بازداشت مدافع حرم فاطمیون در هتل سوریه! + عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
اولین افغانستانی که خونش در راهیان نور ریخته شد! + عکس
و کامل است که احتیاج به هیچ مقدمه ای ندارد. هشتمین قسمت از این گفتگو را بخوانید تا روزهای بعد و قسمت های بعدی... **: زخم های آقاجعفر بیشتر در ناحیه پا بود؟ خانم صفدری: بله، از هر دو پا؛ هر دو پا به شدت مجروح بود و دست راستشان هم مجروح بود. گفتم خودم پانسمان می کنم. گفت اصلا نمی گذارم بیایی جلو. گفت زنگ بزن به حاج آقا (پدر خودم) که بیاید. مغازه شان هم نزدیک بود؛ تقریبا بیست ...
ماجرای رویایی که مادر شهید را در شب عاشورا شفا داد
وسط گلزار و به سعید التماس می کرد بلند شود و نوحه بخواند. هی خودش را تکان می داد و رو به جمعیت می گفت:" پسرم دیگه از این به بعد پیش خود سید الشهدا نوحه خونی می کنه و مردم رو می گریونه" شک کردم. گیج شده بودم. دستم را گذاشتم روی قلبم و گفتم:" سعید که شهید شده! اینجا چه کار می کنه"... چیزی که می دیدم با عقل فهم نمی شد. حالا محمد هم کنار سعید ایستاده بود. دو تا دستش را می برد بالا و مردانه ...
داستان عقلِ کُل!
حتی زمان نوزادیم هم باهوش بودم. روزی که به دنیا آمدم، مامانم قلقلکم داد. گفتم: بس کن، مامان! قلقلکم می آد. مامانم تا این را شنید، نزدیک بود از روی تخت بیفتد. خُب، من از سنم خیلی جلوتر بودم. هرسال شاگرد اول کلاس و مدرسه می شوم و کلی جایزه می گیرم. وقتی سه ساله بودم توی هجی کردن برنده شدم. من استاد بی رقیب این کارم و همه ی کلمه های دنیا را هجی می کنم. بعضی بچه ها ازم بدشان می آید. می ...
پایم با شال سبز پسرم شفا یافت
. چقدر بچه ها که به خاطر خوردن این آب از سوی مادر و پدرانشان به دنیا آمدند و چقدر بیماران سرطانی، ام اسی و روح و روانی که با خوردن این آب شفا یافتند. این مادر شهید با اشاره به خاطره دیگری از فرزند خود یادآور شد: محمد 21 روز مانده به شهادتش به خانه آمد. گفتم انتظارش را نداشتم چرا آمدی، گفت انشاءالله دیدار بعد سر پل صراط، پنج روز بود و سپس رفت، دلش می خواست چیزی به من بگوید. از خدا خواستم که ...
قتل نوعروس 16 ساله در مزرعه گندم
عقد کرد، اما با شوهرش مشکلاتی داشت. به همین دلیل در خانه پدرم زندگی می کرد. با این حال برادرم سعید به خاطر رفتارش همیشه به او گیر می داد و با هم اختلاف داشتند. سعید می گفت که همه فامیل و آشنایان پشت سر خواهرم صحبت می کنند و آبرویمان رفته است و سرانجام یک روز خواهرمان شیوا را می کشد. جوان افغان ادامه داد: حدود ساعت 9شب بود که سعید به من زنگ زد و با گریه گفت که خواهرمان شیوا را در مزرعه ...
یادداشت های روزانه ی ناصرالدین شاه، پنج شنبه 30 آبان 1246؛ میرشکار می گفت: اگر پلنگ را هم ببینم بزنیم یا ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح از خواب برخاستم. هوا بسیار صاف و خوب و آرام بود؛ خیلی زود از درِ خواجه ها سوار اسب پیش کشی هراتی ها که در مشهد آورده بودند و هبه ی حاجی نایب است [و]تازه امروز آورده بود؛ سوار شده از بالای کوهِ حرم خانه رفتم بالا. نیم فرسنگی که رفتم، همه از عقب آمدند. امیرآخور، وصاف، میرشکار [و]کیومرث میرزا رسیدند. ...
