سایر منابع:
سایر خبرها
واریزی یارانه معیشتی 2 میلیون تومانی برای این افراد | پرداخت واریزی جدید ماهانه برای این خانوارها
فروش ویژه زمستانه مدیران خودرو با اقساط 5 ساله | بزرگترین حراج مدیران خودرو فقط با 550 میلیون شاسی بلند سوار شوید به متخصص تغذیه می گوید: آقای دکتر! خسته شدم. هرچیزی که می خواهم بخورم خانواده جلویم را می گیرند و می گویند: تو مگه قند نداری چرا می خوری؟ از یک طرف به دلیل مصرف داروهای کاهش دهنده قندخون مدام دچار ضعف می شوم و نیاز به خوردن خوراکی دارم. از طرف دیگر استرس اینکه با خوردن مواد ...
دلتنگم اما شهادت پسرم باعث افتخارم است + فیلم
ن گفت و گو دو سرباز در خانه ما آمدند و گفتند فرزندم زخمی شده است. من همان لحظه فهمیدم اتفاقی افتاده، چون اگر زخمی شده بود با تلفن اطلاع می داد. به هر حال چون تیر به سر پسرم اصابت کرده بود دکترها گفتند احتمال زنده بودنش کم است اما اگر زنده هم بماند، بدنش فلج خواهد شد. بعد از چند روز خبر شهادتش را به ما دادند. وقتی به ملاقات پسرم در بیمارستان رفتم بی هوش بود. من دستم را روی سینه اش گذاشتم و گفتم پسرم ب ...
حکیم و ثبت احوال
پیله تر از این حرف ها بود . اما از آنجا که کاری از دستش برنمی آمد، نشست یک گوشه ای تا گذر عمر ببیند. تا روزی که با او تماس گرفتند و او را به یک برنامه تلویزیونی دعوت کردند. حکیم خواست بپرسد: چرا من؟ اما سکوت کرد. چون یادش آمد که تقریبا در صدسال اخیر زندگی اش، این تنها شانسی است که در خانه اش را زده است ( به نقل از منابع: باقی شانس های زندگی حکیم، دست شان به زنگ در نمی رسیده است!) و این گونه بود که حکیم معروف شد و ما نتیجه می گیریم که... . راستش چون نتیجه این ماجرا خیلی ثقیل و طویل است و نیاز به تفکری عمیق دارد، آن را در ماجراهای بعدی خدمت شما خواهم گفت. ...
یک، دو، سه، کلیک
ادامه دهنده نهضت بانوان انقلاب چه تصویری به ذهنمان می آید؟ از همان زنانی که زمانی با همه ابعاد زنانشان پا به جبهه های جهاد گذاشته بودند چه خبری داریم؟ مادران مجاهد دیروز، الگوهای فرهنگی امروز این صرفا یک تیتر برای بیان کردن مطالبی جدید نیست، بلکه از جنس همان حقایقی است که جلای حقیقتش پنهان ناپذیر است؛ چراکه بانوان الگویی همچون کونیکو یامامورا فراموش شدنی و پنهان شدنی نیستند ...
بدشانسی 12 ساله متهم به قتل در زندان
یکی از دوستانم پیشم آمد و گفت که کاوه - مقتول- شیشه کشیده و در پارک مزاحم خواهر، عمه و دخترعمه ام شده است. من هم بلافاصله یک چاقوی میوه خوری برداشتم و به سمت پارک رفتم. جمعیت زیادی جمع شده بود و همه شان چاقو داشتند.من به سمت کاوه رفتم اما او چون می ترسید از من کتک بخورد با دوستان و اقوامش تماس گرفت و آنها هم آمدند. در آن درگیری من آنقدر کتک خوردم که توان بلند شدن نداشتم. بعد ...
ببار ای برف ...
ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت: من آخرین روز پاییز را توی تقویم خط می زنم. آخ جون! زمستان آمد! بالاخره آمد! در کمد را باز می کنم و پالتویی که تازه خریده ام را درمی آورم. شال گردن جدیدم را و دستکش هایی که دور مچ هایش خز دارد! خیلی خیلی نرم است! خدایا یعنی چکمه هایم را هم می توانم بپوشم؟ [... ...
