سارا به خاطر قتل خواستگار شیطانی در یک قدمی اعدام بود / حسین زن و بچه داشت
سایر خبرها
مجرد بودم که به خانه دوست متاهلم رفتم / سارا با من خیلی صمیمی شد
دیگر شنیده بودم او در این مدت با دوستانی ناباب رفت و آمد دارد و من نمی خواستم همسر دوستم با افراد دیگری معاشرت کند. این بود که صبح زود و در حالی که می دانستم همسرش سر کار رفته است، به منزل سارا رفتم. آن جا مشاجره ای بین ما آغاز شد که من در همان حالت عصبانیت گلویش را فشار دادم و او را خفه کردم که پس از آن هم مورد ظن قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفتم و دستگیر شدم. با وجود این، اگر با چشم باز ازدواج می کردم و در معاشرت خانوادگی نیز حریم عفاف و عفت را نگه می داشتم و اگر دوستم تا این اندازه به من اعتماد نمی کرد که در زمان مجردی به حریم خانه اش راه یابم شاید سرنوشتم به گونه ای دیگررقم می خورد و .. ...
اعتراف شهریار به نقشه شیطانی برای شیرین / دختر جوان مرا به خانه اش برد !
عروسی دخترخاله اش شرکت کند. با اطلاعاتی که شیرین به من داد فهمیدم این بهترین موقعیت برای سرقت از خانه آن هاست. از سویی برای این که بعد از سرقت گناه آن به گردن من نیفتد و مدرکی علیه من وجود نداشته باشد به شیرین گفتم من هم قرار است در سفری چند روزه نزد پدرم بروم و او را برای خواستگاری به کشور بیاورم. به این ترتیب با استفاده از کلیدهای یدکی که تهیه کرده بودم وارد خانه شان شدم و یک راست سراغ کمدی که آن ...
ماجرای عجیب تجاوز ناپدری تهرانی به دختر جوان +جزئیات
زندگی به ساری رفت. وی ادامه داد: من مدتی قبل برای دیدن مادرم نزد او رفته بودم که متوجه رفتار های مشکوک کامران شدم. او می خواست هر طور شده با من تنها باشد و من از رفتار او تعجب کرده بودم تا این که آخرین بار پیشنهاد بی شرمانه ای را مطرح کرد که ازشنیدن آن وحشت کردم و به تهران برگشتم. دختر جوان افزود: بعد از این ماجرا مزاحمت های کامران ادامه داشت تا این که یک روز در خانه پدرم ...
خانواده آسیب رسان/ فرزندان در پرتو محبت شما را به عنوان الگو می پذیرند
آرایش را دوست دارم و اگر خیلی تحمل من برایت سخت هست طلاق بده و این جمله مثل پتکی بود که بر سر من خورد و گیج گیج شدم! حالا خدمت شما رسیدیم تا مشکل ما را حل کنید. رو به خانم کردم و گفتم: با توجه به اینکه شما در یک خانواده مذهبی و متدین بزرگ شده اید می دانید آرایش چهره حتی کم در مقابل نامحرم حرام است. وجه مشروع حضور زن در اجتماع وجه و کفین بدون آرایش است و ایشان شما را به عنوان دختر یک فرد ...
زندگی تلخ ترنس ها در شب های سرد تهران
گفتند چیزی زدم که این طور شدم. آزمایش که می گرفتند، می فهمیدند خبری نیست. قصه اول، فصل دوم: دربه در شغل و خانه از خانه بیرونم کردند، مادرم دور از چشم پدر کمی پول به من داد و گفت: برو تهران. از خدا همین را می خواستم. شنیده بودم در تهران شبیه من زیاد است. آریا چهار سال پیش به تهران می آید و سکانس دوم زندگی اش با نام روشا ادامه پیدا می کند. شب های زیادی پارک خوابی کردم؛ حوالی راه آهن. دوستانم زیاد شدند ...
