آخرین دفاع حمید صفت در دادگاه: بی گناهم
سایر منابع:
سایر خبرها
طالبان با پدر شهید امیری چه کرد؟!
به اتباع خیلی سخت می گرفتند. **: اگر مدارک همراه کسی نبود، می بردندش؟ مادر شهید: بله، آن سال خیلی افغانی ها را فرستادند. **: آقا سید علی الان سی و سه ساله است؟ گفتید چهار سال قبل از آن ، یعنی می شود سال 1363؟ مادر شهید: بله؛ بچه ها خیلی کوچک بودند، سید ابراهیم شیر می خورد، اینقدر بد مریض شدم که این بچه ام از شیر افتاد. شیر گاو دادم؛ مجبور شدم. هر دکتری ...
اصرار اولیای دم به قصاص حمید صفت / علت فوت ناپدری خواننده مشهور در ابهام
ضربه ای به متوفی وارد کرده بود که حمیدصفت گفت ضربه ای وارد نکرده و فقط با دست قصد داشته مرحوم را عقب نگه دارد تا به سمت وی حمله نکند. زمانی یادآور شد: در ادامه جلسه دادگاه، بنده و آقای میلکی به عنوان وکلای حمیدصفت دفاعیات خود را ارائه کردیم، سپس وکیل شاکی صحبت کرد، در نهایت آخرین دفاع از ما و حمیدصفت اخذ شد، ما نیز لایحه تکمیلی به دادگاه ارائه کردیم. وکیل حمید صفت با ابراز ...
اشعارم را به سردار شهید سلیمانی تقدیم می کنم
خوی از توابع شهرستان شهرکرد استان چهارمحال و بختیاری متولد سال 1383 دانش آموز رشته ادبیات و علوم انسانی دبیرستان معراج هستم؛ از دوران کودکی با توجه به اینکه در یک خانواده مذهبی بدنیا آمدم و پدر بزرگم از پیرغلامان و ذاکرین اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و مسئول هیئت زنجیر زنی و تعزیه خوانی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بود و نسخ قدیمی تعزیه داشتند و من هم این نسخه های قدیمی تعزیه را مرور ...
رج به رج به یاد سردار دلها
...> همانطور که گفتم با توجه به شرایطی که در خانواده داشتم، گلیم بافی را از کودکی یاد گرفتم اما 15 سال است که به صورت حرفه ای آن را دنبال می کنم. حس عجیبی است، وقتی مشغول به کار می شوم انگار گمشده ای داشتم که پیدا شده است، حتی در حین بافت گلیم متوجه زمان نمی شوم. شاید درک این موضوع برای سایرین سخت باشد اما گاهی اوقات آنقدر غرق گلیم بافتن می شوم که بعدها می بینم در کار پیشرفت خوبی ...
دفاعیات خواننده رپ در آخرین جلسه محاکمه
وکلای اولیای دم و اتهامش شد. حمید در دفاعیاتش گفت: اتهام قتل عمد را قبول ندارم. مادرم و حاج آقا - هوشنگ - 10 سال با هم زندگی کردند که فقط سه سال من با آنها بودم. دو سال آخر زندگی آنها، مستقل بودم. در سال هایی که با آنها زندگی می کردم نیز حاج آقا اغلب هشت ماه یا یک سال در آلمان بود و کمتر او را می دیدم. عمده اطلاعات من درباره بیماری حاج آقا مربوط به بعد از درگیری است. در زمانی که در ...
قصدم میانجیگری بود، نه قتل
.... او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. حاج آقا (متوفی) و مادرم 10سال بود که ازدواج کرده بودند. من 3سال بین سال های پنجم تا هشتم با آنها زندگی می کردم که اغلب حاج آقا به آلمان سفر می کرد و بیشتر سال در آنجا بود و 2 سال آخر را هم مستقل بودم. در این سال ها من و حاج آقا به یکدیگر علاقه زیادی پیدا کرده بودیم. او برایم مثل پدر بود. او 2 روز قبل از حادثه، برایم تولد گرفت و عکس بزرگی از من را به دیوار ...
حمید صفت دوباره محاکمه شد!
می شود، در حالی که من ضربه نزدم و فقط سه بار دستم با صورت متوفی تماس داشت. درباره اصطلاح کف گرگی هم از من پرسیده شد سیلی زدی یا کف گرگی که من گفتم سیلی نزدم. درباره پرت کردن گلدان نیز باید بگویم اگر قصد کشتن همسر مادرم را داشتم، گلدان را به طرف خود او پرتاب می کردم نه سمت مخالف. متهم در آخرین دفاع نیز اتهام قتل عمد را رد کرد و گفت دادگاه هر حکمی که صادر کند، او مطیع است، اما مرتکب قتل نشده و خودش در این حادثه داغدار شده است. بنا بر این گزارش قضات بعد از بررسی های لازم رأی خود را صادر خواهند کرد. ...