شهید رضی دست مقاومت را پر کرد
پرده اول در بیطریه با آقای اصغر نشسته ایم و پرت و پلا می گوییم و قاه قاه می خندیم. گوشی اصغر زنگ می خورد. خنده بر لبش خشک می شود و مثل فنر از جا می پرد: اوه اوه آقاسید دارد می آید. یالا بجنبید. همه جا را مرتب کنید. با خودم می گویم این سید دیگر کیست که اصغر با این استیل و گنگ و همه لات بازی هایش این طور از او حساب می برد. نیم ساعت بعد سید از قاب در وارد می شود. خوش وبشی می کند و مستقیم سروقت ...
دو هنرمند، بدون کلام همدیگر را درک می کنند/ گفت وگوی سینماسینما با آنائیس تلن، فیلمساز جوان فرانسوی
می گذراند، وی در تنهایی برای خودش موزیکی هم می زند. همه چیز از شبی تغییر می کند که خانم گارانس، یکی از بازماندگان وارثان، سرزده در زیر باران خود را به آنجا می رساند. به مرور در می یابیم که گارانس، که نقاش و مجسمه ساز است، در اثر بحران روحی از محیط کار خود در شهر، فرار کرده و به این مکان پناه آورده، وی قبلا نیز مخفیانه از همین نگهبان (رافائل) در آتلیه خود مجسمه نیمه تمامی را با خاک رس، ساخته بوده که ...
حاج قاسم گفته بود حاجی در یمن شهید می شود/ مخالف سرسخت بند پ
وره داشتم؛ گفتم تو را به خدا نرو! الان توان ندارم چند ماه از تو دور باشم؛ بچه ها سر خانه و زندگی شان هستند. تنها هستم... نرو! رفتن حاج حسن جور نمی شد؛ همه راه های ممکن بسته بود؛ شب ها وقت نماز شب گریه می کرد، دعا می کرد تا رفتنش جور شود: بعد از چند ماه پرسیدم حاجی کارتان چه شد؟ گفت تا تو راضی نباشی کار من جور نمی شود؛ تو باید راضی باشی. پرسیدم خیلی دوست داری بروی؟ گفت خیلی دوست دارم بروم ...
ناگفته های خواهر شهید همت از عشق مادر به ابراهیم
، تلویزیون را خاموش کردیم و با مادرم به حیاط رفتیم تا آنجا را تمیز کنیم در همان زمان ساعت 14 از تلویزیون خبر شهادت حاجی را اعلام می کنند. خواهر شهید همت ادامه داد: زن داداشم زن حاج ابراهیم در راه نجف آباد بود و از رادیوی مینی بوس خبر شهادت را می شنود و به خواهرم مهری زنگ می زند و خبر شهادت حاجی را می گوید، خواهرم پای تلفن غش می کند. مینا همت که از هیچ کجا هیچ خبری نداشته است، عصر ...
فرزندانم فدای فرزندان ام البنین(س)/ دختران سوریه خواهران من
راه را انتخاب کرد و گفت مادر داعش در سوریه است و به خانم ها و دختران هم رحم نمی کنند دختران سوریه خواهران من هستند و به دفاع از آن ها می روم و این طوری شد که رفت و در این راه به شهات رسید. وی به علاقه خود به فرزندش و ارتباط روحی با او نیز اشاره کرده و می گوید: صبح ها شهید پنج دقیقه به اذان بلند می شد و وضو می گرفت و چندین بار شده با صدای آب بلند شدم و دیدم وقت اذان است و آب باز نیست. زمان اذان که فرا می رسد مادر شهید جوانی بلند شده و به نماز می ایستد و نشست خبرنگاران با این دو مادر شهید پس از نماز با یک عکس یادگاری در عکس ها و نوشته ها ثبت می شود. ...
