سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از یک شب حاج قاسم بین نیروی دشمن
کنارت هست و واقعا هم اینگونه بود پدر همسمر یکی از ملاهای قدیمی بود. در سنگر به من گفت، همراه من می آیی برویم خط. گفتم سرهنگ هر جا که شما بگویی می ایم، رفتیم یه جایی کانال بود و سنگر کمین که حاج قاسم می رفت برای دیده بانی گفت، خدا با تو هست شب تا صبح سنگر می زنی اما تیر نمی خوری. در همان منطقه کارخانه نمد یه منطقه ای به نام سه راهی مرگ بود محال بود گلوله به سمتت نیاد یک دفعه از حاج قاسم ...
عاشقانه های یک پرستار برای نوزاد بخش مراقبت های ویژه؛ تپیدن قلب نوزاد با لالایی زیرلب
...: راستش برای خودم هم خیلی خیلی لذت بخش بود. آرام آرام لالایی زیرلب زمزمه می کردم و طولی نکشید که خوابش برد. وقتی از من عکس می گرفتند تقریبا متوجه سوژه شدنم نشده بودم ولی بعدش که عکسم را در فضای مجازی و کانال های خبری دیدم با خودم گفتم باید باور کنم که هر لحظه پرستاری ام سوژه نگاه دقیق خداست. این روزها که در قلب مهربانی و در جوار امام مهربانی ها هستیم واقعا باید حواسمان باشد که چگونه خدمت می کنیم ...
اینجا مسلمان خانه رضاست/ ماجرای دختر مسیحی که از عشق امام رضا (ع) مسلمان شد
امام رضا(ع) دعا کن گفت می خواهی بلیت بگیرم خودت به مشهد بیایی و خودت دعا کنی؟ اما این صحبت تلفنی در محل کارم سبب اخراج و بیکاری ام شد. یک هفته بعد این فرد مشهدی در یکی از فروشگاه ها، کمک هزینه سفر مشهد به کربلا را برنده شد، او گفت بیا تو به جای من برو گفتم من پاسپورت ندارم و ایران به من اجازه خروج نمی دهد خودتان بروید و برای من دعا کنید. وی ادامه می دهد: ماه صفر که این مسئله روضه علی اصغر ...
تو دیه نیخوا اَ ای مارزَده طرفداری کنی
بود ولی بنده خدا آنقدر سرحال و قبراق بود که مرگش واقعاً دور از انتظار به نظر می رسید... خبر را که به بی بی دادم، برای چند لحظه وا رفت و بعد خودش را جمع و جور کرد... - ووووی؟ راس میگی ننه؟ راس راسکی طلعت مُرد؟ - بله بی بی، انگار سکته کرده بنده خدا... - آخییییی، حیف، حیفِ طلعت بود به ای زودی بره، جوون مرگ شد بدبخت! - بی بی حالتون خوبه؟ شما نبودی ...
آقای سین
؛ گفتگو می کردند. در سمت چپ پرده پلاستیکی با نخ سبز رنگی از سقف آویزان بود و سعی در جداسازی دو طیف و مهار بیماری که به تازگی به همه جا سرک می کشید؛ داشت. بدون معطلی و از دست دادن وقت به سمت دستگاه شماره گیر رفتم دنبال دکمه قرمز گشتم بدون اینکه من تقاضایی کرده باشم پدال دستگاه را پسر جوانی که بازوی راستش تا آرنج خالکوبی آبیِ بین موهای سیاه دستش خودنمایی می کرد؛ فشار داد. چشمم از روی عقاب خسته روی ...
