بعد از شهادتت برای ما آبرو نگذاشتی ابوسلفی!
سایر منابع:
سایر خبرها
سال از شهادت پاسدار نخبه 20 ساله گذشت+تصاویر
می خواند. شب ها اول وضو می گرفت و بعد می خوابید. بازیگوشی نمی کرد. اهل بازی در کوچه و خیابان نبود. اردوی مشهد (دانش آموزان نمونه)، مجید اولین نفر سمت راست او با اشاره به برخی از خصلت های پسر شهیدش در اوایل دوران نوجوانی اش ادامه داد: اگر می دید خانمی بی حجاب است یا حجاب مناسبی ندارد، از مادرش می خواست که با او رفت و آمد نداشته باشد. کار خانه را خودش انجام می داد. ...
منصور شهادت را عاشقانه در آغوش کشید
مخلص خدا رسیده بودم. نماز شب از عادت هایی بود که بسیار بین رزمنده ها شایع بود. زیارت عاشورای روزانه، مراسم دعای توسل و کمیل و عادت های دیگر هم بود، ولی نماز شب مشتری های خاص خودش را داشت. شاید یکی از دلایل آن، شب بیداری هایی بود که در محیط جبهه داشتیم و همین موضوع هم باعث شد بچه ها به نماز شب گرایش بیشتری پیدا کنند. بعد که مزه آن را می چشیدند، مشتری دائمش می شدند. روایت است از شهیدی که چند جای سوختگی پشت دستش داشت. وقتی همرزمانش می پرسند چرا دستت سوخته، می گوید دیشب از فرط خستگی نتوانستم نماز شب بخوانم. پشت دستم را سوزاندم تا دیگر چنین خبطی انجام ندهم! ...
پِلوِردِه (1)
نمیفهمُم یه مشت پیر و پاتالی قَدِ مو، چِطَحری هَنی چَسویدِنِه وُ پست و مقام دنیا وُ وِل نمیکُنِن بِرِن دیندِی آخرتشون یه ذَرِی. والا. هر شو هر شو هم تو تلویزونِن و اُرد میدِن وُ مردم. می گو ننه والا هرچی یادِته، بنویس تا بدُم روزنومه چاپش کنن. گفتم سَلوُ، ننه والا ری مو میا که دیه چی یادُم بیا !؟ مو اسم خوتَم دیِه وُ زور میا سرِ زُونُم. دیرازگوشتون بعدِ میشزال، اُنگارکُو تمومِ هوش ...
شهادت یک مدافع حرم بدون درد و خونریزی +عکس
...؛ اشکال ندارد، تو کار خودت را بکن. بعد نگاه کرد به من که یک دقیقه بنشین. نشستم، سر گذاشت روی زانوهایم، داشتم قصه می کردم. گفتم: من را حلال کن؛ من را ببخش. گفت که نگاه کن توی صورتم، دیگه فکر نمی کنم من تو را ببینم! گفتم عباس می خواهی بروی سوریه این حرف ها را دیگه به من نزن. همین طوری گفت خب باشه؛ گفت: من را حلال می کنی؟ گفتم: من تو را حلال کردم. کلید خانه اش را هم داد دست من؛ گفت ...
آن رئیس با موتور گازی به اداره می رفت!
داستانی پیش می اید که هم در بیرون و هم در درون، ذهن مهدی را به خودش مشغول می کند که بالاخره رئیس باید چه طوری باشد؟ لازم به ذکر است منابع اسنادی و تألیف این اثر بیشتر شفاهی بود و از طریق مصاحبه با خانواده و همکاران شهید به دست آمد. چرا نام وقتی بابا رئیس بود را برای کتاب تان انتخاب کردید؟ من اول اسم بچه رئیس را برای این کتاب انتخاب کرده بودم، ولی بعد بنا بر ملاحظاتی اسم عوض می شود و با ...
