مادرم گفت خوب شد شهید نشدی!/ تئاتر دفاع مقدس سفره نان نیست
سایر منابع:
سایر خبرها
از وفا نکردن خوردن کمپوت های گیلاس سرقتی تا اعزام به جبهه بدون اذن پدر
بعدش تمام شد . همیشه با دوستان شوخی می کردم که این همه شما رفتید جبهه کاری نکردید، من رفتم جنگ رو تمام کردم و برگشتم. پدرم هم البته بعد از برگشتن از جنگ با این که زخمی هم شده بودم چندماه با من حرف نمی زد تا با من آشتی کرد. کسی از ایران کاری به آنها نداشت و آنها هم به ماشین های ما کاری نداشتند، من و حاج آقای شیخی که تازه کار بودیم و داشتیم نگاه می کردیم دیدیم یک ...
همیشه در زندگی یک چیز کم داشتم/ خدا ما را نجات داد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ او قصه اش را این گونه آغاز کرد. سال 69 در تهران به دنیا آمدم؛ مادر و پدرم وقتی نوزاد بودم از هم جدا شدند؛ یه خواهر بزرگ تر و یک برادر کوچکتر دارم. همیشه در زندگی یک چیز کم داشتم.16 سالگی نامزد کردم. یک شب همراه خانواده همسرم به عروسی رفتیم. موقع برگشت من در ماشین خواب بودم. ساعت 4 صبح با سرعت 180 کیلومتر در ساعت تصادف کردیم و زیر تریلی رفتیم. راننده و تریلی و ...
قاتل مادرشوهر: می خواستم مستقل زندگی کنم | همسر قاتل: اگر همسرم چند ساعت صبر می کرد این جنایت رقم نمی ...
های اعصاب و روان استفاده می کردم تا شب ها خوابم ببرد. روز حادثه (سوم مهر) نیز تعدادی قرص خوردم و در حالی که حالت طبیعی نداشتم ناگهان تصمیم گرفتم مادرشوهرم را بترسانم. دخترم در منزل خودم (طبقه دوم) خواب بود که من چاقوی آشپزخانه را برداشتم و در حالی که تیغه آن را به قصد خودکشی به طرف خودم گرفته بودم، از پله ها به طبقه پایین آمدم، مادرشوهرم که در آشپزخانه بود با ورود من به پذیرایی آمد و ...
انتشار جعبه سیاه جنگ تحمیلی تا سال 1400/ پروتکل های بهداشتی برگزاری راهیان نور تدوین شده اند
...> بله؛ امام خمینی (ره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد ، اصلاً دفاع مقدس الطاف خفیه الهی بود. شما ارتش عراق را نگاه کنید که در ابتدای جنگ چقدر تسلیحات داشته، آخر جنگ چقدر تسلیحات داشته است؟ عراق 300 هواپیما داشته و ما 300 هواپیمای آن را زدیم، ولی در آخر جنگ، 600 هواپیما داشت. واقعاً فقط خدا پشت ما بود؛ یعنی اعتماد ما به خدا بود و بعد هم رهبری حضرت امام (ره) بود و یکی دیگر این که بچه ها واقعاً گوش ...
شهید خرازی گفت: باید ماسک بزنی!
بهبودی ام هر ساله یکی دو ماه به جبهه می رفتم. در مجموع 40 ماه در جبهه بودم و 20 سال بعد از جنگ بود که به اصرار دوستان برای تشکیل پرونده جانبازی اقدام کردم که 10 درصد جانبازی برایم ثبت شد. چه خاطره ای در ذهن تان ماندگار شده است؟ همه آن روزها واقعاً خاطره است. من و شهیدعبدالحمیدحیدری و شهید احمد فصیحی که بچه محل بودیم در ماووت عراق در بخش ادوات خمپاره 120 انجام وظیفه می کردیم ...
سیدحسن خمینی در مراسم بزرگداشت چهلمین سالگرد دفاع مقدس: برای عبور از بحران ها راهی جز همراهی مردم نیست
.... در مرداب و گندزار هم باید رویید، جوشید و جوانه زد. به گزارش جماران، وی اظهار کرد: دفاع مقدس یا به تعبیری جنگ تحمیلی ، اتفاقی است که از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هر دو یک اتفاق هستند؛ اگر به بعد تجاوزکارانه آن نسبت به کشور بنگرید، نام آن جنگ تحمیلی است، اما اگر به گل هایی که در آن مرداب جنگ رویید توجه کنید، نام آن دفاع مقدس است. بزرگترین گلی که در این مرداب ...
