در رسانه | گزارش ایسنا از یک خانه امن در قزوین
سایر منابع:
سایر خبرها
تهیه فیلم خصوصی از آزار سیاه 20 زن و مرد مسن در تهران!
پسر جوانی که 20 زن و مرد مسن را مورد آزار و سرقت در تهران قرار داده است، با تهیه فیلم خصوصی از این افراد سعی کرده بود آنها را وادار به سکوت کند. به گزارش عرشه آنلاین، متهم که مردی جوان است با اغفال زنان و مردان مسن و ایجاد حس دلسوزی در آنها وارد خانه هایشان می شد و بعد از اینکه اموال شان را به سرقت می برد از آنها فیلم خصوصی تهیه می کرد تا شکایت نکنند. او یکی از قربانیانش را تا پای مرگ ...
روزهایی که بدون شهید قاسمی می گذرد
دیپلم گرفت. همسر شهید قاسمی با بیان اینکه در بحبوحه انقلاب نیز همسرم در همه برنامه ها شرکت می کرد و حتی شب ها با برادرشوهرم شعارنویسی می کرد، گفت: یک روز یکی از زنان همسایه به من گفت نمی دانم دیشب چه کسی روی تمام دیوارهای محله مرگ بر شاه نوشته است، من هم که نمی دانستم کار اکبر و برادرشوهرم بوده به خانه آمدم و گفتم زن همسایه گفته دیشب همه دیوارها را شعار نوشته اند، همسرم خندید و من متوجه ...
اعترافات روباه پیر پارک دانشجو /جزییات ماجرای آزار 20 زن و مرد تهرانی
. وی در تشریح جزییات ماجرا گفت: من اهل همدان هستم. تا کلاس هشتم بیشتر درس نخوانده ام و فرزند اول یک خانواده هستم. پدرم کارگر فصلی بود و خیلی از اوقات بیکاربود. به همین خاطر وضع مالی خوبی نداشتیم. حدود 6 ماه پیش برای یافتن کار از همدان به تهران آمدم و در یک کارگاه تولیدی لباس مشغول به کار شدم. من مدتی را در خانه یکی از اقوام ساکن بودم اما بعد از مدتی ناچار شدم به مسافرخانه بروم. ماهانه 8 ...
رمز و رازهای یک ازدواج موفق از دید دیوید بکام/ بروکلین به نصیحت های پدرش گوش می دهد؟
نیز از راهنمایی دیوید بکام بهره برد. بروکلین در ادامه گفت: من از کودکی دوست داشتم در آشپزخانه باشم. پدرم هم همیشه عاشق آشپزی بود. او هنوز عاشق آشپزی است، اما من هرگز به این کار به عنوان یک حرفه فکر نمی کردم. و سپس کووید شروع شد و من هر روز برای همسرم، خانواده ام و خانواده اش آشپزی می کردم. عاشق این کار شدم و دیدم که از آن لذت می برم. بروکلین به یاد می آورد که سالها پیش با دیوید اسپاگتی بولونیز درست ...
اعتراف کثیف به 8 سال خیانت: روزها وقتی شوهرم از خانه می رفت سریع..!
ما به طور سنتی با یکدیگر ازدواج کردیم. اما همسر من فرد دیگری را دوست داشت. اما به اصرار خانواده اش با من ازدواج کرد. بعد از ازدواج او از عشق قدیمی اش دل نکنده بود و با او در ارتباط بود. یک روز که به رفتارهای همسرم شک کردم در خانه دوربین کار گذاشت. مردم وقتی دیدم که هر روز بعد رفتن من به سرکار او عشق سابقش را به خانه می آورد. بعد از اینکه زنم به خیانتش اعتراف کرد گفت که 8 سال است که این کار را انجام داده است. منبع: فرتاک نیوز ...
پای جنگ با صبر زینبی ماندیم/ 3 ماه حضور در جبهه
حاضر برای رفتن باشم. تورانی بیان داشت: زمانی که همسرم از جبهه برای مدتی به خانه برگشت؛ دختر کوچکم 4 ساله بود که با 3 فرزند دیگرم به او سپردم و راهی جبهه شدم؛ زمان حرکت بی نهایت بی قرار فرزندانم بود اما در ایستگاه اول که شهرستان چالوس بود و یک شب در آنجا برای راهی شدن به تهران اقامت داشتم، همه تعلقات دنیوی انگار از ذهنم دور شد. وی افزود: صبح فردا با قطار به تهران رفتیم و از آنجا ...