متفکر مجاهد
فلان خیابان راهپیمایی است برویم. با ماشین حاج خانم رفته بودند، جلوی تانک ارتش را گرفته بودند، گفته بودند برو کنار وگرنه از رؤیت رد می شویم، ایستاده بود. آقای خامنه ای هم که ایرانشهر تبعید شده بود، طلاها را فروخته بودند فرستاده بود خرج مبارزه شود. اقا گفته بود اسلام به چنین زنانی افتخار می کند. با برادرهایش مرکز پخش اعلامیه هایی بودند که اکثراً به وسیلهٔ پدر آماده می شد، رییس شهربانی زنگ ...
بعثی ها پشت سر خوک ها!
و اسلحه را روی رگبار گذاشتم. آمدم بچکانم که اسلحه ام خالی بود. قبل از اینکه شلیک بکنم گفتم آماده. اسلحه ام صدای تق داد. با همان صدای ایستم حیوانات ایستادند و بعد برگشتند. از عقب کسانی خوک ها را به جلو هدایت می کردند. خوک ها راهشان را کج کردند و رفتند. من خشاب گرفتم که دوباره تیراندازی بکنم یکهو نزدیک 40 نفر از بعثی ها از پشت خوک ها بیرون آمدند. یعنی اگر اسلحه ام تیر داشت یا ما را اسیر یا همه ما ...
حماسه بی زن و زن بی حماسه بی معناست
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، یازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت همزمان با هفته کتاب و کتابخوانی، همراه با انتشار تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب تنها گریه کن امروز روز یکشنبه، 30 آبان ماه توسط مؤسسه ی پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد. نغمه مستشار نظامی در این مراسم که با حضور جمعی از خانواده های معظم شهدا، پیشکسوتان جهاد و مقاومت و فعالان حوزه ی ...
قیمت خودرو
آتش تقی پور بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون در مقایسه سریال سازی در گذشته و اکنون اظهار کرد: الان کمتر از گذشته به کارها اهمیت می دهند و نوعی سستی دیده می شود. کار خوب حاصل پشت صحنه خوب است. من برای بازی در یک سریال رفته بودم و بعد از یکی دو روز گفتم این کار، کار خوبی نمی شود چون در پشت صحنه کارها و وظایفی که افراد داشتند جدی گرفته نمی شد. رفتارشان جوری بود که احساس می کردم من را به ...
انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب تنها گریه کن | روایتی عجیب از مادر یک شهید قمی
شفایافتن خود که بخش های اصلی این کتاب را شامل می شود، می گوید: خبر در سطح شهر پخش شد؛ حتی ماجرا به فرمانداری هم رسید. در فرمانداری گفتند اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد، آقای گلپایگانی از همه اعلم تر است، ایشان باید تأیید کنند. دوازدهم محرم بود که آقا گلپایگانی متوجه شدند و آسید باقر را با آقای لنکرانی روانه ی منزل ما کردند که از نزدیک ببینید، بعد هم ما به خانه ی آقا برویم. وقتی به خانه ...
جای مهاجرت به اروپا عازم جبهه شدم
ابراهیم جباری منجیلی از رزمندگان بسیجی دفاع مقدس است که، چون شیفته مرام امام و حال و هوای بسیج شد، مهاجرت به اروپا همراه اقوام را ر ها کرد و داوطلبانه راهی جبهه های دفاع مقدس شد. او که به دلیل استمرار حضور در جبهه ها رفته رفته مسئولیت هایی را نیز برعهده گرفت، حدود دو سال در جبهه ها حضور داشت و 25 درصد نیز جانبازی یافت. به مناسبت هفته بسیج، با این رزمنده بسیجی دفاع مقدس گفت وگویی انجام دادیم که ...
