذشته با بیماری پارکینسون مبارزه می کرد و مطمئن نبودم چیز زیادی متوجه شده باشد؛ اما همچنان به نظر می رسید با اشتیاق گوش می دهد. وقتی خواندن کتاب تمام شد، به من نگاه کرد و بعد از مدتی که احساس می کردم ابدی است، سرش را تکان داد و لبخند زد. امید، یعنی انتظار دربرابر اینکه فردا روزِ بهتری خواهد بود. امید چیزی است که به هیچ مسئولیتی نیاز ندارد و فردی ...
ناگفته های قالیباف از سردار سلیمانی
آمد که از زمین و هوا پشت سر دشمن آمده و همه جا را اشغال و چشمها را خیره کرده است. وی افزود: لحظه ای انسات مغموم می شود که نمی داند نصرت خدا کجاست؟ در کنار اینها فشار سیاسی داخل کشور را هم نگاه کنید که می گفتند چرا آنجا می جنگید؟ چرا جوان ها و امکانات را به آنجا می برید؟ ببینید حاج قاسم کجا ایستاده بود. همراهی در حوزه پشتیبانی، سیاست داخلی و سیاست خارجی نداشت و هیچگونه حمایتی نمی بیند ...
روایت ظریف از روزی که سردار سلیمانی از او عصبانی شد
... ظریف ادامه داد: وظیفه من این بود که کار را شروع کنم. همان زمان به دوستان در وزارت خارجه زنگ زدم و برای هفت و نیم صبح جلسه شورای معاونان بگذارید و هر کسی که هر جا هست خودش را برساند. از صبح به وزارت خارجه رفتیم و هدف من نیز همین بود. می دانستم آمریکایی ها آنقدر وقاحت دارند که می خواهند یک چهره وارونه ای از حاج قاسم ترسیم کنند، لذا اولین هدف ما و بسیجی که در وزارت خارجه کردیم این بود که اجازه ...
خاطره محسن هاشمی از سردار سلیمانی
ادامه محمد جلال مآب ، رئیس ستاد بازسازی عتبات با اشاره به اینکه مدت ها به فکر بودیم که برای مکتب شهید سلیمانی چه اقدامی می توانیم انجام دهیم، اظهار داشت: با بررسی مختلف و مشورت موضوع بین دوستداران سردار سلیمانی، به این جمع بندی رسیدیم که بنای یادبود حاج قاسم را در پایتخت جمهوری اسلامی ایران بنا کنیم و همه نسل ها به یاد سردار سلیمانی و آنچه ایشان برای دفاع انسانیت و مقابله با تروریست در منطقه ...
مردم از حاج قاسم سلیمانی می گویند/ بخش دوم
بیشتر شده، همین! فهیمه؛ 34 ساله حسابدار، مشهد * شاگردم سر کلاس گفت بچه ها ما حق داریم ناراحت باشیم... صبح جمعه حدود ساعت 6 من خواب و بیدار بودم که خواهرم وارد اتاق شد و به اون یکی خواهرم گفت بدبخت شدیم سردار شهید شده بلافاصله نشستم و گفتم خجالت بکش این چه شوخیه که می کنی، خواهرم قسم خورد که راست میگه، بعد گفت بیا شبکه خبر رو نگاه کن؛ همه گریه می کردن حتی اون ...
جمله ی تکان دهنده سردار سلیمانی
به گزارش خلیج فارس به نقل از فرارو؛سردار حجازی درباره لحظه ای که خبر را شنیده است، گفت: تقریباً، ساعت یک نیمه شب بود به وقت آنجا که دو و نیم به وقت ایران می شود، زنگ زدند که، یک انفجاری در فرودگاه بغداد شده، شما اطلاع دارید که مثلاً حاجی کی رفت آنجا؟ چه جوری رفت؟ من یک مرتبه جا خوردم، البته گفتم که ایشان بنا بود سر شب برود، احتمالاً تا حالا الان رسیده، چند ساعت هست که آنجاست و این که شما دارید می ...
از تمرکز بر فرهنگ عمومی تا پیگیری دیپلماسی رسانه ای
...، به عنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی افتخار می کنیم. حقیقتاً شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم. حاج قاسم و شعر مولانا کمتر پیش آمده که یک نظامی ابیاتی از شاعران بزرگ ایران بخواند. قرائت شعر عرفانی مولوی از زبان سردار از انس او با شعر حکایت می کرد. در سوریه توفیق شد از نزدیک با سردارهمدانی آشنا شوم. بعداً متوجه شدم ایشان از ...
