سایر منابع:
سایر خبرها
گمشده ام را در حوزه یافتم
اینکه در محیط بیمارستان از سایر همکاران مذهبی تر بودم، افزود: همکارانم در بیمارستان نمی توانستند طلبگیم را بپذیرند. حجی پور بیان کرد: روزی یکی از مسئولین بیمارستان جلوی جمع به من گفت که به نظر من طلبگی ات کار درستی نیست و تلف کردن عمر است که من از طرز صحبت کردن این خانم بسیار ناراحت شدم اما پنج سال بعد که در آزمون معینه حج شرکت کرده و قبول شدم به این خانم گفتم که یادت هست که پنج سال پیش ...
ماجرای سه روز بازداشت در فرودگاه سوریه/ دلم می خواست از خوشحالی رفتن به سوریه فریاد بکشم
شرکت کردم و کمی با فضای آنجا آشنا بودم. حلب، دوباره دیداری با ابوحامد داشتم، وقتی چهره اش را دیدم سریع یادم آمد همان شخصی است که قبلا دیدمش. رفتم سراغش گفتم حاجی من را می شناسی؟ گفت یک جوان فعال و به درد بخور. گفتم حاجی بیشتر فکر کن، نمی شناسی؟ گفت: کمی گرا بده، گفتم سال پیش، اردیبهشت همدیگر را دیدیم، یادش آمد. فوق العاده حافظه خوبی داشت، بعد هم سریع بی سیم زدند و مجبور شد برود. دفاع پرس ...
امداد به جبهه ها از بیمارستان امدادی
...> ادامه ماجرا را بگویید. آخرین بار کجا بودید؟ آخرین بار اندیمشک بودم. دو نفر از بچه های شمال هم بودند. یک موشک آمد درست نزدیک ما منفجر شد. موجش ما را پرت کرد و نفهمیدیم چی شد. ما را برده بودند همان بیمارستان صحرایی که خودمان بودیم. بعد به تهران اعزام شدیم. زخمی نشده بودیم. گفتند بروید چند روز استراحت کنید خوب می شوید، ولی من خودم می دانستم چه به سرم آمده است. توی بیمارستان پشت سرم می گفتند ...
ناگفته های خانم بازیگر از زمانی که پرستار بود/ سلامتی بیماران هنگام ترخیص؛ از شیرین ترین حس های یک ...
زمانی که پرستاری شهر بابل قبول شدم، ترجیح دادم در همین رشته درس بخوانم. بعد از این که پرستار شدید، چرا آن را ادامه ندادید و به دنیای بازیگری پا گذاشتید؟ من تقریبا سه سال پرستار بودم و عاشق این کار بودم. در ضمن، من آن را کنار نگذاشتم و از پرستاری منصرف نشدم، ولی آن قدر پیشنهاد از سینما و تلویزیون داشتم که تصمیم گرفتم وارد عرصه بازیگری بشوم. اوایل با این پیشنهادها، مدام مخالفت می ...
خدا حافظ ماست، نگران نباش/ پرستاری، شغلی که شغل نیست
گفتند از او که سوال کرده بودند گفته بود همسرش مرده و کس و کاری ندارد. یکی دو ساعت بعد که صدای گریه نوزاد در سالن پیچید انگار دوباره خون در رگ های زندگی به جریان افتاد اما مادر از اتاق عمل زنده برنگشت ، بهت زده به کودکی نگاه کردن و جنازه مادری که فرزندش را در آغوش نگرفته باید می رفت، سرپرستار که بهتم را دیده بود دستش را روی شانه ام گذاشت، زنی خوش رو و مهربان که با آرامش نوزاد را از ...
پرستارانی که از خود جانبازان جانبازترند!/ قول دادم که در زندگی کم نیاورم
کشورش انجام دهد، من هم با توجه به اینکه بعد از 4 پسر به دنیا آمده بودم، دوست داشتم یک پسر باشم و به جبهه بروم، وقتی دیدم نمی شود، پیش خودم گفتم من باید همسر جانباز بشوم تا با این کار فداکاری خودم را به میهن ام اثبات کنم. یک روز که تلویزیون نگاه می کردم یک جانباز ویلچری را دیدم که نظرم را به خود جلب کرد، همان لحظه به مادرم گفتم: من در آینده همسر یکی از جانبازان می شوم، مادرم هم ناراحت شد گفت ...
