4 آبان در اکباتان تهران چه گذشت؟ / روز شهادت شهید علی وردی چه گذشت!؟
سایر منابع:
سایر خبرها
باید از روزی ترسید که آرمان ها نباشند
کلاس صبحش تشکیل نشده بود، نتوانست برود. ساعت نه که از خواب بیدار شد، صبحانه را آماده کردم و ایشان میل می کرد. موقع رفتن از آنجایی که آن شب قرار بود به منزل مادرم برویم، به آرمان گفتم: شما هم شب به منزل عزیز بیایید، چون ما هم آنجا هستیم. آرمان گفت: باشه مامان، من کلاس دارم، اما اگر توانستم حتماً می آیم. گفتم: پس آمدنت را به من خبر بده. پس از آن قدری با هم صحبت کردیم. مثل اینکه قسمت بود، که آن روز ...
شهادت برای نجات یک نسل
مداحی می گذاشتند و به همراه دانیال، رفیقش با هم عزاداری می کردند. از طرف آستان قدس هفته ای یک بار برای مناطق محروم غذا می بردند، بعد از اینکه اهالی آن مناطق محروم متوجه شدند حسین شهید شده است، می گفتند روزهایی که حسین می آمد و غذا را که می داد به ما می گفت: التماس دعا برای شهادت... پخش شکلات توسط مادر در مراسم تشییع، حسین به آرزویش رسیده بود صبح روز شهادتش مادر از ...
روزی که خون یک دهه هشتادی تهران را سرخ کرد
وی از این کار امتناع می کند. بعد از این آنقدر آرمان را می زنند تا از هوش برود. یک کارگر افغانستانی که گویا نگهبان یکی از ساختمان ها بوده با دیدن وضعیت آرمان زیر سرش بالشت گذاشته و رویش پتو می اندازد. وقتی آمبولانس او را به بیمارستان رساند هوشیاری آرمان روی سه بود و نصف روز را در حال کما به سر برد تا اینکه به شهادت رسید. طلبه جوان و متدین و حزب اللهی رهبر انقلاب 11 آبان در ...
آرمیتا گراوند درگذشت
آرمیتا گراوند، دختر دانش آموز 16 ساله ای که در مترو بیهوش شده بود، علی رغم تلاش پزشکان پس از گذشت 26 روز، جان خود را از دست داد. صبح روز یکشنبه 9 مهر 1402، آرمیتا گراوند ، دختر دانش آموزی که از ایستگاه شهدا خط 4 مترو تهران به سمت مدرسه خود می رفت در واگن مترو تعادلش را از دست داد و بر اثر اصابت سرش به سکوی قطار مترو آسیب شدید دید. آرمیتا همان لحظه توسط چند تن از همراهانش به بیرون قطار منتقل ...
گزارشی ممنوعه از یک دبیرستان دخترانه در خیابان ولیعصر تهران
ایستگاه میدان شهدای تهران، از حال رفت و بعد از 28 روز بودن در کما، از دنیا رفت. آرمیتا، صبح یکشنبه برای رفتن به مدرسه، راهی مترو شده بود، خرید کرده بود، در ایستگاه منتظر دوستانش نشسته بود، قطار شماره 134 که آمد، اکیپ شان تکمیل شده بود و سوار قطار شده بود، اما آنطور که در فیلم منتشر شده از سوی مترو دیده می شود، چند ثانیه بعد از ورود، دوستانش او را در حالی که از حال رفته بود، به بیرون از قطار آوردند ...
اعتراف زن قاتل از کشتن همسرش | قتل وحشتناک همسر با همدستی مرد غریبه
تحمل فشار تنهایی به طور اتفاقی در فضای مجازی با مرد جوانی به نام سیامک آشنا شدم و بعد از مدتی به هم علاقه مند شدیم. او حرف هایم را می فهمید و با صحبت هایش مرا درک می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم از شوهرم جدا شوم اما او حاضر به جدایی و طلاق من نبود. وقتی موضوع را به سیامک گفتم عصبانی شد و گفت برای اینکه با تو ازدواج کنم حاضرم شوهرت را به هر طریقی از سر راه بردارم. برای قتل ...
