شهیده ای که کفنش حرم امام رضا را طواف کرد
سایر خبرها
وصیت فرمانده تخریب لشکر 27 برای تشییع پیکرش
رفت و آمدی بود و همیشه در مقر دیده می شد. او کسی نبود که در چادر بنشیند و فرماندهی کند. همیشه بین بچه ها بود و به خصوص با آن قیافه بین همه شاخص بود. هر وقت آنجا می رفتم با اینکه من جزو آن گردان نبودم اصلاً انگار نه انگار، برخوردش خیلی عادی بود. از همان جا قیافه و آن ریش بلندش در ذهنم مانده بود. استقبال از شهادت چند هفته قبل از شهادت حاج محسن، با هم به مزار پاک پدر و مادرمان ...
مرگ مرموز 2 پسر جوان تهرانی / شب قرص لاغری دست ساز خوردن و دیگر بیدار نشدند
به گزارش پیک نکا ،مادر احمد در تحقیقات پلیسی گفت: احمد دانشجوی رشته مدیریت بود و شب گذشته ساعت 22 بود که به خانه آمد و عنوان کرد همراه 2 تن از دوستانش به نام حمید و شهرام پیتزا خورده اند و سپس به اتاقش رفت تا اینکه صبح وقتی برای بیدار کردنش به اتاق پسرم رفتم هر چه او را صدا زدم جوابی نشنیدم و متوجه شدم پسرم به کام مرگ فرو رفته است. کارآگاهان برای تحقیقات بیشتر به سراغ شهرام و حمید که ...
4 روایت درباره نامه عزل آیت الله منتظری
در دل خودمان نگه می داشتیم تا نوروز سال 68. دوم فروردین رفتیم خدمت امام. دیدیم صریح و قاطع می گویند این مسئله را باید حل کنید. آمدم خانه و خیلی ناراحت شدم. تلفن کردم مشهد. آیت الله خامنه ای آن موقع مشهد بودند. گفتم من و حاج احمد آقا تنهاییم. شما مشهد خیلی نمانید، در کارها مشکلی داریم. ایشان برنامه های مفصلی داشتند. برنامه های شان را کوتاه کردند و گفتند اگر ضروری تر شد، فوری تر می آیم. دو روز بعد ...
جمکران با اتوبوس های بنز سوپر دولوکس
، نه چرت می زدیم نه حرف بیهوده. بین بحث های اعتقادی و معرفت امام زمان (عج) گذر زمان را نمی فهمیدیم. در حرم حضرت معصومه به سلام و زیارت مختصری اکتفا می کردیم. مثل کسی که قرار ملاقات دارد، همه هوش و حواسمان به جمکران بود. وسط بیابان خدا، چراغ سبز یک مسجد کوچک روشن بود. از هم جدا می شدیم. هر کسی گوشه ای پیدا می کرد و می رفت پی حال خود. من که داخل نمی رفتم. می رفتم پشت دیوار ...
مصطفی ردانی پور ستاره آسمان نصف جهان/ مادری که در قبر خالی فرزندش آرام گرفت
...، این وظیفه من بود و حضور در جبهه هم وظیفه دیگه منه. تازه سه روز از عروسی اش گذشته بود که دست زنش را گذاشت تو دست مادرش و سرش را انداخت پایین و گفت: دلم می خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی، بعد هم آرام و بی صدا رفت منطقه و چند روز بعد از آن در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران در تاریخ 1360.05.15 ش به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت در راه خدا رسید. شهید ردانی پور می گفت: اگر ...
اهل بیت، مهمترین دلیل برای مسلمان شدنم بودند
خواستم تا من را به سمت خودش هدایت کند و خدا را شکر که دعاهایم چند ماه بعد مستجاب شد. آن زمان با کتابی به نام” searching islam” نوشته سید مصطفی قزوینی آشنا شدم. در این کتاب، عبارت کوتاهی از یکی از خطبه های امام علی( علیه السلام) در نهج البلاغه وجود داشت و آن عبارت ” وحدانیت خدا ” بود. خاطرم هست که از بهت و تعجب زیاد شروع به گریه کردم؛ تا به حال با چنین کلمات پر قدرتی روبرو نشده بودم. من همیشه چنین ...
