نگاهی به زندگی نامه شهید سیدیوسف طباطبایی میرک آباد
سایر منابع:
سایر خبرها
نامه شهید محمدی به استادش برای پس از شهادتش
نفر جانباز جانباز شدند. برادر شهید گفت: شهید حمید صفاری با دوستانش سه شنبه صبح ها صنف لباس فروش ها هیئت میرفتند. یک بار زودتر رفته بود که خوابش گرفت، در خواب چند نفر از بچه ها را دیده بود که در جبهه شهید شدند یکی از آن ها حسین ما بود. قبرش را قبل از شهادت نشانمان داد مادر شهید تعریف کرد: یکبار با حسین رفته بودیم بهشت زهرا (س) کنار مزار حمید صفاری را نشان داد و گفت ...
غسل شهادت در محاصره
صحبت می کنم، برود آن جا خدمت کند. حمید آمد و فرم پر کرد. همیشه مرتب و منظم بود و یک کیف سامسونت هم همراهش بود که مدارکش را داخل آن می گذاشت. مسئولش می گفت آن روز قبل از سیدحمید، چهار دانشجو از تهران آمده بودند که ثبت نام کنند، مدارکشان را بگذارند و به زیارت امام رضا بروند. من ناراحت شدم و گفتم هرکس این جا می آید باید به زائران خدمت کند و نه این که این جا برایش خوابگاه باشد. تا اینکه ...
زندگینامه شهیده صدیقه رودباری / عقدی که در آسمان ها بسته شد
دوست قدیمی اش را به اسلام می خواند و چگونه صادقانه برایش از خدا می گوید،توصیه می کند قرآنش را از مادرش بگیرد و به او وصیت می کند که درباره ی عمل او فکر کند و بعد تاکید اینکه جای خالی او را پر کند. مادر شهید صدیقه رودباری نامه شهید رودباری به دوستش را در ادامه می خوانیم: "سلام خواهر خوبم .... الان در سقز هستم و احتمال هر برنامه ای در اینجا هست. صد درصد وقتی این ورقه ...
منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور
که به سردخانه بیمارستان منتقل می شود. رفتار شهید حق شناس نسبت به فرزندان تان چطور بود؟ شب قبل از شهادت بچه ها را یکی یکی بغل و نوازش می کرد، می بوسید و می خوابانید که با هر سه فرزندم این کار را کرد. گفتم دو فرزند بزرگم پسر 9 ساله و دختر هفت ساله ام را بیاورید تا پدرشان را ببینند. شرایط خیلی سختی بود نمی خواستم فرزندانم چشم انتظار پدر باشند و پدرشان را در حالی که به ...
آغاز فصل دوم تکنولوژیک ترین مسابقه سیما/ سپند امیرسلیمانی جایگزین نیما فلاح شد
اتاق درخت جادو یک تعداد نامه از سقف آویزان است. شرکت کننده باید روی اسب بنشیند و نامه ها را در سبدهای اطراف بیندازد. این تهیه کننده با بیان این که هر کهکشان یک میزبان دارد که مجموعا چهار میزبان می شود توضیح داد: مجری مسابقه سپند امیرسلیمانی است. در فصل قبل نیما فلاح مجری برنامه بود. اما در این فصل روایت ما کاملا متفاوت شده است. در فصل قبل مجری خودش باید در صحنه می بود و شرکت کننده ها را ...
حالا خودش است، یک کودک
نهیبی می زند، که من کجا و اینجا کجا، به خواب هم نمی دید که با احترام و عزت به جایی دعوت شود، لباس مرتب بپوشد و مثل بچه پولدار ها و مثل آنها که سایه پدر و مادر واقعی بالای سرشان هست کودکی کند و از ته دل بخندد. باورش نمی شود که برای چند ساعتی، بچگی می کند، برای چند ساعتی از هیاهوی دنیای کار کودکی دور شده است، نگاهش پر از شور است، چشمانش می خندد، اما از ته دلش نگران است که این چند ساعت هم ...
اسارت در کومله به جرم معلمی/ نان و پنیر و کِرم می خوردیم! حق سوال نداشتیم
را برای بازجویی به اتاقکی می بردند و چرا آمدی؟ و از کجا آمدی؟ سوالات شروع می شد. نوبت بازجویی من که شد، پرسید چرا آمدی؟ گفتم من سرباز هستم کشور در هجمه دشمن قرار گرفته وظیفه است که دفاع کنم ؛ گفت نباید می آمدی اگر نمی آمدی نظام سقوط می کرد ، گفتم با نیامدن یک نفر این نظام سقوط نمی کند و ضمنا هر کسی در این خاک زندگی می کند باید دفاع کند . حجاب و جرم در یک کفه ترازو ...