استجابت دعای رهبری در حق جوانِ بروجردی + عکس
بودند و به مقصود رسیدگان محدود. مهدی فقط می گفت، ریحانه جان دعا کن! . تصمیم گرفتم 40 روز زیارت عاشورا بخوانم تا هر چه خیر است همان در مسیرمان قرار بگیرد. هنوز ادای این نذر به نیمه نرسیده بود که روز مبعث سال 1383 یک سال دوندگی و بردباری مهدی به ثمر نشست و به مراد دل مان رسیدیم. در این دیدار خصوصی با حضرت آقا، چند زوج دیگر مثل ما حضور داشتند و منتظر بودند که زندگی شان با دعای ...
گفتم علی جان صبر کن، برای رفتن به جبهه عجله داری!
سپاه آمده بودند، بلافاصله با همسرم تماس گرفتم و گفتم حاج آقا، علی زخمی شده است بیا خانه ملاقاتش برویم که بعد از ساعتی همسرم آمد و گفت: پسرت شهید شده کسی که بهت گفته زخمی شده به خاطر این بوده که هول نکنی. بعد از شنیدن خبر شهادت اشک از چشمانم سرازیر شد. هر روز قربون صدقه علی می روم مادر شهید همتی بیان می کند: هر روز قربون صدقه علی می روم. با فرزندم حرف می زنم، دردودل می کنم و ...
گپ و گفت خبرگزاری حوزه با دوستان شهیدعلی وردی؛ آخرین روزهای زندگی شهید آرمان چگونه گذشت؟
.... پنج شنبه که به کلاس رفتم دیدم تمام هم کلاسی ها حال خوبی ندارند و یکی از دوستان به من گفت که آرمان را دیشب زدند ولی من خیلی این موضوع را جدی نگرفتم ولی کمی بعد متوجه شدم که شهید آرمان در کما است و ضریب هوشی او 3 است و جوّ کل کلاس کاملا بهم ریخت. کمی بعد در کانال های تلگرامی فیلم شهادت شهید آرمان را دیدیم که واقعا چنین ضرباتی از انسان بر نمی آید و روز پنج شنبه را کلا مشغول ...
برای آرمان؛ هشتگی که در سالروز شهادتش داغ شد
به گزارش مشرق، یک سال قبل، در تاریخ چهارم آبان ماه 1401 اکباتان تهران شاهد یک بی رحمی بود، جوانی با ناجوانمردی و نامردی برخی در گوشه ای به شهادت می رسد، آرمانی که شهید شد تا آرمان ها بمانند، طلبه ای بسیجی که توسط اغتشاشگران اکباتان و دست خالی به شهادت رسید. می گویند، در آن شب شوم اغتشاشگران با هرچه در دست داشتند به او حمله کردند، با آجر به سر و با چاقو به صورتش می زنند، کوله پشتی او را ...
آرمان گفت: اگر گذاشتید یک لقمه شهادت گیرمان بیاید!
را کارآگاه دایره قتل اداره آگاهی معرفی کرد، با من تماس گرفت و روز بعد به محل مجروح شدن آرمان رفتیم. شرح ماجرا را برای آنها بازگو کردم و فیلمی را که اغتشاشگران از آرمان گرفته بودند، نشان شان دادم. افسر پرونده گفت: تجربه پرونده های قتل فراوانی دارم. ولی این قتل و شهادت چیز دیگه ایه. توی پایتخت، اینطوری یک جوان خوش سیما و مظلوم رو شکنجه کنند تا شهید بشه، دلم را بدجور به درد آورده. از تمام ...
وقتی پیکر فرزندم را دیدم گفتم خوش به سعادتت/ افتخار می کنم، مادر شهید هستم
.... خدمتتون آمدم تا اطلاع بدهم. بعد از شنیدن خبر، تصمیم گرفتم به پدرش خبر بدهم، اما آن زمان تلفن نداشتیم به همین دلیل از همسایه خواهش کردم تا به پدرش که در شرکت کار می کرد زنگ بزنم و اطلاع دهم، به پدرش گفتم پسرمان تیر خورده بیا خانه تا با هم برای ملاقاتش به تهران برویم. ایشان با شنیدن اصابت گلوله، حالش بد می شود و با کمک همکارش به خانه می آید. بعد ساعتی پدر شهید به سپاه می رود تا دقیق بپرسد ...
