سایر منابع:
سایر خبرها
یاشا سازمند موسس وردپرس 24 از قیمت طراحی سایت با وردپرس می گوید
استفاده از تکنیک های سئو، وب سایت های مشتریان خود را برای موتورهای جستجو بهینه سازی می کند. آموزش وردپرس: وردپرس 24 دوره های آموزشی مختلفی برای آموزش وردپرس به کاربران مبتدی و حرفه ای ارائه می دهد. اگر به دنبال قیمت طراحی سایت با وردپرس هستید می توانید به وبسایت وردپرس 24 مراجعه نمایید. در وبسایت وردپرس 24 می توانید محاسبه آنلاین هزینه طراحی سایت وردپرس را انجام دهید. اط طریق وردپرس 24 می توانید قیمت ...
دردسر های عجیب مارال بنی آدم برای بازی در نقش پروین
داشتم که شاید بازی کمتری داشت و با بازیگران چهره هم رودررو نبود؛ چون به نظر خودم مرا به چالش می کشید. احساس می کردم برای من آزمایش بزرگی است اگر بتوانم در آن نقش دیده شوم. در نهایت با هم به نتیجه نرسیدیم و این اتفاق نیفتاد، ولی برای من مهم است که نقشی که بازی می کنم به من انگیزه بدهد تا توانایی هایم را نشان بدهم و در آن نقش تا جایی که توان داشته باشم، بدرخشم. حضورتان در فیلم پروین ...
هجده سال طول کشید با خودم کنار بیایم/ معلول نه؛ بگویید توانمند !
...! من حتی دوره ای نسبت به خانواده ام سرد شدم و تصمیم گرفتم از آن ها دور شوم، تا این طور بتوانم خودم را پیدا کنم، تا بتوانم پیشرفت کنم و به جایی برسم که همان کسانی که نگاه تحقیرآمیزی به من داشتند، در تنهایی خودشان به من و موفقیت هایم افتخار کنند . تا سوم راهنمایی در مدرسه استثنایی تحصیل می کرده، اما از شروع دوران دبیرستان به مدارس عادی می رود. روزهای دبیرستان آن هم در شرایطی که دریا ...
اتفاقاً نسبت به قصه صمد بهرنگی نوستالژی نداشتم!
، از سمت اکثر مخاطبان کودک، نوجوان و بزرگسال بازخورد خیلی مثبتی گرفتیم و نکته قابل توجه اینجاست که فکر می کنم نمایش ما محدودیت سنی خاصی را در برنمی گیرد زیرا از بازخوردها و مصاحبه های بعد از پایان اجرا دریافت کردیم تماشاگران ما از 3 سال تا 80 ساله برداشت خاص خودش را از نمایش دارد که من این اتفاق را به فال نیک می گیرم و امیدوارم بتوانیم در ادامه راه، مخاطبان بیشتری و تجربه های ناب تری داشته باشیم. ...
روایتی از زندگی جانباز غلامحسین صفایی، شهید زنده و صاحب نشان مشهدالرضا(ع)| همیشه در میدان
) می رویم، به محل تولدش. البته اصالت آباواجدادی اش به درود نیشابور برمی گردد. شناسنامه اش تاریخ تولدش را سال 1335 معرفی کرده است، ولی خودش می گوید: چون آن زمان شناسنامه ها به محض تولد صادر نمی شد، حدود 10 سال بعد که شناسنامه دادند، تاریخ تولدم دقیق درج نشد؛ زمان واقعی تولدم بین سال های 1335 تا 1338 است که خودم فکر می کنم 1337 درست باشد. بین سه برادر و پنج خواهر، فرزند سوم ...
چرا شهید موسوی هیچ وقت به حرم امام حسین(ع) نرفت؟
خودم دنبالش نبودم و نخواستم. به خاطر عشق به بچه ها، بچه هایی که پدرشان مدافع حرم بود این عشق را داشتم. کسی که مأمور می شود به این منطقه بیاید همه چیز را می گذارد و می رود. من هم دوست داشتم سهمی داشته باشم در این جهاد و دنبال مادیات نبودم. حتی آقا صادق هم در همین مدارس لبنان به مدرسه رفت. *اتفاقی که اشک شهید موسوی را درآورد آقا سید محمدرضا همانطور که گفتم از دو سالگی به دلیل یک ...
