سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت دو کودک کار یاسوجی که دلشان برای “پدر” تنگ شده است
هر ثانیه برای آنان یک عمر می گذرد زیرا دیگر اینجا را پایان خط برای خود می دانند و انتظاری که فکر می کنند تمامی ندارد. دستان کوچکی در ماه برکت، رحمت و مغفرت رو به آسمان خدا درخواست رهایی پدر از بند زندان را دارند بندی که گره آن با دستان سخاوتمند و پرمهر خیران گشوده می شود تا بر انتظار در انتظار نشستن دیدار پدر، بردار و... پایان دهد. به طور حتم بسیاری از کودکان 600 زندانی ...
از بی خوابی دانشمند گمنام تا خواب خوش دیپلمات ها!
و هم کوتاهی نهادهای مرتبط با حفاظت از دانشمندان هسته ای را. به یاد دارم که روزی در اتاق کار یکی از دانشمندان هسته ای بودم که برایم تعریف کرد: چند روز قبل، یک نفر با شماره ناشناسی به من زنگ زد. من را تهدید کرد که اگر می خواهی خودت و خانواده ات در امان باشید، از هسته ای کنار بکش! من هم به او گفتم: تو مال این حرف ها نیستی! در قد و قواره این صحبت ها نیستی! و تلفن را قطع کردم. پشت ...
سوراخ کردن گوش در مترو بدون درد و خونریزی!
خانم گل ها کسی داوطلب است تا برایش پرسینگ بزنم؟ نه درد دارد و نه خونریزی، خیالتان راحت. و دو دختر 14 یا 15 ساله با خنده به جلو می روند و داوطلب می شوند! با خود فکر می کنم که این دستگاه برای چند نفر استفاده شده است؟ آیا نفر قبلی بیماری نداشته است که الان به نفر بعد انتقال دهد! چرا به این دختر اعتماد می کنند و خود و سلامتی شان را به او می سپارند؟! در همین افکار بودم که دختر دستفروش ...
بانوی بسکتبالیست :حسرت دیدن بازی هایم به دل خانواده ام ماند
اما می دانم که بدون بسکتبال سخت است." "علاوه بر خانم شفیعی که بسکتبال را با او شروع کردم و سایر دوستانم که من را پایبند کرده بودند و خانم طیاری که کارم را با او ادامه دادم از همه مهمتر این موضوع بود که با آزاده معینی بسکتبال را کنار گذاشتم. از همان ابتدا که بسکتبال را شروع کردم در کنارش بودم یعنی سابقه ی دوستی مان به همین اندازه طولانی است. یکی از دلگرمی هایم که توانستم بسکتبال را کنار ...
ماجرای عروس سه روزه خرمشهری
چادر سفید و امیرحسین با لباس سبز سپاه به همراه خانواده هایمان وارد مسجد شدیم. مراسم ازدواج ما خیلی ساده، اما دلنشین برگزار شد. یک ساعت بعد از قرائت خطبه عقد، امیر حسین مجدد به جبهه بازگشت. با امیرحسین قرار گذاشته بودیم که مراسمی برای عروسی نگیریم. اول اردیبهشت ماه سال 61 به مشهد مقدس رفتیم تا زندگی مان را بیمه امام رضا (ع) کنیم. قرار بود به مدت 10 روز در مشهد بمانیم. اشک دیگر مجال ادامه ...
مناسب ترین راه تملق بنده برای خداوند چیست؟
...، فقد کملت مروته ، جوانمردی اش در حد نهایت است. من جوری با همسرم، بچه ام، مردم و با دامادم حرف می زنم که دلش می سوزد، این ظلم است. من به شکلی نگاه می کنم که طرف از نگاه من دلگیر می شود، این ظلم است. من به گونه ای حرف می زنم که طرف رنج می برد؛ به او می گویم اگر این دو گونی برنج، ده کیلو گوشت و هفت-هشت تا مرغ را برای ماه رمضان به درِ خانه ات نمی دادم، ماه رمضان چطوری به تو می گذشت؟ این تحقیر و ...