در حاشیه سیاست
داند که در آمریکا مستقر است. به گزارش اعتمادآنلاین، سفیر اسبق ایران در عراق درباره آن ماجرا توضیح داد: یک روز سعدون حمادی، وزیر خارجه عراق، مرا خواست. گفت رئیس گفته نزد آقای خمینی، رهبر انقلاب بروید و بگویید ایشان نماینده تام الاختیاری را برای مذاکره بفرستند. من هم به همین خاطر به ایران آمدم و محضر حضرت امام رفتم... پیشنهادهایی داشتم و گفتم: اینها این پیغام را دادند که شما نماینده تام الاختیاری را ...
وصیت فرمانده تخریب لشکر 27 برای تشییع پیکرش
فعال و پر رفت و آمدی بود و همیشه در مقر دیده می شد. او کسی نبود که در چادر بنشیند و فرماندهی کند. همیشه بین بچه ها بود و به خصوص با آن قیافه بین همه شاخص بود. هر وقت آنجا می رفتم با اینکه من جزو آن گردان نبودم اصلاً انگار نه انگار، برخوردش خیلی عادی بود. از همان جا قیافه و آن ریش بلندش در ذهنم مانده بود. استقبال از شهادت چند هفته قبل از شهادت حاج محسن، با هم به مزار پاک پدر و ...
سرباز ولایت باید همیشه بند بوتینش برای دفاع از وطن و ولایت بسته باشد
قبول نکرد که این کارخانه متعلق به آستان قدس رضوی است و دوست دارم همینجا مشغول کار باشم. به عشق شهادت در رزمایشها شرکت می کرد وی با بیان اینکه شهید رضوی حدود 11 سالی عضو فعال بسیج و تکاوران گردان قرارگاه شهید ناصری در بیرجند بود، گفت: یک بار برای اعزام به سوریه به عنوان مدافع حرم ثبت نام کرده بود زمانی که به خانه آمد گفت رفتم سوریه فقط به عشق اینکه دردفاع از حرم حضرت زینب(س ...
حاج محسن در عید قربان، قربانی شد + عکس
دیدن این صحنه تازه متوجه شدم شب عملیات کجا آمده بودیم! رفت و آمد ارتفاع یک طرف، شهید و مجروح شدن نیروها طرف دیگر. کار بسیار سخت شده بود و زمان کم داشتیم. روز عید قربان رفتم تا در رودخانه پایین ارتفاع، تنی به آب بزنم، غسل کنم شاید نفسی تازه شود. همین که مشغول شدم صدا کردند که حاجی گفته به حاج همت بگویید آب دستش هست زمین بگذارد و بیاید. همان موقع یک لحظه توی دلم گفتم: بابا حاجی امان نمی ...
محاکمه مردی که برادر معتادش را کشت
تماس گرفت و گفت سریع خودت را برسان در خانه درگیری شده است. بلافاصله خودم را به منزل رساندم و دیدم برادرم چاقو کشیده و می خواهد پدرم را بزند. به او گفتم عقب برو و دست از سر ما بردار. قبول نمی کرد، می گفت پول می خواهد. برادرم در همه سال هایی که جدا شده بود، مرتب از پدرم پول می گرفت و مواد می خرید. او نصف درآمد پدرم را می گرفت و دود می کرد و پدرم همیشه پول کمی برای زندگی داشت. متهم در پاسخ ...
واریزی های جدید پول سهام عدالت / کدام بانک ها امروز واریزی داشتند؟
خدا میدونه چکار میکنن پول واریز نمی کنن.. بعد دو ماه بالاخره تونستم برم به کارگزاری سپه رفتم دیدم تازه تو این دو ماه 200 هزارتومن بیشتر نفروختن ماشالا خیلی پر تلاشن دستشون درد نکنه با سلام هموطنان عزیزم خواستم بهتون مژده بدم که امروز بانک مسکن بعد دو ماه برای بنده 4000تومن واریز کرده! صادرات بعد از دو ماه امروز برای من ششصد هزارتومن ریخت سهام یک میلیونی..خسته نباشین دلاورا صادرات گفته تا 25 مرداد انشالله میریزند نگران نباشید ...