فروغ فرخزاد، دو سال پیش از درگذشت: من آدم ساده ای هستم/ من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی فهمم
...، و یا نیستم. دقت در این مورد کار دیگران است. ولی می توانم بگویم که مطمئنا از لحاظ فرم های شعری و زبان از دریافت های اوست که دارم استفاده می کنم، ولی از جهت دیگر، یعنی داشتن فضای فکری خاص و آن چه که در واقع جان شعر است می توانم بگویم از او یاد گرفتم که چطور نگاه کنم، یعنی او وسعت یک نگاه را برای من ترسیم کرد. من می خواهم این وسعت را داشته باشم. او حدی به من داد که یک حد انسانی است من می خواهم به ...
پایان نافرجام رابطه شیطانی زن 47 ساله با جوان افغانی
به گزارش سلام نو به نقل از مشرق؛ زنی 47ساله به مأموران پلیس شکایت کرد و مدعی شد ازسوی پسری جوان به نام رامین تهدید به اسیدپاشی شده است. این زن گفت: رامین نوجوانی 18ساله است، ما در خیابان با هم آشنا شدیم و رامین دنبال من آمد و به من ابراز علاقه کرد. از آنجایی که سال ها بود تنها زندگی می کردم و دلم می خواست با کسی حرف بزنم، با رامین ارتباط برقرار کردم، اما بعد متوجه شدم، رامین عاشقم شده ...
خرید اسلحه برای خودکشی یا جنایت؟ | گفت و گو با قاتلی که یک ماه در آذربایجان به جرم جاسوسی زندانی بود
همشهری آنلاین - حوادث: روز دوشنبه بیست و سوم بهمن ماه جوانی 19 ساله قدم در اداره پلیس تهران گذاشت و گفت یک سال قبل، مردی را با شلیک گلوله به قتل رسانده و در همه این مدت به شدت عذاب وجدان داشته است. وی ادامه داد: دعوای من با مقتول به خاطر اختلاف مالی بود. من اسلحه تهیه کرده بودم تا به زندگی خودم پایان بدهم اما از شدت عصبانیت، با همان اسلحه مرتکب قتل شدم و از روزی که دستانم به خون آلوده شده، یک شب ...
مادرم از کتابفروشی جلوی حرم برایم کتاب های ژول ورن می خرید
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ، معصومه میرابوطالبی، داستان نویس و منتقد ادبی است. او برای کودکان و نوجوانان می نویسد و آثار این حوزه را هم نقدوبررسی می کند. میرابوطالبی در 21 دی ماه سال 60 در شهر قم به دنیا آمده و در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات کودک و نوجوان تحصیل کرده است. او نویسنده کتاب هایی همچون مثل یک بوم سفید ، از باغ ها به بعد ، اژدهای دماوند ، آن سوی دریای مردگان ، پروفسور فوفو ، هندوانه خوشحال ، شهر ...
روایت دلنشین یک روحانی که خانه را زائرسرا کرد/ بالای منبر از وقف گفتم و خودم باید عامل باشم
خبرگزاری رضوی . حجت الاسلام سیدمجتبی موسوی فرزند سیدعلی متولد سال 35 بوده و اهل بابلسر است که با او تماس گرفتیم تا درباره وقفی که برای امام رضا(ع) انجام داده است گفتگو کنیم. در بین صحبت هایش متوجه شدیم، مدیر مدرسه آیت الله العظمی محمدباقر خوانساری، یکی از مدارس علمیه مطرح قم نیز می باشد است که تعلیم و تربیت حدود 260 طلبه را نیز برعهده دارد. گرچه تمایلی به مطرح شدن نداشت اما سعی کردیم با خدمت او ...
روایتی از شهید 4 ساله حادثه تروریستی کرمان
تانی داشتم جواب مثبت بدهم. ولی مادر من ایرانی است و خودم هم ایرانی هستم. ما بزرگ شده ایران هستیم، زیر پرچم ایران درس خوانده ایم و بچه های من هم عاشق ایران هستند. ما اصلا از قوانین افغانستان خبر نداریم. حتی رابطه ای با اقوام همسرم در افغانستان نداریم. با این وجود چرا بچه های من نباید شناسنامه داشته باشند؟ چرا هر سال باید برای تمدید کارت آمایش و تمدید کارت های بانکی و ثبت نام بچه ها در مدرسه مشکل د ...