نقشه شوم روانشناس اینستاگرامی برای دختر 16 ساله
تلفنی ادامه یافت تا این که علاقه عجیبی به او پیدا کردم. تراب همه زندگی من شده بود و من شب و روز به او می اندیشیدم فقط می خواستم زودتر با او ازدواج کنم و به آرزوهایم برسم. هر روز نقشه ای برای آینده می کشیدم و خودم را درکنار تراب خوشبخت ترین دختر دنیا می دانستم.تقریبا درس و مدرسه را به فراموشی سپرده بودم به گونه ای که حتی در کلاس درس نیز همه فکر و ذهنم متوجه تراب بود. در این میان چند بار در ...
قصاص برای دانشجوی دستفروش
اولیای دم هستی که متهم گفت: من همان زمان هم به خاطر شرایط بد اقتصادی مجبور به دستفروشی شدم و چند ماه پیش از آن اتفاق هم پدرم را از دست داده بودم. در حال حاضر هم پس از 2 سال و نیم که در زندان بودم وضعیتم تغییری نکرده و توان پرداخت دیه را ندارم. اما واقعاً قصدم کشتن او نبود و تنها برای فرار از بین آن چند نفر چاقو را پرتاب کردم. نمی دانستم پرتاب کردن بی هدف زندگی ام را نابود می کند. قاضی پس از شور حکم قصاص برای این متهم 23 ساله را صادر کرد. ### ...
در زندان شاهنشاهی به مبارزان انقلابی چه گذشت؟!
، برادرانه به شما بگویم. او تا این کلمه را شنید خودکاری را که در دستش بود، به دیوار روبه رو پرتاب کرد و گفت: حالا که گفتی برادرانه ، نامردم اگر یک کلمه از حرف هایت را یادداشت کنم . آن شب من بعد از 3 تا 4 ساعت شکنجه شدن، دوساعت با او حرف زدم و از مبارزه، انقلاب، سیاست، امپریالیزم، دین، خدا، پیغمبر و هر چیزی که آن موقع بلد بودم، برایش توضیح دادم. در حین صحبت متوجه اثرات حرف هایم روی او بودم ...
از پخش اعلامیه های امام تا شکنجه شدن در زندان های ساواک/ به جرم پخش اعلامیه امام دستگیر شدم/ چاپ عکس ...
پنج سال حبس محکوم شدم. ساواک در همه استان ها زندان های مخوفی داشت و متهمان را تحت فشار و شکنجه قرار می داد. ساواک در وسط لشکر 77 پیاده مشهد زندان بزرگی داشت که متهمان را برای بازجویی به آنجا می برد. همه امور بازجوها دست ساواک بود وشرایط ابدا به گونه ای نبود که مباحث حقوقی رعایت شود. دوستمحمدی از شکنجه های ساواک می گوید: در دوران محاصره رژیم پهلوی در زندان سیاسی ساواک مشهد هیچ ...
همدم تنهایی های من در 70 سالگی
مرودشت رفتم. آن روزها درگیر تر و خشک کردن بچه ها بودم. بچه هایم که از آب وگِل درآمدند، دوباره به فکر یادگرفتن سواد افتادم و به طور شبانه در مدرسه ای نزدیک خانه مان در کلاس های نهضت سوادآموزی شرکت کردم. تا کلاس چهارم درس خواندم و همان زمان در بیمارستان مشغول به کار شدم. اما بعد از چند سال، گفتند چون سواد درست و حسابی نداری، باید از اینجا بروی؛ می خواهیم نیروهای طرحی استخدام کنیم. می خندد و ...
افشاگری دختر همراه مهدی قائدی در تصادف
کسی پشت فرمان نشسته بود. شما از مهدی شکایت کرده اید؟ پدرم بیشتر پیگیر پرونده بود. البته من هم همراه او در جلسات دادگاه حاضر بودم، به جز جلسه آخر که بوشهر نبودم. البته شنیدم که برای مهدی یک سال زندان و 360 میلیون تومان دیه تعیین کرده اند. البته این مربوط به خانواده شاکر است. این که برای من چه مقدار دیه تعیین شده است را به درستی نمی دانم. چرا دست از سر مهدی قائدی برنمیدارید ...
