هدیه خاص رهبری بخاطر قرآن نخواندن!
سایر منابع:
سایر خبرها
خواسته عجیب مدافع حرم قبل از آخرین اعزام/ حالم خوب است اما تو باور نکن!
بابا من به همه گفته ام خانمم یک ذره کم دارد! به خاطر همین اسمم را برای اعزام نمی دهم. *علی بخواهد برود سوریه، کلی نمی گه نه؟ اولین بار که تصمیم گرفته بود برود سوریه، همه کارهایش را کرده بود. محمدمهدی را باردار بودم. آمد خانه و گفت: علی را چقدر دوست داری؟ گفتم: چی شده؟ گفت: اگر علی دوست داشته باشد برود سوریه، کلی نمی گوید نه؟ نگاهش کردم. بعد با لحن شوخی ادامه داد: اگر برم زود ...
انگلیسی حرف زدن با مادر در خواب
می زدم. سوادم بد نبود. به اندازه کلاس چهارم و پنجم ابتدایی سواد داشتم؛ اما حساب و جغرافی و این جور چیزها را نمی دانستم. مرا به مدرسه امانت بردند. بعد رفتم به مدرسه اسلام. بعد به مدرسه افتخاریه رفتم در آن ایام من معمم و پیش نماز شاگردان مدرسه بودم. عشق به مطالعه از همان دوران کودکی سراغ مینوی آمد. او این دوران را این گونه شرح داده است: وقتی بنده کوچک بودم، پدرم می رفت کتاب امانت می گرفت یا کرایه ...
شرم مان باد...
... از خودم خجالت کشیدم، مهرنوش باید اکنون با عروسک بازی کند. وای خدایا ما چه کردیم؟ کجاییم و به کجا می رویم؟ صدای صحبت کشاورزان و مسئولین مرا به خود آورد. مهرنوش می گوید: گوشی ندارم و حضوری مدرسه می روم. می خواستم در این 10 دقیقه ای که فرصت دارم با همه کودکان صحبت کنم، رو به یکی دیگر از دختران کردم و پرسیدم تو چندساله ای؟ خود را سعیده معرفی کرد و گفت: کلاس چهارم هستم ...
گفت وگو بادکتر احمد خنجری قمی ، جانبازقطع عضو(بخش نخست) ابر و باد و مه و خورشید و فلک تلاش کردند شهید ...
وسایل مرا نگه داشت. زمانی که برگشتم، دیدم پدرم گریه می کند. قرار بود امروز صبح اعزام من و بعدازظهر اعزام برادرم جواد به جبهه باشد. جواد دو سال از من کوچک تر بود. او هم از نیروهای فعال بسیج بود، گویا زمانی که از محل کارش برمی گشت که به منزل برود و بعد از ناهار و نماز او هم اعزام شود، دچار سانحه تصادف می شود و به رحمت خدا می رود. من هم مهیای اعزام بودم که پدرم این خبر را داد و باعث شد رفتن من به تاخیر ...
با خورشید انقلاب (خاطراتی از رهبر معظم انقلاب)
کلی آرامششان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه ای خندیدند، ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند. بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی؟ عرض کردم: به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود. آقا فرمودند: ذره ای از این جریان را متوجه نشدم. حجهًْ الاسلام ...
یادی از شهید گل محمد غزنوی، فرمانده گردان و محور عملیاتی لشکر 5 نصر
برای انتخاب شریک زندگی اش گذاشته بود، این بود که باید انقلابی باشد . بعد از چندین نوبت که برای تظاهرات از چناران به مشهد آمد، خانه و زندگی را هم جمع کرد و به مشهد نقل مکان کردند. انقلاب شده بود، اما ناآرامی ها ادامه داشت تا اینکه جنگ شروع شد. در این برهه او به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه شد. نخستین بار در عملیات والفجر 8 با سمت معاونت گردان روح ا... مجروح شد. در دفترچه خاطرت خود نوشته بود ...
سوال دهم مسابقه پیامکی نماز و نیایش حضرت زهرا (س)
همین جا نشسته بودم تو این فکر بودم که رفت و آمد فرشته وحی به خانه ما قطع شده دیگه وحی رو نمیتونیم دریافت بکنیم، همینطور نگاهم به در بود دیدم سه نفر وارد شدند، سه بانوی زیبا، از آنها پرسیدم شما اهل کجا هستید؟ گفتن ما از عالم دیگری آمده ایم، اسمت چیه؟ یکی گفت نامم مقدوده، دیگری گفت نامم زره سومی گفت نام سلما پرسیدم شما کیان هستید؟ اولی گفت: خدا مرا برای مقداد آفریده دومی گفت:خدا مرا برای سلمان ...