شیما برای این که سرکیسه ام کند، مرا هووی خودش کرد...
...، از همسرم طلاق گرفتم. چرا که او اعتیاد شدیدی به موادمخدر صنعتی داشت و روزگارم را سیاه کرد. من هم برای آن که بتوانم دخترم را از این زندگی فلاکت بار نجات دهم بعد از جدایی از فرامرز به مشهد آمدم. و به یکی از مراکز حمایتی دولتی رفتم. آن جا بود که با زنی آشنا شدم و سرگذشتم را برایش بازگو کردم. او هم با آرامش و طمأنینه پای درددل های من نشست و به ماجرای تلخکامی هایم در زندگی ...
از سقط های زیرزمینی تا توریسم سقط
هنوز هم وقتی از آن تجربه صحبت می کند صدایش می لرزد و ترس و تلخی آن روزها دوباره برایش تکرار می شود. هیچکس حاضر نبود به من کمک کند. تمام اطلاعات و نام دارو را از اینترنت پیدا کردم؛ از بازار سیاه قرص ها را خریدم و در خانه بچه را سقط کردم. 6 هفته از بارداری ام گذشته بود که متوجه اش شدم. شرایط مالی و کاری من و همسرم برای بچه دار شدن مناسب نبود و در آن برهه نمی توانستیم به بچه دار شدن فکر ...
فضای پرداخت به مسائل اجتماعی در سینمای کوتاه بیشتر فراهم است/ تلاش برای حفظ سینما
. در افرادی که مورد تجاوز قرار می گیرند ساختار روانی آنان بهم می ریزد و معتقدم خشونت امروز مسئله مهمی است. خشونت در جامعه شبیه ویروس سرایت می کند و وضعیت ملتهب جامعه به دلیل ورود خشونت است. طهماسبی منتقد برنامه در این بخش اظهار کرد: انتخاب پایان بندی اثر هوشمندانه است. فیلم بدون اشکال نیست اما اثر خوبی است. از فیلمی همچون جاده قدیم به مراتب اثر بهتری است به رغم اینکه با کست کوچکتری تهیه ...
زن جوان: هنوز از نگاه معنی دار آن روز دخترم زجر می کشم/ بگذارید به دنبال سرنوشت شوم خودم بروم و...
آمد داشتند. در این میان برخی زنان معتاد مرا هم ترغیب به مصرف مواد می کردند تا زندگی تلخ گذشته ام را فراموش کنم. طولی نکشید که من هم گرفتار مواد افیونی شدم و سرنوشتم در مسیر تباهی قرار گرفت. پسرم برای ناپدری اش مواد فروشی می کرد و من هم در حالی که سومین فرزندم به دنیا آمده بود دوباره باردار شدم و در حالی که مصرفم هر روز بیشتر می شد، همسرم مرا کتک می زد تا جنینم را سقط کنم اما من ...
روایت بانوی خرم آبادی که با اینستاگرام به نجاری رسید!
بود این را فراموش کردم بگویم وقتی وسایل نجاری داخل حیاط پدرم بود، یکی از دوستانم که کارگاه خیاطی دارد، وقتی وسایل را گوشه حیاط دید گفت: چکار می کنی؟ گفتم نجاری، همان جا پیشنهاد ساخت یک قفسه را با چند تیکه چوب مطرح کرد، وقتی تکه های چوب را دیدم متوجه شدم که ام دی اف هستند. تا آن لحظه ام دی اف کار نکرده بودم، قضیه را با همسرم در میان گذاشتم و شروع به ساخت قفسه کردیم، 600 هزار ...
سه روز اعتصاب غذا برای گرفتن اجازه رفتن به جبهه
باید خودتان را معرفی کنید! نسرین ژولایی هستم. فرزند محمد علی که پدرم هم از ذاکرین اهل بیت (ع) بودند. تحصیلاتم لیسانس ادبیات است و دبیر بازنشسته آموزش وپرورش هستم . همسر جانباز شیمیایی 55 درصد می باشم. اهواز به دنیا آمدم و بزرگ شدم. به دلیل درمان همسرم و رفت و آمدهایمان به بیمارستان از سال 1398 در کرج ساکن شدیم. 4 فرزند، سه پسر به نام های محمدتقی، محمدعلی، محمد مهدی و یک دختر دارم. ...