کاپیتان تکواندو: منظورم از قیاس خادم با تختی، بزرگواری خادم بود
توضیح داد. روزهای کرونایی برای شما چطور می گذرد؟ خب این مدت من هم مثل دیگران درگیر بودم. به خاطر کرونا اردوی تیم ملی، مسابقات و حتی المپیک تعطیل شد ولی خدا را شکر با این وجود من توانستم تمریناتم را داشته باشم. دوری از اردو برای تان سخت نبود؟ خانه نشینی صدای همه ورزشکارها را درآورد. من یک ویژگی دارم که هر جا باشم تمرینم را انجام می دهم. این مدل من است چون ...
اختصاصی/ گفت وگوی زنده یاد همایون خسروی دهکردی با خسرو سینایی/ پا روی زمین واقعیت و سر در تخیل داستان
همان خودش است. تا امروز به این شباهت فکر نکرده بودم! من اصلاً دنبال سینما رفتم، برای اینکه هیروشیما عشق من یا سال گذشته در مارین باد اینها در ذهنم بود. آن نوع سریال سازی در حقیقت من را جذب نمی کرد. در آن طرف هم می دیدم که خب با این تراولینگ هایی که من می خواهم بکنم، جور درنمی آید. شما الان یک سریال ترکیه را نگاه کنید، صحنه را می سازند اینها، ولی همه پلان ها یک دانه لانگ شات است و چند تا مدیوم شات ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
سر جای خودم. زن برادرم گفت: چطوری رفتی؟ گفتم: به خدا باورت نمی شه، انگار یکی راهو برای من باز کرد و من رفتم. نماز مغرب و عشا را خواندیم و برگشتیم خانه، ولی دلهره عجیبی گرفته بودم. فردای آن روز زنگ زدند به خانه ای که برادرم زندگی می کرد. گاهی اوقات شماره های نزدیکانمان را می دادیم که اگر رفتیم مسافرت یا کاری پیش آمد بهمان زنگ بزنند. یکی از بچه های سپاه شماره خانه ی برادرم در مشهد را داشت ...
فلافلی آلمان
قسط گوشی جور میشه. اقساطش هم خدا کریمه. بد جوری تو فکر گوشی بودم، طوری که ساعت ده شب که بساط فلافلی را جمع کردم و گاری را بستم پشت موتورم، هر مشتری اومد، سئوالش می کردم؛ گوشیت چه مارکیه؟ و چه گوشی بهتره؟ خونه که رسیدم، رفتم دوش بگیرم. از شوق خرید گوشی توی حموم آواز سر دادم. فاطی هم صداش بلند شد و گفت:"چه خبرته! خونه رو سر گذاشتی! شنگولی!حتماً امروز فروشت خوب بوده؟ " گفتم: "بد نبود فاطی. ...
دختری که هر روز اعضای بدن خود را مواخذه می کرد/چادر مریم نماد زن مسلمان است
سالهای حکومت پهلوی فساد و فحشا و بی بند و باری در جامعه حکم فرما بود اما همان موقع مریم و خواهرانش با الگو گرفتن از مادر خود که زنی مذهبی بود حجاب داشتند و بدون روسری بیرون از خانه نمی رفتند. خانواده فرهانیان در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب در تظاهرات ضد رژیم شرکت می کردند و مریم فعالیت های زیادی در کنار برادر بزرگتر خود داشت. برادر کوچک او تعریف می کند: مریم در همان سن کم که گویا 14 سال ...
چه کسانی آیت الله منتظری را فریب دادند؟
زنده نیست که بخواهم درباره اش حرف بزنم. در جلسه ای که آقای هاشمی و آقا [آیت الله خامنه ای] حضور داشتند گفته شد که امام می خواهد آقای منتظری را عزل کند، برویم با امام صحبت کنیم. آقای هاشمی گفت این کار خیلی خطرناک است. باید چه کار کنیم؟ حاج احمد آقا گفت: من خیلی با آقای منتظری حرف زدم و به خانه اش رفتم؛ او یک حرف هایی می زند و اصلا به درد رهبری نمی خورد. من این حرف ها را به امام گفتم. افکار و نظرات آقای منتظری تحت تأثیر اطرافیانش بود. مردی با سوابق درخشان مبارزاتی و مراتب علمی والا به این روز افتاد. خداوند رحمتش کند. ...