شهیدی که خار چشم منافقان بود
فرقی ندارم؛ چون هیچ چیزی از پدرم به یاد ندارم. گفتم خب ما که تنها نیستیم خیلی از خانواده ها شرایط ما را دارند، ما هم باید با این شرایط کنار بیاییم. ما سختی های زیادی را از سر گذراندیم؛ اما در مقابل همه چیز استقامت کردیم. یک مدت هم بعد از شهادت همسرم، برادرم می آمد پیش بچه ها که دلتنگی آنها کم تر شود، او برای بچه ها مانند پدر بود. اما مدتی گذشت و دانشگاه و سربازی او هم تمام شد و ازدواج کرد و ...
بعد از قرارداد گفتند توروخدا برگرد! | واکاوی ماجرای جدایی امید ابراهیمی از استقلال بعد از 2 سال
بازی کرده ام. دوست داشتم مردم در جریان یکسری چیز ها باشند و سوء تفاهمات به وجود آمده برطرف شود. بعد از 2 سال این حرف ها را بازگو کردم تا طرف داران در جریان همه چیز قرار بگیرند. دوست دارم دوباره به استقلال برگردم با توجه به اینکه من از با الاهلی قرارداد داشتم و باشگاه این موضوع را می دانست، در آن برهه صحبتی با من نکردند؛ ولی از گوشه و کنار پیگیری هایی شد. اما همه دیگر می دانند واقعا ...
شهید بهشتی در سه پرده
یش ما داشت. آن قدر با محمد صحبت کردم که متحول شد و قبول کرد در محل حزب با شهید بهشتی ملاقات کند و حرف هایش را رو در رو بزند. به مرحوم بهشتی گفتم می خواهم قراری برای ملاقات آقای محمد منتظری با شما بگذارم. آقای بهشتی گفت: “محمد خودمان”؟ وقتی این کلام شهید بهشتی را به محمد گفتم، گریه کرد. با هم به حزب رفتیم، در پله ها با ایشان برخورد کردیم. همان جا همدیگر را بغل کردند و من دیگر نایستادم و رفتم. ...
شهاب حسینی در کنار برادر بزرگش + عکس
...، برای ادامه تحصیل به دانشکده خلبانی رفتم ولی چون دو تا از برادرانم در آن زمان قبل از انقلاب سیاسی بودند، اخراجم کردند. بعد از آن رفتم رشته زبان و ادبیات انگلیسی و سرنوشت طوری رقم خورد که دبیر بشوم. 30سال کارمند آموزش پرورش بودم. البته فعالیت های دیگری هم داشتم؛ مثل فعالیت های تجاری. در کنار این فعالیت هایی که گفتم، شعر هم می گفتم و داستان هم می نوشتم. حتی یادم هست چند فیلمنامه هم ...
حکایت دستفروشی که تولیدکننده هلیکوپتر رادیوکنترل شد
شدند حدوداً چند سال به کار سیم پیچی ادامه دادم، کاری که بسیار سخت و پیچده است و این کاملاً از اسمش پیداست. عاشق کارم بودم هر وقت در کارم مشکلی برای عیب یابی وسیله ای وجود داشت با علاقه و صبر زیاد آن را حل می کردم، در آن زمان بهترین دوست من، کارم بود ولی تعدادی دوست از دوران کودکی در کنارم بودند که گویا فرشته ای در مسیر موفقیت من بودند، فرستاده ای از سمت خدا آن هم درست در نقطه انتخاب ...
افشاگری امید ابراهیمی درباره جنجال جدایی از استقلال
بازیکنی مشکلی به وجود آمده یا ذهنیتی داشته اند. من به عنوان تماشاگر دیدم و نمی توانم نظر خاصی بدهم ولی به عنوان کسی که 4 سال در استقلال بازی کردم، از شرایط این تیم ناراحتم. در چند سال گذشته هر جا استقلال یک ذره جان گرفت، اتفاقاتی افتاد که همه چیز را به هم ریخت. استراماچونی در استقلال خوب بود. ناگهان رفت. سال های قبل اتفاقات حاشیه ای افتاد و بعضی بازیکنان رفتند. هر سال 5،6 بازیکن جدا می شوند و خب این روی عملکرد استقلال اثر می گذارد. به خاطر همین است که تیم معمولا فصل را خوب شروع نمی کند. این به خاطر تغییرات است. زمان می برد تا بازیکنان با هم هماهنگ شوند ...
