سایر منابع:
سایر خبرها
شاگرد مینی بوسی که دانشمند هسته ای شد
می پوشی، خندید و به شوخی گفت: دلم می خواهد. زیاد اهل تظاهر نبود، مثل همیشه از خانه رفت بیرون. صدای آسانسور را شنیدم، من هم علیرضا را به مهدکودک بردم و به خانه بازگشتم تا برای امتحانی که داشتم درس بخوانم. پسرخاله ام که در دفتر نهاد ریاست جمهوری کار می کند با من تماس گرفت او مصطفی را به اسم مصطفی احمدی می شناخت نه مصطفی احمدی روشن. پسرخاله ام آن روز تلفنی پرسید: فامیلی آقا مصطفی چیست گفتم احمدی روشن ...
روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی/ به مامان چیزی نگو!
بودم که در 9 آذر سال 74 ازدواج کردم و چهار ماه بعد از عروسی تصمیم گرفتیم به عنوان ماه عسل به مشهد مقدس برویم. تا آن زمان من هنوز قسمتم نشده بود که به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. همیشه دوست داشتم اگر قرار است خدا به من فرزندی بدهد، اولین بچه پسر باشد. برای همین تا چشمم برای بار اول به حرم امام هشتم افتاد رو کردم به آقا و گفتم: یا امام رضا(ع) می خواهم فرزند اولم پسری باایمان و باخدا باشد و غلام شما ...
علیرضا اکبری، ابرجاسوس MI6 که بود؟
سفیر و افسر اطلاعاتی MI6 با وی بوده است. سال 83 در یک جلسه علمی تحقیقاتی با یک نفر از سفارت انگلیس آشنا می شود. خود در اعترافاتش در این باره می گوید: سفیران همه آمدند از جمله سفیر انگلیس که یک نفر هم همراهش بود؛ کارتی هم داد؛ من همینجوری گذاشتم در جیبم و تموم شد و رفت بالاخره. یک دعوتنامه برای ما فرستاد و ما هم رفتیم سفارت - تلفن من زنگ خورد نمی شناختم، گوشی را برداشتم یک آقایی گفت آقای فلانی(اکبری ...
علیرضا اکبری معروف به ابرجاسوس که بود؟
که یک نفر هم همراهش بود؛ کارتی هم داد؛ من همینجوری گذاشتم در جیبم و تموم شد و رفت بالاخره. یک دعوتنامه برای ما فرستاد و ما هم رفتیم سفارت - تلفن من زنگ خورد نمی شناختم، گوشی را برداشتم یک آقایی گفت آقای فلانی(اکبری) گفتم بله من فلانی (اکبری) هستم. گفت من از طرف سفیر بریتانیا از تهران زنگ می زنم، گفتم خب سفیر بریتانیا در تهران با من چکار داره، گفتش که ایشون تمایل دارن با شما ملاقات کنند و گفتگو ...
روز باورنکردنی من مقابل ستاره های پرسپولیس
اد و گفت که عمدی نبود و من هم از او تشکر کردم. امروز باید به بیمارستان بروم تا ببینم شرایطم به چه صورت است. هفته بعد هم یک بازی مهم در لیگ داریم و باید ببینیم چه اتفاقی رخ می دهد. * بعد از بازی هم صحبتی با یحیی گل محمدی داشتی. آقا یحیی بعد از بازی من را در آغوش گرفت و دلجویی کرد و نگران حالم بود . ایشان هم متوجه اتفاقی که در لحظه مصدومیت رخ داده بود نشدند و فکر می کردند استوک به بی ...
قصاص برای قاتل رمال معلول/ دهانش را بستیم که موقع سرقت از خانه اش سروصدا نکند، اما مرد
بعد از نیمه شب وارد خانه اش شدیم و دهانش را بستیم تا سر و صدا نکند بعد جست وجوی پول ها را آغاز کردیم اما فقط به یک میلیون تومان رسیدیم و وقتی می خواستیم از خانه خارج شویم دیدیم او نفس نمی کشد. بعد از اعترافات صریح متهم، همدستانش نیز دستگیر شدند و اعتراف کردند. با تکمیل تحقیقات و اعترافات صریح متهمان، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای ...
با تیرکمان به پاهای زنان بدحجاب می زدم!
اینطور پیش ببریم که چه شد که شما طلبه شدید؟ من دغدغه های اعتقادی و کلامی بسیاری داشتم. سوم راهنمایی بودم یک شب خواب شهید مطهری را دیدم زمانی که ایشان تازه به شهادت رسیده بود. به خوابم آمد، گفتم سؤال دارم ایشان گفت بیا نزد من درس طلبگی بخوان و من در محضر ایشان در عالم خواب، دروس طلبگی را خواندم. مرحوم آیت الله طالقانی هم در عالم خواب، از کنار من رد شد و آقای مطهری گفت شما هم یک درسی به ...