آبادی، رویای مردم خرمشهر
سقوط نمی کرد. مردم خرمشهر 45 روز واقعاً دست خالی و بدون هیچ گونه تجربه شخصی نظامی از شهرشان دفاع کردند. مثلاً خودِ من تنها دوره جنگی ای که دیده بودم هفته اول 22 بهمن 57 بعد از انقلاب بود که رفتم در پادگان دژ یک دوره دو روزه نظامی دیدم. آنجا باز و بسته کردن ژ3 را آموزش دادند و هر نفر حداکثر 20 تیر در میدان تیر شلیک کرد، همین. مردم خرمشهر در ضمن درگیری ها موظف شدند کار با سلاح و غیره را یاد بگیرند ...
افطار سر سفره 13 هزار نفری حرم/ بوی غذای حضرتی و این همه گدا
آقایان در سکوت ملکوتی و پرابهتی فرومی رود و صف خانم ها، هر چند قدم یک جا به صدای گریه غریبانه طفلی، گره می خورد و مادری که در تلاش است با تکان دادن گل های چادر، کودک را آرام کند. نماز با عطر بهشت در حرم شمس الشموس این بهترین نماز جماعتی بود که می خواندم، بعد از اقامه نماز، برای شنیدن حس و حال دعوت شدگان به این ضیافت الهی به سراغ چند تن از آنها رفتم، زهر امیری مادری بود که از حضور ...
خیانتی که خرمشهر را زمین زد
با تعدادی از بچه ها که تعدادشان هم خیلی زیاد نبود در خیابان آرش بودیم. ما یک خانه سه طبقه که تقریبا وسط خیابان آرش بود را مقر فرماندهی کرده بودیم و فریدون هم فرمانده ما بود. نزدیک صبح بود و من تازه کشیک نگهبانی را گرفته بودم و خودم داشتم برای نماز صبح آماده می کردم از طبقه پایین به طرف طبقه بالا رفتم. تفنگ ونچستر دوربین دار را همراه خود به طبقه بالا بردم تا یک شکاری را پیدا کرده و بزنم. ...
ماجرای یک جنگ هوایی در آسمان کرمانشاه
خلبانانی که هموراه برای مقابله با هواپیماهای دشمن، در آن جا آماده بودند، سرکشی کنم. درکنار آنان نشسته بودم که زنگ آماده باش و پرواز سریع به صدا در آمد. این نشانه یورش هوایی دشمن به منطقه ما بود. فرماندهی عملیات از مرکز فرماندهی پایگاه شکاری درخواست کرد که با توجه به نزدیک بودن غروب آفتاب و ابعاد وسیع حمله، در پاسخ به این حملات تنها از خلبانان با تجربه استفاده شود. این اختیار را داشتم که در صورت تمایل ...
وقتی امیرالمؤمنین(ع) یک اهل سنت را از مهلکه نجات داد
بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین. خدایا قرار بده مرا در این روز از متوکلان بدرگاهت ومقرر کن در آن از کامروایان حضرتت ومقرر فرما در آن از مقربان درگاهت به احسانت ای نهایت همت جویندگان. شعر روز: هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش/ نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش/ وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل ...
رخت عزا بر تن پرده نقره ای/ ناصر ملک مطیعی از آغاز تا پایان
صنف شیرینی فروشان تهران بود. او به ما می گفت که بروید، من به شما آرد و شکر و شیر هم می دهم. با لوتی گری و زمانی که خیلی مشکل وجود داشت ما را تامین می کرد. یادم می آید که خودم می رفتم کرج تخم مرغ از مرغداری ها می خریدم. زمانی هم که باز می گشتم باید مراقب می بودم، چراکه باید کاغذ خرید را همراه خودمان داشتیم. خیلی سخت بود. به خاطر می آوردم که شب عید همه خانه را تعطیل می کردیم و در سالن شیرینی های خانگی ...
آیا همه ما به پول بیشتری نیاز داریم.