زانوی ادب رئیس ساواک مقابل شهید نواب صفوی
اسلام رفتیم که یکی از اعضای نوجوان آن روزهای فداییان و پیر امروز فداییان است. مشروح گفتگوی عبدخدایی با خبرنگار آنا را در ادامه می خوانید. ** بفرمایید علل مطرح شدن پیمان سنتو چه بود؟ و چرا با مخالفت شدید فدائیان اسلام مواجه گشت؟ نخستین اسم پیمان سنتو پیمان نظامی بغداد بود و بعداً به پیمان سنتو معروف شد، این پیمان میان، ایران، ترکیه، عراق، پاکستان و انگلستان منعقد شد ...
برای تبیین ارزش ها برنامه نداریم
ایرانیان آگاه می شدند.) دراین باره بایستی خاطرات فرماندهی مانند شهید صیاد شیرازی خواندنی باشد؟ در راستای ثبت خاطرات شهید صیاد برای بازشناسی منطقه عملیاتی با هلیکوپتر رفتیم و جایی میان طرح نیشکر فرود آمدیم. حراستی ها با پاترول آمدند و جلوگیری کردند گفتم صیادشیرازی همراه ماست. به مسئولش زنگ زد ایشان با شگفتی پرسید: خود صیاد؟ سپس سفارش کرد که از هیچ همکاری و پذیرایی کوتاهی نکنید تا ...
از خشم اسراییل از رای اوکراین به نفع فلسطین تا تاکید پاشینیان بر نقش موثر ایران در مسائل منطقه
ادامه دار این کشور را دست کم نمی گیرد. این درحالیست که سرگئی شویگو وزیر دفاع روسیه روز چهارشنبه (18 آبان) به نیروهای خود دستور داد تا در مقابل حملات اوکراین در نزدیکی شهر خرسون، به سمت کرانه غربی رودخانه دنیپرو عقب نشینی کنند. وزارت دفاع روسیه 2 روز بعد اعلام کرد که خروج نیروها از این منطقه به پایان رسیده، هیچ سلاح و تجهیزاتی باقی نمانده است. خرسون یکی از چهار ...
با اجازه از حاج قاسم (حدیث دشت عشق)
او به رزم را دید، به وی اجازه داد تا بیشتر در خط مقدم جبهه مقاومت و مناطق جنگی و رزم رودررو با داعشی ها حاضر بشود. رضا خرمی، سرانجام 14 خرداد سال 95 به آرزوی خودش رسید و طی یک انفجار انتحاری تکفیری در منطقه خلسه در جنوب خان طومان جام شهادت را نوشید. از این شهید مدافع حرم دو دختر و یک پسر یک سال و نیمه به نام ابوالفضل به یادگار مانده است. مادر شهید رضا خرمی در مراسم تشییع او گفته بود: من یک پسر و 6 ...
گردان 422؛ ناگفته های یک غواص
اعزام شدم. زمان ما ژاندارمری بود و مکانش هم توی محله فعلی نیروی انتظامی بندرعباس، عملیات کربلای یک من توی جبهه منطقه مهران بودم بعد از عملیات می خواستم بندرعباس بیایم که یک تلگرافی از خانواده به دستم رسید که ماموران آمدند در خانه. گفتند از سربازی فرار کردی و دنبالت هستند! برگشتم بندرعباس و رفتم به کلانتری سه راه دلشگا خودم را معرفی کردم اما محل صدور شناسنامه من لافت قشم است و ...
همیشه هستی
و من مکبر. بعد از نماز باخدا حرف می زد، هیچ وقت نفهمیدم چه می گفت؛ اما هر چه بود او را خیلی بالیاقت کرد. یک بار مادرم با دیدنش خیسی اشک هایش را پاک کرد. ازش پرسیدم: مامان جان! چرا گریه می کنی؟ -هیچی مادر این اشک شوقه که می بینم بچه هام، خصوصاً محرابم این قدر دلنشین نماز می خونه و دعا می کنه، شاید هم به خاطره... نمی دونم خدا عالمه... خیلی اصرار کردم تا ادامه حرفش را بگوید؛ اما ...
