سایر منابع:
سایر خبرها
از جنگ تا سکوی قهرمانی
روحیه ام را حفظ کنم. اعزام شدیم و تمرینات را در آن جا ادامه دادیم. حین تمرینات خیلی درد داشتم. فقط با خودم می گفتم خدایا مرا شرمنده مردم نکن. شب قبل از مسابقه به شهید مدافع حرم، حسن عبدالله زاده متوسل شدم و عهد کردم اگر قهرمان شوم، مدالم را به روح ایشان تقدیم کنم. برای مدال طلا انگیزه داشتم و نباید این فرصت را از دست می دادم. روز مسابقه در حرکت دوم مدال طلایم مسجل شد و مدال طلا را گرفتم. ...
داستان/ بوسلامه
زینب کوهرو: پدر من، پدر پدرم، پدر پدر پدرم، پدر پدر پدر پدرم، خلاصه نسل اندر نسل خانواده ی من جاشو بوده اند و زندگی شان در دریا و ماهی و تور خلاصه می شود . پدرم می گوید پدر پدرش در زمان جوانی با زنی ازدواج کرده که نیمی از بدنش انسان و نیمی دیگر ماهی بوده . من این داستان را باور نمی کنم . آخر مگر می شود آدم نیمی از ب ...
حسین زمان را تنها نگذارید
شما نتوانستم انجام بدهم. امیدوارم بخاطر خدا و قرآن را که مرا ببخشید چون من یک امانتی بودم در نزدیکی شما قرار داشتم هر وقت کسی خواسته بود هر وقت خواسته امانتش را جائی بگیرد من می توانم و لذت می برم شما نباید ناراحت شوید. پدر و مادرم و همسرم و فرزندانم از اینکه نتوانستم فردی لایق برای شما باشم عذر میخواهم تنها خواهشی که دارم این است که امام حسین زمان را تنها نگذارید و گوش به حرف منافقین و ...
فریادهای تلخ نوعروس تهرانی / چهره ام را گرفت و حالا می خواهد آزاد شود + فیلم گفتگو و عکس
و پرسید کی پشت خط بود که گفتم مادر نامزدم. قربانی اسیدپاشی گفت: وارد خانه برادرم شدم، یک ماه قبل تولدم بود و عکس های تولدم را به زن برادرم نشان دادم و بعد شام خوردم و به اتاق خواب رفتم و برادرم و عروس مان که صبح می خواستند از خانه خارج شوند در سالن پذیرایی خوابیدند. صبح برادرم به محل کارش رفت و بعد از نیم ساعت در خواب و بیدار بودم که زن برادرم به اتاق آمد و نوه کوچک مان ر ...
داستان دختر 20 ساله ای که 2 سال در خانه نامزدش بود
دختر 20ساله با بیان این که خانواده من و نامزدم اصرار دارند هنوز زندگی مشترکمان را آغاز نکردیم از یکدیگر طلاق بگیریم، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: آخرین فرزند یک خانواده هفت نفره هستم و پدرم با سرایداری در یکی از ادارات دولتی هزینه های زندگی ما را تامین می کند. همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده اند و زندگی خوبی دارند. من هم در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم که سه سال قبل ...
رزمنده ای که هفت مرتبه شهید شد
خواهش کردم بلند نشود اما برخاست و مرا تا جلوی درب مشایعت کرد، باز هم سر خم کردم و صورتش را بوسیدم، خداحافظی کردم و از منزلش خارج شدم، با خودم فکر می کردم لحظه هایی که در کنار این ابر مرد بودم برایم جزء بهترین دقیقه های عمرم بود چرا که با مردی آشنا شده بودم که نهایت شجاعت و شرافت بود، کسی که حتی الان هم حاضر بود اگر نیاز باشد جانش را در راه دفاع از کشور و اسلام بدهد که این نشان دهنده روح بزرگش بود و به طور حتم تمام جانبازان این مرز و بوم اینگونه هستند. منبع: شبستان انتهای پیام/ ...