دلتنگی های مادر ایران
احمدیان بعد از دوران دفاع مقدس و شهادت 2 پسرش، با فکر خلاق و روحیه تلاشگری که داشته، دست به کارآفرینی هم زده است. او در این باره می گوید: بله، من الان تولیدی پوشاک دارم. همچنین کارگاه قالی بافی و گلیم بافی دارم. 300 تا خانم بی سرپرست و بدسرپرست زیر نظر من هستند که در بازارچه های مختلف برای آن ها فرصت های کسب درآمد فراهم شده تا از چیز هایی که خودشان کارآفرینی و تولید می کنند، به فروش برسانند. الان یک ...
بامزه ترین کلاس ایران را دارم
به اشتراک گذاشتم، حدود 50هزار نفر به فالوئرهای صفحه شخصی من در شبکه اجتماعی اضافه شد. برای من هم جالب بود و هم عجیب؛ اینکه یک ویدئوی ساده این همه مورد توجه قرار گرفته باشد. هیچ برنامه ای هم پشت آن نبود که بخواهم در شبکه اجتماعی دیده شوم. اصلا چنین هدفی نداشتم ولی در همان هفته اول در مدرسه خیلی ها این ویدئو را دیده بودند و مدام با من در این مورد صحبت می کردند. حالا خیلی ها در صفحه شخصی من ویدئو را ...
روایت ماجرای اتوبوس 24 عِین 239 ؛حاشیه هایی از همسفری مردم خوزستان برای دیدار با رهبر انقلاب
؛ من می خوام خودتون رو ببینم، همین. همون خود معمولی تون که گاهی خودتون هم دوستش ندارید و برای ما عزیزه بابا جان! خنده ام می گیرد از کار روزگار! از اینکه همه دنبال کله گنده هایند و شما سنگ معمولی ها را به سینه می زنید. همان معمولی هایی که بعد از راه آهن بلند اندیمشکِ بغل گرفته در آغوش سبز خزه ها، در دبیرستان کار و دانشِ شهدا نگه داشتیم تا سوار شوند. زیاد بودند؛ چند تا جوان و تا دل تان ...
گفتگو با قاتلی که عاشق مارها است و با سم مار آدم کشت / 2 هزار دلار برای قتل گرفتم + جزییات
را آغاز کردند. در تحقیقات ابتدایی پدر مقتول به بازپرس شفیعی گفت: ساعت 4 عصر روز 3 شهریور از خانه خارج شد و بعد از چند ساعت به مادرش زنگ زد گفت کمی بی حالم وسرگیجه دارم برای همین به بیمارستان می روم اما بعد از بستری شدن به کما رفت و فوت کرد، پسر من ورزشکار حرفه ای بود برای همین مطمئن بودم او بدون دلیل نمی تواند مرده باشد و حتما داستانی پشت این ماجرا هست برای همین موضوع را به پلیس گزارش دادم و ...
روایت مردم نهاد از تشکلی فعال در زمینه فرزندآوری و فرزند پروری | بارقه های نور و امید با مهر مادری
...، این جا همه چیز تولد و شدن است، این جا اعجاز عشق مادرانه یک بار دیگر تبلور می گیرد و از هیچ، همه چیز را رقم می زند؛ از نیستی، هستی می سازد و مسیری را هموار می کند که منتهی می شود به تولد یک انسان ؛ انسانی که خلقت برتر خدای جهانیان است؛ چنان که به تماشای آن بنشینی و زیرلب زمزمه کنی: تبارک ا... احسن الخالقین. با شماره جدید مردم نهاد همراه باشید تا روایت تشکلی فعال در زمینه فرزندآوری و جوانی ...
شهدای راه بصیرت و میثاق با ولایت
علاقه زیادی به مادرم داشتند و او را مادربزرگ صدا می زدند. مادرم همیشه احساس خاصی به بچه ها داشت و می گفت همه آنها نوه های من هستند و برای شان قصه تعریف می کرد. مهد کودک مقابل پایگاه بسیج قرار داشت و چند نفر از خواهران بسیجی این پایگاه نیز کودکان شان را به مهد کودک ما می آوردند. به مناسبت هایی مانند هفته بسیج بچه ها را برای بازدید به پایگاه بسیج می بردیم و آنها نیز از بچه ها استقبال می کردند. صدای ...