رجبی: شرح وظایف استقلال مشخص نیست/ با این وضع امیدی به قهرمانی ندارم
نکات مهم تیم بگذارند، تا بتواند در بلند مدت ضمن هماهنگی بین نفرات تیم به موفقیت برسد. *دقیقه 5 گفتم، این بازی گل ندارد وی ادامه داد: دقیقه 5 بازی گفتم که این دیدار گل ندارد. چرا که بازیکنان تیم آن ریسک پذیری لازم را دارا نیستند. ذهنیت برنده هم در وجود ندارد. وقتی دیروز هواداران بعد از 2 سال دوری در آن سرما برای حمایت بازیکنان به ورزشگاه می آیند، بازیکنان استقلال هم باید ...
تجربه خرید از دیجی کالا جت: کُند و متفاوت!
ساعت 21 اعلام گردید که نشان می داد کل پروسه خرید و تحویل در حدود 45 دقیقه انجام می پذیرد. با دیدن این عدد کمی تعجب کردم چرا که در همه جای دیجی کالا جت، به تحویل کالا زیر 30 دقیقه اشاره شده و به نوعی شعار آن ها در این سرعت بالاست که خب در همین مرحله نخست و به صورت رسمی توسط خودشان نقض شد! از آنجایی که برای من حالا 15 دقیقه چندان اهمیت نداشت، راهی خانه شدم و قبل از حرکت، پیامی مبنی بر آنکه ...
خداحافظی برای قراری بزرگ/ علی به قرعه کشی سپاه زینب می رسد
ناراحت بودم برادرم هم بود و به ما گفت حالا بگذارید این دفعه برود، علی بعد از آن چندین بار به جبهه رفت و سالم برگشت و بعد در اواسط آبان سال 61 خبر شهادتش به ما رسید. * ماجرای قرعه کشی اعزام خاطرات همچنان ورق می خورند و برادر کوچکتر از خاطرات برادر بزرگترش می گوید؛ وقتی به مرخصی می آمد آرام و قرار نداشت و همش می خواست زودتر به جبهه برگردد. یک ماه از جذب علی در سپاه آستانه نگذشته ...
تحسین مقام معظم رهبری از ترکیب بند بانوی شاعر
از سخنانش گفت: امّا ماجرای این روایت عاشقانه مادرانه، بُعد افتخارآمیز دیگری نیز دارد و آن نقش آفرینی خانم اکرم اسلامی نویسنده کتاب تنها گریه کن است. خانم منتظری، مادر شهید محمد معماریان، متولد 1330 است. انقلاب اسلامی بهمن 1357 به پیروزی رسیده، جنگ تحمیلی و دفاع مقدس از سال 1359 تا 1367 جریان داشته و حضرت امام خمینی در سال 1368 به ملکوت اعلی پیوسته است. خانم اسلامی در میانه این دفاع مقدس به دنیا ...
قسمت 20/ یادداشت های مرحوم مدرس روزنامه ی اقدام از مدرس نیست!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ [...] آقای عباس خلیلی، مدیر روزنامه ی اقدام ، یکی از ادبای برجسته و عالی مقام مملکت ایران است که به زبان فارسی و عربی شعر می سراید و جریده ی او هم جزو جراید مستقل الفکر و آزادی خواه بود و حالیه متاسفانه تعطیل می باشد. [...] در آخرین سال نشر روزنامه ی اقدام ستونی در روزنامه ی اقدام زیر عنوان یادداشت های مرحوم مدرس باز شده بود که فوق العاده جالب توجه بود و عموم مردم ته ...
تقریظ آیت الله خامنه ای بر کتاب تنها گریه کن رونمایی شد
دوش به دوش به نسل های بعدی سپرده خواهد شد ان شاءالله. آن زمان که شهید محمد معماریان هنوز یک سال ونیمه بود و پزشکان از حیات او قطع امید کرده بودند خانم منتظری با توسل به خاندان عصمت و طهارت و خواندن نماز حضرت رسول (ص) شفای محمدش را گرفت و بعد از حیرت پزشک از معجزه شفای محمد یک جمله به او گفت: ما بی صاحب نیستیم. آری اسلام صاحب دارد، انقلاب اسلامی صاحب دارد، ایران صاحب دارد و حرم اهل بیت هم صاحب دارد ...
