سایر خبرها
بدون اطلاع همسرم به پارتی شبانه رفتم
تحمل شلاق محکوم شد. او دیگر به هیچ مهمانی نمی رفت و همین موضوع ظن مرا برانگیخته بود. به همین دلیل او را تعقیب کردم و فهمیدم از مدتی قبل زنی میان سال را به عقد موقت خودش درآورده و در دام مواد مخدر گرفتار شده است. با آن که خودم در همین پارتی های شبانه با جهان آشنا شده بودم ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم فقط می خواستم عشق او را برای خودم نگه دارم مجبور شدم ماجرا را به خانواده آرمان بازگو کنم ...
روایت هولناک: فوتبالیست ترک تبار پسرش را خفه کرد!
...، من خبر مرگ را دریافت کردم. من بعد از دریافت خبر درگذشت کاسم، به همسرم، مادرم و نه پدرم چیزی نگفتم. همسرم و پدرم نمی دانستند که من پسرم را کشتم. او اظهار داشت که به طور ناگهانی هنگام نشستن در خانه احساس پشیمانی کرد و به همین دلیل به پلیس مراجعه کرد و گناه خود را اعتراف کرد. جوهر ادامه داد: "در حالی که عصر چهارم ماه مه در خانه با همسرم نشسته بودم، به این فکر کردم که چه اتفاقی می افتد ...
محاکمه پسری که با همدستی دوستش، پدر و مادر خود را کشت
به قتل برسانیم، اما قرص اثر نکرد. یک هفته گذشت تا اینکه مهدی دوباره مرا با حرف هایش تحریک کرد. متهم در خصوص روز حادثه گفت: آن روز مادرم در خانه تنها بود. ابتدا او را با خوراندن آبمیوه مسموم بیهوش کردم، سپس مهدی دست و پای او را گرفت و من با شال مادرم را خفه کردم. چند ساعت بعد که پدرم به خانه آمد او را هم با آبمیوه مسموم بیهوش کردم، سپس مهدی شالی را دور گردنش پیچید و او را خفه کرد. موقع ترک ...
5 دلیل طلاق های زود هنگام امروزی؟!
خانواده آقایی 26 ساله و دارای تحصیلات تکمیلی با دختر خاله 21 ساله خود ازدواج کرده بود و بعد از شش ماه متقاضی جدایی بودند. علت را که بررسی کردیم، آقا گفت: از ابتدا هیچ حسی به دختر خاله ام نداشتم و هیچ گاه به عنوان همسر آینده ام به او نیندیشیدم. چون خانواده و به خصوص مادرم تمایل زیادی به ازدواج من داشتند، به بهانه های مختلف موضوع ازدواج با وی را مطرح می کردند. در این اواخر روزی نبود که ...
کودک 4ساله؛ افشاگر سرقت میلیونی
صمیمی اش نیست. زن جوان با اطمینان صحبت می کرد و وقتی مأمور پلیس از او پرسید چطور مطمئن است که سرقت از سوی دوست صمیمی اش رخ داده، گفت: پسر 4ساله ام چند روز پیش به صورت اتفاقی صحبت های من و پدرش را شنید و با زبان کودکانه اش گفت خاله بنفشه را دیده که در کمد را باز کرده و طلاها را برداشته است. شاکی ادامه داد: وقتی سرقت رخ داد و من متوجه نبودن طلاهایم شدم سعی کردم جلوی پسرم از دزدی حرفی نزنم. چون ...
از فقر تا مکنت؛ داستان زندگی سرمایه دار لرستانی مقیم تهران
زمان تک فرزند خانه بودم و برادر یا خواهری نداشتم. سه ساله بودم که پدرم فوت کرد. فقر چنان بر ما چیره شده بود که از تأمین هزینه کفن ودفن پدر عاجز بودیم. همسایه ی مهربانی داشتیم که 8 ریال به مادرم قرض داد تا پدر را دفن کنیم. آن زمان نتوانستیم سنگ قبری بر مزار پدر قرار دهیم و در حال حاضر هم مزار پدرم سنگ قبر ندارد. شاید بپرسید چرا؟! 30 سال از زمان فوت اش گذشته بود و طبق مشورتی که با حضرت آیت الله کمالوند ...
پسر تاجر ترک دختر تهرانی را داخل 206 زنده زنده به آتش کشید +عکس
...: پسر عاشق پیشه بعد از ورشکستگی پدر، وقتی فهمید نامزدش قرار است او را ترک کند ماشینش را به آتش کشید و مرگ تلخ دختر جوان را رقم زد. پسر جوان خودش نیز در آتش سوزی عمدی به شدت دچار سوختگی شد. به گزارش گروه حوادث رکنا، اوایل تابستان سال 97 خودروی 206 در یکی از خیابان های تهرانپارس آتش گرفت. مأموران آتش نشانی بلافاصله به محل اعزام شدند و به مهار آتش سوزی خودرو 206 پرداختند ...
