سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی خواندنی از آداب و رسوم فراموش شده بارش برف مهربانی در مشهد
خوردنش بهتر باشد و به قول قدیمی ها، بیشتر به جانشان بچسبد . خورد و خوراک در شب های برفی، به این ها خلاصه نمی شد. آن ها که دستشان به دهانشان می رسید و می توانستند میوه و محصولی را برای این شب ها، در زیرزمین ذخیره کنند، موقع خوردن آن ها، در جمع کسانی که زیر کرسی می نشستند، کلی اطلاعات عرضه می کردند که هیچ کدام سندیت علمی نداشت! اگر در شب های زمستان و به خصوص شب چله، هویج، گلابی یا ...
کسبه به توهم برانداز ها خندیدند!
گزارش های اعتصاب در رسانه های فارسی زبان از آن نمونه هایی است که دروغش برای خود مردم و کسبه زودتر و بهتر از بقیه روشن می شود. مردم مشغول کسب و کارند، اما می شنوند که بی بی سی و اینترنشنال آن ها را در اعتصاب به حساب آورده اند! معدودی ویدئو از اعتصاب هم که منتشر می کنند، بدون هیچ نشانه زمانی و موقعیتی است. شخصی با دوربین موبایل از راسته مغازه داران یک صنف فیلم می گیرد و می گوید ببینید بسته اند همه ...
ظاهر و باطن و باقی قضایا
ادارات تابعه ستاد اجرایی دایره مرکزی با هم همکار بودند، آن دو نیز اواسط وقت ناهار و نماز مشغول صحبت با یکدیگر بودند. کارمند آقای دوم به کارمند آقای اول گفت: من دیشب در منزل بیچاره شدم، تو چطور؟ کارمند آقای اول گفت: من برعکس. کارمند آقای دوم گفت: چطور؟ کارمند آقای اول گفت: وقتی به منزل رسیدم شام آماده بود و با همسرم شام خوردیم. سپس فوتبال نگاه کردم و نفهمیدم چطور روی کاناپه خوابم برد و تا صبح همان جا ...
ادای دینِ خان
. در این کتاب می خوانیم: خاکی شده بود. گردو خاک بر همه تنش نشسته بود و موهای سر و مژه ها و ریش هایش هم غبارآلود بود. طوری که وقتی خان او را از دور دید، نشناختش و وقتی به او رسید و خواست از اسب پیاده شود، تازه فهمید مدرس است. سلام کرد و مدرس جوابش را داد. مدرس بیل در دستش را زمین گذاشت و آمد روبه رویش و با لبخند احوال پرسی کرد. خان پرسید: آقا شما چرا کار می کنی؟ کارگر ...
تئاتر، فریاد خفته جامعه
بازیگران شلوغ شد و آغوش و خسته نباشید میهمان جمع وسط صحنه شد. از حوزه هنری بیرون رفتم. زباله گردی از مقابلم عبور کرد. به کیسه نخ نمای پر از زباله اش نگاه کردم و آرزو کردم کاش کسی صدای این بخش از جامعه را هم بشنود. کاش کسی درد همه را ببیند و تبعیض را از جهان از پرسیدم: ما که چند ساعت پیش مخاطب نمایش خورشید بودیم، مرد زباله گرد را دیدیم یا ما هم مثل دیگران گذشتیم؟ انتهای پیام ...
گزارش میدانی از وضعیت دانشگاه های کشور در 14 آذر/ آرامش در کلاس های درس
؛ ساعت 10.30 صبح یک روز بارانی تقاطع خیابان حافظ و جمهوری. برای پوشش روایتی درست از تجمعات دانشجویان در این سه روز راهی دانشگاه ها می شویم. پاساژ چهارسو و علاالدین مثل همیشه پر رفت و آمد هستند. باران گام های عابران پیاده را تندتر کرده؛ جز مردمی که برای رسیدن به محل کارشان با یکدیگر مسابقه می دهند خبری از تجمع در کف خیابان نیست. مقصد ما دانشگاهیست که در ماه گذشته وقایع تلخی را تجربه کرد ...