تقریظ آیت الله خامنه ای بر کتاب تنها گریه کن رونمایی شد/ تحسین رهبر انقلاب از ترکیب بند بانوی شاعر
انقلاب اسلامی دوش به دوش به نسل های بعدی سپرده خواهد شد ان شاءالله. آن زمان که شهید محمد معماریان هنوز یک سال ونیمه بود و پزشکان از حیات او قطع امید کرده بودند خانم منتظری با توسل به خاندان عصمت و طهارت و خواندن نماز حضرت رسول (ص) شفای محمدش را گرفت و بعد از حیرت پزشک از معجزه شفای محمد یک جمله به او گفت: ما بی صاحب نیستیم. آری اسلام صاحب دارد، انقلاب اسلامی صاحب دارد، ایران صاحب دارد و حرم اهل ...
تهمت ازدواج مجدد در سوریه به مدافع حرم! + عکس
برای تدریس، 8 شب برمی گشتند. هر روز کارشان همین بود. البته تا سال 90 ، 91 ایشان در بازار میوه و تره بار هم کار می کردند، یعنی نصفه شب ساعت دو و نیم سه می رفتند آنجا. **: بازار میوه تره بار مرکزی در کمربندی آزادگان؟ خانم صفدری: بله، با یکی از دوستانِ پدرشان می رفتند؛ همان دوستی که خانه را به شان داده بود و حقوق آقا جعفر می شد کرایه آن خانه؛ قبل از ظهر برمی گشتند خانه. وقتی ...
پرونده قتلی که پس از 12سال بسته شد
می گی دو، سه ماهه پس می دی پس چک نمی خوام. گفت این جوری که نمی شه. خلاصه من گفتم اون گفت قرار شد دو، سه ماهه بهم پس بده. شام آخر از جواد پرسیدم؛ از مقتول نه چک و نه دست نوشته، هیچی نگرفتین؟ نه خانم هیچی. به من گفت دو، سه ماهه بهت پس می دم بهش گفتم احمد آقا شیش ماه هم شد اشکالی نداره. دو ماه گذشت. شیش ماه. یه سال. شد دو سال که از ده میلیون تومنی که قرض داده بودم، گذشته بود. با ...
بازیگر مارمولک از بامیه فروشی تا شباهت به جانی دپ!/ سلیمانی: به خاطر عابدزاده پرسپولیسی شدم
: سوم دبستان به مادرم گفتم دفتر صد برگ فانتزی با عکس میکی موس می خواهم مادرم گفت برو کار کن بخر، تابستان بود رفتم یک جوش کاری روزی بیست تومان می گرفتم همه دستم تاول زده بود آخر سه ماه وقتی حقوقم را می گرفتم مادرم همه آن ها را برایم خریده بود، ولی می خواست کار کنم و روی پای خودم باشم. سلیمانی با بیان خاطره ای از دوران کودکیش گفت: یک بار می خواستم استخر بروم آن موقع پنج تومان بود و ساندویچ ...
سخنی با مردان ژولیده و شوهران بی ملاحظه!
...! زن که حسابی حرصی شده بود، رو کرد به مرد و گفت: این که حداقل دو هفته یه بار بری سلمونی و یه نظمی به قیافه ات بدی، توقع زیادیه؟ این که وقتی از سر کار میای خونه پاهات رو بشویی که ما مجبور نباشیم بوی جورابت رو تحمل کنیم، غیر منطقیه؟ حداقل ناخن هات رو که می تونی هفته ای یه بار بگیری؟! این بار من رو کردم به مرد و گفتم: فکر نمی کنم توقعات خانم شما، زیاد یا غیرمنطقی باشه. خب چرا به این ...