از مبارزه با رژیم طاغوت تا شهادت در جبهه رقابیه
ذبیحی فردی فاضل و از علمای شهرستان قوچان بود که حتی حضرت آیت الله بهجت در سفر به مشهد، به دیدار ایشان می آمد. پدرم با پدر همسرم در یک حجره مشغول به تحصیل دوره اجتهاد بودند و پدرم، استاد همسرم بود، روزی که ایشان به خانه ما آمدند، یکدیگر را دیدیم و بعداً شهید در مورد ازدواج با من، با پدرم صحبت و ایشان نیز این موضوع را با من مطرح کرد. چون پدرم استاد ایشان بود و شناخت خوبی درباره شهید داشت، جواب م ...
دست پروده های نخلستان های خرمشهر دفاعی مقدس را رقم زدند
شویم و تا آنجا که یادم می آید خیلی سخت و پس از پرس و جو های فراوان از دوست و آشنا محل سکونت خانواده ام را جویا شدم، اما برای منی که اهل سفر به این شهر و آن استان نبودم سخت بود، چگونه باید یک بار دیگر خانواده ام را ملاقات می کردم؟ این رزمنده هشت سال دفاع مقدس ادامه می دهد: به هر زحمتی بود خود را به آن روستا رساندم. وقتی به آنجا رسیدم مشخصات خانواده ام را دادم و آن ها را ملاقات کردم، اما چون ...
حسرت های این چند نفر از غُصه آبتان می کند!
. سال ها پیش یک روز به یکی از دوستانم زنگ زدم چون خبر داشتم دوران خوبی را از لحاظ روحی نمی گذراند و شرایط سختی دارد. پای تلفن به دوستم گفتم همین حالا به خانه اش خواهم رفت و او با گفتن اینکه حالش خوب است و نیازی به این کار نیست بالاخره توانست پشیمانم کند. کمتر از یک مایل به خانه اش فاصله داشتم و نرفتم. نرفتم و فردا صبح با تماسِ مادرِ دوستم از خواب بیدار شدم. مادرش با صدایی لرزان به من ...
درشکه را دادم تاکسی خریدم | پیکان که رفت خاطراتم را با خود برد
به ندرت مورد مهمی را از قلم می اندازد، در جوابم چشم هایش را باریک می کند و می گوید: متولد سال 1314 در تبریز هستم، وقتی 12 سالم بود به همراه خانواده ام به تهران آمدیم و من اندکی بعد در یک جوراب بافی مشغول به کار شدم، یادم می آید که هفتم مهر ماه سال 1339 بود که توانستم گواهینامه ام را بگیرم، از همان موقع راننده تاکسی شدم؛ یعنی الان 54 سال است که راننده ام. آن موقع هم مثل الان یک قانون هایی برای خریدن ...
سعی کرده ام چهره واقعی زن ایرانی در جهان دیده شود
برای اولین بار در تاریخ فوتبال ایران، پزشک بازی در ورزشگاه های ایران یک زن انتخاب شد. افسر پزشکی بازی پرسپولیس و النصر دکتر زهره هراتیان بود. فردی که مورد تأیید FIFA و AFC است. به گفته بسیاری از کارشناسان و علاقه مندان فوتبال، هراتیان خط شکن بسیاری از حوزه های پزشکی ورزشی محسوب می شود. همچنین وی پیش از این به عنوان تنها نماینده ایران و تنها پزشک زن مسابقات جام جهانی قطر در کنار دیگر پزشکان ورزشی قهار جهان انتخاب شده بود. ...
زن جوان: اعتیاد باعث شد تا به رابطه نامشروع روی بیاورم
زن 30 ساله درباره سرگذشت خود گفت: 14ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند؛ چراکه مادرم به مصرف مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود و پدرم نمی توانست این وضعیت را تحمل کند.آن ها مدام با یکدیگر درگیر بودند و مادرم نیز حاضر نبود اعتیادش را ترک کند. بعد از این ماجرا خواهر بزرگ ترم نزد پدرم ماند ولی من که دختری نوجوان بودم و دلم به حال مادرم می سوخت، به همراه او رفتم. مادرم اتاقی را در حاشیه شهر اجاره ...