گوشه چادر مادر را ول نکن که برای همیشه گم می شوی
47 ساله که تا گفتم در آستانه روز مادر... از شدت اشک تلفن قطع شد. خودم از بستن گزارش و سمت و سویی که برای مادران آسمانی بود پشیمان شده بودم، اما سوگل خودش زنگ زد. گفت به خاطر شرایط کاریم و زندگی کمتر می شد پیش مامان برم. بعد از فوت بابا، مامانم خیلی تنها شد. منتظر فرصت بودم تا بازنشسته بشم و وقتم در اختیار خودم باشه و مامانمو بیارم پیش خودم یا حداقل یک شب در هفته برم اونجا، اما نشد... ...
عاقبت پشیمان کننده رابطه پنهانی مرد متاهل با کارگرش
مرد 45 ساله ای که با شکایت یکی از کارگرانش به کلانتری آبکوه مشهد احضار شده بود، درباره این حادثه وحشتناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده 8 نفره زندگی کردم و تا مقطع کاردانی درس خواندم اما بعد از آن ادامه تحصیل ندادم و به پیشنهاد پدرم با دختر عمه ام ازدواج کردم چرا که پدرم اعتقاد داشت او تنها دختری است که عصای روزگار پیری من می شود و از من مراقبت می کند. ژینوس یک سال از من ...
برای همه بچه های ایران بازی می سازیم
بازی درمانی تلاش می کردیم با دوستانی در دانشگاه توانبخشی ارتباط گرفته بودم و ایده را معرفی کردم و آنها هم خیلی خوششان آمد و به من گفتند ادامه بده. روز سومی که دخترم در ان آی سی یو (NICU) بستری بود با من تماس گرفتند و گفتند یک جلسه با حضور من و کسانی که قرار بود از طرح حمایت کنند، بگذاریم. گفتم که نمی توانم بیایم. بعد دوباره تماس گرفتم و گفتم که می آیم. چون دوست نداشتم کار عقب بیفتد. دختر 3 روزه ام ...
جهاد تبیین ، تعلل توابین و رسالت امروز ما / شهدایی که زنده اند و هوای انقلاب و کشور را دارند
خبرگزاری فارس از قم، اعظم ربانی : با نگرانی و عجله وارد اتوبوس شد و نفس زنان روی صندلی کنار من نشست. برای دیدار با رهبر انقلاب، یک ساعت قبل از نماز صبح، از خیابان زاویه قم به سختی خودش را به مصلّی رسانده بود. می گفت: نه تاکسی گیر می آمد نه اسنپ! پسرم هم وسیله ندارد، مجبور شدم همسایه را بیدار کنم تا من را به اتوبوس برساند، در تمام مسیر، خیلی اضطراب داشتم و با خودم می گفتم: حتما جا می مانم، خدا را ...
من، سرباز قاسم سلیمانی
ابوالقاسم محمدزاده قلم دنبال بهانه می گردد تا عقده ای گیر افتاده در گلو را بازگو کند. آخر این روزها یادآور لحظه ای است که ناخواسته تلویزیون را روشن کردم و شبکه خبر را گرفتم. دلم به شور افتاده بود و با دیدن نوار سیاه مورب گوشه تلویزیون حالم منقلب شد. سابقه نداشت آن موقع صبح تلویزیون را روشن کنم. بچه ها همه خوابند و من تا بیدارشدن شان آهسته قرآن می خوانم که فقط خودم صدای ...
آذری حرف زدن فرمانده عراقی/ درخواست شفاعت فرمانده ام الرصاص از اسرای کربلای 4 + تصاویر
و یک تکه نان هم خبری نبود. بعد ما را داخل پادگان برگرداندند. مجروحان را از کامیون بیرون پرت می کردند. پای یک مجروح شکسته و تاب خورده بود او را هم از بالای کامیون به پایین پرت کردند. در آن روز ها فقط به یاد اسرای کربلا و حضرت زینب (س) بودیم. یاد این بودیم که حضرت زینب (س) چه کشیدند، قطعاً در مسیر کربلا تا شام بچه ها خوابشان می آمد، قطعا گرسنه و تشنه بودند. خانم باید سرشماری می کرد، اما ...
گفتگوی حیات با مادر شهید مجید قربانخانی به مناسبت روز مادر؛ از سفره خانه تا خان طومان/ دردانه ای که نحوه ...
صاحب برادر شده است؛ ولی مدتی بعد که به مجید گفتیم عطیه خواهرت است، خیلی ناراحت شد و بعد هیچ وقت اسم عطیه را صدا نکرد و به او داداش می گفت. حیات: ارتباطش با درس و مشق چطور بود؟ من همیشه باید وقتی مدرسه می رفت با او می رفتم. یک روز که به او گفتم نمی توانم با شما به مدرسه بیایم خیلی ناراحت شد، قهر کرد و از خانه رفت. تا نیمه های شب که زنگ زد متوجه شدیم با دوستش به مشهد رفته ...