جزئیات مرگ عامل اسیدپاشی به دختر تبریزی در زندان + عکس چهره معصومه قبل و بعد از اسیدپاشی
توانم با تو ازدواج کنم، چون یک بار در زندگی ام شکست خورده ام و نمی توانم این طوری ادامه دهم، دست از سرم بردار. همان جا به دو زن که فاحشه بودند، زنگ زد و بعدش به من گفت تو فکر کردی زن برای من کم است؟ دوروبرم پر است، اما من تو را دوست دارم و می خواهم با تو باشم. من هم گفتم اصلا از این به بعد به رویت هم نگاه نمی کنم، تو که الان جلوی من به زن های دیگر زنگ می زنی، بعد از ازدواج می خواهی چه کار کنی. البته ...
داستان ترجمه شازده کوچولو در ایران
یکراست می رفتم در آن چهارراه پیاده می شدم و به خانه ام که در سیصد قدمی آنجا بود می رسیدم. آن روز با کتاب دریافتی پس از تعطیلی اداره، طبق معمول به توپخانه رفتم و سوار اتوبوس شدم و در همان جا، که در کنار پنجره نشسته بودم، کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم. چند صفحه ای که پیش رفتم به راستی آن قدر کتاب را جالب توجه و شیرین و دلنشین یافتم که اصلا متوجه نشدم کی اتوبوس از مسافر پر شد و کی ...
جزئیات مرگ عامل اسیدپاشی به دختر تبریزی در زندان +عکس
خورده ام و نمی توانم این طوری ادامه دهم، دست از سرم بردار. همان جا به دو زن که فاحشه بودند، زنگ زد و بعدش به من گفت تو فکر کردی زن برای من کم است؟ دوروبرم پر است، اما من تو را دوست دارم و می خواهم با تو باشم. من هم گفتم اصلا از این به بعد به رویت هم نگاه نمی کنم، تو که الان جلوی من به زن های دیگر زنگ می زنی، بعد از ازدواج می خواهی چه کار کنی. البته این را بهانه آوردم، چون به دلیل خلافکار بودنش او را ...
حاجیلو: به خاطر شکایت نکونام بازداشت شدم
...: متاسفانه با دستبند مرا نزد قاضی برده و او حرف هایم را شنید و پرونده را مختومه اعلام کرد. وی افزود: وکیل جواد نکونام می گوید اصغر حاجیلو با شکایت ما بازداشت نشده است؛ اگر شکایت وی نبود پس برای چه من را بازداشت کردند؟ مگر اصغر حاجیلو خواننده زیرزمینی بود یا خلافی مرتکب شده بود؟ بازیکن اسبق استقلال تاکید کرد: من از روز اول گفتم جواد نکونام را بیاورید تا روبروی من بنشیند اما ...
حاجیلو: جرم من برای دفاع از استقلال، دستبند و زندانی شدن بود
اکاذیب کردی، گفتم من برای دفاع از باشگاه حرف زدم و چیزی نگفتم. از من خواستند بحث نشر اکاذیب را تکذیب کنم. فکر کردم با امضای این بحث، همه چیز تمام شده، اما متوجه شدم وکیل نکونام اعتراض کرده است. ضمن اینکه آدرس منزل مان را نیز اشتباهی به شعبه داده بود. دو بار نامه به آدرس اشتباهی می رود و چون مراجعه نکرده بودم، حکم غیابی دادند. سه شنبه هفته گذشته تماس گرفتند و گفتند که به دادسرا بیایم. وقتی گفتم ...