جوان سیستانی که در کردستان به شهادت رسید
شهادت برادرتان اطلاع دارید؟ تقریبا 16 یا 17 ساله بود. اولین گروه های بسیجی بودند که از زاهدان به جبهه رفتند و تعدادشان هم زیاد نبود. گویا بچه های زاهدان در جبهه تقسیم می شوند و برادرم به کردستان می رود. آنها بعدها وارد گروه جنگ های نامنظم شهید چمران می شوند و در منطقه مهاباد کردستان با گروه های تروریستی درگیر می شوند و بعد از هفت یا هشت ماه مبارزه، به شهادت می رسد. آیا شما هم ...
نوجوان 17 ساله ای که الگوی ایثار شد
....خانواده اصرار داشتند که صبر کند و درسش را بخواند و بعد از اتمام آن به جبهه برود. اما او دوستان صمیمی اش را در جبهه از دست داده و داغدار آنها بود. گزارش هایی که دوستانش از منطقه جنگی می دادند و می گفتند که چه تعرضاتی به میهن و نوامیس مردم می شود، باعث شد که او خودش را موظف بداند برای دفاع از کشورش برود. او فروردین ماه به جبهه رفت و در اردیبهشت بر اثر پاتکی که عراق زد به شهادت رسید. گویا براثر ...
حمله فخیم زاده به مجله فیلم
شوخی کردم و گفتم می خواهم تو را ببینم. آن هم پذیرفت و قرار گذاشتیم. جلسه آشتی ناکنان! یک روز بعدازظهر رفتم دفتر مجله فیلم که آن موقع بعد از پل حافظ بود. همین که وارد شدم دیدم گلمکانی تمام نویسنده های مجله را جمع کرده در اتاق و من را مستقیم برد وسط آن ها. خیلی ها بودند، بعضی هاشان را اصلا به قیافه نمی شناختم ولی وقتی گلمکانی معرفی کرد، اسم همه برایم آشنا بود و پای صفحات مجله ...
ارسال فیلم محرمانه برای بازیکنان تیم ملی ایران
هم از بچه های بهشت پرسید: توقع شما از بازیکنان تیم ملی چیست؟ بچه ها گفتند: دوست داریم محکم و خوب بازی کنید تا دل مردم شاد شود. البته این بار هم بحث فنی درباره تیم ملی برقرار بود. همان پسر ما که برای خودش کارشناس فوتبال است، گفت: آقای کی روش! از بازی با انگلیس به سادگی نگذرید. ما می توانیم انگلیس را ببریم. بعد، کلی دلایل فنی آورد برای اثبات حرفش. کی روش هم سکوت کرده بود و با دقت به ...
اگر برخی از مسئولین سعه صدر داشتند،کار به اینجا نمی کشید
اصلاً با هم قابل مقایسه نیستند. از آقای سروش پرسیدند: چرا انقلاب کردید؟ پاسخ داد: سه گروه انقلاب کردند. در ابتدا شاه با ظلم و جنایتی که کرد موجب انقلاب شد. نکند که امروز ما هم باعث انقلاب شویم. نیک بین: امروز با مردم بسیار مدارا می شود نیک بین: امروز با مردم بسیار مدارا می شود، نیروی انتطامی که این تعداد شهید داده، همچنان دست به اسلحه نمی برد. نقویان: این تعداد مردم کشته شدند، شما ...