دام ازدواج موقت زن جوان برای پیرمردها/ عروس خانم سارق سکه و دلار بود!
...> یا در پارک بودم یا به خانه مردها می رفتم و فردای آن روز پس از سرقت از خانه خارج می شدم. چرا به بهزیستی مراجعه نکردی؟ بهزیستی را دوست ندارم. چرا؟ 5 سال قبل وقتی مجرد بودم خانواده ام مرا به دیوانه خانه بردند. چرا تیمارستان؟ مردم را اذیت می کردم، وقتی مردم سر به سرم می گذاشتند به آنها فحاشی می کردم. چه مدت است که به تهران ...
از اشراف فنی رهبر انقلاب شگفت زده شدم/ با پرتاب لری طلای پارالمپیک را گرفتم!
پارالمپیک را گرفتم! * نماینده مجلس مراسم تجلیل را به حاشیه برد * هنوز هم دلم گیر قویترین مردان است * آرزویم این است یک بار دیگر سالم باشم * رهبری طوری به مسائل اشراف داشتند که انگار فنی ترین فرد ورزشی برایمان صحبت می کند * ژاپنی ها گویش لری مرا یاد گرفتند! مشروح گفت وگو با قهرمان پارالمپیک توکیو را در زیر می خوانید: به چیزی که ...
داستان پیوستن یک فرمانده به لشکر سیدالشهدا(ع)
به گزارش ایسنا، سردار شهید احمد غلامی از جمله فرمانهان شهید جبهه مقاومت است. او با اشاره به خاطرات خود از دوران هشت سال دفاع مقدس درباره چگونگی پیوستنش به لشکر سیدالهشدا (ع) در کتاب روایت ناتمام بیان کرده است: من ابتدا در تیپ 27 بودم. بعد از عملیات مسلم بن عقیل و زین العابدین، تیپ 10 سیدالشهدا شکل گرفت. من چند روز به مرخصی رفتم و برگشتم. ما در منطقه عملیاتی مسلم بن عقیل خط پدافندی تشکیل داده ...
زندگی یعنی تلاش، روح یک جوان را دارم
و قرآن به خانه ما می آمدند. پدرم نیز طبیب و ادیب بود و همواره از خدمت به مردم ابراز خشنودی می کرد. به خاطر همین می گویم از بدو تولد با کارهای خیر پدر، مادر و مادربزرگم آشنا شدم و درک کردم که نیکوکاری وظیفه ای انسان دوستانه است که بر گردن آدمی نهاده شد. خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را پیش مادربزرگم آموختم و به دبستان رفتم. تا سال 1314 که به سن تکلیف رسیدم و باز هم برای کسب دانش نزد مادربزرگم بازگشتم ...
پدری ایستاده در برابر کوران زندگی
. وی ادامه می دهد: من تا الان دست نیاز به سوی احدی دراز نکرده ام و فقط نان بازوان خودم را خورده ام و تمام تلاشم این بوده که بتوانم بر این بیماری غلبه کنم و دوباره شروع به کار کنم. پدری که در هر شرایطی خستگی ناپذیر است رفیعی پور می گوید: یک سال بعد از عمل پیوند تصمیم گرفتم که به گذشته برگردم و کار کنم و هر چه بچه ها اصرار کردند که کار کردن برای شما خطرناک است و ...
زن 27ساله: در انتخاب شوهر اشتباه کردم
خشم و عصبانیت گوشی ام را شکست، لپ تاپم را گرفت و مرا با همان پوشش منزل بیرون انداخت. او حتی بلافاصله قفل ها را تعویض کرد و کلید خانه را نیز از من گرفت. خانواده اش به بهانه دلجویی از من خواستند چند روز در خانه پدرم بمانم تا بعد به دنبالم بیایند. اما مدتی گذشت و خبری از آن ها نشد. وقتی شکایت کردم و برای استرداد جهیزیه به منزلم رفتم، دیدم که لوازم در خانه نیست. او حتی با کمک مادرش طلاها و لوازم آرایشم را سرقت کرده بود. تازه فهمیدم آن دلجویی ها و فرستادن من به منزل پدرم نقشه ای برای سرقت جهیزیه ام بوده اما ای کاش... ...