دوخت ملحفه رزمندگان با نور ضدهوایی
کردم و چون بچه هم نداشتم همه ساعات روز را در مسجد می گذراندم و همسرم گاهی وقت ها شام می خرید و می آورد، من لباس رزمندگان را می دوختم و مادرم هم با بقیه خانم ها آن ها را اتو زده و دگمه می دوختند. سال 61، من، همسرم، پدر و مادرم با چهار خانم و یک آقای دیگر به نام آقای کهفی به اهواز رفتیم تا آنجا کمک کنیم، در طول مدتی که آنجا بودیم ملافه ها و لباس هایی را که داده بودند تمیز و مرتب کرده و برای ...
از غسالخانه دا تا فرنگیس تبر به دست
این زنان قهرمانانه پا به عرصه جنگ گذاشتند مثل زهرا حسینی، فرنگیس حیدرپور، شهناز حاجی شاه و... که هر چقدر از رشادت ها، دلیر و شجاعت آنان بگوییم باز هم حق مطلب را ادا نکردیم، در ادامه درباره شان می نویسم که چه کار بزرگی انجام دادند. اولین زن شهید در خرمشهر شهناز حاجی شاه نخستین زن شهیده خرمشهر با آغاز جنگ در کنار برادرانش، ناصر و محمد حسین، به دفاع از شهر پرداخت. وقتی خانواده اش ابتدای ...
من فقط با مرد متاهل سن و سال دار وارد رابطه می شدم که...!
یک دختر از دلیل برقراری رابطه اش با یک مرد سن و سال دار و متاهل پرده برداشت. به گزارش وقت صبح به نقل از ایران، خانواده نیوشا از کاری که دخترشان کرده متعجب هستند و حالا نیوشا که در بازداشت است برای سایت جنایی از رابطه خانوادگی اش می گوید. *چه مدت است بازداشت هستی؟ چند روز است. برایم وثیقه صادر کردند و پدرم سند خانه را آورده که آزادم کند. *چرا با مردی ...
ملیکای 23 ساله بعد از تجاوز دوست صمیمی شوهرش خودکشی کرد
همسرم دوستش را به خانه آورده بود و مشروبات الکی مصرف کردند و دیگر در حال طبیعی خود نبودند. دوستش در خانه ما خوابید و همسرم هم بی توجه به این مسئله خوابید نیمه شب ناگهان متوجه شدم که دوستش بالای سرم است و دهانم را گرفت که اگر حرفی بزند آبرویم را می برد و مرا مورد تجاوز قرار داد چندین روز بعد مسئله را به همسرم گفتم وی اظهار می کرد که از بس فکر و خیال می کنی توهم زدی من به دوستم اطمینان دارم ...
قتل برادر بزرگ تر به خاطر بدگویی
و مادرمان زندگی می کنیم. دو برادرم در طبقه سوم و چهارم زندگی می کنند و مقتول هم طبقه دوم همراه مادر و پدرم زندگی می کرد و من هم طبقه همکف زندگی می کنم. مدتی بود که برادرم پشت سر من بدگویی می کرد و همین موضوع باعث اختلاف ما شده بود. هر چقدر به او می گفتم پشت سر من صحبت نکن، فایده ای نداشت و او باز هم تکرار می کرد. روز پنج شنبه سر همین موضوع در خانه با هم درگیر شدیم، یکدیگر را کتک زدیم و بعد هم ...
نقش زنان در دفاع مقدس به روایت رزمنده، همسر و خواهر شهید
بانوان به این خودباوری رسیدند که می توانند نقش تاثیرگذاری در جامعه داشته باشند در ادامه خانم عقیلی گفت؛ با خانواده در خدمت نظام بودیم و هستیم طی دوران دفاع مقدس به عنوان امدادگر در بیمارستان های اهواز فعالیت داشتم دیدن صحنه های مختلف مجروحیت رزمندگان در بیمارستان ها روحیه امدادگران را سخت کرده بود به طوری که زمانی که برادرم مجروح شد به او می گفتیم اصابت تیر به پا چندان هم مهم نیست در ...