تراژدی پاییزی در اکباتان؛ دهه هشتادی که جانش را داد اما آرمانش را نه
خبرگزاری فارس-تهران؛ نیاز گلی: پس از آن که تحصیلاتش را در حوزه به پایان می رساند، در شغل مناسب و مورد علاقه اش مشغول به کار می شود. مادرش هم چند وقت پیش آستین بالا زده و با خانواده دختری همسطح و در شأن آرمان که از مدت ها پیش زیر نظر داشت قرار مدار خواستگاری را می گذارد. بالاخره روز ازدواجش فرا می رسد. پدر و مادرش از خوشحالی سر از پا نمی شناسند. آرزو خانم از تماشای پسر خوش قد و بالایش سیر نمی شود ...
خاطرات 200 رجل سیاسی و فرهنگی از آیت الله خامنه ای در آستانه انتشار / نظر رهبر انقلاب درباره کم لطفی به ...
بگیر و در مشهد به آقای خامنه ای بده. نامه را گرفتم و عازم مشهد شدم. مغازه ی دایی ام در چهارراه شهدا بود که آن روزها به آن چهارراه نادری می گفتند. آقا را دیدم که در حال عبور از آنجا بود. از مغازه بیرون آمدم، سلام کردم و گفتم: فلانی هستم از قم. نامه ای را آیت الله پسندیده داده اند که خدمتتان تقدیم کنم. فرمود: نامه را اینجا به من نده. حتماً مأمورین هستند و من را کنترل می کنند. برای خودت هم زحمت می شود و ...
وصیتنامه شهید: برای منافع دنیوی روی خون شهدا موج سواری نکنید
حسین امیدواری 10 اردیبهشت ماه سال 1365 در تهران دیده به جهان گشود، دوران کودکی خود را در محله امامزاده زید(ع) گذراند و از همان کودکی در فعالیت های مذهبی مسجد و امامزاده شرکت می کرد. در روز عاشورا از صبح اول وقت که دسته های مختلف عزاداری به امامزاده می آمدند، برای آن ها اسفند دود می کرد و از عزاداران پذیرایی می کرد. او در ابتدای شروع به کار همراه پدرش بنّایی می کرد، اما بعد از مدتی یک ...
آرمان علاقه زیادی به بازی روبیک داشت
شهادت شهید آرمان علی وردی از زبان پدر شهید آرمان علی وردی: آرمان متولد 13 تیر 1380 بود، زمان تولد آرمان ما در محله ی مالک الشتر ساکن بودیم؛ کودکی خود را در همان محل گذراند؛ درسن 4 سالگی آرمان را کلاس قرآن ثبت نام کردم. بعد از گذشت چند سال در سن 6 الی 7 سالگی با نقل مکان به خیابان آذربایجان درمسجد محل به کار های فرهنگی مشغول بود؛ در طی چند سال آرمان در آن مسجد رشد پیدا کرد و کلاس های ...
خاطره ای شنیده نشده از صحبت آرمان علی وردی با جوانانی که شعار می دادند | اغتشاشگران با آرمان می گفتند و ...
نامحسوس به جمع آن ها نزدیک شوند و مراقب آرمان باشند. آرمان رفت و با آن ها دست داد و شروع به گفتگو کرد. صدای آن ها را نمی شنیدیم اما از حرکات آن جوانان معلوم بود که با پرخاش صحبت می کنند. آرمان، آرام و ملایم به صحبت هایشان گوش می داد و بعد با متانت حرف می زد. این گفتگو بیش از یک ساعت طول کشید. در نهایت طوری شد که آن ها با آرمان می گفتند و می خندیدند. چند دقیقه بعد همه با آرمان دست دادند و ...
پیکر برادرم را بی آنکه بشناسم تحویل معراج شهدا دادم!