از شهدای شکنجه شده انقلاب عکس انداختم+تصاویر
دوچندان شود. به سال های پیروزی انقلاب نزدیک می شدیم و نصیرپور 17 ساله شده بود. حالا سوژه های عکاسی او رنگ و بوی دیگری گرفته بودند. فقط کافی بود دوربینش را تنظیم کند، آن وقت جلوی لنز دوربینش صدها زن و مرد با مشت های گره کرده قرار می گرفتند که برای راهپیمایی به خیابان های شهر آمده بودند و شعار اعتراض به رژیم شاهنشاهی را سر می دادند. عکاس بودم و عکسی ندارم این روزها احمد ...
سپهبد شهید قاسم سلیمانی: از حرف رهبری شوکه شدم!
...> در جلسه ای که خدمت رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم من این مساله را مطرح و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند. من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب زیاد پرسیدم آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمی شوم چرا باید این کار را می کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟ رهبری گفتند: مگرنمیگویی دعوتش کردیم؟ بعد از این جمله خشکم زد. البته ایشان فرمودند: حتما دستگیرش کنید. ماهم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که دعوت می کنی و مهمان توست حتی اگر قاتل پدرت باشد، حق نداری آزار بدهی. ...
برادر شهیدی مستاصل در یاسوج!
سام بهرامی اصل - برادر شهید هستم و با همسر سابق برادر شهیدم که یه دختر داشتند ازدواج کردم و خود سه فرزند از ایشان دارم. سرپرستی مادر شهید را نیز بر عهده دارم. سال هفتاد و پنج استخدام دادگستری شدم و تاسال نود و یک به مدت چهارده سال مشغول به کار بودم که متاسفانه با شکایت شاکی خصوصی و بدون توجه به دفاعیات و رضایت محضری شاکی که منکر همه چی شده از کارم اخراج شدم و با پیگیری فراوان نتونستم کاری کنم ...
دختر تازه مسلمان آمریکایی : من خودم مسیرم را انتخاب می کنم / آوری میل در مدت 90 روز به دین اسلام ایمان ...
...: من چگونگی نگاه مردم در چشمانم را وقتی با من صحبت میکنند دوست دارم. برخلاف اینکه قبلا چشمان آنها به جای دیگر منحرف می شد. همچنین خانواده ای که در زمان مسلمان شدنم به دست آوردم به شدت شگفت انگیز بود. من در مورد اینکه از طرف خواهران و برادران مسلمانم مورد پذیرش قرار نگیرم نگران بودم ولی آنها با آغوشی باز به من خوش آمد گفتند. آرزوی آوری: چیزی که او آرزو می کند این است که به ...
افشاگری قاضی مسعودی از نفوذی های پرونده بانک سرمایه
موضوع به زندان اوین گزارش خواهد شد. در ادامه داریوش امان کی با حضور در جایگاه به دفاع از خود پرداخت و گفت: من اطلاعات خوبی دارم و می دانم باید مر قانون را رعایت کنم. وی افزود: متأسفانه در رسانه ها به صورت گزینشی صحبت هایم منتشر شد. سال 85 از کشور و از طریق مرز هوایی خارج شدم و سال 92 به صورت قانونی به کشور برگشتم و در مرداد سال 93 بنده احضار شدم. این متهم اظهار کرد ...
افشاگری قاضی مسعودی از نفوذی های پرونده بانک سرمایه
موضوع به زندان اوین گزارش خواهد شد. در ادامه داریوش امان کی با حضور در جایگاه به دفاع از خود پرداخت و گفت: من اطلاعات خوبی دارم و می دانم باید مر قانون را رعایت کنم. وی افزود: متأسفانه در رسانه ها به صورت گزینشی صحبت هایم منتشر شد. سال 85 از کشور و از طریق مرز هوایی خارج شدم و سال 92 به صورت قانونی به کشور برگشتم و در مرداد سال 93 بنده احضار شدم. این متهم اظهار کرد ...