طرح | دعای یک سگ که به عشق ذات حق رسید
دریافت طرح در اندازه اصلی به گزارش ایکنا، مرحوم آیت الله العظمی سید محمدباقر شفتی، یکی از مراجع بزرگ تقلید با مقام بالا در اصفهان بود و مشهور است که شب ها از شدت عشق و خوف به ذات احدیّت دیوانه می شد. ایشان در اصفهان مسجدی به نام مسجد سید را ساخته است که فضای روحانی عجیبی دارد. خودشان در جواب اینکه از کجا به این درجه رسیده است فرمودند که: دعای یک سگ مرا به اینجا رسانده. .. من ...
ادعای قتل برای خوابیدن در کلانتری!
پدرم و مادرم از هم جدا شدند و از آن زمان من همراه مادرم زندگی می کنم. شما که خودرو داشتی، می توانستی با آن کار کنی؟ مدتی قبل خودرویی به من زد که به شدت آسیب دیدم و حدود 110 میلیون تومان دیه گرفتم و با پول آن خودرو خریدم که مادرم می گفت اگر همان تصادف را نمی کردم عرضه خرید ماشین را هم نداشتم. حرف آخر. پشیمان هستم از اینکه دروغ گفتم و الان گرفتار شده ام. امیدوارم زود آزاد بشوم و پیش مادرم بروم. ...
سرگذشت بانویی که پس از 9 سال خماری مهندس و کارآفرین شد
. او می گوید: بعد از 9 سال دیگر بریدم و فکر می کردم به آخر خط رسیدم، دیدن همسری معتاد که به غیر از خودش، من و دو برادرش را هم در این بلا گرفتار کرده، بسیار آزاردهنده بود تا اینکه دست دو فرزندم را گرفتم و راهی خانه پدرم شدم و با خود گفتم که هرچه بادا باد و زود درخواست طلاق دادم. خانم گل ادامه می دهد: سه و نیم ماه از دادخواست طلاقم گذشته بود و دادگاه وقت دادرسی داد و من در طول این سه و نیم ...
شعر طنز
شیوه ی سخنم را عوض کنم مرگا به من که با پر طاووس عالمی یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند باید چراغ مه شکنم را عوض کنم عمری به راه نوبت خودرو نشسته ام امروز می روم لگنم را عوض کنم تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد روزی هزار بار فنم را عوض کنم با من برادران زنم خوب نیستند ...
گلایه پروانه معصومی از بدرفتاری با پیشکسوتان/ باید به کسانی که عمرشان را در این راه گذاشتند افتخار کنید
.... هروقت هرجا گیر می کردند، کسی را می خواستند که بتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد، فوری می آمدند سراغ من، حالا چه شده که وقتی مریض می شوم می روم کارت بیمه ام را می دهم، هزارجور بهانه می آورند و می گویند پیش کسوتان تازگی ها خیلی از این کارها می کنند! مگر ما چه کارهایی می کنیم؟ بالاخره وقتی آدم پا به سن می گذارد، مریض می شود. تا سال 98 پرونده مرا زیر و رو کنند ببینند من یک بار دکتر رفتم؟ چرا این ...
داستان/ خاطرات سالهای دور
وسائلتو جمع کن برو مرخصی بعد هم خودتو به درگز معرفی کن . اووووف نفسم گرفت اگر میرفتم بازداشتگاه رفتن حونه را از دست میدادم .باید سر موقع خودمو به محل خدمتم معرفی کنم .. بزحمت در سه روز خودمو رسوندم مشهد اداره آموزش و پرورش .. حالا دیگه سپاه دانش بودم و ملبس به لباس . این نامه شما برید خودتون به درگز معرفی کنید .. کار گزین اداره که پیر مردی عینکی و مفنگی بود اینو گفت نامه را ...
عکس های استاد شهریار را سوزاندم!
خانوادگی و ارثیه من است. پدربزرگم عکاس بود و پدرم آتلیه داشت و بعد از آنها این ارثیه به من رسیده است. سال 1343 کلاس ششم ابتدایی را تمام کرده بودم که پدرم برای گذران اوقات تابستان من را به آتلیه دوستش برد و سفارش کرد حسابی فوت و فن های این حرفه را یادم دهد. البته آموزش های ابتدایی را از پدرم فرا گرفته بودم اما نظر ایشان این بود که نیاز به آموزش های بیشتر دارم. یادم هست که هفته ای 5 تومان دستمزد می گرفتم ...
