سایر منابع:
سایر خبرها
حال و هوای خدمت پرستاری در پایگاه های فوریت های پزشکی حرم رضوی
...، بیش از یک سال است ماهی یک بار با خودروی شخصی اش به مشهد می آید تا 24 ساعت خادمیار پرستار زائران حرم امام رضا(ع) باشد. خداشاهی می گوید: همیشه دوست داشتم در صحن و سرای امام هشتم(ع) خدمت کنم و وقتی دیدم بعضی از همکارانم از سبزوار برای خدمت به حرم می آیند، تلاش کردم که من هم بتوانم یکی از آنها باشم. چند سال پیگیری کردم و توفیق خدمت نصیبم نمی شد تا این که بالاخره شرایط خدمت برایم فراهم شد و ...
مدافع حرمی که برای تفریح به سوریه رفته بود!
هستیم و کاش آن جا نمی رفتی و پیش ما می آمدی! مهدی سرش را انداخت پایین و چیزی نگفت! بعد شهادتش فهمیدم مسئول اطلاعات عملیات لشکر فاطمیون بوده و آن روز برای این که ریا نشود، به من گفت که فلان جا کار می کنه و کارش بخور و بخوابه! شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا ، ششمین شهید مدافع حرم سبزوار است که 18 فروردین سال 1366 در این شهر به دنیا آمد. وی غروب 27 آبان سال 1396 همزمان با شب شهادت امام رضا (ع) در بوکمال سوریه به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم یک فرزند پسر به نام ابوالفضل به یادگار مانده است. انتهای پیام/ 113 ...
روایت پرستارانی که لباس خدمت به زائران امام رضا (ع) را به تن کرده اند | پرستاران خادم
.... باورم نمی شد این قدر سریع امام رضا (ع) حاجت دلم را داده باشد. با وامی که برداشتم، خودرویی خریدم. حقوقم و مخارج زندگی ام طوری بود که از همان اول تب پرداخت اقساط را داشتم. قسط وامم اوایل دهه هفتاد 100هزار تومان بود. به امام رضا (ع) توکل کردم و گفتم: امام رضا (ع) دستم را گرفته است و مطمئنم من را رها نمی کند. چند روز گذشت که یکی از دوستانم برای پیشنهاد کار موقت و پاره وقت تماس ...
پای سفره آقا
بعد از ماجرای شعر بچه محله امام رضا ، اتفاقات بانمکی افتاد؛ ازجمله یک دفعه به عنوان داور دعوت شده بودم به جشنواره آستان قدس رضوی. معاون آستان قدس روز اختتامیه جشنواره، بعد از سخنرانی پایانی و قبل از پایان مراسم، من را دعوت کرد روی سن و چهارتا ژتون غذای حضرت از جیبش درآورد و گفت: - این چهارتا ژتون رو بگیر و برو غذا بگیر؛ این قدر نگو سی ساله پای سفره ای آقا. اصلا بحث شوخ طبعی و ...
قتل بلقیس؛ برای یک مشت طلا
پاتوق های احتمالی او را زیر نظر گرفتیم. درنهایت هاشم را در خانه یکی از دوستانش بازداشت کردیم. وقتی مرد جوان مقابلم نشست، بدون آن که سوالی از او بپرسم خودش شروع به صحبت کرد . او گفت: به پول نیاز داشتم. چند ماه قبل از زندان آزاد شدم و چه کسی به یک زندانی کار می دهد؟ هر کاری فکرش را کنید راضی بودم انجام دهم، از کارگری گرفته تا دستفروشی. اما آن همه تلاش، مگر چقدر حقوق داشت آن هم اگر صاحبکارها حقوقت را ...