وقتی راننده تاکسی حاج قاسم را نشناخت
به ترافیک سنگین خوردم. کلاج، دنده، گاز، مثلثی است که در ترافیک دست و پای تو را آزار می دهد. از ترافیک عصبانی و خشمگین بودم که متوجه شدم چیزی در ماشین من برای مردم جلب توجه می کند! نگاهم را به عقب انداختم و از داخل آینه نگاه کردم. با خود گفتم چقدر قیافه این مرد شبیه سردار سلیمانی است؟ شاید پسرعمو یا پسردایی یا برادرش باشد. اینقدر چپ چپ نگاهش کردم و با خود کلنجار رفتم تا خودش گفت: چهره ...
ماجرای شهیدی که در بیابان گم شد
گفت و از دعایی که برایش کرده است. خواهر شهید مدافع حرم محمدعلی حسینی و همسر شهید مدافع حرم محمدنبی محمدی : از دیدارم با شهید حاج قاسم سلیمانی می گویم بعد از شهادت همسرم سال 97 دیداری با ایشان در بیت الزهرای کرمان داشتم آنجا یک مشکلاتی داشتم که با ایشان در میان گذاشتم، حاج قاسم گفت الان اینجا مراسم هست انشاءالله از روی فرصت انجام می دهم. حاج قاسم دو روز بعد از دهه فاطمیه که ...
ماجرای لبخند ماه صنم/اشتغال زایی بنیاد برکت در مناطق محروم
، چند کفش و دمپایی بود. دلش قرص شد و آرام گرفت. داخل مسجد چند نفر از اهالی روستا دور یک مرد و زن حلقه زده بودند و صحبت می کردند. ماه صنم جلو رفت و گفت: اومدم برای کار. _ برای خودت خواهر؟ _ نه برادر، برای شوهرم. _ خودش کجاست؟ _ خونه. _ پس چرا نیومد؟ سکوت کرد. _ خودش باید بیاید. _ نشد. نتوونست. _ چه کاری بلده؟ _ همه کاری بلد بود. ...
شباهت های حاج قاسم به شهید رجایی و آیت الله هاشمی رفسنجانی
یشان سرش را از دوربین ها می دزد و پشت صندلی ها می برد. من دیدم این بنده خدا خیلی اذیت و آزار می شود. به منبری نگاه می کرد و سرش را پایین می انداخت و من اذیت شدم. گفت رجایی به این دوربین ها بگو از من فیلم نگیرند. من با دست به کسانی که فیلمبرداری می کردند اشاره کردم و آمدند؛ گفتم حاجی راضی نیست. لطفا بروید و فیلم نگیرید. آنها هم ادب کردند و رفتند. بعد راحت نشست و سرش را نمی دزدید. به ا ...
تو تازه برای ما شروع شدی، سردار!/ ژنرال در سایه که بود؟
یا تشکیلاتی برای بازسازی عتبات راه بیفتد و با کمک مردم حرمین شریفین در شأن ائمه مرمت شود. نفست حق بود و کار رونق گرفت. بعدها در همان عراق و سوریه برای دفاع از حرم از جان و دل مایه گذاشتی. گفتی انگشترت را همراهت دفن کنند. تو بارها انگشترهایت را بخشیده بودی به این یکی اما دلبسته بودی.در بازگشت از حرم حضرت معصومه(س) به آقای افضلی گفته بودی: این انگشتر در نماز، دعاها و زیارت حرم اهل بیت(ع) همراهم بوده ...
آیت الله جزایری از خاطرات و رفاقت خود با سردار سلیمانی و ابومهدی می گوید؛ ماجرای بوسه سردار بر پیشانی ...
اینکه حضرت عالی در آن موقع، مسئول ستاد اصلی کمک رسانی به سیل زدگان خوزستان بودید، خاطره ای از آن زمان در ذهن دارید!؟ بله. آن زمان سردار سلیمانی به همراه ابومهدی المهندس چند روزی را به خوزستان آمده و از نزدیک روند خدمت رسانی به مردم سیل زده را بررسی کردند. همان روز اول یا دوم حضورشان در خوزستان نیز، بعد از اذان مغرب و عشاء نزد ما آمده گزارشی از اقداماتی که می خواهند انجام دهند ...