را هم شفاعت کن. با آمبولانس برادرم را پشت خط بردم. شب قبل وقتی پشت جبهه بودم، خواب دیدم محمود دم خاکریز ایستاده و نگاه می کند. اما حرفی نزد! از خواب بیدار شدم و به خودم گفتم اتفاقی برایش افتاده است. از گردانش پرسیدم اول گفتند مجروح شده بعد گفتند به شهادت رسیده است. بعد از سه روز پیکرش را به تهران و معراج شهدا در پشت پارک شهر انتقال دادند. به معراج که رسیدم، صورتش را با گلاب شسته بودند. با دقت به ...
جنایت برای پاکوتاه ! +عکس
نجات دهد. دوست همراه ماهی نیز با دیدن این وضعیت اسفناک، به طرف منزل دوستش رفت تا خانواده او را در جریان نزاع خون آلود قرار دهد. از سوی دیگر اهالی و رهگذران با اورژانس تماس گرفتند این در حالی بود که اصغر خردو پیکر نیمه جان دوست قدیمی اش را روی نیمکت پارک گذاشت و تلاش می کرد تا از شدت خون ریزی او بکاهد ولی تیغه چاقو قلب ماهی را شکافته بود! دقایقی بعد خودروی اورژانس 115 آژیرکشان وارد پارک ...
آیین گرامیداشت نخستین سالگرد شهادت آرمان علی وردی برگزار شد + فیلم و عکس
امنیتی امام رضا(ع) و از اهالی محله شهران تهران در اغتشاشات چهارم آبان 1401 در شهرک اکباتان، از سوی عده ای ربوده شد. این شهید بعد از بستن دستانش از سوی اغتشاشگران و ضرب و شتم شدید با ضربات متعدد چاقو، کنار خیابان رها و بعد از چند ساعت پیدا و به بیمارستان بقیةالله(عج) منتقل شد اما به دلیل شدت خون ریزی روز جمعه ششم آبان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. انتهای پیام/ ...
کتاب فرشته ظلمت – نوشته ارنستو ساباتو
تردید مخصوص او که می خواست از خود پرده بردارد، آن صداقت بیش از حد که او را دودل می کرد، و بنابراین چنان بی توش وتوان می ساخت)، شاید نوشتن برای کسانی چون او که توانایی اعمال قهرمانی و شورانگیز را نداشتند ضرورتی بود، زیرا آن جوانی که یک روز در وسط میدانی در پراگ خودسوزی کرد، و چه گوارا، و مارسلو کارانثا هیچ یک از آن ها نیازی به نوشتن نداشتند. لحظه ای در این فکر فرو رفت که شاید نوشتن کاری بود که افراد ...
دوستی با یک نابغه ی ادبی چه شکلی است؟
.... مردم در تعجب بودند که آیا این اصلاً تئاتر به حساب می آید یا اینکه واقعیت در ظاهر تئاتر پنهان شده ؟ آیا از لحاظ اخلاقی و هنری قابل قبول بود که یک نازی ایدئولوژی خودش را در مقابل تماشاچیانی که پول بلیت داده بودند اعلام کند و تشویق شود؟ اگر تماشاچیان در آخر برای نمایش دست می زدند به معنای پذیرش نظریات نازی بود؟ این جنجال تبدیل به کابوس شد. روز بعد از آخرین اجرا، 28 ام ماه مه سال 1999 ...
آرمان هم رفت، اما آرمان پاینده ماند /آن مجاهد رفت، اما امتی رزمنده ماند
رفت و با آنها دست داد و شروع به گفت وگو کرد. صدای آنها را نمی شنیدیم اما از حرکات آن جوانان معلوم بود که با پرخاش صحبت می کنند. آرمان، آرام و ملایم به صحبت هایشان گوش می داد و بعد با متانت حرف می زد. این گفت وگو بیش از یک ساعت طول کشید. در نهایت طوری شد که آنها با آرمان می گفتند و می خندیدند. چند دقیقه بعد همه با آرمان دست دادند و خداحافظی کردند و به سمت انتهای خیابان صارم به راه ...