حبیب الله چایچیان همچنان در یاد ها ماندگار است | مصداق شعر مردمی
اطهار (ع) به من می شود. به طور مثال شعر ای شاه پناه بده که درباره امام رضا (ع) است زمانی به من الهام شد که با مادرم به مشهد رفته بودیم. مادرم همیشه ارادت ویژه ای به چهارده معصوم (ع) داشت؛ مادر دوبار پشت سر هم و در فاصله زمانی نزدیک به هم سکته کرد. دکتر به من گفت: فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند. آن موقع به مادرم گفتم که چه آرزویی دارد. او گفت: آرزوی من این است که یک بار ...
ای آشنا تر از همه، این دیده کور باد نشناخته اگرچه تو را دیده بارها(چشم به راه سپیده)
/> شب های چارشنبه هفته از آن من یک شب به خاطر سفر کربلای تو یک شب به خاطر سفر جمکران من با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من با یک نگه برای دلم فتح باب کن گردم فدائی تو، امام زمان من یوسف رحیمی
حاج قاسم راوی زندگی کدام پرستار شد؟/ از پرستاری درجوارحرم حضرت زینب(س) تا جهاد در روزهای کرونایی
گروه زندگی؛ زینب نادعلی: شهید محمدحسن قاسمی با مدرک کارشناسی تکنسین اتاق عمل راهش به بیمارستان باز شد و لباس کادر درمان را به تن کرد. گرچه پرستاری و تلاش برای حفظ جان و بهبود بیماران ارزش والایی دارد، اما دغدغه های محمدحسن چیزی فراتر از آنها بود. شاید به همین دلیل بود که از همان روزهای اول یا به قول همکارانش قبل از گرفتن اولین شیفت کاری به دنبال اعزام به سوریه بود. سرانجام محمدحسن به عنوان مسئول بیمارستان های میدانی 3 سال در سوری ...
آن که شهادت نامه عشاق را سرود
موقع به مادرم گفتم چه آرزویی دارد. او گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. با این که راه رفتن برایش دشوار بود و حال خوبی نداشت، دو بازویش را گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند و به مشهد رفتیم. حرم مثل همیشه خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم مشکل و برای مادرم غیرممکن بود. گفتم: مادرجان از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: ما قدیمی ها تا ضریح را نبوسیم به دل مان ...
محمد موقعیت مهدی کیست؟ / زندگینامه شهید محمد وجدی گل تپه
...، می زنند. چون کوچک بودم حرفم را جدی نگرفت! بی درنگ او را زدند. جمجمه اش ترکید و از عقب روی من افتاد. صحنه وحشتناکی بود. خیلی ناراحت شده بودم... ! رزمنده ملازاده لحظه ای مکث می کند، نفس عمیقی می کشد و در ادامه می گوید: در همان زمان خمپاره ای درست پشت سر من داخل کانال افتاد. آنجا پشتم از پاشنه پا تا جمجمه پر از ترکش و سنگ و خاک درون کانال شد! فکر کردم دارم می روم، چند بار تشهد گفتم. از هوش می ...
احداث آرامستان در شرق تهران
شده با تولیت حرم امام (ره) قرار است با مشارکت سازمان رفاه، خدمات و مشارکت های اجتماعی شهرداری تهران، گرمخانه و مرکز نگهداری و بازپروری معتادان در اراضی شمالی حرم امام(ره) ساخته شود. انتشار ماهنامه همشهری بهشت: برای انتشار این ماهنامه مذاکرات اولیه با مسئولان روزنامه همشهری انجام شده و قرار است در آن موضوعات مربوط به آرامستان بهشت زهرا(س) و سایر آرامستان های تهران، اطلاعات مربوط به مزار شهدای ...
افساد فی الارض برای 15 متهم پرونده شهید عجمیان
آماده می شویم لذا من هم قصد کردم که در این مراسم حاضر شوم. در روز 12 آبان نزدیک 11 صبح بود که به ترافیک اتوبان رسیدم. از ماشین پیاده شدم و با افراد حاضر در صحنه شعار دادم و به سمت مأمورین سنگ پرتاب کردم. در ادامه به سمت زیرگذر که رفتم مشاهده کردم که جمعی از افراد در آنجا تجمع کرده اند. لذا در ادامه من هم به این جمع پیوستم و شنیدم که فردی فریاد می زند بسیجی بسیجی. در ادامه دیدم که بسیجی روی زمین ...