رمئو و ژولیت چیزی از عشق نمی دانستند
به او علامت می دهد، حالا اندی می تواند سهم خودش را در مکالمۀ محکم در آغوشم بگیر شروع کند. اندی به سارا می گوید: هیچ وقت نفهمیدم چرا باهام ازدواج کردی. خیلی خوشگلی. بابام همیشه بهم یادآوری می کنه که من آدم ضعیف، کوچیک و مفلوک خانواده بودم. خیلی می ترسم که متوجه اشتباهت بشی. ترس از پا درم میاره و آخرش فشار می آرم و بعد از خودم دورت می کنم. نیاز دارم باهات در تماس باشم، به اطمینان خاطرت ...
ادای دین مجیدی به شهدای هشت سال دفاع مقدس و سردار سلیمانی
گردد که به آنجا رفتیم. ابوالفضل شیرزاد بازیگر خردسال این فیلم در ادامه توضیح داد: من در مدرسه بودم که برای این نقش انتخاب شدم اول از من تست بازیگری گرفتند و به من گفتند باید با این نقش زندگی کنی ابتدا از بازیگری چیزی نمی دانستم اما الان عاشق بازیگری شده ام. من دست فروشی می کردم. نیما جاویدی فیلمنامه نویس خورشید گفت: واقعاً چه لذتی بیشتر از این وجود دارد که با آقای مجیدی کار کنیم ...
فاطمه عطایی قربانی اسیدپاشی: در دادگاه گفت هیچ کاری نمی توانی بکنی
حق طبیعی شما بود ، چرا از این کار صرف نظر کردید؟ من حدود شش سال پیگر روند پرونده ام بودم. همچنین در این مدت درگیر هزینه های بسیار بالای درمان و بیمارستان بودم. در حالیکه من 6 سال تمام ، بین بیمارستان و دادگاه آواره بودم، پدرشوهر سابقم با وثیقه 50 میلیون تومانی بیرون از زندان بود. بعد از سالها دوندگی تقاضای قصاص قطعی شد و به اجرای احکام رسید. از اینجا دوباره تهدیدهای من آغاز شد. البته ...
گذری بر خاطرات مبارزان انقلابی/ اعلامیه هایی که برای خانم معلم گران تمام شد
بازنشسته آموزش و پرورش است در گفت وگو با خبرنگار ما با اشاره به شور و حال مردم در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب گفت: خاطره من از روزهای انقلاب به تکبیر گفتن جوانان و مردم مربوط است. در سال 57 راهپیمایی مردمی به اوج خود رسیده بود، بعد از ساعت 6 عصر که اذان مغرب پخش می شد، جوانان در پشت بام خانه ها و مساجد تکبیر می گفتند و این کار چند روز پشت سر هم تکرار می شد، پدر و برادر من جزو مبارزین ...
پسر اعدامی برای رهایی باید یک قبرستان بسازد
بررسی های ابتدایی مشخص شد، روز حادثه خانواده مقتول به طرف خانه قاتل سنگ پرت کرده بودند و متهم هم با اسلحه شکاری به طرف آن ها تیراندازی کرده بود. در ادامه تحقیقات هم مشخص شد ضارب با پدر و پسر به قتل رسیده نسبت فامیلی دارد و ظاهرا مدتی بود که با هم اختلاف و درگیری داشتند. با وجود تلاش ماموران آگاهی، دستگیری مهدی چندماهی به تعویق افتاد تا اینکه در آذرماه همان سال، متهم در رباط کریم شناسایی و ...
بارقه؛ نوری میان آتش
به گزارش پایگاه خبری ربیع ، شهیده ای کوچک که به دست جنایتکاران گروهک منافقین به شهادت رسید. یادم نیست اولین بار پنج یا شش ساله بودم که تو را دیدم . فقط به خاطر دارم آنقدر کوچک بودم که وقتی مقابلت قرار می گرفتم تقریبا هم قد بودم . تو همیشه ساکت بودی و با چشمانی درشت و موهایی مشکی به من زل می زدی ، مادر هیچ گاه از تو برایم نمی گفت . تا وقتی به مدرسه رفتم و کم کم خودم توانستم از تو بخوان ...