یک سال پس از شهادت آرمان عزیز چگونه گذشت؟
سرویس سیاست مشرق- چهارشنبه شب ششم آبان ماه 1401، همزمان با چهلم خانم مهسا امینی، رسانه های معاند فرصت را مناسب دیده تا با انتشار گسترده فراخوان، اغتشاشگران را بار دیگر به خیابان بکشانند. طی این فراخوان ها، شهرک اکباتان تهران، به یکی از کانون های اغتشاش در استان تهران تبدیل شده بود. به همین منظور جمعی از بسیجیان برای کنترل ناآرامی های آن شب به محل آشوب مراجعه کردند. یکی از این افراد ...
پدر آرمان بعد از یک سال از شکنجه های پسرش چه گفت؟ | برای اعتقادتش تا پای جان ایستاد
.... در این دیدار ایشان فرمودند: آن طلبه جوان – طلبه شهید جوان در تهران، آرمان عزیز– چه گناهی کرده بود؟ یک طلبه جوان؛ دانشجو بوده، آمده طلبه شده؛ متدین، مؤمن، متعبد، حزب اللهی. [اینکه او] راشکنجه کنند، زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان. اینها کارهای کوچکی است؟ در سالروز شهادت مظلومانه شهید آرمان علی وردی پای صحبت های پدر و مادر این شهید نشسته ایم. پدر آرمان: ...
اجتماع بزرگ عاشقان آرمان در بهشت زهرا و شهرک اکباتان تهران
به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، شبکه خبر در برنامه سلام خبرنگار در این باره با آقای سیدهادی حسینی زاده، دوست شهید آرمان علی وردی گفتگو کرد. مقدمه مجری: اولین اجتماع عاشقان آرمان در سالگرد شهادت طلبه بسیجی امروز قرار است که در جوار مزار ایشان در بهشت زهرای تهران قطعه 50 برگزار بشود علاوه بر آن مراسم دیگری بعد از ظهر امروز برگزار خواهد شد در محل شهادت این شهید بزرگوار در شهرک اکباتان تهران. ...
مرد جوان قربانی رابطه زن خیانتکار/شوهرکشی به خاطر رابطه اینستاگرامی
شوهر من است. همسرم روزها در پیک موتوری کار می کرد و شب ها هم در یک خوابگاه دخترانه نگهبان بود و خیلی کم به خانه می آمد. من دیروز (روز حادثه) با او چند بار تماس گرفتم، اما جواب نداد. فکر می کردم گرفتار است که جواب نداده است. شوهرم با یک مرد قرار داشت، ولی نمی دانم این قرار برای چه بود. مأموران در بررسی زندگی شخصی میثم و همسرش مینا، متوجه شدند آن ها رابطه سردی با هم داشتند و میثم به همین ...
گول ظاهر مهربان این کلاهبردار را خوردم / شوهرم کلاهبردار حرفه ای بود
قطعه زمینی را هم که در منطقه توس مشهد با ارثیه پدری خریده بودم بدون اطلاع من و به صورت پنهانی فروخته است! ولی بازهم سکوت کردم تا زندگی ام دوباره متلاشی نشود! در همین حال یک روز یکی از همسایگان با من تماس گرفت و از درگیری شوهرم در منزل مسکونی ام خبر داد. خیلی سریع و هراسان خودم را به خانه رساندم و زنی را با دست خون آلود دیدم که فریاد می زد پولم را بده! آن روز شماره تلفن آن زن را گرفتم و ...
سفارش مادران شهدا نهادینه کردن فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه است
می رفت و با برپایی موکب در شناساندن ارزش ها به مردم تلاش می کرد. سیاهپوش ادامه داد: حجت بیشتر روز های تعطیل نبود، چون اکثر روز ها کار های فرهنگی انجام می داد و همین بیانگر عشق و علاقه ایشان به احیای ارزش های اسلام بود. فرزندم شهرت را دوست نداشت وی بیان کرد: پسرم مداح بود به همین دلیل موقعی که می خواستند اسمش را به عنوان مداح در پوستر ها و بنر ها بنویسند به شدت مخالفت می کرد ...