ناگفته های تلخ یک زن از 25 سال اعتیادش
. بیش از اندازه به او علاقه داشتم با تمام شرایطی که داشت او را دوست داشتم و حاضر نبودم لحظه ای از او جدا باشم. بهناز خانم بین صحبت هاتون یک سئوال بپرسم، چطور با همسرت آشنا شدی؟ تو خیابون. برای کار در یک خانه می رفتم که با همسرم آشنا شدم، دو ماهی باهاش دوست بودم بعد هم ازدواج کردم، اما از اولش نمی دونستم معتاده و مواد مصرف می کنه. پدر همسرم بهم گفت خانم پرستار (چون خانه های ...
هما؛ عاشقانه ای در دل جنگ
محسن خودش را بیشتر نشان می داد. مامان می آمد ولی بچه توی بغل او هم آرام نمی گرفت یک عده می گفتند وقتی محسن بچه دار شود قید منطقه را می زند آخر همه می دانستند محسن چقدر بچه دوست دارد، آنقدر با بچه ها گرم می گرفت که داداشش همیشه بهش می گفت محسن! خدا بهت یکی دوجین بچه قد و نیم قد بدهد تا ببینم باز اینجوری توی سر و کله بچه ها می زنی یا نه، ولی عشق محسن به انجام وظیفه چیز دیگری بود. ...
کوتاه قامتانی با اراده های بلند
حقوق شهروندی کوتاه قامتان او ادامه می دهد: الان 6 نفر از کوتاه قامتان در اینجا مشغول به کار هستند اما چون سرمایه کافی نداریم از آینده اینجا نگران هستم. از انگیزه اش در مورد راه اندازی این مجموعه پرسیدم که گفت: صرفا این کار را شروع کردم تا بچه ها به چشم بیایند تا مردم ببینند این ها هم می توانند کار کنند. در هیچ جایی به این ها کار نمی دهند و هر جا می روند دست خالی بر می گردانند ...
گلایه امیرحسین صدیق از اکران های بدِ سینمای کودک/ مدیونِ خانم برومندم
هوا مثل شهر می شود. این بازیگر تلویزیون در پاسخ به این پرسش که تا به حال در پارک خوابیدی، گفت: بله خوابیدم. قبل از سربازی و بعد از سربازی. قبل از سربازی به بهانه تجربه بی خانمان بودن و در پارک خوابیدن. البته در چند سفر شهرستانی در تابستان خیلی لذت بخش است ولی وقتی صبح بلند می شوی همه لباس هایت خیس شبنم است. بازیگر "قصه های تا به تا" ادامه داد: بعد از سربازی به دلیل اینکه در ...
زندگی مسلمان لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان گفتن است
. پس از انتقال به پشت جبهه با صلاحدید مسئولین سپاه در واحد اطلاعات سپاه مراغه به خدمتش ادامه داد. مدتی بعد مجددا به منطقه اعزام می گردد و در شناسایی منطقه ی عملیاتی والفجر مقدماتی شرکت می کند. فروردین 1362 ازدواج نموده و پس از چند روز راهی جبهه های حق علیه باطل می شود. عملیات والفجر یک را با تیم شهید جواد سبزی در محور یکم تجربه می کند و در شناسایی منطقه بمو نقش فعال ایفا می کند. در ...
منتظر نقطه عطف روابط ایرانی ها و افغانستانی ها هستیم
سخن گفت. بخش اول گفتگو با زینب حسینی ا ینجا منتشر شد و حالا بخش دوم گفتگو را می خوانید حالا روزگاری تازه ای برای شما آغاز شده بود. گویا با دنیای جدید باید مواجه می شدید. از وقایع بعد از تشییع تا امروز بگویید. تشییع که تمام شد همه به خانه آمدند. یکسری از مسئولین غروب برای تسلیت و تبریک آمدند. حرف هایشان اصلاً یادم نمی آید فقط می رفتم برای احترام می نشستم. آخر شب به برادرم گفتم ...