مهاجرت شاید؛ اما کنار گذاشتن حجاب هرگز
رکورد جدید خود گفت: این حرکت از رکورد تریلی ام سخت تر بود علت اجرای دقیق مهارتم این بود که من مطمئن بودم بر کراس ترینینگ مسلط شدم و استقامت بدنم بالا آمده و با قاطعیت گفتم که می توانم این حرکت را انجام دهم. حرکتی انجام دادم که حالا حالاها کسی نتواند انجام دهد. بانوی رکورد دار جهانی بیان کرد: از خداوند می خواهم اگر روزی افتخاراتم باعث بی آبرویم شود جلویم را بگیرد و دیگر نگذارد پیشرفت کنم ...
قبل از هر چیز خودسازی را شروع کنید که بر هر چیز مقدم است
...، حرفی نمی آورد. هر چه می گفتند، انجام می داد و جزء وظیفه خودش می دانست. به صداقت نیز، اهمیت ویژه ای می داد و می گفت: دروغ نگویید؛ چرا که دروغ، منشاء همه مشکلات است . نوجوانی کم سن وسال بود که در بطن جریان انقلاب قرار گرفت. اسماعیل از فعالیت های انقلابی فرزندش، این گونه یاد می کند: یک بار به او گفتم: تو با این کتاب ها، نامه ها و ورقه ها کجا می روی؟ بگو تا کتاب هایت را پاره نکردم ...
انگیزه عجیب مرد جوان برای قتل سرشناس ترین شرور مشهد
. به چه چیزی علاقه بیشتری داشتی؟ به ورزش علاقه مند بودم. چرا از مدرسه اخراج می شدی؟غرور داشتم، دعوا می کردم.می خواستم یک سروگردن بالاتر از دیگران باشم. بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ پدرم نقاش ساختمان بود، من هم با او سرکار می رفتم اما مدتی بعد خودم استادکار شدم. مشروب هم خورده ای؟ بله! اولین بار با دوستانم زمانی که نوجوان بودم و مدرسه می رفتم مقداری مشروب معروف ...
سرنوشت تلخ دختر توسط خواستگار رقم خورد
به گزارش بولتن نیوز ، زن 39ساله که به اتهام ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت اسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: پدرم بازنشسته ای آبرودار و بسیار مظلوم است که هیچ وقت در برابر خواسته ها و توقعات من و خواهر و برادرم نه نمی گفت و به خانواده اش عشق می ورزید. در این شرایط من تا مقطع لیسانس تحصیل کردم و چند سال بعد، در حالی که 27سال داشتم، در یک آزمایشگاه ...
مناجات شهید چمران با خدا
نیاز باشم،که جاذبه های مادی زندگی،مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند. نیایش شهید چمران با خدا: از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت... اما شکایتم را پس میگیرم....من نفهمیدم...فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هرزمان که دلم گرفت از آدمهایت،نگاهم به تو باشد... گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم،معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت.... انتهای پیام/ ...
من درختی هستم که میوه ی تلخم زندگی و میوه ی شیرینم شهادت در راه خداست
و ای مادر گرامی، امیدوارم از من راضی باشید چون اگر راضی نباشید خدا از من راضی نیست و به آن هدفی که می خواهم برسم نخواهم رسید. مادر جان تو باید نیمی از فرزندان خود رابا کمال میل و افتخار تقدیم انقلاب اسلامی کنی. پدر جان به قربان آن دست های پینه بسته تو، که مرا به سن 15سالگی رساندی و من نتوانستم کاری برای شما انجام بدهم. وصیت می کنم و می دانم که بسوی خدای خویش می روم و اگر پرواز کردم به سوی خدای ...
شیفت جان/تیغ تیز کرونا بر گلوی سپید جامگان
به گزارش راه ملت؛ در زیر روایتی از ایثارگری سپید جامگان را می خوانید. شیفت صبح را ساعت هفت تحویل گرفتم و باید ساعت یک تحویل می دادم؛ مهرناز را قبل از آمدن به بیمارستان به مادرم سپرده بودم و خیالم از بابت او راحت بود. مهرداد نیز شیفتش را با من هماهنگ کرده بود و البته به خاطر وسواس کاری کمی زودتر از من خانه را ترک کرده بود. مهرناز را خدا بعد از 10 سال به ما داده بود و تنها فرزندمان بود ...