بغضی که فریاد پیروزی شد
بود و حالا ما آن را تصاحب کرده ایم. زمین بازی عوض شده و من این رکورد را حفظ خواهم کرد. برنده درونی ام، بیدار است از او می پرسم این انگیزه درونی از کجا می آید، این که جنگنده باشی، این که بخواهی قهرمان باشی که می گوید: یک ساله بودم که فلج شدم. تب داشتم و واکسن بهم تزریق کردند و همان فلجم کرد. یک پایم علیل شد و با دو تا عصا راه می رفتم. قبل مدرسه و دوره دبستان با معلولیتم مشکلی ...
اگر در عاشورای حسینی بودم در رکاب امام حسین (ع) می جنگیدم
معصوم که جانشین پیامبر خدا هستند. پدر ومادر عزیزم! من رفتم به خاطر خدا بجنگم نه به خاطر ریا و مال و ثروت و تا آنجایی که خدا قدرت به من بدهد می جنگم. اگر در عاشورای حسینی بودم، حاضر می شدم که در رکاب امام حسین (ع) و یارانش بجنگم و شهیدشوم. برادران و خواهران! از خداوند بزرگ صبر و استقامت شما را می خواهم که ما همه از خدا هستیم و باید به سوی خدا برویم. من برای حفظ قرآن و نماز ...
کرونا در برابر عزم کادر درمان این بیمارستان برای نجات بخشی مبتلایان، یارای مقاومت ندارد
انگار در دنیای دیگری، سیر می کرد، غرق تماشای منظره سرسبز پشت پنجره که مشرف به حیاط بیمارستان بود، شدم که سرفه های زن بستری در تخت کنار درب، حواسم را پرتاب کرد. بی نگاه به صورتش، متوجه بودم که مرا به صحبت گرفته، چون فقط ما 3 نفر در اتاق بودیم، گفت: همین دیروز بود نه اینکه همین دیروز باشه آ، دو سه هفته پیش، یک ظهر داغی مثل الان، یک هو بدنم داغ کرد و همزمان توانم ریخت و بدن درد زیادی گ ...
10 دفاع حمید صفت در برابر اتهام قتل عمد
پرسیدم که درباره قلبش گفت: خدا را شکر رو به خیر است. او مغرور بود و دوست نداشت از بیماری حرف بزند. تمام اطلاعات من از بیماری قلبی حاج آقا همین یک بار احوالپرسی بود. حاج آقا هیچ وقت درباره بیماری اش با من حرفی نزد. این که می گویند ضربات کشنده بوده را نمی دانم یعنی چه؟ من وقتی دستگیر شدم در اداره آگاهی گفتم ضربه ای نزدم. افسری روی شانه ام زد و گفت اگر تو نزدی، مادرت زده است. این موضوع روی ...
چلسی می خواست نابودم کند؛ مورینیو را زدم!
. اتحادیه فوتبال انگلیس یک ماه بعد ضمن تبرئه کلاتنبرگ، اوبی میکل را 76 هزار پوند جریمه کرد و سه هفته نیز حق همراهی چلسی را نداشت. تنش با مورینیو پس از تساوی منچستر و استوک در ژانویه 2017 مورینیو وارد اتاقم شد در حالی که مشغول عوض کردن کفش هایم بودم. ژوزه معتقد بود که باید یک پنالتی برای یونایتد می گرفتم. کفشم را به سمت او پرتاب کردم و ژوزه از حیرت میخکوب شده بود. به خانه رفتم و با بازبینی صحنه متوجه شدم که تصمیمم درست بود. به خودم گفتم نگذار چنین اتفاقات احمقانه ای آزارت دهند و به راحتی هم خوابیدم. ...