زندگینامه آیت الله شهید بهشتی از زبان خود شهید
نظر سنی نمی تواند. بنابراین در کلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را در همان جا به پایان رساندم. در آن سال در امتحان ششم ابتدایی شهر، نفر دوم شدم. آن موقع همه کلاسهای ششم را یکجا امتحان می کردند . از آن جا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود که حوادث20 شهریور پیش آمد. با حوادث 20 شهریور علاقه و شوری در نوجوانها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمده ...
سیارۀ تارنوازی سپاهان
استاد ادامه دهند تا مادامی که آن استاد پیشنهاد دیگری به آن ها بدهد و بگوید درس تو پیش من تمام شده و هر کاری می خواهی بکن. اول باید یک نفر را پیدا کنند که خوب تجربه و سواد داشته باشد و نسبت به آن کسی که می خواهد به او آموزش دهد خوب شناخت پیدا کنند، بعد که آموزش دیدند باید سبک انتخاب کنند. الان کتاب هایی وجود دارد که از سال 1290 تدریس می شود و تا الان چیزی جایگزین آن ها نشده، یعنی نتوانستند چیزی ...
امثال سروش حلاوت روضه را نمی فهمند/ روضه خوانی که بدنش در قبر نبود!
آقا پرستار ایستاده بودند. چشم هایم را که باز کردم، ناله ام شروع شد. همه رفتند. درد زیادی داشتم، گفتم آقا بیایید یک مُسکن به من بدهید. من حالم بد است. ظاهراً آن لحظه نباید به بیمار مُسکن بدهند؛ چون مواد بی هوشی هنوز وجود دارد. گفتند امکانش نیست و همه رفتند. گفتم چرا تا چند لحظه قبل دور من بودید؟ یکی گفت حاج آقا داشتی به هوش می آمدی، روضه می خواندی، دور شما جمع بودیم تا روضه بشنویم. الان دیگر فقط ...
رهبری در لحظه ترور به چه فکر می کردند و از خدا چه خواستند؟
، یک بار احساس کردم که این لحظه ی آخر است، یعنی کاملاً احساس کردم که لحظه ی مرگ است. ناگهان همه ی زندگیِ گذشته در مقابل چشمم مجسّم شد. با خودم فکر کردم که خب، حالا چه دارم برای عرضه کردن؟ هرچه فکر کردم، دیدم همه اش قابل مناقشه است. خب مبارزه کردیم، زندان رفتیم، کتک خوردیم، درس دادیم، زحمت کشیدیم -این چیزهایی است که آدم به ذهنش می آید دیگر- در آن لحظه دیدم همه ی اینها را میشود با من ...
چگونه با ترس از دست دادن مقابله کنیم؟
؛ شاید به عکاس کاربلدی پول داده بودند تا عکس را طوری دست کاری کند که منظره ی آب آن قدر خوشایند به نظر برسد. حتی یادم می رفت که شاید اصلا آن جزیره ی لعنتی فرسنگ ها دورتر در آن طرف کره ی زمین باشد. نه، هیچ راهی نداشت. بایدِ باید می رفتم. بیشتر اوقات هم درنهایت بار سفر می بستم. البته نه همیشه، چون دراین صورت باید همه ی عمرم را در هواپیما از این مقصد به آن مقصد می گذراندم. ده ها هزار دلار ...
چه کسانی قصد ترور آیت الله خامنه ای را داشتند؟
مهدی به حسن گفته بود که چون او تفسیر قرآن می کند کار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی می شود، به همین دلیل دفعه ی بعد من رفتم و دیدم که امکان دارد که کار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفته ی بعد مهدی ضبط را تهیه کرده بود ولی درست همان هفته وی بنا بر یک عزا یا عیدی به مشهد رفته بود و نشد. تا اینکه مطلع شدیم [آیت الله] خامنه ای در محل یک برنامه ی پرسش و پاسخ دارد. شناسایی به سرعت ...