سراریزی مهربانی به خانه های کارتنی/ دل هایی که بسیجیان می خرند
غیرت و غرور خم شده جوانان را به تماشا نشسته بود روی دیوار دلم قاب گرفتم. درست وقتی که بسته کوچک غذای گرم را با اندک محبتی سرو می کردند و همچون قاصدک خوش خبری از این سو به آن سو در حرکت بودند. قلم و کاغذ را آتش کردم تا کلام بسیجیان جوان میدان خدمت دست به دست شود و گوش فلک را پر کند. قرعه فال به امیرحسین افتاد؛ با کم رویی و اما و اگر و ترس از ریا، بالاخره صدا صاف می کند و می گوید: ما از بچه ...
گوشت 400 هزارتومانی هم دامداران را نجات نمی دهد!
، چندان تفاوتی ندارد چون کارشان که تمام شد، بعد خوردن شام فقط می ماند خواب برای آماده شدن برای فردایی پر از راه رفتن و دنبال گله دویدن. شیر می دوشند و گله را تفکیک شده به آغل ها هدایت می کنند و بساط چای و شام پهن می شود. وقتی پیشنهاد می دهم تا اجازه دهند شب را با آن ها به صبح ...
سلامتی سرهنگ قذافی صلوات!
: حسن آقا در سکوت اجازه داد که همه سوال هایشان را بپرسند. چهره اش توی هم رفته بود، اما سعی می کرد هم چنان دلداریشان بدهد: باور کنین من هم مثل شما فکر می کردم ما این همه زحمت کشیدیم که به بیگانه ها متکی نباشیم. ما اون همه اونجا از بودن روس ها انتقاد کردیم و بابتش سوری ها را سرزنش کردیم، ولی فعلاً شرایطیه که هست و کاری نمیشه کرد. قذافی موشک ها رو با سرجهازی شون داده. احتمالاً اگه اینا رو ...
درخواست طلاق به خاطر لباس عروس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی گرو ، باران پاییزی در آن صبح سرد روزهای اواسط آذر هم چهره شهر را زیبا کرده و هم حیاط دادگاه خانواده را خلوت تر. زوج هایی که برای طلاق آمده بودند داخل راهروها به انتظار نوبت رسیدگی به پرونده شان ایستاده بودند. در پله های طبقه اول یک زوج جوان و کم سن و سال در حال گفت وگو بودند. دختر جوان با صدای بلند می گفت من برای تو ارزشی ندارم تو حتی لباس عروسی که من انتخاب کردم را ...
خبرخوب|چشمتان به نفس های ارومیه روشن!/ خبرخوش اقتصادی؛ جریمه بی جریمه!
دل توی دل کوچکش نبود. تا صبح خواب به چشمانش نیامده بود. مدام بلند می شد و چادر سفید با گلهای قرمز را به سر می کرد. با کلی ناز و ادا خودش را در آینه نگاه ودوباره آن را تا می کرد. قرار بود دختر کوچولوی این سالها، برای خودش خانمی بشود و آغاز بندگی اش را جشن بگیرد، آن هم در کنار نگاه مهربان امام مهربانی ها.حرم پر از پروانه های سرخ و سفید شده بود. 1000 پروانه که در سالروز میلاد حضرت زینب(س ...
روضه ای به نام حوض خون
. خانم ها صبح تا شب می ماندند و همه آنها را می شستند. من هم مدام می رفتم. هرچند از دیدن لباس های خونی زیاد گریه می کردم، دیگر بی تابی نمی کردم. هر لحظه ناصرم را حس می کردم که نشسته روبه رویم، زل زده به دست هایم و ساییدن لکه ها را نگاه می کند. گاهی جلوی گریه ام را می گرفتم تا بچه ام نبیند. حوض خون حاصل همکاری دفتر تاریخ شفاهی اندیمشک و واحد تاریح شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است که توانسته روایتگر زنانی باشد که پشت جبهه ماندند اما دست هایشان کوهی پشت رزمنده ها شد. ...
قهرمان پارالمپیک، از مدرسه رفتن با فرغون تا طلای توکیو!
اول دراهواز تمرینات والیبال نشسته را پیگیری کردم و در مسابقات قهرمانی کشور و لیگ باشگاهی شرکت کردم تا برای تیم ملی انتخاب شدم اما متاسفانه خط خوردم، گفتند دستات کشیده نیست و بازیکنان بهتر از من برای حضور در تیم ملی وجود دارد، گفتم دوباره تلاش می کنم تا به تیم ملی وارد شوم اما برای بار دوم نیز خط خوردم، برای سومین سال نیز به دنبال حضور در تیم ملی بودم که با تشویق مربی استانی به سمت دوومیدانی گرایش ...