موانع اعزام به سوریه اراده ام را محکم تر کرد
همان بچگی با دیدن فیلم های جبهه که از اوایل دهه 70 در تلویزیون پخش شد، شکل گرفت. بزرگتر که شدم، همیشه وقتی می خواستم مادرم را اذیت کنم، می گفتم کاش می شد من دهه 50 به دنیا می آمدم تا سال 65 حداقل 15 ساله می بودم و در جبهه شرکت می کردم. مادرم تعریف می کرد من که به دنیا آمدم پسر همسایه بالایی شهید شد، می گفت شاید این حسی که در تو ایجاد شده به خاطر شهادت همان پسر همسایه باشد. دیوار بزرگ ...
چند تا از این میوه ها بخوری سر دردت خوب می شود
کرده بودم و خوشحال بودم. از من پرسید، تو دوست قاسم هستی؟ پاسخ مثبت دادم. گفت پس بنشین. گفتم سرم سنگین است. گفت ابوالفضل سرت را روی پای من بگذار. سرم را که روی پایش گذاشتم، گفت: بلند شو تا برویم. بلند شدم. دیدم در یک باغ بزرگ پر از میوه ایستادیم. به من گفت آقا ابوالفضل چند تا از این میوه ها بخوری سر دردت خوب می شود. منم تعدادی میوه خوردم. بعد هم رفتیم و تمام. بیشتر بخوانید: نگذاشت غذای بچه های خط را فرد دیگری ببرد تا به آنها برساند انتهای پیام/ ...
بانوی مریوانی: من هیولا را شکست دادم
[شادی خوشکار] روز چهارم فروردین سال 93 در نشیمن خانه مان در اورامان تخت خوابیدم و سه ماه بعد، سی ویکم خرداد در بیمارستان بعثت تهران از خواب بیدار شدم. تمام زمستان قبلش احساس گرما می کردم. چند بار از حال رفته بودم، اما دکترهای مریوان نتوانسته بودند حالم را بهتر کنند. آن روز با خواهرم لباس کردی پوشیده بودیم و من سرحال بودم، گوش هایم نمی شنید و چشم هایم خوب نمی دید اما می توانستم راه بروم و حالم خوب ...
مطایبه و مطالبه
...: "تو چندساعت دیگه سکته خواهی زد آن هم بخاطر علاقه ات به تصویب لوایح سی اف تی و علائق جناحی و وادادگی و سرسپرده گی ات به بیگانگان! بدبخت همین پیامو می خونه از ترس و تشویش سکته می زنه غش می کنه. بعد از اندک زمانی دیدم یکی دیگر از همکاران با عصا وارد شد. گفتیم تو چت شده؟ گفت داشتم رد می شدم یکی با عجله از بغلم رد شد و یک تنه محکم بهم زد عین نعش روی زمین افتادم. اما از آنجا که نعش روی زمین نمی ...
4 برش از دلدادگی مدافعان حرم به زینب کبری(س)
چند سالی است که نام مبارک زینب کبری(س) با رشادت های رزمندگان مقاومت در سوریه پیوند خورده و تعبیر دفاع از حرم وارد ادبیات دینی و حماسی ما شده است. سالروز ولادت دختر بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) بهانه ای شد تا در گفت وگو با سیدزهیر مجاهد، از ارتباط معنوی مدافعان حرم با ایشان بشنویم. سیدزهیر، افغانستانی و اهل رسانه است و رشادت های فاطمیون و دیگر رزمندگان مقاومت را به تصویر می کشد. او در این گفت وگو چهار روایت را از زبان مدافان حرم زینبی برایمان نقل کرد. ...
وقتی یک بیمار خاص سوژه نمایشنامه یک پرستار می شود
پرستاری بویه چهار سال درس خواندم. بعدها به عنوان ناظر بیمارستانی و مسئول اسناد پزشکی کمیته امداد بودم و در سال 79 در آزمون بیمارستان خاتم الانبیا (تأمین اجتماعی) شهرستان گنبدکاووس پذیرفته شدم و پرستاریم در آنجا شروع شد. در دوران فعالیتم مدتی مسئول بخش، سوپروایزر و روابط عمومی رئیس سازمان نظام پرستاری گنبد بودم و الان هم در شُرُف بازنشستگی هستم و به عنوان پرستار بخش جراحی مردان بیمارستان در حال خدمت هستم ...