جایزه بزرگ جشنواره فیلم کوتاه تهران به اسپانیا رسید
گرفته بود. دوست ما می گفت تنها بند مکتوب که در پرونده او نوشته بود این بود که دوست جانبازی داشت به سراغ آن جانباز رفتم و یک روز مادر آن جانباز گفت درباره چه صحبتی می کنید. ما گفتیم درباره آن شهید، مادر گفت خواب دیدم آن شهید می گوید به کارگردان بگویید من نه پدر دارم و نه مادر، من هیچ وقت هیچ کس را نداشتم. این یک خاطره واقعی است. شهدا زنده هستند و ناظر بر اعمال ما. مواظب باشید در قم روی سنگ قبر شهیدی ...
نگاهی به جریان شکل گیری انقلاب اسلامی و مبارزه با منافقین با محوریت مسجد رسول اکرم(ص) کرج
اسدالله مدنی فردی خودش را رویِ طلبه پرتاب و نارنجکی را که همراه داشته منفجر کرده؟ منافقین به هیچ کس رحم نکرده اند! حتی مادر 22 ساله و کودک 6 ساله در خیابان هدایت شیراز که با کار گذاشتن بمب در اتومبیل به شهادت رسیده اند، در حال شمردن جنایت های منافقین در سراسر ایران بودم که مغزم سوت کشید! و به حاج خانم گفتم: آیا شما و خانواده تان از جانب منافقین مورد سوء قصد قرار گرفته اید؟ بله، چندین بار ...
از کلاه پهلوی تا بُن زغال/ ترور مردان به جرم داشتن ریش
کردند تا استقلال کشور حفظ و دخالت بیگانگان از کشور حذف شود. این بانوی انقلابی با یادآوری فعالیت زنان در دوران دفاع مقدس می گوید: گردهمایی از بانوان جهادگر و بسیجی در تهران برگزار شد من هم دعوت شدم؛ خانم بسیار مسنی تعریف می کرد: 8 سال جنگ تحمیلی با تنوری که در خانه داشتم شبانه روز نان لواش درست می کردم و بسته بندی شده به جبهه می فرستادم چون این نان ها ماندگاری بیشتری داشتند و خشک آن هم قابل ...
خوابی که در صحرای نینوا گذشت
حرکت کردیم تا به محل سنگر آن ها رسیدیم. حسن کرمی و عبدالله جعفری بعد از سلام وعلیک و مصافحه و احوال پرسی ما را به درون سنگر دعوت کردند و با شربت آبلیمویی که قبلاً تهیه کرده بودند از ما پذیرایی کردند. سپس حسن شروع به سخن کرد و گفت: سید! من دیشب خوابی دیدم که نمی دانم چه تعبیری دارد. گفتم: ان شاءالله خیر است. او ادامه داد: در خواب دیدم که در سرزمین کربلا بودم و ظهر عاشورا بود. من صحنه میدان ...
گفتگوی شیرین با سلطان محمود گزنوی
انداخته اند. ای کاش من، علاوه بر نیش، شاخ هم داشتم. باوجوداینکه چیزها، و دور از جان شما، آدم های بسیار عجیب وغریب هم خیلی دیده ام، نمی دانم چرا تاکنون شاخ درنیاورده ام. این هم خودش از عجایب روزگار است. نخستین شبی که طنز گفتید نگران چه چیزی بود؟ ای جان. اولش چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی که طنز گفتم؛ اما بعدش را نگو و نپرس. چه شب طاقت فرسایی شد! دچار اضطراب شدید شدم. همه اش نگران بودم که ...
جماران تا گُلف
) بود. حاج حسن همچنین مدتی فرماندهی سپاه بافق را بر عهده داشت و پس از آن اغلب اوقات خود را در جبهه های جنوب در دفاع از حریم ایران اسلامی سپری کرد و در بیشتر عملیات ها حضور داشت. رییس ستاد تیپ مستقل 18 الغدیر و فرماندهی لجستیک این تیپ از جمله مسئولیت های شهید دشتی در دفاع مقدس بود. سرانجام این سردار رشید اسلام، یکم بهمن ماه 1365 در سن 28 سالگی در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فیض ...
شهید محمدکامران، دانش آموز مدرسه عشق
یک شناسنامه که من برای بچه قبل از تو تهیه کرده بودم و هم نام خودت است و تاریخ تولدش هم بزرگتر است برو و ثبت نام کن که نخواهی با شناسنامه مردم به جبهه بروی. بنابراین محمد در اعزام سوم با شناسنامه برادری که قرار بود به دنیا بیاید و نیامد، به جبهه رفت. مادر شهید درباره آخرین دیدارش می گوید: قبل از اعزام به او گفتم شما که درس هایت خوب است، بمان و درس بخوان که در جوابم گفت، وقتی دشمنان هستند و به فکر ...