پسر شهید همت از حاج قاسم می گوید
امام حسینیم ، ما ملت شهادتیم . خیلی خیلی جمله عجیبی است. آدمی که این همه سال روی خودش کار می کند درگیر جنگ باشد ولی قلبش از یک بچه، پاک تر و مهربان تر. ایشان به نکات ظریفی توجه می کردند که شاید آدم باور نکند. یک بار به دوستان عرض کردم که ایشان با من تماس گرفتند که عمو دلم برای بچه های شهدا تنگ شده. بچه های شهدا را جمع کن کنار هم بشینیم. گفتم عمو جان خط فکری؟ گفتند:عمو خجالت ...
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
سال از عمر خود را با عوارض ناشی از مجروحیت های دفاع مقدس دست وپنجه نرم کرد و بعد از سال ها مجاهدت و حضور در میدان های نبرد به درجه رفیع جانبازی نائل آمده بود، خرم نیا همواره از سال های حضورش در جبهه های حق علیه باطل با عشق یاد می کرد؛ درحالی که به دلیل بیماری توانی برای ایستادن نداشت و از سال 74 به بعد ازلحاظ جسمی به تدریج ازپاافتاده بود اما همواره در تمام مراسم انقلابی حضور پررنگ و همچنان پادررکاب ...
روستای کوچک میشاب در دفاع مقدس 19 شهید داد
از من کوچک تر بود، اما بیشتر از من و دیگر پسرعمو ها به جبهه رفته بود. حسین پاسدار هم بود و دائماً در منطقه رفت و آمد می کرد. یک بچه واقعاً مؤمن و مهربانی بود. زمان جنگ ما خانه مان را عوض کردیم و به محله دیگری رفتیم. حسین هر روز با موتورش به خانه ما می آمد و سرمی زد. دل مهربانش طاقت دوری نداشت. ایشان از آن رزمنده های پای کار جنگ بود و خدا هم مزدش را در آخرین ماه های دفاع مقدس داد و سال 67 در منطقه ...
طرح راهیان نور آماده می شود
50 سال دیگر کار مانده است ، ولی این که آن همت لازم باید می شد تا دفاع مقدس معرفی شود، بله، این همت لازم، صورت نگرفته است و من هم جزو همین افراد هستم. اما برغم این، من می گویم که فرهنگ دفاع مقدس در مردم ما به خصوص در میان جوانان، جای خود را پیدا کرده است. شما همین مدافعان حرم را نگاه کنید. شهید حاج قاسم سلیمانی می گفت که برای ما در مقاومت ، قله، دفاع مقدس است و ما در دامنه هستیم؛ بنابراین می ...
علت درخواست ملاقات فوری شهید صیاد شیرازی با امام؟
شعار سال : شهید صیاد شیرازی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی در ایام دفاع مقدس که در بیست و یکم فروردین ماه سال 78 به دست منافقان به شهادت رسید، در خاطراتش به روزهایی اشاره می کند که از لحاظ روحی بسیار آسیب دیده و نیاز داشته که در جلسه ای خدمت امام برسد. او از این دیدار اینگونه روایت کرده است: بین عملیات محّرم(1) و والفجر مقدماتی(2) بود. برای فرار از تنگنای روحی شدیدی که من در آن قرار ...
خواهرانه های 2 پرستار در بخش کرونا
کرونا ی بیمارستان سینا به خدمت ادامه دهد . 8 سال پدر در جنگ بود و الان من و خواهر و عروس مان در میدان نبردیم او ادامه می دهد: روزهای اول، مادرم نگران ما دو خواهر و عروس مان که در آزمایشگاه بیمارستان سینا کار می کند، بود ولی پدرم که خود رزمنده هشت سال دفاع مقدس است، مادرم را توجیه کرده بود که اگر اینها به جنگ نروند، پس چه کسانی برود؟ . افسانه می گوید: خداوند حواسش ...
شب شعر "مقاومت" برگزار شد/ امیری اسفندقه: ادبیات دفاع مقدس، ادبیاتی زنده و در جریان است
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، مراسم شب شعر مقاومت عصر دیروز با حضور اهالی فرهنگ و ادب در نخلستان اوج (سازمان هنری رسانه ای اوج) برگزار شد. در ابتدای این جلسه، مرتضی امیری اسفندقه صحبت کرد و گفت: در چهل سالگی ادبیات دفاع مقدس اگر صادقانه نگاه کنیم این ادبیات حتماً جریان دارد و بازگشت به هشت سال جنگ تحمیلی نیست بلکه جریانی است که پیش روی ما قرار دارد. این ادبیات، ادبیاتی ازلی ...
سیدحسن خمینی: عبور از هر مسیر سختی جز با همراهی مردم ممکن نیست
مرداب غرق شدن افتخار نیست. فرقی ندارد فریاد بکشید و غرق شوید یا بدون توجه غرق شوید. در مرداب و گندزار هم باید رویید، جوشید و جوانه زد. وی اظهار داشت: دفاع مقدس یا به تعبیری جنگ تحمیلی ، اتفاقی است که از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هر دو یک اتفاق هستند؛ اگر به بعد تجاوزکارانه آن نسبت به کشور بنگرید، نام آن جنگ تحمیلی است، اما اگر به گل هایی که در آن مرداب جنگ ...