رامین رضاییان من را بلاک کرد/ مثل قاتل ها با من رفتار کردند
رفتم ساعت 6 صبح می شد و یک محرومیت عجیب هم داشتم. بازی با شاهین بوشهر که دو جلسه محروم شدم خدایی حق من نبود. فکر کنم به آقای کالدرون باید حق داد که حداقل مرا 10 هفته بازی ام ندهد. هر وقت می خواست مرا بازی بدهد خبر می آمد که محروم هستم. در دربی نزدیک ترین یار به سیامک من بودم. در عکس هایی که آمد دیدید که زانوی یزدانی به سر سیامک خورد و من ترسیدم که اتفاق بدی برای هم تیمی ام افتاده باشد و در آن شرایط و ...
پرستاران؛ سفیدپوشانی بی ادعا...
، اظهار کرد: متولد 1339 هستم و در سال 57 مصادف با انقلاب اسلامی به دانشکده پرستاری شهید چمران اهواز وارد شدم. او می گوید: سال 61 از دانشکده پرستاری فارغ التحصیل و در دوران جنگ تحمیلی با مدرک فوق دیپلم در بیمارستان فعالیت داشتم، در سال 66 در دانشگاه اهواز مدرک کارشناسی را گرفتم. این پرستار بازنشسته می گوید: همزمان با درس خواندن، کار می کردم و تا سال 69 در بیمارستان اهواز مشغول به ...
بشارت مادر به معصومه آباد در اسارت/ بار مراقبت از مجروحین سوسنگرد بر عهده ایران ترابی بود
...، دیدم به جای نان عراقی 40 نان گرم تند و تند به من داد، مدام می گفتم این کم است، مادر گفت همین کافی است، آنقدر این خواب هیجان زده ام کرد که وقتی از خواب بیدار شدم با صدای ضربه سرباز به در بدنم خیس عرق شده بود. خانم ناهیدی بدنم را تکان می داد و می گفت چه اتفاقی افتاده، کمی حالم بهتر شد خواب را تعریف کردم. بعدا تعبیرش این بود که 40 ماه در اسارت ماندیم و بعد از 40 ماه آزاد شدیم. در انتهای مراسم از تعدادی امدادگر و پرستار دوران دفاع نقدس تجلیل به عمل آمد. انتهای پیام/ 141 ...
خبرگزاری حوزه گزارش می دهد: سفیران سفید پوشی که سلامتی هدیه میکنند
، حتی پوکه آمپول ها را نگه می داشتم و بعد از کنکور هم اولین انتخابم پرستاری بود و حتی پزشکی را در انتخاب رشته خود نزده بودم ویکی از اولین انتخاب هایم که پرستاری دانشگاه ایران بود قبول شدم . زندگی مشترک پرستارانه خانم مکرم و همسرش که هر دو به حرفه پرستاری مشغولند، زندگی شخصیشان هم با پرستاری گره خورده است و او از سختی ها و شیرینی های زندگی مشترک دو پرستار می گوید سال اولی که ...
مسئول بهره وری پایین کیست!؟
...، در ایران از 5 صبح سر کار می آمدم و تا بیرونم نمی کردند از شرکت نمی رفتم. روی این حساب، هم رزومه پر و پیمانی داشتم و هم واقعا اهل کار بودم. به دلایل بالا زود کار پیدا کردم، اما باورم نمی شد که خیلی زود و دو روز بعد از آغاز کار حکم اخراج من صادر شود! ماجرا اینگونه رقم خورد که ترسیم یک نقشه مهندسی بر عهده من قرار داده شد. ترسیم نقشه را به پایان رسانده و خیلی زود بیکار شدم. از ...
قدیسانِ پرستار
.... اعظم ادامه می دهد: قبلا چندتا از بچه ها بودند که خیلی به آن ها وابسته بودم اما یک روز گفتند باید همه آن ها فرستاده شوند کرمانشاه؛ بچه های بی سرپرست بودند وقتی که رفتند من خیلی ناراحت شدم جوری که داشتم افسردگی می گرفتم تا اینکه دانیال را به من دادند و حالا به او وابسته ام اما همیشه حواسم به بقیه بچه ها و دارو و نطافت و غذا دادن بهشان بوده است. دست معلولیت، باعث شده کودکان ...