تصاویر | پیکر مفتون امینی زیر باران به سوی خانه ابدی بدرقه شد | آخرین نفر از نسل طلایی ادبیات معاصر ایران
درباره سجایای اخلاقی او بگویم. سال های زیادی به لطف فرهاد عابدینی و غلامحسین سالمی که به دلیل بیماری امروز حضور ندارد با مفتون امینی حشر و نشر داشتم. آخرین بار با آقای عابدینی که به دیدنش رفته بودیم، گفت: من شمع رو به خاموشی هستم، به نظر به شاعر الهام شده بود امسال را به پایان نخواهد رساند. او خاطرنشان کرد: یکی از ویژگی های مفتون این بود که ندیدم پشت کسی حرف بزند یا از کسی گله کند، یا بحث ...
اگر تلویزیون داری، خانه مان را اجاره نمی دهیم!
کوکتل مولوتف درست می کرد برای پرتاب کردن به سمت گاردی هایی که تیراندازی می کردند. بهش گفتم مواظب باش دستت نسوزد. می گفت نه مامان! خاطر جمع باش هیچ چیزی نمی شود. با پدرش می رفت و بعض وقت ها حاج آقا شب خانه نمی آمد و همینطوری آنجا می ماند. یک شب هم خیلی سخت باران آمده بود. * تا صبح گریه کرد در منطقه نیروی هوایی هم خیلی کشت و کشتار شده بود و حاج آقا رفته بودند. آقا رضا هم می ...
وانتش را فروخت و رفت سوریه + عکس
آمدند و تعریف می کردند، حسین هم خیلی ناراحت شده بود. چیزهایی می شنید که خیلی بهش برخورده بود. آمد و رفت ثبت نام کرد. دو سه ماه هم رفت تعلیم دید و همه کارهایش را کرد تا اسمش درآمد و رفت سوریه. سوریه هم که رفته بود، برای من که تلفن می کرد، یک بار گفت امروز رفته بودم حرم حضرت زینب سلام الله علیها و یکی دو ساعت آنجا نشسته بودم. می خواستم بلند بشوم بروم آنطرف تر و نماز بخوانم. همین که آمدم ...
مروری بر زندگی پیر جبهه حاج محمدحسین فیض آبادی
مسجد شرکت کند ونهایتا در تاریخ بیست و سوم آذر 1368 به ملکوت اعلی پیوست و در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج و در جوار سرداران شهید و سایر شهیدان گرانقدر آرمیده است. از برجسته ترین خصایص وی از قبل و بعد از انقلاب. اعتقاد عمیق و عملی به اسلام واحکام اسلامی، خواندن نماز شب و شرکت در نماز های جماعت یومیه در مسجد حتی صبح ها، حضور در هیئت های مذهبی، سینه زنی خاص و دلنشین در ایام محرم و صفر و به ...
دست بسته سربلند
به کاشان رفت و سپس همراه پسرعموی مان از طریق بسیج محل عازم جبهه شدند. قبل از عملیات حمیدرضا برای مرخصی آمده بود و موقع خداحافظی برای سلامتی اش دعا کردم. نگاه پر معنایی به من انداخت و گفت: خانواده ما جانباز، شهید و اسیر به خود دیده و از خدا می خواهم من مفقودالاثر شوم و در عملیات کربلای 4 هم به این آرزو رسید. چشم در چشم عکس برادرش دوخته و به اندازه یک عمر خواهری دل تنگ او شده بود: به عنوان ...
پرچم مدرسه زمردیان بالاست
، ولی اصرار خانم معلم برای فرستادن زهرا به داخل کلاس فایده ای ندارد و او با هیجان و خوشحالی مشغول چرخاندن پرچم و سرود خواندن است. مسیر پردردسر دیس های پر از شیرینی کشمشی، روی میز، دلربایی می کنند و مریم چندبار به قصد ناخنک زدن آنها به سمت میز رفته، ولی هر دفعه با تشر دوستش نازنین مجبور به صبوری شده است: مریم حالا بیا شعر بخونیم، بعدا با هم شیرینی می خوریم! مریم و نازنین تا وقتی به سن ...