ماجرای رفاقت شیرین دو ایرانی برای لبنانی ها خواندنی شد
.... روایت خاطرات از روزهای پرالتهاب در حوادث انقلاب آغاز شده و تا اعزام به منطقه سومار و در نهایت شهادت شهید کاظم زاده ادامه می یابد. عمق این رفاقت و برادری را می توان در جمله نویسنده هنگام جدایی با شهید کاظم زاده دید، آنجا که می گوید: دیدم که جانم می رود . در بخش هایی از کتاب حاضر می خوانیم: چون در هنگامه عملیات بود، به هیچ وجه به کسی مرخصی نمی دادند؛ حتی کوتاه مدت. غروب ...
شلیک 11 تیر به سر و قلب منادی اتحاد اقوام ایرانی
را بخوانند. هر وقت کار بود کمک من بود. درآمدش را هم خودش نمی گرفت. آن ها را به من می داد. محمد امین در 8 مهرماه 1401 به شهادت رسید. مردم از بلوچستان از زابل برای تشییع پیکرش آمده بودند. او را در گلزار شهدای زاهدان به خاک سپردیم. خواب دیدم شهیدی آمد و به من گفت زیاد ناراحت نشوید جای فرزندتان خوب است شما هم مانند پدر و مادر من غصه می خورید. وقتی از خواب بیدار شدم به خدا گفتم خدایا می خواهم خود محمد ...
خون شیعه و سنی در مقابل منافقین ایستاد
نشد تا شهادت سعید متوجه شدم علت این همه بی قراری و آشوب درونی ام چیست! بعد از شهادتش روز و شبم را فراموش کردم. راستش را بخواهید، بعد از ازدواج با سعید، به من گفت که من شهید می شوم. خواب دیده بود، حتی من را برد محلی که در خواب دیده بود، نشانم داد. ابتدا می گفتم شاید می خواهد من را اذیت کند. او می گفت و من از دست او عصبانی می شدم، اما با اصرار از خواب هایی که نوید شهادتش را می دادند، برایم تعریف می ...
اختتامیه سی ونهمین جشنوراه فیلم کوتاه تهران برگزار شد/ برگزیده ها مشخص شدند
. برگ زرین بهترین صدا به پژمان راژ و آزاد صادقی برای فیلم 3:33 اختصاص پیدا کرد. برگ زرین بهترین فیلمنامه اقتباسی به عطا مجابی برای فیلم داستانی جناکات رسید. برگ زرین بهترین فیلمنامه به نفیسه زارع و عاطفه صالحی برای فیلم شیهه اهدا شد. جایزه ویژه دبیر به دلیل نگاه متفاوت به مسأله زنان در جامعه امروز به مانا پاک سرشت برای فیلم وقفه تعلق گرفت. برگ ز ...
همسر، همدرد، همدل
و توانست مجددا نانوایی اش را دایر کند. من هم در مغازه کمک حالش بودم، درحالی که درس هم می خواندم. با شروع جنگ تحمیلی، احساسم این بود من هم وظیفه ای دارم. اسفندماه سال 1361 به پدرم گفتم می خواهم به جبهه بروم. ایشان موافقت کردند؟ پدرم در مغازه به کمک من نیاز داشت اما رضایت داد عازم جبهه شوم. مسئولیت تان چه بود؟ آرپی جی زن شدم و ما را به تپه های ا...اکبر در نزدیکی ...
برای پرچم که فقط یک واژه نیست/ ما برگیم، پای همین درخت می ریزیم
روی انگشتانم. برای رضا که جبهه خجالتی اش کرد به خیالم هیچ وقت، پیراهن نمی تواند پلاک باشد اما این بار بود. رضای مادر، چند سالی مفقودالاثر شد. مادر چشم براه 14 سال تمام مدام در خانه ماند به انتظار و چشم براه. نقل زبانش این بود: پسرم یک روز برمی گردد. به خیالش جبهه از رضا، مردی خجالتی ساخته بود که رویش نمی شد حالا که چند وقتی خبری ازش نبوده برگردد و زنگ خانه را بزند. مردی خجالتی ...
جنگ دردهای جهان را بزرگ تر می کند/ پانسمان با پاچه های شلوار
...> پانسمان مجروحان با کمربند و پاچه های شلوار یکی از جانبازان دفاع مقدس می گوید: عملیات 30 دقیقه بامدادآغاز و با بانگ الله اکبر رزمندگان خط شکن، خواب عراقی ها آشفته شد در حین عملیات، مرتب مجروح می آوردند که متوجه شدم از وسایل امدادی چیزی باقی نمانده می خواستم اسلحه بردارم و جلو بروم کمی فکر کردم دیدم به مصلحت نیست، اولین مجروح را که از ناحیه پا صدمه دیده بود و خونریزی شدیدی داشت. با بستن ...