نوه ام راه و رسم شهادت را از دایی هایش آموخت
خواسته اش برسد و آن قبر آنقدر خالی بماند تا قسمت خود محمدرضا شود. نمی دانم با آن خاک و قبر چه کرده و چه دعایی خوانده بود که پیکر دیگری را قبول نکرد. خواب بچه ها را می بینید؟ بعد از رحلت امام ما نتوانستیم در مراسم تشییع ایشان شرکت کنیم. به همین دلیل خیلی ناراحت بودم. به حاج آقا گفتم: حالا که نتوانستیم در مراسم دفن امام (ره) شرکت کنیم برنامه ریزی کنید تا در مراسم هفتمش شرکت کنیم ...
رونمایی از خاطرات جلال حاجی بابایی در دفاع مقدس(اخبار ادبی و هنری)
حوزه هنری در این مراسم گفت: این کتاب از گونه ادبیات جنگِ روستایی به معنای اصیل ترین ادبیات از ادبیات جنگ است که مردم عادی با آن درگیر هستند، چرا که جلال و بچه هایش نیروهایی نبودند که برای جنگ تربیت شده باشند و نان خود را از زمین در می آوردند و حالا زمینشان در خطر بود و باید از آن دفاع می کردند. گفتنی است، حاج جلال حاجی بابایی از رزمندگان سال های دفاع مقدس است که دو فرزندش شهید شده اند و حاج قاسم سلیمانی سال 97 به دیدارش در منزل او رفت. کتاب حاج جلال خاطرات حاج جلال حاجی بابایی نوشته لیلا نظری گیلانده است که از سوی انتشارت سوره مهر چاپ و منتشر شده است. ...
مضحکه است قصه جنگ را بگوییم و نگوییم فرمانده اش هاشمی بود و نخست وزیرش که بود
فریاد بکشید و غرق شوید و یا بدون توجه غرق شوید. در مرداب و گندزار هم باید رویید، جوشید و جوانه زد. وی اظهار داشت: دفاع مقدس یا به تعبیری جنگ تحمیلی ، اتفاقی است که از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هر دو یک اتفاق هستند؛ اگر به بعد تجاوزکارانه آن نسبت به کشور بنگرید، نام آن جنگ تحمیلی است، اما اگر به گل هایی که در آن مرداب جنگ رویید توجه کنید، نام آن دفاع مقدس است ...
خاطرات فرزند مرجع تقلید جهان اسلام آیت الله فاضل لنکرانی از حضور در جبهه
را نقل کرده است. مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید: یکی از اتفاقات مبارکی که در انقلاب ما افتاد حضور مراجع و شخصیت های برجسته در جنگ و همراهی با رزمندگان اسلام بود. ما علاقمند هستیم ضمن تشریح خاطرات مرحوم والد و حضرتعالی، نگاه ایشان به جنگ را هم بدانیم. حضور روحانیت در دفاع مقدس بسیار چشمگیر بود و در میان روحانیت هم طلبه های سطح پایین و هم بزرگان و اساتید بودند ...
پاهای معلولی که پای کار دفاع مقدس ایستاد/ خاطرات 43 ماه حضور علی اکبر رحیمی در جبهه
بتواند در کنار رزمندگان دیگر در جبهه حق علیه باطل حضور یابد و یاری رسان پیر جماران باشد. حال به گفت وگو با علی اکبر رحیمی می پردازیم که دوران 8 سال دفاع مقدس، برای او خاطره ای 39 ساله شده است. برای نوجوانی که از همان ابتدای نوجوانی عامل بیداری بسیاری از خواب زدگان بود که با وجود جسمی سالم، فارغ از جنگ و نسبت به دفاع از اسلام و میهن بی اعتنا بودند. علی اکبر رحیمی در گفت وگو ...
حاج قاسم به کدام زن لقب چریک پیر داد/ روایتی از حاجیه زهرا شیر زن زرندی
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ، نقش زنان در تاریخ کشورمان و به ویژه در دوران دفاع مقدس نقش مهم و بی بدیلی بوده و همواره در همه کار ها و فعالیت ها دوشادوش همسران و برادران خود حضور داشته اند. استان کرمان در طول هشت سال دفاع مقدس، 52 زن رزمنده و بیش از 150 هزار مادر رزمنده داشت که بیشتر در پشت جبهه نقش خود را ایفا کرده اند. مرحومه حاجیه زهرا اسدی معروف به چریک ...