خدا به جای پا ها اراده ای پولادین به من داد
. با این مدال جرقه ای در ذهنم خورد که با کار بیشتر به هدف های بزرگ تری دست یابم. این بار هدفم کسب سهمیه بازی های پارآسیایی اینچئون بود که بعد از چهار سال موفق به کسب مدال بازی های پارآسیایی 2014 اینچئون شدم و در این رقابت ها به دو مدال نقره پرتاب دیسک و نیزه دست یافتم. اینچئون اولین سکوی بین المللی بود که رفتن روی آن را تجربه می کردم. حسی وصف نشدنی داشتم و بی اختیار اشک می ریختم و خیلی خوشحال بودم که ...
سارا منجزی پور از مرگ پدر تا کلبه عمورپورنگ + عکس ها
مخصوص به ICU می رفتم و داروهای پدرم را خودم به او می دادم و از این کار لذت می بردم. چون پدرم چشمانش باز بود و مرا می دید. بعد از این مراقبت ها حال او خوب شد و پدر را به خانه منتقل کردیم. از خدا برای پدرم عمر با عزت خواستم و قسمت بود که برود چون دوست نداشتم اذیت شود. از جمله تسلیت متنفرم چون هنوز باور نکرده ام و نمی خواهم باور کنم که پدرم را از دست داده ام. وی از دوران قبل از بازیگر شدنش ...
آخرین دفاع حمید صفت در دادگاه: بی گناهم
ما شدید بود گلدان را مستقیم به سمت حاج آقا پرتاب می کردم. من گلدان را به سمت دیوار پرتاب کردم و به مادرم گفتم لباس هایش را بپوشد تا خانه را ترک کنیم. من گفتم جایز نیست که دیگر اینجا بماند. * در زندان خلوت کردم و دو صفحه دفاعیاتم را نوشتم که به دادگاه ارائه می دهم. من در این چند سال زندگی ام نه عصبانی شدم و نه خشم گرفتم. اما آن روز فقط به حاج آقا گفتم چرا مادرم را زدی؟ که او گفت اگر لازم ...
"حاج گرینوف ها" هنوز هم در کمین نان و نشانند!
فاش نیوز - یاد جبهه ها، آن دانشگاه انسان سازی بخیر. چه دوران طلایی بود، دفاع مقدس. قصد اعزام، خودش توفیق می خواست و هر کسی نمی توانست برود. نمونه اش، یکی از دوستان تعریف می کرد من خیلی لات بودم و محله از دست کارهای من به ستوه آمده بودند. اما یک تلنگر باعث شد که بروم جبهه و مثل یک مرد بجنگم و از میهنم دفاع کنم. حتی خدا و پیغمبر (ص) را هم نمی شناختم و این جبهه بود که مرا ...
اتهام قتل عمد حمید صفت در نظریه کمیسیون 11 نفری پزشکی قانونی
در این چند سال زندگی ام نه عصبانی شدم و نه خشم گرفتم. اما آن روز فقط به حاج آقا گفتم چرا مادرم را زدی ؟که او گفت اگر لازم باشد باز هم او را کتک میزنم .من انتظار شنیدن این جمله را از او نداشتم و این موضوع مرا عصبانی تر کرد .اودرباره اینکه چرا قرص می خورد با من حرفی نزده و من هم از او سوالی در این باره نکرده بودم. وی ادامه داد: هر رایی برایم صادر شود منم مطیع آن هستم .اما تقاضا دارم رای ...
تیپ ساحلی “میلاد کی مرام” در دبی/ عکس
والیبال هنرمندان است که از سرایداری به بازیگری رسیده است. از بچگی در لحظه زندگی می کردم و بر اساس اهداف کوتاه مدت که مرا به لذت می رساند تصمیم گرفتم آن زمان وارد فوتبال شوم. 9 سالگی تا 13 در تیم های پایه فوتبال ملوان بودم و با مازیار زارع ، جلال حسینی و علیرضا رمضانی هم تیمی بودیم تا اینکه مصدوم شدم و فوتبال را کنار گذاشتم. شک نکنید اگر در فوتبال می ماندم الان یکی از لژیونرهای ...