شهید حسین مالکی نژاد؛ بلبل خوش الحان بوستان اهل بیت(ع)
شهید حسین مالکی نژاد در اولین روز از شهریور سال 1349 در شهر مقدّس قم به دنیا آمد و از همان دوران کودکی به خواندن قرآن و مدّاحی اهل بیت (ع) مشغول شد. حسین در سال 1362 پا به جبهه گذاشت و در عملیات های مکرر شرکت کرد و سرانجام در 12 مرداد 1366 در 17 سالگی در شلمچه به شهادت رسید و در قطعه 15 گلزار علی بن جعفر (ع) قم آرام گرفت. برشی از وصیت نامه شهید حسین مالکی نژاد: ...
معاشران زینب(س)؛ معرفی زنان واقعه کربلا
بوده و در شام، شبی پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بی تابی کرد و پدر را خواست. خبر به یزید رسید. به دستور او سر مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل بیت بود) جان داد. سکینه دختر امام حسین علیه السلام : سکینه در کربلا، حدود نُه سال داشت و نوعروس بود و شوهرش ...
کتاب صَبورانه روانه بازار نشر شد
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا ، کتاب صَبورانه از مجموعه کتاب های گردآوری شده در بیان دوران دفاع مقدس است که در آستانه کنگره 6090 شهید استان قم جمع آوری شده و دربرگیرنده معرفی شخصیت یک بانوی جانباز قمی است. این کتاب به شرح و توصیف زندگی جانباز انسیه تاج زاده قمی ، دختر شهیده فرخ کاویانی جبلی و خواهر شهید علی محمد تاج زاده قمی و همسر جانباز حاج اسماعیل ملکوتی خواه می ...
کار برای شهدا، عنایت ویژه آنان را در زندگی به همراه دارد / هر نویسنده باید سبک و سیاق خود را داشته باشد
، این کتاب ها را مرور کرده بودم. از دوره راهنمایی به بعد، کتاب داستان یا کتاب های رمان وارد زندگی من شد. اگر از طرف مدرسه هدیه می گرفتم یا از کتابخانه ی مدرسه، کتابی امانت می گرفتم، بارها و بارها آن را مطالعه می کردم، از آن جا به بعد به نوشتن علاقمند شدم و گهگاهی چیزهایی را می نوشتم، ولی متاسفانه با اینکه معلمان ادبیات فارسی متوجه شده بودند که قریحه ی نوشتن در من است، آموزش و پرورش به این ذوق من ...
روایتی از زندگی شهید صدرزاده، شیر بیشه فاطمیون/ مصطفی نذر حضرت عباس بود
برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه حضور یافت، زمان شهادتش را پیش بینی کرده بود و روز قبل از شهادت به دوستانش گفته بود که با یک گلوله شهید می شود و عاقبت در اول آبان سال 94 در عملیات محرم در روز تاسوعا در مبارزه با تروریست های تکفیری در حومه حلب به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد. مصطفی نذر حضرت عباس بود مادر شهید صدرزاده در دیداری ...
می خواهم دو برابر پدرم تکفیری ها را نابود کنم
. تمام پیکرها را برمی گردانند اما پیکر پدر من از همه دیرتر منتقل می شود چون جلوتر از بقیه بوده. **: تقریبا چقدر طول کشید از زمانی که شما خبردار شدید تا زمانی که پیکر پدرتان برگشت؟ فرزند شهید: دقیقا یادم نیست. اما می دانم که 28 مرداد این اتفاق افتاده بود و به شهادت رسیده بودند. دوربین شهید باغبانی دست جبهه النصره می افتد و آن ها هم فیلم ها را به بی بی سی می دهند و بی بی سی هم این ...
شهیدی که در اربعین کربلایی شد
ترین انسان ها می شود. او در نهایت مزد ایثارش را از دخت ولی خدا می گیرد و روز اربعین شهد شیرین شهادت را می نوشد. سیدمحمد مشکوهًْ الممالک *** لطفا خودتان را معرفی بفرمایید. زهراسادات علوی، خواهر شهید سیدهادی علوی هستم. پدر و مادرم در عراق ازدواج کرده بودند و خواهرم بی بی فاطمه مادر شهید سیدحمید، سیدنصرالله و سیداحمدعلی در نجف به دنیا آمدند. در سال 53 صدام که رئیس جمهور شد ...