کفاشیان: وقتی زورمان به افراد بالاتر نمی رسید، کی روش را جلو می انداختیم/ تلفنی گفتند مایلی کهن را ...
رئیس فدراسیون را انتخاب کنند و پس از دو سال می گویند برو. باید چهار سال بمانی و کار کنی! به من هم خیلی می گفتند برو و البته من هم بیشتر لج می کردم و می ماندم! تیم امید نتیجه نمی گرفت، می گفتند شما باید بروی. ، کفاشیان ضمن بیان این جمله اظهار داشت: می گفتم می خواستم بروم، اما حالا که گفتید می مانم! درباره علی دایی هم من موافق بودم او بماند، اما در جلسه ای که با هیئت رئیسه فدراسیون داشتیم ...
مهربانی و ایثار در دستان پرمهر تو
کارمان عشق می ورزیم و البته انتظار تشکر نیز از کسی نداریم چرا که وظیفه مان را انجام می دهیم اما برخی از مراجعان اگر کمی ما را رعایت نموده و توهین نکنند نیز بسیار خوب است،در طول 10 سال خدمتم همواره سعی کرده ام با صبر و شکیبایی و ایجاد ارتباط صمیمی به مراجعان خدمت نمایم و از این تریبون نیز استفاده کرده و از تمام هموطنان خواهشمندم که مراجعان نیز کمی رعایت حال پرستار را نمایند. کشی زاده خوش ...
وقتی یک بیمار خاص سوژه پرستار می شود
کمک حالم بوده و توانستم با بهره مندی از تئاتر، بهتر و مؤثرتر با بیماران ارتباط برقرار کنم. وی در ادامه با نقل خاطره ای، افزود: من وقتی برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی قبول شدم، یکی از استادانم پرسید که در مقطع کارشناسی چه خوانده ام؟ همه هم کلاسی ها تحصیلات مرتبط داشتند و من که تهِ کلاس نشسته بودم، گفتم پرستاری خوانده ام. بقیه دانشجوها سرشان را برگرداندند و به من ...
صلابت و صبر حضرت زینب (س) را در شغل پرستاری الگوی خود قرار دادم
رشته پرستاری در شهرستان ایذه شدم، علارغم همه مشکلاتی که در آن شهر وجود داشت با جدیت تمام تحصیل کردم و در سال 73 فارغ التحصیل این رشته شدم و از آنجا که علاقه فراوانی به این رشته تحصیلی داشتم از نفرات برتر مجموعه آن دوره در ایذه قرار گرفتم. چه زمانی ازدواج کردید و برخورد همسر و فرزندانتان با شغل شما چگونه است؟ آذر ماه سال 80 با پیشنهاد مادرم به خواستگاری یکی از دختران بستگان ...
تبیین نقش راهبردی پرستاران در دفاع مقدس فرشته جهانی
مراقبت از کاروان اسرا و امام سجاد(ع) کوتاهی نکرد. بدین ترتیب در دوره های بعد و به ویژه در دوران دفاع مقدس پرستاران با الگو گرفتن از حضرت زینب(س) اسوه صبر، ایثار در دوران جنگ تحمیلی شدند. آنها در آن دوره باید نقش روانشناس، جامعه شناس، روانکاو، مشاور و مربی را در آن شرایط ایفا می کردند. بنابراین کار پرستاران تنها پرستاری و درمان مجروحان نبود؛ بلکه آنها هم سنگ صبور رزمندگان و هم در برهه ای ...
گفت و گو با م. موید در باره شعر و روزگارش/ انسان معاصر به ریشه هایش پشت کرده
.... این کلمه اش از همان زمان در ذهنم ماند. به من پول داد و گفت برو از کتابفروشی بازار کتاب ایرج میرزا بخر. من رفتم خریدم و بلعیدمش. بعد شگفت زده شدم و دیدم، حرف های زشت دارد. خُب، بچه آخوند بودم دیگر. آمدم گفتم: آقا آقا! گفت چیه؟ گفتم خیلی حرف های عیبی عیبی می زنه. گفت کاری به حرف های عیبی نداشته باش. این سلاست بیانش را ببین که ما بعد سعدی چنین کسی تا حالا نداشته ایم. انگشت گذاشت روی سلاست و من ...