.... هر روز ده تا دوازده ساعت با بیل شن و ماسه و سیمان را مخلوط می کردم. یک روز فهمیدم که من دو برابر سایر افراد کار می کنم. افراد جدیدی که وارد این کار می شدند، قبل از ناهار دست از کار می کشیدند. آنها بدون این که چیزی بگویند می رفتند. داستانش مفصل است. خلاصه این که با توجه به تمام جزئیات، ارزش خودم را محاسبه کردم، بعد نزد رئیسم رفتم و از او خواستم دستمزدم را زیاد کند. این اتفاق فرصت های جدید زیادی ...
مسابقه خوب است اما نه در ترجمه ادبی!
ایران آنلاین / حالا از آن سال، از وقتی متن سخنرانی اش، هنگام دریافت نوبل را خواند سال ها می گذرد و اما ماجرای زندگی این نویسنده ترک تبار خود داستانی ست چند جلدی. پاموک 65 سال قبل در یکی از مناطق شمال شهر استانبول، در خانواده ای ثروتمند متولد می شود. خانواده، بویژه مادرش اصرار به نقاش شدنش داشتند، آنقدر که تا ابتدای روزگار جوانی هم آن را ادامه می دهد، اما بیست و دو ساله که می شود به یکباره ت ...
ماجرای مخالفتهای سنگین خاتمی و تاجزاده با ویدئو
مسئول صدا و سیما شدم و بعد از آن هم جنگ شروع شد. چند سال هند بودید؟ عبدخدایی: 4، 5 سال. نیمه دوم سال 60، آقای کمال خرازی هم مسئول خبرگزاری ایرنا شد که آن زمان اسمش "پارس" بود و بعداً خبرگزاری جمهوری اسلامی شد و آن زمان هم آمد هند و گفت "تو مسئولیت ایرنا را هم داشته باش". یعنی آن زمان بین صدا و سیما و خبرگزاری ایرنا تفکیکی انجام نشده بود؟ عبدخدایی: چرا ...
دختربچه ای که شهید هادی را در خواب دید
. روز های آخر جمع آوری این مجموعه سراغ سید رفتم و گفتم: آقا سید من شنیدم تصویر شهید هادی را شما ترسیم کردید، درسته؟ سید گفت: بله، چطور مگه؟ گفتم: هیچی فقط می خواستم از شما تشکر کنم، چون با این عکس هنوز آقا ابراهیم توی محل حضور دارد. سید گفت: من ابراهیم را نمی شناختم، برای کشیدن چهره او هم چیزی نخواستم، اما بعد از انجام کار به قدری خدا به زندگی من برکت داد که نمی توانم برایت حساب کنم. خیلی چیز ها هم ...
چرا وزارت خارجه آمریکا فلج شده است؟
شهروندان کشورهای عمدتا مسلمان به امریکا، درخواست ساخت دیوار در مرز مکزیک، برخورد با هزاران مهاجری که در کودکی به امریکا آمده اند، خروج از پیمان تجاری آسیا پاسیفیک چندین ماه تلاش کرد تا تصویر همیشگی کشورش در جامعه جهانی را حفظ کند؛ اما در نهایت نوشت: بی شک جهان امروز هیچ استقبالی از امریکا نمی کند. نگرانی جدی فیلی تضعیف دیپلماسی و تمایل روزافزون به استفاده از قدرت بود. او در واشنگتن پست نوشت: اگر به ...
مازندران| پدر شهید مدافع حرم کمالی: تنهای آرزویم دیدار با مقام معظم رهبری است
شما کمی تحقیق کن دلم آروم نیست.گفت چشم میرم می پرسم. فردای آن روز سرکار مشغول خوردن صبحانه بودیم که خواهرزادم تماس گرفت گفت دایی حاج سعید مرخصی آمد یا نه؟ گفتم میاد ان شاالله. بعد به پسرم زنگ زدم دیدم با بغض داره جواب داد گفتم مسعود سعید چیزی شد بعد خودم دلداریش دادم که بابا ایراد نداره بگو من خودم در جبهه در عملیات کربلای4 والفجر8 و فاو بودم این مسائل عادیه به چشم دیدم یک خانواده چند نفر شهید ...