چلسی می خواست نابودم کند؛ مورینیو را زدم!
داوران نشسته بودم که اوبی میکل وارد شد. به شکل غریزی خودم را عقب کشیدم اما میکل غیر قابل کنترل نشان می داد. به خودم گفتم خدای من این دیگر چه جهنمی است. عصبانیت و خشم را در چشمان او می دیدم و فریاد می زد پاهایم را خواهد شکست. او تلاش داشت مرا بگیرد و به من ضربه بزند اما یک نیروی امنیتی سر رسید و او را از من دور کرد. میکل تنومند بود و از لحاظ فیزیکی قدرتمند و طبیعی بود که بترسم. سعی داشتم ...
انکارهای یک قاتل بعد از 12 ماه زندگی مخفیانه
فهمیدم که داخل ساختمان است. با برادرهایم به آنجا رفتم. می خواستم با او صحبت کنم، اما وقتی به آنجا رسیدیم صدای تیراندازی شنیدم. برای همین فرار کردم. بعد از آن شنیدم که یکی از کارکنان پروژه تیر خورده و جان خود را از دست داده است. برای همین از ترسم فراری شدم. زندگی پنهانی داشتم. چون مقتول آن شب مرا در پروژه دیده بود، فکر کرد من تیراندازی را انجام داده ام، اما اشتباه می کرد. من بی گناهم. بعد از فرار ...
زندگی یعنی تلاش روح یک جوان را دارم
؟ بله. چند سال تدریس و حضور در کنار دانش آموزان بر اشتیاقم به معلمی و کودکان افزود تا جایی که روزی به همسرم گفتم دوست دارم مدرسه ای با مدیریت خودم داشته باشم که کودکان محروم و یتیم در آن تحصیل کنند. او هم مرا برای تاسیس مدرسه تشویق کرد. ماه رمضان بود. فردای همان روز با دهان روزه به تهران رفتم تا از وزارت آموزش و پرورش پیگیر شوم. وزیر وقت همسرم را می شناخت. پیش از آنکه وزیر شود به منزل ما رفت و ...
ما را به کاروانت کی می رسانی آقا؟
داروهای داخل کوله ام کمکشان کنم. حتی به پیرمردی که نیاز به دارو نداشت ولی کفی های داخل کوله من موجب شد کارتن های پاره ته کفشش را بیرون بریزد و به راحتی راهش را ادامه دهد. برایم جالب بود هر آنچه در کوله می گذاشتم نیازمند واقعی آن پیدا می شد. لبیک یا حسین(ع) سال 1396 برای پیاده روی کربلا با کاروان همراه شدم . یادم است ابتدای سفر یک عده روحانی لباس های سبزرنگی در دست داشتند که بیشتر ...
متقیان: خدا به جای پا ها اراده ای پولادین به من داد/ تماشای به اهتزاز درآمدن پرچم ایران از هرچیزی لذت ...
مرا تشویق کردند که به آنجا بروم. – وقتی رفتم، دیدم با بچه ها خیلی خوب می توانم ارتباط برقرار کنم. همه مثل خودم بودند. یکی روی ویلچر بود، یکی پلاتین داشت، یکی با عصا راه می رفت و.... – اتفاقاً به والیبال علاقه هم داشتم و در مدت خیلی کوتاهی عضو تیم شدم. مربی به من می گفت که تا به حال کسی را با این ضرب دست ندیده ام. – من در خانه برای کمک به مادرم خمیر می کردم و مربی می ...
"حاج گرینوف ها" هنوز هم در کمین نان و نشانند!
از رزم مون.بگو. رفتم کنارش و فقط گفتم: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند، گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. خدا که قربانش بروم، فضای مرا تغییر داد، اما گویا برخی ها نمی خواهند تغییر کنند. و ..... آری عزیزان "حاج گرینوف ها" هنوز هم در کمین نان و نشان جعلی خود هستند! موفق باشید * علیرضا ضابطی (سیستان) ...
بغضی که فریاد پیروزی شد
بود و حالا ما آن را تصاحب کرده ایم. زمین بازی عوض شده و من این رکورد را حفظ خواهم کرد. برنده درونی ام، بیدار است از او می پرسم این انگیزه درونی از کجا می آید، این که جنگنده باشی، این که بخواهی قهرمان باشی که می گوید: یک ساله بودم که فلج شدم. تب داشتم و واکسن بهم تزریق کردند و همان فلجم کرد. یک پایم علیل شد و با دو تا عصا راه می رفتم. قبل مدرسه و دوره دبستان با معلولیتم مشکلی ...