معلمی که در سنگر شهادت به تدریس مشغول شد
.... او در یکی از ظهرهای بهاری سال 1336 که صدای دلنواز اذان می پیچید به دنیا آمد. سه ساله بود که برادر بزرگش از دنیا رفت و او تنها پسر خانواده شد. در سال 1343 وارد دبستان خاقانی زنجان گردید. خواهرش در این باره چنین تعریف می کند: برادرم ابراهیم همان روز اول که از مدرسه برگشت، کنارم نشست و از آنجا و دوستانی که پیدا کرده بود، صحبت کرد. دفتر مشقش را از کیف بیرون آورد و گفت: آقا معلم گفته باید اینها را ...
تا دنیا دنیاست ما قهرمان داریم
تئاتری است. * چه شد به حوزه تصویر بویژه سینما کشیده شدید؟ خب! من از ابتدا کارم را با بازی در سریال یک مشت پر عقاب به کارگردانی اصغر هاشمی در سال 83 آغاز کردم و بعد از آن بلافاصله به سریال شکر تلخ به کارگردانی احمد کاوری رفتم. این 2 سریال را بازی کردم و پس از گذراندن دوره های بازیگری به صورت جدی به حوزه تئاتر و تصویر ورود کردم. طی 2 دهه ای که بازیگری کردم، همواره پیشنهادهای مختلفی داشتم ...
مسخره بازی جواد عزتی در جشنواره فجر گذشته
...> اصولاً غذا خوردن برای من خیلی مهم است یعنی مهم است که چه می خورم ، مثلا اگر میگو دوست نداشته باشم مطمئناً یک صبح تا شب آنقدر میگو می خورم تا دوست داشته باشم چون برایم لازم است من اصولا همیشه راضی ام چون فکر می کنم آدم باید با عشق زندگی کند ، اصلا همه رنگ زندگی بسته به این است که با عشق زندگی کنی ...شغلم را دوست دارم و کارم را با عشق انجام می دهم و رنگ زندگی است برای همین همیشه راضی ام ...
آرزو داشتم شهید شوم نه جانباز
اول دبیرستان تحصیل می کردم و 16 سال سن داشتم. وی افزود: در آن زمان عضو بسیج بودم و از بسیج برای شرکت در دوره های آموزشی به جبهه اعزام شدم. چون برادر های بزرگتر از خودم در جبهه بودند و دامادمان نیز در منطقه جنگی مجروح شده بود. علاقه زیادی برای رفتن به جبهه داشتم. حتی آن زمان به بسیج محله می رفتم و شب ها سر پُست می ایستادم. اواخر سال 1366 در پادگان امام حسین رودهن دوره آموزشی را سپری کرد ...
تاثیر تئاتر کودک را روی بچه ها بی نهایت می دانم
.... البته الان در همه جای کشور نمایش خلاق کار می شود، اما در آن موقع واقعا نبود. پس از آن وقتی موسسه یادگاران صنعتی را راه اندازی کردم این برنامه را هم پی گرفتم. به طوری که تا الان بالای بیست دوره نمایش خلاق برای تربیت مربی و مدرس در اینجا برگزار کرده ایم، و در دو مقطع مقدماتی و پیشرفته هم برگزار می کنیم، که بعد هم باید کارورزی بکنند. در ادامۀ این روند ما در این جا یک برنامۀ نمایش خلاق ...
نگارستان حلقه مفقوده گلستان و بهارستان !
. در لابه لای حکایات هم، از پدرش نکات و پندهایی نقل می کند و نشان می دهد که در جمع مریدان پدر و در خدمت او بوده و مثلاً در سفر مکّۀ مکرّمه، پدر و برادرش را همراهی کرده است. جوینی در نگارش این کتاب، منبع یا منابع خاصّی هم داشته است؟ معین الدین از برخی کتاب های تاریخی، ادبی و تذکره به زبان عربی، سود برده و آنها را به صورت ادبی، ترجمه کرده است. همان طور که در پایان کتاب هم اشاره ...
ما سربازان امام خمینی (ره) بودیم
اسلامی بود و این انگیزه ها باعث شد که من و دوستانم داوطلب شویم. زمانی که خدمت مقدس سربازی را انجام می دادم با خدای خودم عهد بسته بودم که اگر زنده از خدمت سربازی بیرون آمدم از طریق بسیج به جبهه اعزام شوم که خدا این توفیق را داد که از این طریق اعزام شوم و حدود شش ماه در لشکر ثارالله حضور داشته باشم. رضایت والدینم برای حضور در جبهه این جانباز گرانقدر در ادامه بیان می کند: مسلماً هر ...