اشک هایش فقط یک تکان تا سرازیر شدن فاصله داشت/دستی که برای آخرین بار گرفته شد
تباطی نداشتیم و او با خط یک طرفه هرزگاهی زنگ می زد اما به خاطر مسائل امنیتی چندان حرف نمی زدیم و فقط چند ثانیه ای جویای احوال یکدیگر می شدیم. او در مورد خبر شهادت حامد نیز می افزاید: وقتی به ما خبر جراحتش را دادند، حدود پنج روز از اصابت موشک به حامد گذشته بود و حامد دو چشم و دو دست خود را از دست داده بود. چند روزی در کما تحت مراقبت بود تا وقتی به هوش آمد به ما خبر دهند، ولی بعد پنج روز ...
ترندهای برتر دکوراسیون پاییز 2023
دوست دارم لباس های چهارخانه ای بیاورم که با رنگ های جواهری تر مانند بنفش و سرمه ای و حتی کمی زنگ زدگی یا پارچه های چوبی ظاهر شوند. دکور کلاسیک با جزئیات فصلی وقتی صحبت از به میان می آید ادیت طراح داخلی -آن دانکن می گوید که همه چیز در مورد کار کردن با آنچه که دارید و اضافه کردن یا تعویض جزئیات کوچک است. او توصیه می کند که به جای اینکه هر فصل را به طور کامل تزئین کنید دکوری در ...
شهیدی که در تابوت قرآن تلاوت کرد
هواپیماهای دشمن به شهادت رسید یکی از بندگان مقرب خدا بود به طوری که افراد زیادی نقل می کنند بعد از گذر چند روز از شهادت ایشان، شهید در تابوت قرآن تلاوت می کرد. (به نقل همسر شهید: مادرم می گوید: زمانی پیکر مطهر شهید عبدالمهدی مغفوری را آوردند، حال مساعدی نداشتم، نشسته بودم و گریه می کردم. در حزن و اندوه غوطه ور بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت: شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون محل هم که ...
ماجرای جعفر پلنگ خادم امام رضا(ع)
...: آقای راست نژاد، معاون وقت مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام (در دوره تولیت آقای رئیسی)، در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام و در ملاقاتی که با میهمانان کرجی داشتند، این داستان جالب از کرامات حضرت رضا را نقل کردند. راست نژاد روایت می کند که زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذا های باقیمانده مهمانسرای حضرت را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم (معروف به عذای حضرتی). شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است ...
کتاب الضاریان به چاپ دوم رسید
مزار شهید محمد انصاریان را که به اشتباه بر روی سنگ مزارش محمد الضاریان نوشته شده است را پیدا کرده و به دنبال حل مشکلات لاینحل شان هستند. در بخشی از این کتاب آمده است: دفعه دوم که می خواست برود جبهه، شنیده بود که قرار است در جبهه ها عملیاتی انجام شود و تصمیم گرفت با دوستانش اعزام شود. این بار آمد و اجازه گرفت و چون می گفت به خط اول جبهه نمی روم و فعالیت هایم پشت جبهه است، قبول کردم که ...
صدای سخن عشق جا و مکان نمی شناسد
.... با دیدن من از روی صندلی برمی خیزد و با لبخند دلنشینی به استقبالم می آید. وقتی ماجرای اذان گفتنش را جویا می شوم، اشک در چشمانش حلقه می زند و آماده تعریف می شود. می گوید اذان گفتن را از پدرش حاج عبدالحسین و تقریباً از 7 سالگی آموخته و از 10 سالگی نیز اذان گفتن را با صدای بلند آغاز کرده است. حاج محمدعلی از تاریخ اول تیرماه 1358 در خیابان جهاد، مغازه دارد و به گفته خودش از همان زمان ...