فردین، ایرج قادری، سعید راد و سعید مطلبی با برزخی ها برمی گردند/ چون شاه رفته باید شاه دوبله و شاه ...
سال 1358 سعید مطلبی فیلمنامه برزخی ها را می نویسد و ایرج قادری آن را با حضور فردین، ناصر ملک مطیعی، سعید راد، محمد علی کشاورز، خودش و چند بازیگر دیگر کارگردانی می کند. فیلم می خواهد اهمیت وطن را یادآور شود و مسئولان وقت سینمایی از آن مستمسکی برای تغییر نگاه مردم و دستگاه حاکمیت نسبت به هنرمندان پیش از انقلاب بهره ببرند. برزخی ها سال 59 اکران می شود و مورد توجه مخاطبان قرار می گیرد. عده ...
شبی که تمام مسافران طرقبه سرهنگ شدند!
... مادرم صبح تا شب، کافی گوش می کرد و من همه نوار های کافی را حفظ بودم و گاهی این طرف و آن طرف، آن ها را با تقلید صدای مرحوم کافی می خواندم. فکرش را بکنید؛ دو نفر توی پست نگهبانی نشسته اند و یک نفر روضه می خواند و آن یکی گریه می کند. یک دفعه هم قرار شد برویم یکی دو هفته آموزش ببینیم، شاید ما را هم ببرند جبهه. من و تقی نیکوکار که مثل همیشه با هم بودیم، خودمان را قاتی بچه ها ...
رقص و هم آغوشی زن گریان با مرد غریبه ! / شوهر بی غیرت می خندید !
اقتصادی خودم افسوس می خوردم. تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه ...
جمع هایپر و پروانه؛ یا طیاره !
! اگر ندیده اید و یا نشنیده اید به آنجا بروید و پیش از رسیدن حواس تان باشد در معبر ورودی اش ولو برای لحظه ای توقف نکنید که نگاهبان رهای تان نمی کند همانی که بر سر نگارنده آمد و نگارنده می دانید خود از انواع پرسش پر است و حالا اضافه بر همه مدام از خود می پرسد ما کجا و پر پروانه ای کجا؟ پری پروانه ای که حتی مالک معبری است آنطور که نگاهبان گفت! هواپیما و کلی خلبان و ... هر چند هواپیمایش عین پر ...
ایده ثروتمند شدنم را از یک گردو گرفتم
گردو گیلان گردو گیلان پر خاصیت و خوش طعم است که زبان زد بسیاری از افراد قرار گرفته است. گردو گیلان انواع مختلفی دارد که مهمترین ها با ویژگی هایشان به شرح زیر است: گردو کانادایی ارغوان: این نوع گردو دارای پوست کاغذی است و مغزی درشت و با کیفیت دارد. گردو ژنوتیپ برتر تیپ 7: این محصول درصد بالای مغز زیادی دارد و بسیار با کیفیت و درشت است. گردو ...
عاشقانه های یک زوج معلول
تصمیم گرفتم ازدواج کنم همسرم را در جلسات جامعه معلولان دیده بودم و از ایشان خوشم آمده بود با خانواده ام مطرح کردم و آن ها هم مخالفتی نکردند بعد ازدواج نیز بافتن فرش را با همسرم ادامه دادم. مرادی ادامه می دهد: بعد از این همه زحمت و تلاش توسط یکی از دوستانم در شرکتی مشغول به کار شدم و خدا روشکر در حال حاضر نیز در این شرکت مشغول کار هستم با اینکه قالی بافی را دوست دارم ولی گاهی اوقات ...
دلالی ارزی با کارت ملی اجاره ای
صرافی ها برای تبدیل ریال به دلار طولانی تر از قبل شد و هم بازار اجاره کارت ملی هم داغ. اول صبح یک روز سرد پاییزی، صف طولانی مقابل یکی از صرافی ها همه عابران و آن هایی که درحال عبور از خیابان امام خمینی (ره) هستند را متعجب می کند. اول صف جلو در صرافی است و آخر صف هم نزدیکی های سفارت پاکستان. یکی از آن هایی که در صف ایستاده است می گوید از حوالی 5 صبح برای گرفتن ارز سهمیه ای آمده ...