وقتی اسرائیل، پیروزی اش را مکتوم گذاشت
دوست دیگری آن را انجام داد.وی افزود: آنچه امروز در فضای پژوهش و نوشتن درباره دفاع مقدس وجود دارد، خلأ نویسندگانی مانند نصرت ا... محمودزاده است، چون تحقیق و نوشتن از جنگ حتما باید مبتنی بر پژوهشی فنی و حرفه ای باشد و مؤلف اثر را به گونه ای به نگارش دربیاورد که روایت آن بتواند خلأیی را که این سال ها در رابطه با فیلم های دفاع مقدس و مقاومت وجود دارد، برطرف کند. زاویه دید جذاب مؤلف ...
دستگیری سارق خونسردی که پنجشنبه ها برای دزدی به خانه ها می رفت
همه دزدی ها را به تنهایی انجام داده است. هم ظاهرش عجیب است، هم رفتارهایش و هم گفته هایش. او فقط پنجشنبه ها سرقت می کرد و گاهی چند ساعت در خانه ها می ماند و غذا هم می پخت. گفت وگو با او را در ادامه می خوانید. انگیزه ات از ارتکاب سرقت های سریالی چه بود؟ می خواستم پولدار شوم مثل خیلی از هم سن و سال های خودم که در رفاه کامل زندگی می کنند. از کارگری و زندگی در شرایط سخت و بی پولی ...
جلوه هایی از تلاش میرحامد حسین برای دفاع از کیان تشیع
به گزارش ایکنا، نشست کلام در مدرسه لکهنو؛ ریشه ها و اندیشه ها امروز 24 بهمن در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. در این نشست حجت الاسلام و المسلمین مهدی اسفندیاری ؛ پژوهشگر حوزه امامت سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می خوانید؛ در سال 1200 آغاز فعالیت های علمی و انقلاب در مدرسه لکهنو با تلاش علامه سید دلدار علی نقوی نصیرآبادی هندی غفران مآب آغاز شد. مدرسه لکهنو حلقه ...
برای شهرت یا فروش کار نکردم
بنای مان بر گفت وگو بود. پسر بزرگوارش، محمدعلی – که بسیار یاری مان کرد - گفت احوال این روزهای پدر در قد و قدر دیدار و گپ و گفت نیست؛ اما استقبال کرد. ناگزیر پرسش ها را ارسال کردم برای مصاحبه مکتوب و نتیجه، فایل صوتی استاد که به برخی از آنها جسته و گریخته پاسخ گفته بود. همین را هم ارج و اجر نهادم. حال آنچه می خوانید تک نگاری خودنوشت گونه ای از نصرالله افجه ای است که 25 بهمن، 90سالگی اوست، برای رسیدن به تکریم و تجلیل از یک عمر فعالیت در عرصه نقاشیخط. ...
آگاهی از نحوه پیشگیری از بیماری ها هدف دکتر سلام است
یزی بوده و هست. از دوران نوجوانی عاشق اجرای تلویزیونی و رشته داروسازی بودم و همیشه معنای زندگی خودم را در این می دیدم که بتوانم در سلامت مردم تاثیرگذار باشم. بعد از سال ها اجرا در برنامه های مختلف تلویزیون حالا در دکتر سلام خودم را مجری یک برنامه پر مخاطب پزشکی می دیدم، فکر کنید کسی که هم عاشق اجرا باشد و هم دکتر داروساز، ترکیب این دو کمک بزرگی در اجرای برنامه به من می کرد.دکتر سلام این فرصت را برای م ...
ماجرای دستگیری و نخستین مصاحبه ی هویدا با انقلابیون/ هویدا: من تصمیم گرفتم خودم را تحویل دهم کد خبر: ...
...: هیچ سرباز و یا نگهبانی نبود که بتواند جلوی مرا بگیرد اما من تصمیم گرفتم که خودم را تحویل دهم. بنابراین توسط آشنایان تماس گرفتم و به این جا (مقر دولت موقت) آمدم. این امکان برایم بود که سوار یک اتومبیل بشوم و بروم. علاوه بر این من اگر می خواستم بروم، شش ماه پیش نیز می توانستم بروم ولی ایستادم. اگر اتهامی داشته باشم جواب خواهم داد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، یکی از ماجراهایی که ...