حکم قطع دست برای دزد عاشق پیشه
این متهم به آلمان گریخته است و وکیل او در جلسه دادگاه به تشریح انگیزه سرقت ها پرداخت.به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده به دنبال افزایش سرقت های مشابه از خانه هایی در منطقه پاسداران و سیدخندان در دستور کار پلیس قرار گرفت و سرانجام ماموران به ردیابی دزدان شبرو پرداختند.بررسی ها نشان می داد دزدان از خرداد تا مهر ماه سال 94 در غیاب صاحب خانه ها، با شکستن در یا از راه بالکن وارد خانه ها می شدند و ...
مش خداداد مردی انقلابی؛ از سربازی در دوران پهلوی تا خادمی مسجدی در اهواز
علیه رژیم پهلوی برگزار کردند، عمده شعار مردم قم مرگ بر شاه بود. همه زن و مرد پیر و جوان این شعار را از جان و دل می دادند و این همان رمز پیروزی مردم است؛ اتحاد و همدلی. پس از این روزها من به اهواز برگشتم با عده ای از رفقا و بچه ها محل شروع کردیم به پخش اعلامیه و ساماندهی مردم برای شرکت در تظاهرات، نکته خوبی که ما داشتیم آن روزها جوان بودیم و دست به فرارمان خوب بود، یادم است یک شب که ...
روایت مبارزان انقلاب 57 از روزهایی که با مشت گره کرده آزادی را فریاد می زدند/ مساجد؛ کانون وحدت شیعه و ...
افتادکه تعداد شهدا غیر قابل شمارش می شد. گذشته از آن ها که در طول درگیری سلاح سربازها را گرفته بودند، بیش تر مردم دست خالی بودند. یخ کرده بود. هنوز ظهر نشده بود و هوا خیلی سرد بود. پاهایم کاملا چکمه های صورتی رنگم را موقع فرار جا گذاشته بودم. دنبال برادرم منصور می گشتم. از اول هم رفته بودم پی او. از یافتنش که ناامید شدم، به زحمت محل درگیری را ترک کردم. نزدیک ظهر درگیری تمام شد. همة ارتشی ...
پرتاب کفش به سوی بنی صدر تا خاطراتی از شهید حسین خرازی
طول جنگ همراه همیشگی شهید خرازی بودید خاطره خاصی از ایشان دارید؟ من دی ماه سال 60 آماده اعزام به جبهه شدم؛ در واقع گرچه باز هم با ممانعت مسئولان روبرو شدم در 19 سالگی با هر ترفندی شده به جبهه رفتم. از آنجا که بچه های اصفهان به تیپ 14 امام حسین (ع) اعزام می شدند من هم خودم را به این تیپ رساندم و در تا زمان شهادت حاج حسین خرازی در عملیات های مختلف در کنار ایشان بودم. خاطره کم ...
جزئیات دومین جلسه محاکمه امان کی
و تجربه من بیشتر از شما بوده و می دانم باید قانون را رعایت کنم اما متأسفانه در رسانه ها به صورت گزینشی صحبت هایم منتشر شده است. وی افزود: من سال 85 از کشور رفتم و سال 92 به صورت قانونی به کشور بازگشتم و در سال 93 احضار شدم و پس از آن 9 ماه بازداشت شدم و توانستم بدهی 200 میلیاردی ام را به بانک های ملی و تجارت پرداخت کنم و در نهایت سال 93 با وثیقه 90 میلیاردی آزاد شدم. وی افزود ...
3 سال حبس در انتظار دندان پزشک روناک و امیرعلی
به گزارش تجارت امروز ؛ دندان پزشک روناک و امیرعلی به زندان می رود. زن جوانی که در عرض چهار ماه باعث مرگ و زندگی نباتی دو کودک خردسال شد. امیرعلی و روناک، همان کودکانی هستند که زیر دست این دندان پزشک اراکی آن قدر ترسیدند و دست و پا زدند که درنهایت از زندگی کردن محروم شدند. یکی زیر خروارها خاک خوابید و دیگری هم با اینکه هنوز نفس می کشد، اما زندگی نمی کند. حالا بعد از گذشت تقریبا یک سال و نیم از این ...