داشت باران می بارید
زیر گریه. این بار نگفت گریه نکن. فقط گفت: گریه کن، این گریه میمنت داره... این آخرین دیدارمون هست. اشک امان نمی داد تا دور شدنش را ببینم... *** بعد از رفتنش، حوصلة هیچ کاری نداشتم. با دیدن هر چیزی که توی خانه او را به یادم می انداخت، گریه می کردم. یک روز با صدای زنگ تلفن از جا جستم، خودش بود. صدایش را که از پشت خط شنیدم، چشم هایم بی اختیار سوختند. بغض آلود پرسیدم: کی برمی ...
پژمان جمشیدی به آرزویش رسید | پژمان جمشیدی بهترین بازیگر تلویزیونی جشن حافظ شد
گفتم که او گفت بامزه است و شاید یک روز کار کردیم. نمی خواستم بازیگری را شروع کنم، آن هم از تلویزیون. مهر یا آبان 91 بود که یک روز پیمان زنگ زد و گفت در تلویزیون طرح تو را تعریف کردم، خیلی خوش شان آمد و گفتند برای عید نوروز بنویسیم. به شوخی گفتم اگر سریال را ساختید، باید بزنید طرح از پژمان جمشیدی! پیمان هم به شوخی می گفت نه دیگر، من طرح را سرقت کردم! بعد گفت می شود از اسم خودت برای شخصیت ...
یک هفته از کلاس آنلاین
مامانم گفت: دنیز، امروز که به کسی نزدیک نشدی؟ گفتم: چی انتظار داری؟ زنگ تفریح خودم رو بپیچم لای پتوی اسیدی که کسی نزدیکم نیاد؟ یاد وقتی افتادم که پایم گرفت به نیمکت سنگی حیاط و افتادم روی پاهای رها. یا وقتی آوینا برایم قلاب گرفت که توپش را از سقف آب خوری بیاورم. مشکلات درازِ کلاس بودن همین است دیگر، همه تو را نردبان می بینند! مامان گفت: می گن یه مریضی اومده، اسمش کروناست. می ...
لطفا قبل از مطالعه، فیلترشکن ها را روشن کنید!/ گفت وگو با دختر شهید حمید مختاربند
...، حتی مامان، دلمان نمی آمد که ببینیم بابا بعد از 30 سال جهاد و خدمت خالصانه به انقلاب و مردم در رخت خواب از دنیا برود، واقعا حیف بود و اگر در بستر چشم از دنیا میبست برای ما تعجب داشت، چون ما هر روز و ماه و سال شاهد اشتیاق و اعتقادش به جهاد و دفاع از مظلوم بودیم و به همین خاطر آمادگی شنیدن خبر شهادتش را داشتیم ولی خب آن لحظه که خبر شهادت بابا برایم قطعی شد حس عجیبی را تجربه کردم، انگار دنیا با ...
معمای آخرین قرار شبانه 2 رفیق
روزهای ترک را تحمل کند و اعتیادش را کنار بگذارد، به زیارت امام هشتم می رود. طبق قولی هم که داده بود، پس از ترک بدون آن که به خانه بیاید، همراه دوستش راهی مشهد شد. روز قبل از این که جسد پسرم پیدا شود، او با من تماس گرفت و گفت به مغازه سوپرمارکتی در نزدیکی خانه مان رفته و در حال خرید است و دقایقی دیگر خود را به خانه می رساند. اما ناگهان صدای دعوای امیر با افرادی را شنیدیم و تلفن قطع شد و بعد از آن از ...
حق گوش در رساله حقوق امام سجاد(ع) + مسابقه
...> یاد زمانی افتادم که یک کسی از همسایه ها برفش را ریخته بود توی خانه همسایه دیگر، زمستان. این صاحبخانه که برف ها ریخته توی خانه اش رفت شکایت کرد. بعد شش ماه که تابستان شد، قاضی دستور داد که برف هایش را باید بردارد برود بیرون! گفت: برو دنبال کارت، برف ها آب شد. لفت دادن، لفتنش ندهید، فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه . می گوید: حَیّ علی الصَّلاة ، حَیّ بشتاب، وقت ظهر شده یاالله، هی منّ و من می کنی! دختر ...