قهرمانان من؛ از ماتریکس و کاکرو تا چمران
دوره ای که قیافه برایم موضوع شد، دبیرستانی بودم. قهرمانم شخصیت اوّل ماتریکس بود. یک جوان عاطل و باطل که تصادفی درگیر یک دنیای پیچیده شده و مجبور شده بود دنیای بیخود گذشته اش را ر ها کند. ماتریکس وارد دنیای جدیدی شد که باید نجاتش می داد؛ دنیایی که سلوک ویژه ای هم می طلبید. عاشق رزمی بودم. آنچه مرا مجذوب شخصیت های این چنینی می کرد، سادگی، اقتدار، تسلط و سکوت بود. خوش تیپی را هم بهش اضافه کنیم. یادم هست 18سالم بود که پول هایم را جمع کردم تا یک عینک آفتابی شبیه همانی که در ماتریکس بود، بگیرم و در آفتاب و سایه بزنم تا خفن شوم. وقتی راه می رفتم احساس می کردم زمین زیر پایم می لرزد و همه نگاهم می کنند و با انگشت نشان می دهند و می گویند: اِ اینو نگاه کن، همون ماتریکسه گاهی این قدر در نقشم فرو می رفتم که می خواستم دستم را جلویم بگیرم و زمان را نگه دارم. وقتی دبیرستانی بودم، یک اتفاق متفاوتی در مدرسه مان افتاد؛ مسئولان اعلام کردند برای یک هفته، ظهر ها کلاس ها تعطیل است و مراسم داریم. ما خوشحال از اینکه چند تا کلاس را می پیچانیم، بعد از نهار می رفتیم داخل نمازخانه می نشستیم. اسم مراسم هفته شهدا بود. مدرسه مان 65 شهید تقدیم جنگ کرده بود. این مراسم، بزرگداشت این شهدا بود. بعضی هایشان در همان زمان مدرسه شهید شده بودند. از پانزده ساله داشتیم تا بعضی ها که وارد دانشگاه شده بودند و سال های اوّل دانشجویی شان، جبهه رفته بودند. خلاصه همه جور شهید داشتیم. مثلاً، سه تا از شهدا را منافقین در خانه هایشان به شهادت رسانده بودند. بین این شهدا پنج تا شهید خیلی معروف و اثر گذار بودند. از بچه های نخبه شریف بودند و اگر اشتباه نکنم در والفجر 8 به شهادت رسیده بودند. بین همه شهدا، شهید بلورچی را هنوز یادم هست. چهره اش، کلامش، اقتدارش و جذبه اش. یک فیلم از جلسه هفتگی شان برایمان گذاشتند. اوّل بچه ها داشتند شوخی می کردند و مسخره بازی درمی آوردند. شهید بلورچی که صحبتش را شروع کرد، همه ساکت شدند. دست یا پایش مجروح بود. ماجرای مجروحیت اش را که تعریف می کرد، تمام مدت سرش پایین بود. با آرامش و اقتداری سخن می گفت که همه را شیفته خودش کرده بود. می گفت: زمانی که صدای سوت انفجار رو شنیدم، ندایی آمد که می خوای بری یا بمونی. لحظه ای درگیر شدم که خب من یه سری کار ها دارم و تکلیفم اینه که خدمت کنم و ... در همین حین به زمین افتادم و مجروح شدم. کسانی که می روند، انتخاب کردند. باید حواسمون باشه اگه انتخاب نکرده باشیم و آماده نباشیم ما رو نمی برند. بعدش هم یکی از بچه ها برای یکی از همکلاسی های شهیدشان روضه خواند. شهید بلورچی کسی بود که دفترچه محاسبه نفس داشت. همیشه شخصیتش برایم موضوع بود. یک شهید دیگر هم، مرا خیلی درگیر کرد. این یکی را مدیون حضرت عبدالعظیم حسنی هستم. مدت ها بود که می گفتم برای اینکه خدا مرا ببخشد، باید یک بار خودم پیاده بروم شاه عبدالعظیم. نمی دانم در آن عالم نوجوانانه خودم چه فکر می کردم، ولی عالم ساده و قشنگی بود. الآن دیگر گمش کرده ام. یک روز بالأخره عزمم را جزم کردم و پیاده راه افتادم. برای مسیر طولانی ام، کتابی برداشتم که بیکار نباشم. کتاب نیمه پنهان ماه، چمران از نگاه همسرش غاده. آنجا من غرق شدم. احساس کردم، این هدیه حضرت عبدالعظیم حسنی بود به من یا شایدم خود خدا. بالاخره همه این لحظات گذشت وقتی وارد عالم هنر شدم. در مدرسه، من معروف بودم به فیلم