سهم یک زخم از زندگی
دست زدن به من منتقل شود اما نمی دانند چقدر دل من با این رفتارها می شکند. از همان روزهای اولی که متوجه بیماری ام شدم، سه بار خودکشی کردم. روز های سختی بود. مشکلات مالی و سختی های زیادی داشتم و دارم. از ابتدا برای بچه هایم هم پدر و هم مادر بودم. خانه های مردم کار کردم تا بچه هایم را بزرگ کردم. سختی ها و مشکلاتم با بزرگ ترشدن بچه ها بزرگ تر شده تا امروز که دیگر همه چیز دست به دست هم داده تا من را از ...
وقتی راوی آب هرگز نمی میرد از تشنگی آب نخورد
کرمانشاه بستری بودم، دست به عصا شدم و لنگان لنگان به راه افتادم تا پزشکم را قانع کنم که اجازه بدهد که به خط برگردم. چند نفر از بچه های گردان به عیادتم آمدند و گفتند؛ پس از مجروحیت تو، جبهه آرام و خط تثبیت شد حالا نوبت آنها بود که پاتک های پیاده و زرهی خود را برای پس گرفتن ارتفاع در اختیار تیپ های 21 امام رضا و 5 نصر آغاز کنند. قریب صد تانک مقابل چند ارتفاع آزاد شده آرایش گرفتند. هم زمان ...
زندگی با رهاشدگان
در حال انتقال بیمار به بیمارستان امام رضا(ع) بودیم که در مسیر داخل آمبولانس به من گفت: شما پرستاری؟ گفتم: بله. گفت: خیلی به خودت می بالی که پرستار هستی؟ گفتم: نه، در من بالیدن می بینی؟ گفت: نه به من به دید جانی نگاه می کنی. گفتم: نه این گونه نیست. من عاشق این لباس هستم، عاشقانه پرستاری کردم و خواهم کرد. من اول دبیرستان روپوش سفید را فقط با پرستاری می شناختم. گفت: ما درخت آدمیت داریم، این درخت ...
دلم هوایی حرم مطهر امام رضا است + فیلم
ای شمس الشموس تو تنها نقطه امنی هستی که می توان ساعت ها آرام در گوشه ای از صحن و سرایت خلوت کرد و می دانم که حرف های دل تمام عاشقانت را یکی پس از دیگری می شونی و می دانم که تو نقطه آغازی و من به عشق تو چهارشنبه به چهارشنبه دلم را که نه، تمام وجودم را رهسپار مشهدت می کنم ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی. یا امام رضا (ع) تو در این روز ها تنها مونس تنهایی ام هستی وقتی که تکیه گاهی جز ...
آرامش جانباز اعصاب و روان با خدمت به زائران امام مهربانی ها
...> خیلی برایم سخت بود و داخل حرم راه می رفتم و اشک می ریختم، دلتنگ آن روزهایی می شدم که با هم برای خدمت به مشهد می آمدیم و الان باید تنهایی بیایم. به حضرت می گفتم: یا امام رضا(ع) ما دو تا کبوتر بودیم که به خدمتت می آمدیم، یکی از این کبوترها پر کشید و رفت . قرارمان همیشه صحن آزادی بود. بیشتر وقت ها که او زودتر از من سر قرار می آمد. نمازش را می خواند و یک فلاکس چایی می گرفت و وقتی من پیشش می ...
گفت وگو با پرستاران بیمارستان فوق تخصصی رضوی/ خادمان سپیدپوش آستان امام رضا(ع)
را بخواهید من سال1387 به خاطر امام هشتم(ع) به مشهد مقدس آمدم و در این بیمارستان مشغول کار شدم. هرچند لباس رسمی خادمان حرم مطهر امام رضا(ع) مشکی است اما همکاران من، خادمان سپیدپوش این آستان ملکوتی هستند. رنگ لباس مهم نیست، نیت و اخلاص مهم است و مهم تر اینکه کار کردن و خدمت به امام رضا(ع) فقط محدود به حرم مطهر نمی شود؛ همه جا به اسم امام رضا(ع) می توان خدمت کرد. مراقب کاردکس عمرمان باشیم ...