یکی از عوامل تعیین کننده سرنوشت جنگها، تدارکات و پشتیبانی جبهه نبرد است
بهداشتی و تقریباً هر کاری که از دستمان برمی آمد انجام می دادیم و سعی داشتم در آن دوران سخت نقشی موثر داشته باشم. گوزلیان می گوید:سال 65 بسیج خواهران در زنجان شکل گرفت من به عنوان مربی، دوره های آموزش نظامی را در پایگاه های مقاومت بسیج به داوطلبان آموزش میدادم بعد از مدتی وارد سپاه و جذب شدم و در آبان سال 68 صاحب فرزند پسری شدم و با حمایت مادرم و همسرم به فعالیت خود ادامه دادم. ...
زن های روستا با دیدن من بسیجی شدند
صدیقه گودآسیایی، خیرالنسای دوم سبزوار است. چندی پیش در این صفحات از خیرالنساء مطالبی را به رشته تحریر درآوردیم. خیرالنساء صدخروی همان بانوی با همتی بود که با غیرت مثال زدنی اش در طول هشت سال جنگ تحمیلی، خانه خود را در روستای صَدخَرو سبزوار تبدیل به پایگاهی برای پشتیبانی جنگ کرد. او با تلاش مجدانه و مجاب کردن دیگر زنان روستا، اقدام به پخت نان، تهیه مربا از میوه ها و محصولات بومی روستا، خیاطی و ...
او من را با زبان چربش گول زد و به خانه خالی اش برد که ناگهان دیدم...!
ماجرا قرار بگیرد و برای چند سال دیگر از همه چیز محروم شوم، این حادثه را پنهان کردم. ولی آن قدر درد کشیدم که به ناچار به خانه رفتم و مادرم که از نوع رفتارم فهمیده بود حادثه ای برایم رخ داده است. کنارم نشست و من هم همه ماجرا را برایش بازگو کردم. وقتی مادرم مرا به بیمارستان رساند، پزشکان دستم را به خاطر شکستگی گچ گرفتند واکنون نیز پرویز خانواده ام را تهدید می کند که... ...
زخم هایی که باقی ماند
به مرخصی آمدم. پدرم همچنان مخالف بود. این بار در قالب نیروی بسیجی و مردمی با جلب رضایت پدربزرگم به منطقه فکه اعزام شدم و در بهمن سال 1360 در عملیات فتح المبین شرکت کردم. سوگندی که با اسارت شکسته شد باقری خاطرنشان کرد : بعد از عملیات به منزل پدری برگشتم. پدر و مادرم قرار بود سال 1361 به حج مشرف شوند. با توجه به این که فرزند بزرگ خانواده بودم، پدرم قسمم داد و از من خواست دوباره ...
خاندان میربلوک رودسر، الگویی از طبابت مردمی و خدمتگزاری به جامعه
شعار سال: نام زنده یاد دکتر احمد میربلوک در افکار عمومی در داخل کشور و خاصه گیلان نامی آشنا مترادف با طبابت مردمی، اخلاق مداری و خوشرویی و متانت و نیکوکاری است. زنده یاد دکتر احمد میربلوک به عنوان یک پزشک حاذق، متبحر و مجرب در دوران حیات پر بارش خدمات شایان و ارزشمندی به جامعه ارائه نمود و از هیچ تلاشی برای یاری رساندن به مردم و درمان بیماران کوتاهی نکرد بی آ نکه مساله مادی برایش اهمّیتی داشته باشد. در واقع دکتر احمد میربلوک مصداق بارز و عینی این شعر حضرت شیخ اجل سعدی است که فرمود: مرد نکو نام نمیرد هرگز / مرده آنست که نامش به نکویی نبرند . چرا که وی با گذشت 23 سال از سفر ابدی همچنان در دل های مردم گیلان و به خصوص اهالی شرق این استان زنده و جاوید است. به منظور ارج نهادن به خوبی ها و نیکی ها با یکی از فرزندان شادروان دکتر احمد میربلوک رسانه آوای سبز مصاحبه ...