ذوالفقار / برش هایی از خاطرات شفاهی شهید سلیمانی
همه بهترین دوران عمرت است، این را از دست می دهی، این یک از دست دادن معمولی نیست. احمد با رفتن خودش، همه ما را آتش زد. خب. مدت ها از زمان جنگ گذشته بود، دلخوشی مان به هم بود، نه این که پشتوانه خاصی برای همدیگر باشیم، قوت قلب معنوی برای هم بودیم. در بیان کردن موضوعات، نصیحت کردن هم و سطوح مختلف دیگری با هم رودربایستی نداشتیم. من همیشه به احمد می گفتم: الهی دردت بخوره توی سرم . اصطلاح من بود نسبت به ...
اخلاص ؛ کلید آسمانی شدن حاج قاسم
جامعه مسلمین بود، خداوند نیز به خاطر اخلاص و تکلیف گرایی آنها، نامشان را در تاریخ ماندگار کرد. راز محبوبیت سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی نیز در اخلاص اوست. امام خامنه ای مدظله العالی بارها و بارها، سردار را با صفت اخلاص معرفی کرده اند. به عنوان نمونه در دیدار با خانواده سردار فرمودند: می بینید مردم چه کار دارند می کنند برای حاج قاسم؛ این برای شما تسلّی است... بدانید که مردم قدر پدر شما ...
حاج قاسم نمی خواست خانواده ما داغ دیگری ببیند!
خودش گرفته بود که خدمت حضرت امام داد. وقتی عکس خود حسین دست امام رسید از حضرت امام درخواست کرد جمله ای روی عکس بنویسد و امام با یک نگاه به چهره حسین لبخندی زده و این جمله را کنار عکس برادرم حسین مرقوم فرمودند: خداوند این شهید مسعود را رحمت فرماید . همان یک جمله کافی بود تا دل حسین قرص شود که او هم به شهادت خواهد رسید. حسین سال 64 با دختر خاله مان ازدواج کرد و ماحصل زندگی اش چهار فرزند، سه دختر و یک ...
روایت خانواده شهیدان حرم از قاسم سلیمانی
در این مراسم بودند، اما با توجه به مسافت طولانی که باید طی می کردیم کمی خستگی برای ما ایجاد شد، آخر برنامه گفتند خانواده شهدا مدافع حرم برای دیدار خصوصی با سردار سلیمانی حضور داشته باشند. در این لحظه تمام خستگی سفر از تن ما رفت. وی افزود: شهید سلیمانی بعد از دیدار با چند خانواده شهید سر میز ما نشستند، چند سوال و پرسش را انجام دادند پس از آن نیز تسبیح خود را به من هدیه دادند که اینجا من ...
روایت خانواده شهیدان حرم از قاسم سلیمانی
در این مراسم بودند، اما با توجه به مسافت طولانی که باید طی می کردیم کمی خستگی برای ما ایجاد شد، آخر برنامه گفتند خانواده شهدا مدافع حرم برای دیدار خصوصی با سردار سلیمانی حضور داشته باشند. در این لحظه تمام خستگی سفر از تن ما رفت. وی افزود: شهید سلیمانی بعد از دیدار با چند خانواده شهید سر میز ما نشستند، چند سوال و پرسش را انجام دادند پس از آن نیز تسبیح خود را به من هدیه دادند که اینجا من ...
سردار سلیمانی را قهرمان تلاش برای صلح می دانم/ هیچگاه با سردار درباره برجام صحبت نکردم/ آمریکایی ها از ...
گوید و کار عملیاتی می شود.وقتی به اندونزی رسیدم جان کری زنگ نزده بود به او گفتم چرا زنگ نزدی؟ گفت سعودی ها نظرشان عوض شده بود و گفتند ما سه هفته دیگر جنگ را می بریم. آن سه هفته الان پنج سال طول کشیده است. آمریکایی ها این شکست ها را متحمل شدند، مخصوصا در دوره ترامپ که تمام قد پشت سعودی ها رفت. البته اوباما نیز دو روز بعد از تماس تلفنی کری با من گفت که ایران مانع صلح در یمن است. خودشان می دانستند ...