ماجرای زنی که بعثی متجاوز را با تبر کشت + عکس
برادر صدا می کند؟ زنی که با همه فرق داشت حالا شماره اش را گرفته بودم و منتظر که گوشی اش را بردارد. حس عجیبی به سراغم آمده بود. می خواستم با عصاره ای از عشق و مقاومت به یک باره هم کلام شوم. راستش قبلاً با زنان زیادی حرف زده بودم. زنانی که جانباز شیمیایی بودند. زنان مرزنشینی که خانواده شان در جنگ شهید شده بودند؛ اما حرف زدن با فرنگیس جور دیگری بود، او با همه فرق داشت. ...
پل مقاومت از ایران تا لبنان با ترجمه ساجی
. عاشورایی شد. همه اهل خانه با چشم گریان دویدند توی کوچه، مادرشوهرم شیون می کرد و شروه می خواند و بقیه زار می زدند. صدای عمو را می شنیدم که مویه کنان می گفت: یا حضرت محمد، موکه بچه هامو به توسپرده بودم! حاج منیژه خانوم، دیدی بی پسر شدیم؟ دیدی بدبخت شدیم؟ پشت پنجره ایستاده بودم و مات و مبهوت بیرون را نگاه می کردم. با خودم می گفتم: باور نکن نسرین. تو داری خواب می بینی. الان از خواب بیدار میشی و بهمن می آد و می بینی همه چی دروغ بوده. وقتی مادر شوهرم را آوردند بالا، تقریبا بیهوش بود. اما من همچنان فکر می کردم الان از خواب بیدار می شوم. ساکت و صامت گوشه ای نشسته بودم. ...
واقعه تلخ مسجد جوادالائمه (ع) و سند مظلومیت ایران در جنگ
خطر و پیش بینی کردیم که این بار مساجد اهواز هدف بمباران توپخانه ای دشمن قرار خواهند گرفت. هفته ها و ماه های اول جنگ تقریبا هر شب را در مسجد می خوابیدم. روز های فرد بعد از نماز صبح برای اعضای حاضر در پایگاه جلسه ی قرآن داشتم. آن روز دوشنبه 14 مهر بود، جلسه ی قرآن نداشتیم. اول صبح به منزل رفتم که در کنار مادر باشم و صبحانه را با مادرم که تنها بود صرف کنم. مادر برای خرید نان بیرون از منزل ...
حال و هوای اهواز در روز های اول جنگ/ فعالیت ستون پنجم دشمن
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد بسیج پرس به نقل از خبرگزاری دفاع پرس؛، دکتر حمیدرضا قنبری از آزادگان دوران دفاع مقدس و از جوانان فعال شهر اهواز بود که در روز های جنگ در شهر ماند و سپس به صف رزمندگان پیوست. او در جریان جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و پس از آزادی در رشته پزشکی تحصیل کرد که هم اکنون مشغول طبابت در یکی از بیمارستان های کشور است. او در نوشته ای به وقایع روز های اول جنگ و وضعیت اهواز ...
هرکسی در این ایام کرونا یک ابتکاری برای حسین (ع) به خرج داد ...
یک شرطی گذاشتم، آن شرط نمی گذارد شهید بشوم ولی من هم کوتاه نمی آیم. گفتم چه شرطی؟ گفت من کودک بودم مادرم را از دست دادم. محبت مادری بالا سرم نداشتم. به خدا گفتم خدایا من جانم را می دهم، عوضش قبل از شهادت، مادرم فاطمۀ زهرا(س) را ببینم. گفتم تو که سیّد نیستی. گفت: این حرف ها چیه؟ فاطمۀ زهرا(س) مادر همۀ ما است. بعد گفت: ببین فلانی، می دانی چرا شهید نمی شوم؟ چون لیاقت ندارم مادرم را ببینم. ولی یادت ...
شهیدی که عکس روی تابوتش را هم تعیین کرد
جنگ بچه نبودم. کاش من هم جبهه می رفتم. مجید ما را خیلی دوست داشت اما به گفته یکی از همرزمانش شب حمله تلفن را گذاشته بودند وسط تا هرکس با خانواده اش تماس بگیرد ولی مجید زنگ نمی زد می گفت اگر صدای همسر و فرزندم را بشنوم دیگر نمی توانم بمانم. منبع: جهان نیوز انتهای پیام/
از لشگر که هیچ، از گردان و گروهانش هم خبری نبود!
تشخیص می دادم. نیروهای خودمان ژسه داشتند و عراقی ها کلاش. به عراقی ها نزدیکتر بودم. اگر در همان نهر می ماندم به احتمال زیاد اسیر می شدم، اگر هم از نهر بیرون می رفتم وسیله ای برای دفاع از خودم نداشتم. دلم نمیخواست اسیر شوم. برای من مرگ بهتر از اسارت بود. خودم را از نهر بیرون کشیدم و به سمت عقب دویدم. تیر بود که به طرفم شلیک می شد. فقط می دویدم. برای نجات جانم چند برابر سرعت ...