سرم درد می کرد برای پخش اعلامیه
دعا هم باز در فکر حکومت خدا بودم. دعا که تمام می شد همه چپ چب نگاهمان می کردند. شاید با خودشان فکر می کردند این دو تا بچه کم سن و سال چه مشکلی دارند که این طور ضجه می زنند. بهشان حق می دادم. از شدت گریه وقتی بر می گشتم خانه تا دو ساعت سردرد ولم نمی کرد. برای رفت و آمد کمی مشکل داشتم. یک دختر چهارده پانزده ساله تک وتنها، شب و نصفه شب از این مجلس به آن مجلس. پدرم مستقیم سین جیمم نمی کرد که ...
روایت امامی کاشانی از رهبر شدن آیت الله خامنه ای
. در جلسه ای که آقای هاشمی و آقا [آیت الله خامنه ای] حضور داشتند گفته شد که امام می خواهد آقای منتظری را عزل کند، برویم با امام صحبت کنیم. آقای هاشمی گفت این کار خیلی خطرناک است. باید چه کار کنیم؟ حاج احمد آقا گفت: من خیلی با آقای منتظری حرف زدم و به خانه اش رفتم؛ او یک حرف هایی می زند و اصلاً به درد رهبری نمی خورد. من این حرف ها را به امام گفتم. افکار و نظرات آقای منتظری تحت تأثیر اطرافیانش بود ...
چه کسانی به رهبری آیت الله خامنه ای رأی مثبت ندادند؟ /امامی کاشانی: اگر ضعف شورای عالی قضایی در عزل بنی ...
خیلی با آقای منتظری حرف زدم و به خانه اش رفتم؛ او یک حرف هایی می زند و اصلا به درد رهبری نمی خورد. من این حرف ها را به امام گفتم. افکار و نظرات آقای منتظری تحت تأثیر اطرافیانش بود. مردی با سوابق درخشان مبارزاتی و مراتب علمی والا به این روز افتاد. خداوند رحمتش کند. از ارتحال حضرت امام و انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری چه خاطراتی دارید؟ آیت الله امامی کاشانی: شبی که حضرت امام ...
یک مین و 44 عمل جراحی
پانسمانچی باتجربه سراغ داری یا نه؟ گفتم: دکتر، ما همیشه به امید خدا بودیم، حالا هم به امید خدا می رویم. گفت: برو، ولی بلافاصله بعد از تعطیلات سیزده بدر باید برگردی بیمارستان. دو هفته مرخصی داد. رفتم محلات و بعد از سیزده فروردین برگشتم بیمارستان و تا آخر خرداد ماه بستری بودم. نزدیک ماه رمضان بود. به دکتر گفتم: دکتر، من ماه رمضان باید روزه بگیرم. نمی تونم که روزه ام ...
شهیدی که زندگی بانوی نویسنده را متحول کرد
منتشر کرد. از این رو تصمیم گرفتم با چند نویسنده و ناشر صحبت کنم. **: برای چاپ خاطرات چه اقداماتی انجام دادید؟ سال 1394 سراغ چند ناشر رفتم تا از آنها برای چاپ کتاب دلداده کمک بگیرم. علی رغم این که نوشته ها و تلاشم را تحسین می کردند، اما چون معتقد بودند من نویسنده ناشناخته ای هستم راضی به همکاری در چاپ نمی شدند. همچنین با چند نویسنده که صحبت کردم گفتند چون این یک کار خاص هست و شهید به ...