بشارت شهادت فرزند در رویای صادقه/ توجه ویژه شهید رمزی به پدرش
سال 1361، با حضور در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد. حاج نبی الله رمزی پدر شهیدان رمزی درباره یکی شدن مراسم ازدواج پسر بزرگش، ولیمه حج خودش و شهادت فرزندش حمیدرضا اظهار داشت: مکه که بودم چندبار خواب دیدم که آقایی شهادت فرزندم را به من تبریک گفت، تازه علیرضا شهید شده بود، بار اول با خودم گفتم حتماً تعبیرش همان شهادت علیرضاست. هر بار همان خواب تکرار می ...
حمید صفت: تسلیم رأی دادگاهم
...: باور کنید ضربه کشنده ای نزدم. من برای آشتی دادن به آنجا رفته بودم. در ادامه او به سئوالات ریاست دادگاه پاسخ داد. قاضی: در اظهارات در دادسرا گفته بودی سه ضربه به مقتول زده بودی. چه دفاعی داری؟ متهم: مادرم میان من و حاج آقا حائل بود. من او را گرفته بودم تا به مادرم ضربه نزند. در آن شرایط فقط سه بار دستم به صورتش برخورد کرد. اصطلاح کف گرگی هم در آگاهی به من القا شد. اگر قصد ضربه ...
آخرین جلسه دادگاه رپر معروف | حمید صفت از رابطه صمیمانه با مقتول گفت
زده بود. بنابر این دلیلی نداشت که من بخواهم او را به قتل برسانم. او ادامه داد: شب قبل از حادثه فهمیدم که مادرم و حاج آقا با یکدیگر اختلاف دارند اما فردای آن روز در کمال آرامش به خانه شان رفتم اما حاج آقا عصبانی بود. من هم از اینکه مادرم را سیلی زده بود ناراحت بودم و با هم درگیری لفظی پیدا کردیم. مادرم می خواست مانع درگیری شود. در این کشمکش شاید 2، 3 مرتبه دست من به او خورد اما نه سیلی ...
گپ و گفت با معصومه فرخنده هنرمند معلول مشهدی | موفقیت، بدون دست هم به دست می آید
دست های من 28 سال قبل با معلولیت جسمی و حرکتی به دنیا می آید و همه کارهایش را با پاهایش انجام می دهد. خودش می گوید: آن طوری که پدر و مادرم می گویند از زمان تولد با معلولیت 2 دست به دنیا آمدم، البته خودم در 5، 6 سالگی متوجه تفاوتم با دیگر هم سن وسالانم شدم. معصومه که هنوز هم ماجرای تلخ فهمیدن معلولیت و تفاوتش با دیگران را به خاطر دارد می گوید: 5 یا 6 ساله بودم به همراه چند ...
کرونا و اختلال قاعدگی/ تخمک گذاری در سالهای اولیه قاعدگی/سیکل های قاعدگی و تخمک گذاری دردناک
شفا آنلاین سلامت من الان 8ماهه زایمان کردم از3ماه قبل پریودشدم بعد به خونریزی افتادم رفتم سونو ضخامت آندومتررحمم شده 17 .رفتم دکتربهم ترنسیدوپرستروژن دادقطع شد2روزبعداتمام قرصادوباره پریودشدم ولی خونریزی خیلی شدید دارم به نظرتون قرصاتاثیری روی ضخامت رحمم داشته یانه؟ به نظر میرسد تاثیر داشته ولی به محض پاک شدن سونو را تکرار کنید من شش سال ایودی گذاشتم من از برج چهار پروید شدم والان هم ...
عکس های ترکش خورده علی قلب مان را می سوزاند
.... گفت تو زودتر از من می روی، ولی من را زودتر می آورند. متوجه منظورش نشدم. اتفاقاً او هم جایی افتاد که من افتاده بودم. هر دوی مان در تیپ هوابرد با هم بودیم و همدیگر را زیاد می دیدیم. داشتم می رفتم مرخصی. گفتم کاری نداری؟ پیغامی، نامه ای؟ چیزی نداری ببرم؟ گفت نه، سلام برسان! تو داری می روی، اما من را می آورند. من مرخصی بودم که شهید شد. بعد از آوردن جنازه اش تازه متوجه حرف های آن روز علی شدم. ...
خدا به جای پا ها اراده ای پولادین به من داد
. با این مدال جرقه ای در ذهنم خورد که با کار بیشتر به هدف های بزرگ تری دست یابم. این بار هدفم کسب سهمیه بازی های پارآسیایی اینچئون بود که بعد از چهار سال موفق به کسب مدال بازی های پارآسیایی 2014 اینچئون شدم و در این رقابت ها به دو مدال نقره پرتاب دیسک و نیزه دست یافتم. اینچئون اولین سکوی بین المللی بود که رفتن روی آن را تجربه می کردم. حسی وصف نشدنی داشتم و بی اختیار اشک می ریختم و خیلی خوشحال بودم که ...