بینی، ولی واقعیتش را بخواهید نصف فیلم هایی که برای بچه ها تعریف می کردم، هنوز به ایران نیامده بود و من از روزنامه ها و مجله ها داستانش را می خواندم و برای بچه ها تعریف می کردم. دوستانم هم می گفتند: چقدر خفنه! همه فیلم ها را هنوز روی پرده هست، دیده همین برچسب ها باعث شد جدی جدی وارد عالم سینما و فیلم سازی شوم. دوست داشتم یک فیلمِ اثرگذار مثل ماتریکس بسازم؛ اما همه چیز جور دیگری پیش رفت. بچه های برگزاریِ مراسم هفته شهدا گفتند: تو که بلدی فیلم بسازی بیا برای این برنامه فیلم بساز. منم خیلی جدی نگرفتم، ولی گفتم مرامی هم که شده، برای رفیق هایم و به خصوص شیخ که بزرگ دوره مان و البته مسئول هفته شهدا بود یک فیلم بسازم. فیلم که تمام شد بچه ها گفتند: بیا برای هفته مهدویت فیلم بساز. بعد هم برای سفر های جهادی و دوباره هفته شهدا .... دیگر نتوانستم فیلم ساختن با این موضوعات را ر ها کنم. قهرمانانی که من در بچگی انتخاب کردم، جالب و جذاب بودند، اما زورشان خیلی کم و قدشان خیلی کوتاه بود. به اندازه یک ربع، یک ساعت یا نهایت چند ساعت من را سحر می کردند، ولی بعدش هیچ. در اواخر نوجوانی این قدر سرم شلوغ شد که دیگر وقتی برای بازی فوتبال هم نداشتم، چه رسد به دیدنِ تکنیک های نمایشی فوتبالیست ها. عینک آفتابی ماتریکسی هم که گرفته بودم گم شد. خیلی از قهرمان های دیگر هم که عکسشان را روی دیوار اتاقم یا دفترهایم چسبانده بودم، پاره و تمام شدند اما قهرمان های هفته شهدا من را انتخاب کردند؛ من را وارد دنیاهایی کردند که اصلاً تصورش را هم نمی کردم. قهرمان های هفته شهدا خیلی زورشان زیاد بود. بعد از چند سال سفری به لبنان برایم پیش آمد. یک قهرمان قوی دیگر سروکله اش پیدا شد؛ مصطفی چمران او قهرمانی برای تمام آدم ها و خودِ من بود. این بار واقعاً غرقش شدم؛ غرق زندگی پرماجرایش در آمریکا، لبنان و کردستان. درباره او مستند ساختم و به نیتش کارهای زیادی انجام دادم. آرزو می کنم قهرمان های پر زور و قدبلند، شما را برای دوستی انتخاب کنند ... یادداشت: احمدرضا اعلایی، کارشناس تربیتی قهرمانانی که من در بچگی انتخاب کردم، جالب و جذاب بودند، اما زورشان خیلی کم و قدشان خیلی کوتاه بود. به اندازه یک ربع، یک ساعت یا نهایت چند ساعت من را سحر می کردند، ولی بعدش هیچ. ...
می خواستم امام را از نگاه عماد معرفی کنم/مغنیه شخصیتی شناخته شده در منطقه بود
باری ندارد. من در هشت کتابی که تالیف کردم، هیچ کدام به صورت روایت های پراکنده پراکنده نبود. هر چند به نظرم این راحت ترین نوع نگارش کتاب است و شاید کمترین انرژی را مولف برای نوع نگارش کتاب صرف کرده باشد که روایت های مختلف را در کنار هم قرار دهد و در نتیجه جذابیت آن کمتر است نسبت به کتابی که یک روایت منسجم و پیوسته داشته و اطلاعات را به صورت جذاب ارائه دهد، اما در تالیف کتاب نمی شد جز این ...
امام(ره) را به پدیده ای مهجور برای نسل جدید بدل کردیم/ هر نسل، مدل بازنمایی متناسب با درک خودش را می طلبد
. نظرتان شما در این خصوص چیست؟ من به عنوان یک دهه شصتی، به شخصه چیز خاصی از امام به یادم ندارم و البته طبیعی هم هست چون موقع فوت امام(ره) دو ساله بودم. ما بعد از آن هر چه که از امام دیدیم، حسب آموزشی بود که در محیط مدرسه، آن هم در محیط مدرسه ابتدایی مان گرفتیم. به تعبیری من هر چه حب و علاقه به امام داشتم را مدیون فضای مدرسه-به خصوص فضای خاص مدرسه شاهد-دارم. به حدی این فضای مدرسه مهم است که ...