چه کسانی به رهبری آیت الله خامنه ای رأی ندادند؟ /ناگفته های یک انتخاب تاریخی از زبان امامی کاشانی
تعریف می کند. بعد به مجلس گفتم کسی که در حوزه علمیه مشهد کفایه که آخرین کتاب اصول است را تدریس می کند و افراد از آن تعریف می کنند اهل نظر است. من گفتم: شهادت می دهم که آقای خامنه ای اهل نظر است. بعد خطاب به آقا گفتم حالا بعضی ها قبول نداشته باشند، خب این افراد رأی نمی دهند. بعد که من نشستم آقا هم صحبت شان را تمام کردند و نشستند. بعد از اتمام صحبت آقا رأی گیری انجام شد. من در آن جلسه از فقاهت آقا دفاع ...
جهادگر گمنام از 19 سال تبلیغ در روستاها می گوید/ قیامتی که در بم برپا شد/ بیمه نامه ای که خانواده را ...
در روستاهای این شهرستان مشغول به تبلیغ هستم. البته بین این چند سالی که در این شهرستان بودم، چهار ماهی هم در یکی از مناطق کرج بود که مجدداً به تیران و کرون برگشتم. در زلزله بم آسیبی به خانواده نرسید؟ خیر، کسی آسیبی ندید. البته معجزه بود و هر کسی که به خانه ما نگاه می کرد می گفت چطور خانواده شما سالم مانده و هیچ آسیبی ندیده اند؟ حقیر هم با یک شعر جواب آنان را می دادم: ...
سلیمی نمین: حتی گل آقا هم می گفت تاج زاده تندرو است/او دوست دارد اعدام شود /آدم هایی مثل حسن عباسی برای ...
...، نه فقط من، گل آقا [هم این نظر را داشت]. من این را نوشتم گفتم شما به یاد ندارید، جلسه هایی بود که آقای کیومرث صابری- خدا رحمت شان کند- در ششم ماه مبارک همه سران جریانات سیاسی را دعوت می کرد. *یک روز که دعوت کرده بود موقعی بود که به آقای آقاجری حکم اعدام داده بودند. اسم کوچک آقای آقاجری، هاشم بود. گفت هاشم الان فکر می کند بیرون، مصطفی به دنبال این است که هاشم اعدام نشود و آزاد شود و ...
چشم این بانو با کار برای شهدا روشن می شود
اش را می شنیدم که آخر هم به شهادت رسید، یک رزمنده 11 ساله. از شهدا گفتم، یادی هم بکنیم از پیاده روی اربعین، این سفر معنوی و پر عشق و معرفت؛ 6 سالی پی در پی در راهپیمایی اربعین شرکت کردم و توفیق داشتم چندین مستند بسازم. از سال 91 تا 97 به صورت کاروانی در مراسم اربعین شرکت کردم و مستندساز این حادثه عظیم جهانی بودم. مستندسازی این مراسم کار سختی است اما زیبا، در این همایش بزرگ ...
ناراحتم که نتوانستم همه افراد کلینیک سینا را نجات بدهم
تعطیل می کردند و ساختمان خالی بود. دری را که به پشت بام راه داشت شکاندم تا بتوانم بیرون بروم. زمانی که در را شکاندم نردبانی گیرآوردم که یک متر و خورده ای بلندی اش بود. گذاشتم بین دو تا ساختمان که بتوانم آنها را به ساختمان بغلی بفرستم تا نجات پیدا کنند. بچه و چندنفر خانم را بردیم به پشت بام و آتش نشانی آمد. آزغ ادامه داد: مرد 40- 50 ساله ای هم بود که بیهوش بود. نتوانستم او را بلند کنم و به ...
نگاهی به تبلیغ اسلحه و انواع جعل سند و پول در اینستاگرام
تا مهر برجسته فقط می خواد و شریکم این کار را نمی کنه . به او اصرار می کنم و می گویم اگر تو واسطه رفاقت ما بشوی، از خجالتت درمی آیم. می گوید: به خدا اون قبول نمی کنه. حالا خواستی بعدا باهاش صحبت می کنم بعد از این که کارت پایان خدمت داداشت رو درست کرد. می خواهم بدانم شریک او سابقه دار است یا نه و همشهری خود اوست؟ می گویم: این رفیقتون خطریه؟ یعنی نمی شه شماره ای داشته باشم خودم بهش پیام بدم؟ البته من ...