گفتگو با افسرناوبر مکران که استقبال دخترش از او پربازدید شد
های دیگرش آسیب های زیادی وارد شود و برای ادامه سفر، با مشکل مواجه شویم. درباره رکوردشکنی این سفر، باید بگویم ناوگروه بوشهر بوده که 150 روز سفر دریایی قبل از ما رفته بود، اما آن ها فقط 3 ماه دریانوردی کرده بودند و 2 ماه به خاطر ضربه ای که به این کشتی شان خورد، در ساحل برای تعمیرات منتظر بودند، اما ما مستمر 133 روز دریانوردی داشتیم و کمتر از 10 روز در جا های مختلف لنگر انداختیم و متوقف شدیم. یکی دیگر ...
جوان 27 ساله: مادرم از ارتباط هوس آلود من مطلع بود
چرا که عموهایم از پهلوانان معروف بودند و من هم تلاش می کردم تا مانند آن ها اسم و رسم داشته باشم ولی اعتیاد پدرم، زندگی من و مادرم را به نابودی کشاند. مادرم که نمی توانست شرایط سخت زندگی با پدرم را تحمل کند، بعد از فراز و نشیب های بسیار، بالاخره از او طلاق گرفت و من هم که تک فرزند خانواده بودم، به عشق مادرم در کنارش ماندم. خلاصه در حالی روزها سپری می شد که من به دلیل همین آشفتگی های خانوادگی نه تنها ...
اتهام قتل عمد حمید صفت در نظریه کمیسیون 11 نفری پزشکی قانونی / بی گناهم اما مطیع دادگاهم
هم در آگاهی به من القا شد.آنجا گفتند سیلی زدی یا کف گرگی؟ که گفتم سیلی نزدم. من اگر قصد ضربه زدن داشتم مادرم را هل می دادم و او را می زدم .من وقتی همراه مادرم و سهیل برگه فوت را گرفتیم به من دستبند زدند و مرا به دادسرا بردند و آنجا بازپرس به من گفت که بهتر است اعتراف کنم .آنچا بود که دکتر گفت مقتول بر اثر برخورد جسم سخت به سرش فوت شده است .اما من ضربه ای به اون نزده بودم. قاضی ...
گوهر خیراندیش: ارتفاع پست برای من سکوی پرتاب بود
داشتیم سرداب و جاهای مختلفی وجود داشت که برایم جالب بود و من هر جایی را در آن خانه می دیدیم بداهه جملاتی را می گفتم و آقای عیاری می گفت همین جمله ها را جلوی دوربین فیلمبرداری هم بگویم. خیراندیش ادامه داد: کیانوش عیاری در روز باشکوه طوری من را آزاد گذاشت که حس راحتی خوبی داشتم و بیشتر صحنه ها را بداهه می گفتم و ایشان می پسندید. یکی دیگر از خاطرات زیبا در فیلم این بود که زنده یاد ولی الله ...
ماجرای سرودن اشک مریم
...: سلام شهریار جان! دیدم سرشو پایین انداخته و هیچی نمی گه. اگه خانوم مادرش درو باز نکرده بود، من می گفتم لابد مادرش مرده که شهریار این طوری ماتم گرفته. منم با تعجب نگاش کردم. خب منم واقعاً خیلی کلّه شق بودم. شهریار که سهله اگه خواجه حافظ هم بود، من سر خم نمی کردم پیشش... به هر حال گفتم سلام شهریارجان! دیدم بق کرده و سرشو پایین انداخته و نشسته. منم بق کردم و شروع کردم به تماشای در و دیوار بعد از سه-چهار دقیقه زیر چشمی نگاش کردم دیدم گوشه لباش تکان می خوره... این رمز شهریار بود؛ یعنی وقتی گوشه لبش می لرزید معلوم بود ک ...
خاطرات گوهر خیراندیش از بانو
خیراندیش فعلی درحالی که ما می خواهیم متفاوت باشد. در این فیلم تورج منصوری فیلم بردار و عزیز ساعتی به عنوان عکاس نیز حضور داشتند. زمانی که فیلم برداری شروع شد و زنده یاد عزت الله انتظامی با لهجه ترکی صحبت کرد با خودم گفتم من حتی نمی توانم یک جوک ترکی تعریف کنم و به آقای مهرجویی گفتم من می توانم با لهجه شیرازی صحبت کنم و او پذیرفت. درباره نقش و لهجه شیرازی از آدم های مختلف و حتی مادرم هم پرسیده بودم ...
نقشه زن شیطان صفت برای مردان تنهای تهران و شیراز + گفتگو با فرنوش 30 ساله
زن جوان به تقلید از یک فیلم سینمایی با شگردی خاص به سراغ مردان میانسال و سالخورده می رفت و پس از مسموم کردن آنها نقشه سرقتش را اجرا می کرد.