خاطرات شفاهی آزاده و جانباز معزز احمد علی قورچی
بدست آوردن تامین معاش زندگی تمام تلاش خود را می کرد و من که شاهد رنج و زحمت پدرم بودم تصمیم گرفتم بعد از پایان دوره راهنمایی، دوره دبیرستان را به صورت شبانه ادامه دهم که بتوانم بخش کوچکی از مخارج خانواده ام را تامین کنم، به همین دلیل روزها در کارخانه ی رنگسازی مشغول به کار شدم. سال 59بود که زمزمه شروع یک جنگ نابرابر اتفاق افتاد و من هم مانند دوستانم تصمیم گرفتم برای حضور در جبهه ثبت نام کنم. این ...
انکارهای یک قاتل بعد از 12 ماه زندگی مخفیانه
شنیدم که یکی از کارکنان پروژه تیر خورده و جان خود را از دست داده است. برای همین از ترسم فراری شدم. زندگی پنهانی داشتم. چون مقتول آن شب مرا در پروژه دیده بود، فکر کرد من تیراندازی را انجام داده ام، اما اشتباه می کرد. من بی گناهم. بعد از فرار به روستایی در همدان رفتم و در آنجا با زنی که از شوهرش جدا شده بود آشنا شدم. زندگی جدیدی را آغاز کردم تا اینکه دستگیر شدم. باور کنید من بی گناهم و اشتباهی مرا دستگیر کرده اند. از روی بدشانسی تمام مدارک علیه من است. ولی قتل را مرتکب نشده ام. ...
مقتول پیش از مرگ قاتلش را لو داد
.... در آن زمان در شهرستان کار می کردم و به خاطر 3میلیارد تومان بدهی، 4سال زندانی شدم. بخشی از بدهی هایم را پرداخت کردم و آزاد شدم، اما همسر اولم با وجود داشتن یک فرزند از من جدا شد. بعد از آن تصمیم گرفتم گذشته ام را جبران کنم اما مدام بدشانسی می آوردم و حالا به نقطه ای رسیده ام که همه مرا قاتل می دانند. اختلافت با مدیر پروژه ساختمانی بر سر چه بود؟ او شریکم بود. سرمایه ام را در ...
چهره جدید الناز حبیبی در کافه+عکس
الناز حبیبی: اواخر کلاس پنجم ابتدایی بودم که در کانون پرورش فکری برای بازی در فیلم دفترچه خاطرات به کارگردانی آقای سلطانی انتخاب شدم. برای بازی در آن فیلم دنبال دختری سروزبان دار و بامزه می گشتند که مرا انتخاب کردند (می خندد). با پدرم تماس گرفتند و پس از رضایت ایشان در 11سالگی وارد دنیای بازیگری شدم. پدرم به شدت طرفدار هنر است و از موسیقی تا سینما همه هنرها را دوست دارد، در زمینه بازیگری هم همیشه ...
دختر جوان: 17 سالگی اولین بار مواد مخدر کشیدم
زیر دست زن بابا بزرگ شدم، پدرم فقط حرف آن زن را گوش می کرد و به من توجهی نداشت. *ترک کردی؟ -نه با کله شق بازی از خانه زدم بیرون. *بعد چه شد؟ -چند روزی خانه دوستانم بودم تا اینکه وقتی خانواده آن ها می فهمیدند از خانه فرار کردم من را بیرون می کردند. *در خیابان خوابیدی؟ - اولش نه. با ساقی میهمانی ها طرح رفاقت ریختم تا هم در خانه اش ...
وقتی آنچه هستی، نیستی
رفتارهای دوگانه ام شده بودند، موضوع را با آنها درمیان گذاشتم، علت مخالفت آنها برای تغییر جنسیتم ترس از انگ و برچسب زدن به من و خودشان بود، 24 ساله بودم که تصمیم خودم را برای عمل گرفتم، به تنهایی به یکی از استان های همجوار رفتم و اولین مرحله عمل جراحیم را برای تغییر جنسیت انجام دادم. عمل تغییر جنسیتم پنج مرحله داشت، در یکی از مراحل تخلیه سینه ها و رحم انجام شد، با وجود سختی تحمل پنج بار ...