مقاله ای که 70 سال پیش محمد علی جمال زاده در مورد کالیگولا نوشت
پادشاه فراتاک 2 بود و شش سال سلطنت نمود ولی عاقبت رفتار او مردم را بطغیان و سرکشی وا داشت و او را از تخت پائین آورده بقتل رسانیدند و پادشاه دیگری باسم ارود 3 بر تخت نشست ولی چند سال بعد او را نیز بقتل رسانیدند. کالیگولا گفت مردم کشور تو عجب ید طولائی در شاه کشی دارند. گفتم هر چند مردم رم هم دست کمی از مردم مملکت من ندارند، اعلیحضرت همایونی چهارمین قیصر روم هستید و از سه قیصری که قبل از شما ...
ماجرای تبلیغ مسکن جواد هاشمی چه بود؟
منتظر بودیم تیری بخورد و شهید شود ! اما تیر آخر را زمانی زد که گفت برید خونه بخرید و حالش را ببرید ! بچه یتان هم دعایتان میکنند! او در ادامه به تجربه خود اشاره کرده و نوشته است: من با خود اندیشیدم که چقدر من ...بودم که یک بار نگفتیم پولتان را ببرید انگلستان و یا سویس و یا اسپانیا! وقتی شریک اسپانیایی گفت ایرانیان خیلی دوست دارند در اسپانیا خانه بخرند تو چرا اقدام نمیکنی و ما را معرفی ...
خاطره عکس با خداداد؛ به من لباس هم نداد!
شما گرفت. من و علی دایی یکجورهایی مدل شده بودیم. می خواستم فوتبال بازی کنم بعد از جام ملت های 96 که سوم شدیم. خب من در آن مسابقات به عنوان بهترین بازیکن انتخاب شدم. هر بازیکنی هم که در جام ملت ها بهترین می شود، چنین عنوانی را به دست می آورد. راستش را بگویم خودم فکر نمی کردم این جایزه به من برسد. تازه اول فوتبالم بود. به این چیزها فکر نمی کردم. فقط می خواستم به زمین بروم و فوتبال بازی کنم. این جایزه را مدیون آقای مایلی کهن و همینطور همبازیانم بودم. آنها به من کمک زیادی کردند. ...
سهم حاج محب از سفره انقلاب چه بود؟
اتفاق خیلی نادر است و به دلیل شکستگی، یکی از تیغه های بینی اش هم از بین رفته است! و وقتی به حاج محب گفتند: تو با خودت چه کار کردی؟ ، وی به پزشکان گفت: من کاری نکرده ام و من هم گفتم که عراقی های بعثی به ایشان محبت کرده اند . آن جا بود که من متأثر شدم که من به عنوان همسر حاج محب ، بیست و چند سال با وی زندگی کرده ام؛ ولی این گونه مشکلات خود را برای من نقل نکرده است. سهم حاج محب از سفره انقلاب ...
دعای فرج نجات بخش شیعه از فتنه های آخر الزمان
پویا مفرد گفت: فایده دعا برای ظهور امام زمان این است که ما به همه خیرات و برکات می رسیم از جمله اینکه خود امام زمان (عج) مستقیماً برای ما دعا خواهند کرد. همچنین در ادامه، حجت الاسلام میرعماد گفت: روزی کنیزی شاخه گلی به امام حسن مجتبی (ع) هدیه کرد و حضرت هم این کنیز را در راه خدا آزاد کرد. راوی می گوید به حضرت گفتم به خاطر یک شاخه گل او را آزادی کردید؟! امام فرمودند خداوند فرموده که اگر به شما ...
مهمان ویژه خانه ابومهدی المهندس که بود؟ + عکس
از آن ها پرسید: ماجرای این کتاب چیه؟ خانم شهید طهرانی مقدم به من اشاره کردند و فرمودند: ایشان نویسنده کتاب صباح هستند... این را که گفتند، دیدم دو خواهر سمت خواهر کوچکشان رفتند که خواب بود. بیدارش کردند و گفتند: بلندشو! بابا برایت مهمان فرستاده. دیشب آنقدر به خاطر این کتاب گریه کردی و حالا بابا برایت مهمان فرستاده! ما متوجه ماجرا نبودیم. وقتی کوثر خانم از خواب بلند ...