دلیل عجیب برای قتل زن و مرد پیر در اطراف بازار
کیفرخواست و درخواست قصاص برای محاکمه به دادگاه کیفری فرستاده شد.سرانجام صبح دیروز متهم در شعبه دهم دادگاه کیفری استان به ریاست قاضی متین راسخ پای میز محاکمه ایستاد.در ابتدای جلسه تنها دختر مقتولان با درخواست قصاص برای متهم گفت: من تنها فرزند پدر و مادرم بودم و در این دنیا جز آنها کسی را نداشتم. از وقتی پدر و مادرم به دست این مرد کشته شدند خیلی تنها و بی پناه شده ام و آرزوی مرگ دارم. الان هم فقط تنها ...
بچه ای که با ته خودش راه می رفت!
شهاب نبوی طنزنویس هفته گذشته از پدرم و علاقه اش به لحاف خانه مادربزرگم و اینکه اصلا من را آدم حساب نمی کرد گفتم. این هفته با اولین بحرانی که در طول زندگی ام با آن مواجه شدم آشنا می شویم. بابا، یک روز که از زیر لحاف خانه مادرش آمده بود خانه خودمان تا یک چیزی بردارد، سعی کرد چهار دست و پا رفتن را به من یاد بدهد. برای اینکه تحریکم کند رفت و کنار پنجره نشست و فندکش را روشن کرد. من هم ...
ازدواج فوتبالیست مشهور در دادگاه
متهم ردیف دوم همچنان متواری بود. دختر جوان که فرزند خود را به دنیا آورده و تحویل بهزیستی داده بود در دادگاه گفت: این اتفاق باعث شد آبروی خانواده ام برود و حتی پدر و مادرم بعد از سال ها زندگی مشترک با هم اختلاف پیدا کرده و متارکه کردند. فوتبالیست مشهور هم در دفاع از خود گفته بود: اتهام را قبول ندارم.حدود سه سال قبل با رویا آشنا شدم. او را در مسیر مدرسه اش دیده بودم و به او ...
روزه خواری درملاء عام و ضرب و شتم دو برادر
یل تذکر به روزه خواری عمدی مورد ضرب و شتم چند جوان قرار گرفته است. سرابی نژاد در گفت وگو با آناج درباره این موضوع می گوید: " چند روز قبل برای خرید نان برای افطاری رفته بودم و برادرم هم مغازه پدرم بود و هنگام خروجم از خانه گفت که وقت اذان است و می خواهم به خانه بروم به همین دلیل با من می آمد. وقتی در کوچه پیچیدم چهار جوان را دیدم که در دست سه نفرشان سیگار بود و دو نفرشان خیلی علنی به سیگار پک می زدند ...
هشدار! برچسب کرونایی را شیوع ندهیم
شب در مسیر بیمارستان از شدت ترس و نگرانی چند بار بالا آوردم. کلاً یک هفته در بیمارستان بستری شدم. محسن که روزهای پر استرسی را گذرانده درباره مشاهداتش در بیمارستان می گوید: وقتی مرا به بخش عفونی منتقل کردند، اصلاً وضعیت خوبی نداشتم و سرفه ها امانم را بریده بود. وقتی پیرمردی در بخش ما حالش بد شد و چند ساعت بعد از دنیا رفت به کلی روحیه ام را از دست دادم. هر لحظه منتظر مرگ بودم. سرتان را درد نیاورم ...
کارت عروسی ای که به دست آقا رسید
گم کرده بودم. تصمیم گرفتم فعلا به همسرم چیزی نگویم. از این می ترسیدم اگر او را در جریان قرار بدهم و بعد نتوانم کارت را به دست رهبر برسانم، دلش بدجور بشکند. پس دور از چشمش یک کارت دعوت برداشتم و پشتش نوشتم: بااحترام، خدمت رهبر عزیزم جناب سیدعلی حسینی خامنه ای کارت را گذاشتم لای کتابی که قرار بود هدیه بدهم. عصر روز بعد تهران بودم. وارد محوطه حوزه هنری شدم. ابتدا مدارک شناسایی را نشان دادم و کارت ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
...، خانم تسلیت می گم. یادمه فقط سه یا چهار جیغ بلند کشیدم و سراسیمه تا منزل پدر همسرم دویدم. دنیا برایم تیره و تار شده بود، به سختی نفس میکشیدم، مگر می شد، محسن قوی بود اما حالا دیگر نیست، یک اشتباه که معلوم نیست کجا دامنش را گرفته بود حالا من و فرزندانم را در بی پناه و بی یاور کرده بود. واقعیت این بود که من محسن را از دست داده بودم، سه روز بعد از فوت محسن قدرت راه رفتن نداشتم ...