ناصر ملک مطیعی درگذشت+زندگی نامه
موزون عضو تیم ملی فوتبال یک شیرینی فروشی در خیابان شمیران افتتاح کرده بودند و زنگ زدند، گفتند که سر تو که شلوغ تر از ماست! خانواده ای از دزفول برای دیدن پزشک به تهران می آمدند اول می آمدند شیرینی می گرفتند و بعد می رفتند. تماس من با مردم و نزدیکی ای که با مردم داشتند خیلی مرا سر شوق می آورد. از هر جای تهران سوار تاکسی که می شدید آدرس شیرینی فروشی ملک مطیعی را می دادید مستقیم شما را می رساند. ما یک ...
روز نسیم مهر
محمدرضا نیک نژاد آموزگار 1- هر روز پس از ناهار یا شام می آمد و ظرف ها را می برد و پس از شست وشو برمی گرداند. پسرِ خوشرو و خوش برخوردی بود. از خودم می پرسیدم که چرا اعضای اتاق، خود ظرف ها را نمی شویند. البته هنگام ورود هم دوستان سفارش کرده بودند که اگر لباسی، پتویی، ملحفه ای و... داشتی که نیاز به شستن داشت، به او بدهم؛ هم می شوید و هم اتوکشیده برمی گرداند. به نظرم می آمد که این کارِ ...
دکتر محمد کاظم توکلی بخش سوم و پایانی
را بر عهده نمی گیرم. بر عکس من به پلیس توصیه کرده بودم که متشبث به رفتار خشونت آمیز نشود. اما آنها دستورالعمل خودشان را دارند و آن را به کار برند. ماهاتیر گفت چشم کبود انور موجب شد که در انتخابات بعد از آن 300000رای را از دست بدهد. اخیراً خانم وان عزیزه مسئله سال 1998 و چشمان کبود انور را فراموش ناشدنی نامید. حتی تا آنجا پیش رفته بود که خواسته بود که لوگوی(آرم)حزب عدالت مردم را چشم کبود انور قرار ...
آزار و اذیت های سریالی مرد شیشه ای در شمال پایتخت/متهم: ملیحه معتادم کرد
افتادی که از زن های دیگر انتقام بگیری؟ اره دقیقا همین بود. از همه خانم ها متنفر شده بودم. حتی با مادر و خواهر خودم هم حرف نمی زدم. مگر کاری داشتم یا درخواستی. کلا از زن ها زده شدم. قصه آن صدایی که می شنوی و به تو دستور می دهد چی هست؟ قصه نیست به خدا. شما ها سالم هستید، هنوز مواد نکشیدید. نمی دانید شیشه که می کشم، اصلا حالم خوب نیست. همه اش دلشوره و استرس دارم؛ همه ...
شیری: با استقلال قراردادی نداشتم که من را استقلالی می دانند
سر دارد خواهد رسید همین شد که خیلی زود و با تمام اما و اگرها در مورد آینده اش به سرخ ها جواب مثبت داد. مصاحبه مفصلی با مهدی شیری به عنوان اولین خرید سرخپوشان برای لیگ هجدهم ترتیب دادیم که در زیر از حضورتان می گذرد. چطور شد پرسپولیسی شدی در حالی که همه می گفتند کار تو با سپاهان تمام شده و به اصفهان می روی؟ با سپاهان به توافقاتی بعد از فصل رسیده بودم اما بعد از اینکه متوجه شدم برانکو روی ...
بحث آمریکا موشک نیست آنها با اسلام مخالفند
بر تو وحی شده است محکم بگیر و به آن تمسک کن. وی بابیان اینکه از روایات شیعه و سنی استفاده می شود علی (ع) و امامان معصوم مصداق عینی صراط مستقیم هستند افزود: امام صادق در حدیثی می فرمایند: صراط مستقیم علی بن ابی طالب است. امام باقر نیز می فرمایند صراط مستقیم ما هستیم. همچنین در زیارت جامعه کبیره عنوان شده است که ای امامان شما راه پایدار و محکم و راست خدا هستید. در ماه رمضان خود و فرزندان ...