تغییر در شیفت بندی پرستاران، خطاهای درمان را کاهش می دهد/ پیام آوران بهداشت، طرحی برای سربازی پرستاران
اطلاعی از شغل من نداشتند. با توجه به اینکه به اصول شرعی و رعایت حجاب پای بند بودم مشکلات بسیاری برای فعالیت و کار در این رشته داشتم. در دوران بعد از انقلاب با توجه به نگاه ارزشی که به زن ایجاد شد بسیاری از پرستاران ما به عنوان امدادگر در جنگ حضور پیدا کردند و امنیت کامل برای خانم ها وجود داشت و جایگاه خانم های پرستار به شکل عمیقی تغییر یافت. در دوران دفاع مقدس با داشتن دو فرزند و ریاست ...
با علاقه پرستاری در بخش بیماری های خاص را پذیرفتم
گوناگون بیمارستان های دولتی و خصوصی مشغول است. او از دوران دبیرستان به پیشنهاد یکی از دوستانش وارد این عرصه شده است و هنوز هم عاشقانه در این عرصه خدمت می کند. ورود داوطلبانه به بخش بیماری های خاص خانم قدسی پرستار مخلص و عاشقی است که مدت بیست سال در بخش بیماری های خاص و تالاسمی با بیماران خاص سر و کار داشته است، شاهد درد و رنج های آن ها و خانواده های آنان بوده و حتی در برخی موارد ...
ماجراهای عجیب آقای شماره 10 پرسپولیس
توانی بازی کنی ولی اگر می رفتم ساعت 6 صبح می شد و یک محرومیت عجیب هم داشتم. بازی با شاهین بوشهر که دو جلسه محروم شدم خدایی حق من نبود. فکر کنم به آقای کالدرون باید حق داد که حداقل مرا 10 هفته بازی ام ندهد. هر وقت می خواست مرا بازی بدهد خبر می آمد که محروم هستم. در دربی نزدیک ترین یار به سیامک من بودم. در عکس هایی که آمد دیدید که زانوی یزدانی به سر سیامک خورد و من ترسیدم که اتفاق بدی برای هم تیمی ...
دعوای دختر خاله، پسر جوان را به مرگ رساند
بیمار شده و مشکل روانی پیدا کرده است. خودم بی یار و یاور شدم. من این بچه ها را از 15 سال قبل تنها بزرگ کردم به سختی کار کردم تا بچه هایم راحت زندگی کنند این پسر همه زندگی ام بود اما با مرگ او خانه ام خراب شد. قاتلش باید قصاص شود و به هیچ عنوان رضایت نمی دهم. در ادامه متهم پای میز محاکمه ایستاد و گفت: من قصد کشتن او را نداشتم. روز حادثه دختر خاله ام در خیابان جردن تلفنی در حال صحبت با دوست پسرش ...
احمدزاده: آقای رامین رضاییان لطفا مرا آنبلاک کن!
امیدوارم فقط بتوانم ذره ای از محبت آنها را جبران کنم. چرا رابطه خوبی با هواداران نداشتم؟ در سه سال قبلی که بودم هم آنها مرا دوست داشتم و هم من آنها را دوست داشتم. هواداران خیلی دوستم داشتند و دارند. من امسال هم هیچ حرفی درباره مبلغ نزدم و امضا کردم و آمدم بیرون. کمترین مبلغ را هم مطمئنا از کل تیم گرفتم. من فقط برای جبران آمدم و مبلغ و مالی هیچ وقت برای من مهم نبود. هیچ وقت در مورد مبلغ حرف نزدم ...
با پسر غریبه قرار گذاشتم!چون شوهرم ناصر هوسباز بود
به گزارش رکنا، این گونه بود که پدرم برخلاف میل باطنی اش رضایت داد اما با من شرط کرد که اگر با ناصر به تفاهم نرسیدم دیگر حق ندارم سراغ خانواده ام بروم. اگرچه ناصر از وضعیت مالی مناسبی برخوردار بود اما هنوز یک ماه از ازدواجمان نگذشته بود که متوجه شدم او با دختران دیگری هم ارتباط دارد به خاطر بی قید و بندی او نسبت به خانواده، مشاجره های لفظی ما از همان آغاز زندگی شروع شد تا این که ...