فتح الله زاده: بمب داخل خود باشگاه استقلال ترکیده است
.... وی تصریح کرد: در این 80-70 سال باشگاه از تاج تا استقلال، همه مدیران جمع شویم هزار میلیارد خرج نکردیم. چگونه 1300 میلیارد پول جا به جا می شود؟ من نمی گویم کسی دزدی کرده خورده، مدیریت نشده، پول بیخودی هزینه شده است. چگونه پول آوردید که هتل به من زنگ زد گفت امشب نمی گذاریم ساپینتو به اینجا بیاد. طلبش 2 میلیارد بود. 2 میلیارد هم نتوانستید آنجا بدهید بعد دم از هزار میلیارد می زنید؟ شعار ...
شهید احمدی روشن ستاره پرفروغ صنعت هسته ای ایران
، وقتی سیاه پوشید گفتم: چرا سیاه می پوشی؟ خندید و به شوخی گفت: دلم می خواهد . زیاد اهل تظاهر نبود، مثل همیشه از خانه رفت بیرون. صدای آسانسور را شنیدم رفت. من علیرضا را بردم مهد بعد برگشتم خانه. امتحان داشتم، درس می خواندم. بعد پسرخاله ام زنگ زد، او در دفتر نهاد ریاست جمهوری کار می کند. مصطفی را به اسم مصطفی احمدی می شناختند نه مصطفی احمدی روشن. پسرخاله ام آن روز تلفنی پرسید: فامیلی آقا مصطفی ...
مردی که همه سال را روزه بود!
، اما ما متوجه نمی شدیم. **: کُد می داد. همسر شهید: حاج حمید خیلی رقیق القلب و دلسوز بود. وقتی برای قضیه داعش رفت، هر شب با موبایل خودش با ما تماس می گرفت. خیلی روی مسئله بیت المال حساس بود. ساعت یازده دوازده شب دیگر می دانستم زنگ می زند. می گفتم حمید! تو که دیشب زنگ زدی. می گفت چه کار کنم؟ دلم تنگ می شود و دوست دارم تماس بگیرم. می گفت گوشی را بده به بچه ها. می خواهم صدایشان را ...
گردشگر فرانسوی گفت شما خوشبخت هستید، چون ژنرال سلیمانی را دارید
خواهم به ایران بروم به من گفتند اگر ایران بروی، به خاطر اینکه رأی نداده ای تو را اعدام می کنند. تعریف می کرد الان که آمده ام می بینیم کسی چیزی به من نمی گوید. بعد بیان می کرد گفته ام می خواهم به کرمان و سر مزار حاج قاسم بروم که دوباره به او می گفتند کرمان امنیت ندارد، در صورتی که الان می بینم هیچ خبری نیست و امنیت کامل برقرار است. وقتی به ایشان گفتم نماز را بخوان و برای ناهار به خانه ما بیا، گفت ...
خاطرات هاشمی | به محسن گفتم رهبری می توانند اوضاع را مهار کنند
، قیمت پسته هم بالا رفته. * در فرودگاه کیش، آقایان [حمید] میرزاده و [محمدرضا] یزدان پناه، [مدیرعامل منطقه آزاد کیش]، به استقبال آمده بودند. شب و عصر در ساحل دریا قدم زدم. هوا خوب است. امسال در استان [هرمزگان]، باران کم باریده، ولی جزیره سبز است. شب، گزارش ها را از روی کامپیوتر کیفی – لپ تاپ – خواندم. دوشنبه 2 فروردین 1378 * بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در ساحل قدم ...
عجب عیاری دارند!
د به مرور دیدم قاب طلایی زندگی او ترکیب همان قاب های به ظاهر ساده و معمولی بوده که انگار آینه ای از یک سبک زندگی ایرانی اسلامی اصیل است. روالی که به نفس مسیحایی امام خمینی به تعداد بسیجیان مخلص و کم سال کل کشور تکثیر شده بود. امروز دوباره این خصوصیتش برایم مسجل شد. وقتی که به برادر شهید زنگ زدم تا خبر انتخاب عجیب کتاب برای ترجمه انگلیسی از بین کلی کتاب پرطمطراق و مشهور را بدهم. ب ...
معراجی های آذربایجان غربی (19)؛ شهیدی که تا مشکل دیگران را حل نمی کرد آسوده نمی شد
فقیه خودم را ملزم می دانم که به جبهه بروم. من نیز پیشانی او را بوسیدم و گفتم پسرم راه خیلی خوبی را انتخاب کردی. یحیی در مورد نحوه شهادت پدرش می گوید: اینگونه که آقای صمدلوئی از دوستان محسن تعریف می کند که به نظرم حالا سرتیپ می باشد. روزی که عملیات کربلای 5 شروع می شد شب جمعه بود ما به ایشان گفتیم تو به تبلیغات آمدی، روحانی هستی. اصرار کرد که نخیر، من در جبهه شرکت می کنم و آن گونه که ...