پرستاری چون پدر
ور داشتم. در قسمت ادوات مشغول بودم و در عین حال گاهی به کار امدادرسانی به مجروحان نیز می پرداختم. روزهای جبهه برایم روزهایی پر از التهاب و خاطره است. در عملیات کربلای 5، در شلمچه بودم. کار من مسلح کردن آرپی جی 11 بود. بعضی وقت ها نقشه این بود که باید در منطقه آتش می ریختیم. مشغول این امر بودیم که یک گلوله توپ کنارم فرود آمد و به همین علت کنار خاکریز افتادم. دیگر چیزی نفهمیدم. شاید به مدت چهار یا پ ...
معرفی آثار ادبی در مدح ولادت پرستار عاشورا
محمد مقیمی 37- خطبه ای از حضرت زینب(س) ترجمه علی گلزاده غفوری 38- خواهر و برادر کربلا شعر شیخ محمدتقی بهلول خراسانی 39- دختر علی(ع)، زینب (س) قهرمان کربلا اثر علی عطایی خراسانی 40- در رهگذر کوفه و شام حسین عمادزاده 41- دلم بهانه می گیرد داستان زندگی حضرت زینب (س) اثر رضا شیرازی 42- 200 داستان از فضائل و کرامات و مصائب حضرت زینب (س ...
پیام بچه های بهشت به تیم ملی در آستانه بازی با آمریکا/ به کی روش گفتم اگر سرود ملی بخوانید، مشمول دعای ...
یکی از عزیزان مذهبی و ارزشی که خیلی هم معروف است، صحبت می کردم. گفتم: چرا در این روزهای بحرانی، از کشور و نظام دفاع نمی کنی؟ گفت: آخه خیلی فحش و ناسزا می گویند ! گفتم: الان فحش نخوری، کی می خواهی بخوری؟ حالا اگر به خاطر دفاع از نظام و دفاع از حق، چند ناسزا هم به شما بگویند، چه اتفاقی می افتد؟... می دانید، یک واقعیت تلخ وجود دارد. ما عاشق امام حسین (ع) شهید هستیم. امام حسین (ع) زنده را ...
ما بازماندگان 700 شهید اصفهان در عملیات محرمیم
شهید بهشتی رفتیم به امیدیه. اهواز زیر بمباران بود و اول ما را به امیدیه فرستادند. خانواده چه زمانی خبردار شدند که شما به جبهه رفته اید؟ در دانشگاه جندی شاپور اهواز نامه های صلواتی می فرستادند. آنجا یک نامه نوشتم و گفتم به جبهه آمده ام. از خانواده هم حلالیت طلبیدم. اولین یگانی که تقسیم شدیم، گروهان شهید مدنی از گردان یا مهدی (عج) از تیپ امام حسین (ع) بود. 15 روز منطقه عملیاتی رمضان ...
گرهی که با بوسه بر پای مادر باز شد
را به کربلا ببری؟ می دانی که من نمی توانم او را ببرم. مادرم تا آن زمان کربلا نرفته بود. گفت: من نمی توانم بچه ها را تنها بگذارم، باید بیشتر از دو ماه بمانم. ما در محرم و صفر می توانیم بیشترین تلفات را از دشمن بگیریم. چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت: می شود اسم دخترت را بگذاری رقیه؟ گفتم: چرا؟ گفت: همین جوری، می شود بگذاری؟ گفتم: باشه داداش هرچی تو بگویی. من فرزند ...