زلاتان و ماجرای انصراف از حضور در ناپولی به خاطر اخراج آنچلوتی/ برگرفته از کتاب آدرنالین
جدید و یک خداحافظی باشکوه مثل تمام دوران فوتبالش نموده است: تلفنم زنگ می زند. هلنا مثل همیشه درست حدس می زند: حتما مینو است . مینو رایولا بود، مدیر برنامه هایم؛ اما حوصله اش را نداشتم، چند روزی می شد که به من گیر داده بود و به پر و پایم می پیچید . بعد از تجربه لس آنجلس گلکسی و حذف از پلی آف MLS تصمیم گرفته بودم کفش هایم را آویزان کنم و او هر کاری کرد تا نظرم را تغییر دهد و حال بار دیگر ...
چند شعر از فریدون مشیری
بسوزانید کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند ☆☆☆ ∼∼ جام تهی ∼∼ همه می پرسند: چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال چیست که در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست ...
وقتی پای وحدت به میان می آید
شانزده سال در خانه زمین گیر شد. من و چهار خواهرش، به زوریک خیلی محبت می کردیم؛ خیلی زیاد. تنها پسر خانواده بود و همه جوره هوایش را داشتیم. بچه خیلی درس خوان و باهوشی بود. در تمام مقاطع تحصیلی اش شاگرد اول شده بود. حتی در کنکور، توانست سهمیه بورسیه خارج از کشور را به دست آورد؛ اما نرفت. گفت من هیچ وقت از ایران نمی روم. دوست دارم به خاک وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم. گفتم مگر من می گذارم ...
سرنوشت تلخ مستند سازی که قاتل 2 نفر شد
تیراندازی به سوی آنها زدی؟ من اصلا در دعوا نبودم. آن روز رفقایم به من زنگ زدند و گفتند بیا دعوا. قرار دعوا و درگیری را رفقایم با مقتولان گذاشته بودند اما می ترسیدند تنهایی بروند. می گفتند تو بیا که خیالمان راحت شود. چرا اصرار داشتند تو بروی؟ چون من برای خودم کسی هستم؛ یک گنده لات معروف. همه از من حساب می بردند و دوست داشتند در دعواهای شان باشم و حمایت شان کنم. انگار ...
زخم روی زخم
. او هم یکی از همان سایه های منتظر است: هفته پیش رفتم بیمارستان سینا. گفتم فتق دارم. به من گفتند خوش آمدی و در بیرون را نشانم دادند. به او گفتند، باید برای درمانش هزینه کند: پول نداری؟ بیرون. موهای سفید و بلند، صورت تکیده اش را پوشانده: اصلاً ما را پذیرش نمی کنند. کسی ما را تحویل نمی گیرد. پول داشته باشیم، بله. نداشته باشیم، به هیچ وجه. مرد به گفته خودش، 5 قدم راه می رود، 10 دقیقه می نشیند. جان ندارد ...
بحث درباره شبِ یلدای جنجالی در شبِ داغ جام جم / از ماجرای دوربرگردانِ تلویزیون تا حذف شدن یا نشدنِ برند ...
به شبکه سه اختصاص دارد. همه برندها در دست بررسی اند خوشرو در پایان صحبت هایش تأکید کرد: همه برندهایی که داریم در دست بررسی اند که ادامه شان به چه صورت پیش برود. ضمن اینکه همه برندها اصلاح نیاز داشتند و قرار نیست هر برندی منحصر به فرد باشد و در اوج باشد؛ لذا طراحی های جدید توسط همان تیم تولیدها صورت گرفت و تیم های جدیدی که برندهای جدید به وجود آمد. مثلاً بگو بخند را نگاه کنید یک بخشی از برنامه خندوانه ، خنداننده شو تبدیل به یک برنامه استعدادیابی و نمایش طنز ساخته شد و امروز تعداد مخاطبین این برنامه در تلوبیون، از میزان مشاهده فصل آخر خندوانه بیشتر بود. ...