وقتی سیرالئونی ها به شکرانه گذر ایران از فتنه88 قربانی کردند
همین مفهوم هم ما را به مساجد و عبادت می کشاند. بهرحال در سخنرانی ام در آن شب به بحث درباره مفهوم تقدیر در لسان عرب پرداختم و شب قدر را در آیات و روایات بررسی کردم و گفتم که تقدیر ما برای یکسال بعد را در شب قدر می نویسند. بعد که بحث تمام شد و دیدم فرصت مناسب است بندهای متعددی از دعای جوشن کبیر را خواندم و برای حاضران معنا و تفسیر کردم و همه با من الغوث الغوث می گفتند. به همه گفتم که این دعا در من ...
قتل محمدکوچولو در روز تولدش / قاتل در دادگاه اشک همه را در آورد + عکس
....در همین درگیری هم بود که فرزند یک ساله شان به قتل رسید. بعد از ثبت شکایت دو شاکی حاضر در دادگاه، متهم در جایگاه دفاع قرار گرفت و در دفاع از خود به شرح حادثه پرداخت: روز حادثه در خانه خاله خانمم که الان در دادگاه حاضر است با خانمم بحثمان شد.من با همسرم فاطمه دست به گریبان شدم و خاله اش جلو آمد.بعد هم پسرخاله همسرم با چوب به سر من زد که خون در صورتم ریخت و دیگر درست جلوی چشمم را نمی ...
جان فدا| خاطرات مردم از ایام شهادت حاج قاسم/ از وقف چند روزه آپارتمان تا نحوه انتقام سخت
...> از این تیپ ها زیاد دور و برم دیده بودم. اما عکس حاج قاسم دور تا دور ماشینشان تعجب برانگیز بود. تعجبی که روزهای بعد خبری از آن نبود. آن قدر تکرار شد که برایم عادی بود. حس و حال روزهای انقلاب راوی امیرمحمدی: روز شهادت حاج قاسم به چند نفر از دوستان زنگ زدم، معطل نکردیم. در چهارراه هوابرد موکب زدیم. از مردم پذیرایی و پوستر حاجی را پخش کردیم. افراد زیادی وقتی پوستر را می گرفتند ...
گره خورده به قلب وُریا
خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا )؛ فاطمه فتحعلی : نمی دانم چه زمانی اسم وُریا به چشمم آمد؛ اما خوب به خاطر دارم یادداشتی درباره این کتاب می خواندم که وجودم را در حریر پوشاند و ذوق مرا برانگیخت تا به سمت این کتاب بروم. مسئله اصلی اینجا بود که هر جا را گشتم، حضوری و حتی از طریق سایت های مختلف نتوانستم آن را بیابم و چشم انتظار اعلام موجودی سایت ها بودم. این ها را گفتم که بگویم وریا را اگر چندین سال هم ...
به رهبریِ حضرت زهرا(س)
چادر حضرت فاطمه(س) را که از پشم بود، پیش یهودی گرو گذاشت. یهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت. وقتی شب شد زن یهودی به آن اتاق رفت. ناگهان نوری را از آن چادر دید که تمام اتاق را روشن کرده بود. وقتی زن آن حالت شگفت انگیز را دید، فریاد زد و شوهر خود را خواست و آنچه را دیده بود برای شوهرش بازگو کرد. مرد یهودی که شگفت زده شد و فراموش هم کرده بود که چادر حضرت ...
امروز با تاریخ
جهان گشود. در سال 1377 در رشته مهندسی شیمی وارد دانشگاه صنعتی شریف می شود. وی از بسیجیان فعال بود و در دوران دانشجویی به عنوان معاون فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه شریف فعالیت می نمود. شهید احمدی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است. در سال 1381 در رشته مهندسی شیمی موفق به دریافت مدرک کارشناسی گردید. وی دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به ...
مستند فریدالدین و روایت هایی از سبک تربیت اسلامی
پدری و خانه ی متاهلی، هر دو استفاده شده است. پیوند این دو خانه و مکمل بودن این دو فضا، در تدوین خاطرات و موضوعات مشهود است. این طور است که مخاطب احساس می کند کسی که از او صحبت می شود یکی مثل همه ی ماست. خانواده دارد. معاشرت های معمول دارد. ازدواج کرده است. بچه دارد. در عین حال برای خودش سبکی را انتخاب کرده است. سبکی که می توان دید.شناخت و به کار برد. مستند فریدالدین از تولد تا شهادت شهید ...