بانوی جانباز البرزی: زنان خرمشهری حماسه ساز مقاومت در ایران شدند
کردم و مدام نگران حال رزمندگان بودم و سعی داشتم به نحوی برایشان کمک برسانم، به همسرم می گفتم می خواهم با تو به منطقه بیایم و به شما خدمت کنم، اما او مرا منع می کرد و می گفت: “نمی شود تو با این وضعیت به منطقه بیایی، مطمئن باش پشت جبهه بسیار مفیدتر کمک رسانی خواهی کرد، آن چنان که گویا در منطقه هستی و می جنگی”. قاضی زاده افزود: خاطرات تلخ و شیرین زیادی از آن روزهای مقاومت و پایداری دارم که در ...
حجازی عزتش را به هیچ چیز و هیچ کس نفروخت
حدود 2 ماه قبل از فوت ایشون بود. آتیلا ازش پرسید چرا بقیه مربیها پولدارن ولی تو پول نداری. فلانی نه واحد ساختمان ساخته. فلانی ده واحد پس چرا شما ندارین. از آتیلا پرسید تو از زندگی چی میخوای تو غذای خوب در حد روزی یک سیخ جوجه رو میتونی بخوری، ماشین خوب داری موبایل و خونه داری پس چرا دنبال چیزهای اضافه تری هستی. عزت از پول مهم تره بذار ببین مردم بعد از مرگ اون مربیهای پولدار چکار میکنن بعد از من چکار ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
صفوی زاده فرشته ایی بودند که خداوند برای من فرستادند تا به بگویند روزهای سخت به پایان رسیده است و تو می توانی دوباره ادامه دهی. به سفر کربلا که رفته بودند به من زنگ زدند و گفتند که اینجا حضرت اباالفضل (ع) شما را یاد من انداخت و بعد از اینکه برگشتند در سال 91 زمانی که من از آسایشگاه بیرون آمده بودم تماس گرفتند و گفتند که شما دعوت شدی به کربلا و اینجوری شد که من سفر بسیار متبرک کربلا را ...
بسیجیان چیزی جز چفیه و پلاک نمی گرفتند/ امروز دشمن حتی در مدارس هم نفوذ کرده است
که در اهواز در حال اعزام به تهران بودم. خیلی احساس تشنگی می کردم و با التماس از خانم پرستار طلب آب می کردم، ولی او با گریه گفت: آب در این وضعیت برای تو ضرر دارد . وی ادامه داد: فردای آن روز یعنی سوم خردادماه سال 61 مرا به اتاق عمل بردند و در حالی که در تلویزیون از فتح خرمشهر صحبت می کردند من با شنیدن و دیدن این اخبار، آن چنان خوشحال بودم که دردهایم را فراموش کردم و ذره ای احساس درد نمی ...
میرحسین گفت آفرین.../الگوی من راکفلر است/ تاالان از هیچ بانکی وام نگرفته ام
ثبت کن. شب که به خانه آمدی آنها را نگاه کن و با وجدانت خلوت کن. در واقع یک نامه اعمال دنیوی برای خودت درست کن. فردای آن روز سعی کن کارهایی که نمی پسندی را انجام ندهی. اگر این کار را انجام دهی سعادتمند می شوی. *حرف من سابقه دارد. وقتی 16-17 ساله بودم برای اولین بار به آمریکا رفتم. مقابل ساختمانی مربوط به راکفلر اول بود، مجسمه خود راکفلر را گذاشته بودند و سه جمله را نوشته بودند. من جان ...
نقد آپارتاید در بوشهر
روایت تو عوض بشود تا دچار تکرار نشوی. شما تجربه های خاصی از همجواری با عابران نیمه شب تهران و کسانی که در پارک ها یا مرقد امام می خوابیدند هم دارید. نمی خواهید بعد از این، فیلمی هم درباره آن فضا بسازید؟ من خودم هم در مرقد امام خوابیده ام. تجربه های دیگری هم نزدیک به این فضا داشته ام. البته نه کارتن خوابی اما مثلا من سرباز بودم و پادگان، از 9 شب به بعد ما را راه نمی داد. برای ...