دانش آموزان در قرنطینه کار!
است که به مادرش می دهد تا برای دو برادر کوچکتر از خودش هزینه کند. او در این باره می گوید: دوست نداشتم کار کنم. اما پدرم معتاده و 12 بار هم کمپ رفته تا ترک کنه. پول کمپ را هم مادرم با قرض جور می کرد اما هر باری که برمی گشت دوباره مواد مصرف می کرد. با این وضعیت بد مادرم در خانه قالی می بافد. پول قالیبافی زیاد نیست مادرم خیلی سعی می کنه که خرج تحصیل ما را جور کنه اما هزینه های زندگی بیشتر از این حرف ...
باور نمی کردیم روزی مبتلا شویم
بودیم خیلی قوی بودند و می گفتند شاید عوارض قلبی داشته باشد. این بیمار بعد از دو ماه ابتلا به این بیما ری، هنوز ضعف بدنی دارد و نتوانسته به سر کار برگردد. ***** همسرم حمایتم کرد نفر بعد، یکی از پرستاران بخش کرونای بیمارستان شهدا است. بخشی که هفته گذشته گزارش ما را از وضعیت آن خواندید. این پرستار 39 ساله که حدود 16 سال سابقه کار دارد، یکی از 4 پرستار مبتلا شده این ...
استقلال هافبک های بزرگی داشت که اسم آن ها را تریلی هم نمی کشید
فوتبال بود، با وساطت عمویم در اردو حاضر شدم، بعد که به تهران برگشتیم پدرم می گفت من پسرم را سالم تحویل داده ام و سالم می خواهم. دوباره این اتفاق برای شما تکرار شد و تیم ملی را از دست دادید؟ در اردوی شیراز آپاندسم ترکید، حشمت مهاجرانی حساب ترسیده بودم، تا من را به اتاق عمل ببرند بنده خدا یک پاکت سیگار کشید. حشمت مهاجرانی شما را از فهرست نهایی تیم ملی جام جهانی 1978 ...
عبدالمهدی برامسی: در راه خدمت به قرآن، سختی ها برایم شیرین است
موسسه قرآنی بیت الاحزان استهبان مشغول به کار هستم. پدرم حافظ قرآن بود و من عاشق لحظه هایی بودم که ایشان قرآن می خواندند و از همان زمان به قرآن علاقه مند شدم. در سال 77 به صورت شخصی و خودآموز در خانه شروع به حفظ قرآن کرده و در مدت زمان 5 ماه و نیم، حافظ کل قرآن شدم. این تصمیم من از آنجا نشأت گرفت که متوجه شدم چند نفر از دوستانم، که از من هم کوچکتر بودند، حفظ قرآن را شروع کرده اند و اینکه ...
گریه های گره گشا
ا شاد کنیم. چند هفته ای هست که من و همسرم تصمیم گرفته ایم از دخترمان ستایش سراغ بگیریم و به دیدارش برویم ولی باز هم امروز و فردا کردیم تا اینکه در همین هفته قبل هم دوباره مشکلی برایمان پیش آمد که من دوباره یادآور کوتاهی مان درباره ستایش شدم و قرار شده بود که فردا به صورت حضوری به کمیته امداد بیاییم که امروز شما تماس گرفتید و این اتفاق برای ما اتفاق مبارکی بود که خدا شما را برای دل بی قرا ...
ژنرال اروین رومل، روباه صحرا را بشناسید
. الدینگر و من اتاق را ترک کردیم. با آسودگی به خود گفتم: پس قرار نیست بازداشتش کنند و برای مطالعه به طبقه ی بالا رفتم. چند دقیقه بعد شنیدم که پدرم به طبقه ی بالا آمد و به اتاق مادرم رفت. مضطرب از آنچه در جریان بود، بلند شدم و به دنبالش رفتم. در میان اتاق ایستاده و صورتش رنگ پریده بود. با صدایی گرفته گفت: با من به بیرون بیا. به اتاقم رفتیم. به آهستگی گفت: باید به مادرت می گفتم که من تا 15 ...