دیدن حضرت زهرا(س) در خواب
ان عج الله تعالی فرجه الشریف روضه وداع می خواند! جناب حجه الاسلام کافی به نقل از علامه مقدس اردبیلی می فرمود؛ با طلاب پیاده به کربلا می رفتیم. در بین راه یک آقای طلبه ای بود که گاهی برای ما روضه می خواند و امام حسین علیه السلام یک نمکی در حنجره اش گذاشته بود. آمدم کربلا. زیارت اربعین بود. از بس که دیدم زائر آمده و شلوغ است ، گفتم: داخل حرم نروم و مزاحم زائران نشوم. طلبه ها را دور خود جمع کردم و گو ...
جان فشانی کادر درمان در جبهه مبارزه با کرونا
) اعزام می کنند، موضوع را به دخترانم گفتم. نرگس گفت من خیلی دلم می خواهد به این سفر بروم ، خلاصه او به مشهد رفت و شب قبل از اذان صبح در خواب دید در کنار حرم امام رضا (ع) گریه می کند و به پدرش می گوید بابا از این که در تولدم نبودی من ناراحت هستم. پدرش او را در آغوش می گیرد و می گوید: من همیشه کنار تو هستم و کادوی تو را از امام گرفتم که زیارت حضرت بوده و روی شهدا را زمین نمی گذارد. ...
خانم بلاگری که کارش از پارتی به اغتشاشات خیابانی رسید/ زن اغتشاش گر: من یک ابزار بودم
چند ثانیه براندازم می کند، می گوید: الهامم، متولد اولین روز فروردین سال 61 که شهریور امسال دستگیر شدم اصالتا اهل یکی از شهرستان های نزدیک مشهد هستم، 30 شهریور امسال برای پیگیری یک موضوع قضایی(پرونده خانوادگی) به مشهد آمده بودم، از همه چیز بی خبر بودم که نزدیکی های ظهر یکی از دوستانم برایم فراخوانی فرستاد در خصوص حمایت از مهسا امینی که طبق آن باید لباس مشکی می پوشیدیم و ساعت 6 بعدازظهر برای تجمع به ...
چادرنماز صدیقه کفنِ شهادتش شد!
شان با آمبولانس بردنشان بیمارستان امام جعفر صادق (ع) ، تا آمدم به بیمارستان برسم دلم هزار راه رفت زیر لب هزار جور ذکر گفتم و سلامتی بچه هایم تنها آرزوی آن ساعاتم شده بود. مجروحیت زهرا به در بیمارستان که رسیدم پرسیدم: زخمی ها را کجا برده اند؟ گفتند: با همین مینی بوسی که اینجا هست می خواهند به تهران اعزام شان کنند. خودم را به مینی بوس رساندم صندلی های آن را کنده بودند معلوم بود ...
چرا تکفیری ها پیکر شهید نظری را مبادله نکردند؟ + عکس
سینه می زد. آنقدر در عالم خودش غرق می شد که دیگر متوجه اطرافش نبود. به حالی که در حرم های حضرت زینب و حضرت رقیه داشت غبطه می خوردم. سه چهار روز قبل از شهادتش آمد پیش مان و گفت: وقتی برگردیم ایران دعوت تون می کنم روستای خودمون سمت الیگودرز. گوسفندی براتون سر می برم. از طبیعتش لذت می برید. اما رفت و ما را تنها گذاشت. مهدی خیلی مظلوم بود. شهادتش داغی روی دلم گذاشت که تمام اشتیاق جوانی ام را گرفت. ...
کی روش: فردا باید بهترین تیم کره زمین باشیم
رم و همواره به بازیکنان خودم هم گفتم و می توانید این مسائل را هم بخوانید. چند سالی است که مربی کریم بوده ام و همواره به او گفتم دوست من وقتی داخل زمین هستی آماده خواندن و رقصیدن باش. نه تنها پدر و پدر بزرگت به تو کمک نمی کنند، وقتی خواندن و رقصیدن را بلد نباشی، خدای فوتبال به تو کمک نمی کند. مجددا می گویم، متوجه سوال تان شدم و داستان را هم فهمیدم که افراد حرفه ای باید چطور بازی کنند. بازی ما ...