بایدبرای این مردم خون دل بخوریم/مدیرانی که مانع حرکت انقلاب هستند
در این مسئله نداریم، اما حتماً عبور از این شرایط هزینه دارد. امروز حکومت چه بخواهیم و چه نخواهیم، در دست جریان حزب الله است. امثال شهید زین الدین، حاج قاسم یا شهید همت، چگونه آدم های بزرگی شدند؟ همه آن ها خون دل خوردند. تا زمانی که ما برای مردم عادی جامعه مان خون دل نخوریم، نمی توانیم با آن ها رابطه نزدیک داشته باشیم. در همین درگیری های اخیر، گروه اندکی بودند که شخصاً آرزوی اعدام آن ها در وسط ...
رسم و رسوم بازاری های قدیم چگونه بود؟
متقیِ* 75 ساله، 62 سال از عمرش را در بازار گذرانده است؛ جایی که حالا وقتی یادش می افتد در توصیف اش بار ها از واژه های خوب و باصفا کمک می گیرد. او به رسم خیلی از بازاری های هم دوره اش، کاسبی را با مدتی وردست پدر کار کردن، شروع می کند و بعد مغازه لباس فروشی خودش را راه می اندازد. جو مذهبی بازار پیرامون حرم در مشهد سال های 30 و 40 را در حرف های ایشان می توانیم بشناسیم. اسم مستعار به درخواست ...
ناگفته های دوست دختر نیکاشاکرمی/ نیکا مسلح بوده است!
دارس آنلاین در خیلی از درس ها عقب افتاده بود. ترس هایی درونش ایجاد شده بود، دیگر دلش نمی خواست به مدرسه برود. می گوید: "من تمام روز توی خونه بودم." اینجا بود که نیکا وارد زندگی اش شد. وقتی می پرسی از چه چیز نیکا خوشش آمده، لبخندی می زند، به مادرش نگاه می کند، انگار کمی خجالت می کشد وبرای لحظه ای نفسش را نگه می دارد. بعد یکباره با خنده ای که از درونش منفجر می شود می گوید: "همه چیز!" ...
شهید مجید پازوکی؛ نام آشنای غریب
خبرگزاری مهر ؛ گروه مجله : تمام اطلاعاتم از جایی که قرار بود بروم همین بود که مادر شهید مجید پازوکی به فرزند شهیدش پیوسته و صبح جمعه مراسم تشییع و تدفینش، جایی حوالی پاکدشت برگزار می شود. سرگردانی یک ساعته ام در محله های پاکدشت و اطراف آن و پرس و جو از اهالی محل، اولین پاسخی که برایم داشت این بود که شهید پازوکی ، به خصوص در این منطقه زیاد داریم. شهدایی که مزارشان هم با هم فاصله دارد. از امام زاده ...
حال خوب کتابخانه در امامزاده یحیی
، گفت: خاله مگه الان کسی روزنامه می خره؟ خنده ام گرفت و گفتم: بله می خونن. سری کج کرد و گفت: باید بری توی یوتیوب. اونجا کار کنی. روزنامه دیگه به درد نمی خوره. می گویم: شما با من مصاحبه کنید. من قول می دم که یک عکس دسته جمعی هم از همه شما توی روزنامه بیارم. شروع به دست زدن می کنند و بعد از کتابخانه می پرسم و اینکه چقدر این کتابخانه را دوست دارند. محمد می گوید: من کتاب دوست دارم. اما ...
شهید زین الدین؛ از درخشش در عملیات خیبر تا پرهیز از سیاست زدگی ها
... عصر روز 27 آبان 1363، مهدی زین الدین به همراه تنها برادرش، مجید زین الدین (مسئول اطلاعات-عملیات تیپ 2 لشکر)، پس از شناسایی منطقه عملیاتی و شرکت در جلسه قرارگاه، عازم سردشت در جنوب استان آذربایجان غربی می شوند که به شهادت می رسند. فرمانده محبوب بسیجی ها، پس از چند سال مجاهدت و دفاع از اسلام و میهن و حضور مستمر در جبهه های نبرد و بار ها جراحت، برگ زرینی در تاریخ انقلاب اسلامی به ...