نوای دل نواز
آزمایشگاه در شیفت بعدازظهر مشغول به فعالیت می شد. پس از آن با همان خستگی به جلسه های قرآن می رفت. شاید زمان اوج فعالیت های قرآنی پدرم، ماه مبارک رمضان بود. او مرا همراه خود به جلسه ها می برد و گاهی حتی در میان جلسه به خواب می رفتم و با همان حالت به خانه برمی گشتیم. مادرم می گوید: اهالی محله به من می گفتند که ما با صدای موتور همسر شما برای خوردن سحری از خواب بیدار می شویم. به یاد دارم سال 77 در شبی ...
رفاقت همیشگی با کتاب
فروش بودند و او در بالاخیابان عقیق تراشی و فیروزه تراشی می کرد. آن زمان من هفت ساله بودم و یکی از برادرانم که حال دیگر در قید حیات نیست نزد او شاگردی می کرد. از در که وارد خانه می شدیم باید از میان گل های آفتابگردان و گل گاوزبان عبور می کردیم تا به ساختمان اصلی می رسیدیم. مادرم آن زمان گل گاو زبان ها را می چید و دم می کرد. او ادامه می دهد: سال 48 به خاطر دارم که با یک گاری و درشکه به خانه ...
دسیسه شوم با نغمه شیطان!
: هفت سال بیشتر نداشتم که پدرم، مادرم را طلاق داد و به مکان نامعلومی رفت که دیگر هیچ گاه او را ندیدم. درگیری پدر و مادرم فقط به خاطر سوءظن های فضای مجازی رخ داد. آن زمان چیزی درباره این گونه اختلافات نمی دانستم، فقط به خاطر دارم که مادرم همواره قسم می خورد گناهی مرتکب نشده است و کسی را که در صفحات شبکه های اجتماعی برایش پیام می دهد هیچ وقت ندیده و نمی شناسد. اما درگیری ها و کتک کاری های پدر و ...
زندگی شگفت انگیز است /گفت و گو با علیرضا داوود نژاد
گفتارش مشکلی نداشتم و پذیرفته بودمش. اصلیتش شمالی بود و اواخر عمرش روزی صدایم زد و گفت: پسرجان! من دعایت می کنم. این جمله اش خیلی به من چسبید. پدر با این که شما سینماگر شوید و بعد همه خانواده را به نوعی به سینما ببرید، مشکلی نداشت؟ نه! پدر و مادرم هر دو متولد بعد از 1300 بودند؛ سال هایی که تجدد وارد ایران شده بود و آنها هم علاقه مند به این تجدد بودند. یکی از محل های گردش و رفت و ...
روایت امضای سرخ/شهیدی که بعد از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد + عکس
مناسب خویش قرار و به همه نشان داد. مراسم هفت پدرم در قم انجام شد؛ امّا روز هشتم ایشان دوستان و بستگان در زادگاهشان در خوانسار مراسمی تدارک دیده بودند. ما چون می بایست مدرسه برویم در قم ماندیم و مادر و مادربزرگم برای شرکت در این مراسم به خوانسار رفتند. برای این که ما تنها نمانیم خاله هایم، یکی از دوستان صمیمی مادرم و زن دایی ام آمدند منزل ما و پیشمان ماندند. بعد ازنه روز برگشتم مدرسه. کادر ...
زنی که همزاد درد است
.... خواهرشوهرهایم نیز نمی خواستند سر به تن من باشد. پول نداشتم و در نتیجه با شکایت آنها راهی زندان شدم . شوک یک انفجار سه کودک نرگس به مدت یک سال و نیم بدون مادر در کنار پدرشان زندگی کردند. جای خالی مادر در خانه احساس می شد اما هیچ کسی حاضر نبود به نرگس کمک کند. نرگس می گوید: بعد یک سال و نیم با کمک خیرین آزاد شدم. اما هنوز در دادگاه پرونده داشتم. باید رضایت شاکی ...
خوش خلقی و کمک به افتادگان ویژگی بارز شهید پرویز بشیری / به شهادت برادرم افتخار می کنم
وانان شهر در راهپیمایی ها شرکت می کرد. این اسوه صبر و پایداری ادامه داد: تا مقطع راهنمایی تحصیلاتش را ادامه داد و بعد به سربازی رفت. دوره آموزشی را در زادگاه خودش خدمت می کرد و بعد از پایان دوره آموزشی به کردستان اعزام و به عنوان سرباز ژاندارمری در دره هوان مشغول به خدمت شد. بشیری بیان کرد: من معلم بودم و در سپیددشت خدمت می کردم که یکی از همکارانم به من اطلاع داد به خرم آباد ...